$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > تاریخ و ادبیات

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مقالات علمي تاریخ و ادبیات
نقد و بررسی دیوان سید رضی (ره)

تاریخ ایجاد 1388/12/15  تعدادمشاهده  10880

 

گزیده ی بحث:
 هرچند که شعراصیل با بال وهم و خیال به پرواز درمی آید ولی ابزار توانمندی است که با قدرت سحرآمیزش عقلها را می شکافد و کارگر می افتد.« فقیه شاعر» یا« شاعر فقیه» نیز در کنار استدلالهای عقلی و فقهی، سخنان رسا و شیوا را به خدمت گرفته و برای بیان مقاصد و تحقق اهداف از سلاح کارآمد شعر بهره ها جسته است. شاعری که نام و آوازه اش مدیون  ذوق نثری اوست، همان ذوق وعلاقه ای که وی را وادار کرد تا خود را به اقیانوس بی کران بیان دراندازد: که صید گوهر بار آن نام صیاد را بر تارک ادب جاودان ساخت.« نهج البلاغه» که رشحاتی از کلام امیر بیان و مبین قرآن، امیر مؤمنان علی(ع) است ک رضی طوق افتخار آن را تا ابد به گردن آویخته است. رضی غواص خردمند دریای      بی کران ادب خود مروادرید ناشناخته ی این دریاست که معرفی او به جهان علم و ادب، خود ارزش دیگری دارد. ما نیز در پی شناخت او دفتر آثار او را یک به یک ورق زدیم تا به« دیوان اشعار» که لوح ماندگار او در پهنه ادب وعرفان است ما را شیفته و شیدای خود ساخت. بررسی دیوان اشعاری که بازتاب آراء و افکار ادبی و عرفانی و نمایانگر چهره علمی ودر حقیقت عصاره ی مکتوب سیره عملی اوست می تواند در راههای پر پیچ و خم و تاریک کنونی برای جویندگان و تشنگان معرفت، رهگشایی مطمئمن باشد. اشعار نغز و دلنشین، مخصوصاً غزلهای عارفانه و عاشقانه ی او به ما می فهماند که شاعر دلسوخته خود ، اسیر کمند عشق الهی است که برای تفهیم در قالب عشق محسوس زمینی تبلور یافته است. رضی که خود سرمست« می باقی» است ولی هرگز لب به توصیف« باده ی عصیانگر» نمی گشاید و لذا اشعار و غزلهای او خالی از وصف« شراب» و  « باده نوشی» است. رضی گرچه در ترانه های سرزمین یار (حجازیات) وصف آهوان بشری می کند و ازشکار و بدعت در حرم سخن می گوید ولی هیچگاه آلوده ی شکار غیرمجاز نشده است. و در این راستا همیشه شکوه از دیده ودل دارد که گویا دیده در عروسی و دل اندر ماتم است و چنین برمی آید که هرگز به مرادش نرسیده و کام دل برنیاورده است.رضی شاعر پاک سیرت، زمانی از عشق آمیخته به عفت سخن می گوید که تمام شاهکار غزل سرایان توصیف دقیق اندام برهنه ی معشوق است.
 رضی در حجازیات که شهرت جهانی یافته، سرسلسله غزل سرایان متعهدی است که به حق نام « رائد العفاف» زیبنده و برازنده ی اوست.
 رضی که بواسطه اشعارش لقب« اشعر قریش» نام گرفته، گویا فقط مداح اختصاصی پدر بوده است. شاعر هرچند برخلاف عقیده خود به ستایش از خلفای بنی عباس می پردازد، بلکه نه از روی اجبار و کیاست بلکه از روی اخلاص و وفاست که« حرمت دیدار» ایام دوستی را نگه می دارد و لحظه های دوستی و مرام خود را به نان جوئی نمی فروشد. نپذیرفتن صله و هدیه و سوگنامه های ستایش وار او از خلفای مغضوب و در گذشته، خود بهترین دلیل بر صدق و مدعاست. که خلیفه ی بعد را نیز مجذوب رضی می سازد.
 رضی از شاعران« حرفه گرا» و « ثروت اندوز» نیست که شعرش را وسیله ی معاش خود سازد و لذا در قبال، مدیحه هایش از کسی حتی پدرش هدیه ای نمی پذیرفت که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.  شاعری که در سنین کمتراز ده سالگی با اشعارش از اقتدار و عزت سخن می گفت اکنون در  میانسالی در فراق یاران چنان سرشک دیده اش روان است که گویا همان نیست.
در سوگنامه های جگرسوز وآتشین سرور و سالار شهیدان چنان می گرید که گویا مادری فرزند مرده بربالای جناره ی فرزندی است که داد غم سر می دهد. و لذا به حق« النائحة التکلی»ی عرب است. او در غم مادر،همچون طفلی بی مادر، نوای غم دارد.
« غمنامه ی مادر» که در حقیقت« قانون اساسی مادری» است حکایت از مقام و منزلت زن مسلمان دارد.  شاید باور نتوان کرد که رضی هجویه ای گفته باشد ولی هجویه هایش، چیز دیگری است. هجویه های رضی در حقیقت ابزار          « آشکارساز»ی هستند که در جایی پرده از ظلم و بیداد بنی امیه برمی دارد و در جائی دیکر برای اصلاح رفتار ناپسند و اخلاق زشت برخی افراد بکارمی رود. او عیب را میگوید نه اینکه دیگران بدانند، بلکه مخاطب، خود به اصلاح خویش بپردازد. از آنجائیکه رضی دانشمندی حکیم است، اگر سخن حکیمانه نگفته باشد به دور از حکمت اوست و لذا آثار حکمت و پند و اندرزهای حکیمانه اش در جای جای دیوان مزین بخش قصاید و غزلیات و رثائیه هاست.
 حتی فخریات او هم بوی حکمت می دهد....
فهرست
مقدمه
باب اول
اوضاع سیاسی، اجتماعی فرهنگی و ادبی دوران سید رضی
فصل اول: اوضاع سیاسی، اجتماعی و ادبی
بخش اول: اوضاع سیاسی
بخش دوم: اوضاع اجتماعی
بخش سوم: اوضاع فرهنگی و ادبی
الف: نقش آل بویه در نهضت فکری و ادبی قرن چهارم
ب: مظاهر فرهنگی و ادبی قرن چهارم
1- شعر
2- نثر
3- نقد
4- علم ولغت
فصل دوم: سید رضی شاعری از تبار علی(ع)
بخش اول: زندگینامه ی سید رضی
الف: ستاره ای از افق بغداد
ب: شجره نامه
1- پدر( ابواحمد)
2- مادر( شیرزنی از تبار ناصرللحق)
ج: روزگار وصل و غنچه های پیوند
د: غروبی نابهنگام
ه: ویژگیها و خصوصیات بارز اخلاقی رضی
بخش دوم: زندگی علمی، ادبی و اجتماعی سیدرضی
الف: اساتید و مشایخ رضی
ب: دانش آموختگان و تربیت یافتگان و روایت کنندگان مکتب رضی
ج: مجتمع علمی« دارالعلم» یا اولین دانشگاه علوم اسلامی
د: مناصب (نقابت، قضاوت، ریاست « امیرالحاج»
ه: تألیفات
1-   شعر( دیوان اشعار)
2- سیره نویسی
3- رسائل( مجموعه ی مکاتبات)
4- نحو:
5- فقه
6- تفسیر
الف: حقائق التأویل فی متشابه التنریل
ب: معانی القرآن
7- بلاغت
الف: تلخیص البیان فی مجازات القرآن
ب: نهج البلاغه
ب1: گردآورنده ی نهج البلاغه واقعاً کیست؟
 ب2: ادبیات نهج البلاغه
ب3: پژوهش های دانشمندان در اقیانوس نهج البلاغه
باب دوم:
 نقد و بررسی دیوان سیدرضی
فصل اول: دیوان رضی
الف: نسخه های دیوان در کتابخانه های ایران و جهان
ب: شروح یا نگاره هایی بر دیوان
ج: اغراض و موضوعات موجود در دیوان
فصل دوم: مدایح
الف: ممدوحان رضی
ب: ساختار قصیده های مدح
ج: مضامین و مفاهیم مدیحه های رضی
ج1: شجاعت
ج2: بخشش و بخشندگی
ج3: خردورزی و نیک اندیشی( عصاره ی چهار خلیفه)
ج4: مقام ومنزلت اجتماعی
ج5: تبریک اعیاد و مناسبتها
ج6: بلیغان در نگاه بلیغ
مدیحه های رضی در یک نگاه
فصل سوم: رثاء« سوگنامه»
الف: افرادی که شاعر در سوگ آنها مرثیه سرایی کرده است
ب: سوگنامه های حسینی و عاشورایی (5 مرثیه با بررسی محتوایی آنها)
ج: غمنامه ی مادر و تجلیل از مقام و منزلت زن مسلمان
د: بررسی ساختار سوگنامه های رضی
هـ : مضامین و موضوعات سوگنامه ها
هـ 1: سرانجام و سرنوشت انسان
هـ 2: پدیده ی مرگ و تأثیر آن بر مرثیه های رضی
هـ 3:بزرگداشت و بیان فضائل متوفی
هـ 4: تسلیت و همدردی با بازماندگان متوفی
هـ 5: اعلان جنگ با مرگ
هـ 6: تجلی رثای دوران جاهلیت در سوگنامه های شاعر
و: نقد وبررسی سوگنامه های سید سوگوار
فصل چهارم: فخر و حماسه
الف: بررسی ساختار فخریات
ب: مضامین فخریه های رضی
ب1:افتخار به اصل ونسب( شجره ی صلبیه)
ب2: شاعری الگو در میدان اخلاق و عمل
ب3: قله ی عظمت در کوهسار ادب
ج: ابعاد و ویژگی های فخریات رضی
د: مقایسه ای میان فخریه های رضی و مثنبی
فصل پنجم: غزلیات و حجازیات
ترانه های سرزمین یار( حجازیات)
الف: بررسی ساختارغزلیات
ب: مضامین وموضوعات غزلهای رضی
ج: ابعاد و ویژگی های غزلهای رضی
حجازیات یا ترانه های سرزمین یار:
 الف: ساختار ترانه های سرزمین یار( غزلهای حجازی)
متن و ترجمه غزل« لیلة السفح»
نقد وبررسی غزل« لیلة السفح»
برگزیده غزل« یا ظبیة البان...»
ب: بررسی مکانهای سرزمین حجاز در حجازیات
ج: مضامین و موضوعات غزلهای حجازی
د: جایگاه حجازیات و تأثیرآن بر ادبیات عرب
 
فصل ششم: هجویات
الف: موضوعات و مضامین هجوهای رضی
1) هجو اخلاقی
2) هجو سیاسی
ب: نمونه هایی از هجویات رضی
فصل هفتم: پند و اندرز و حکمتها
الف: نمای کلی حکمتهای رضی
ب: نمونه هایی از سخنان حکیمانه ی رضی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نقد و بررسی دیوان سید رضی(ره)
 
مقدمه:
موضوع: برای شناخت و شناساندن شخصیتهای برجسته علمی، یکی از بهترین روشها بررسی آثار مکتوب آنان است که بازتاب آرا و اندیشه ها و تجلیگاه علم و دانش آنهاست از آنجائیکه شناخت دقیق افکار و اندیشه های هر یک از بزرگان  می تواند چراغ روشنگری فراروی نسل جوان باشد ما را بر آن داشت تا برای تحقق این آرمان مقدس، دست به دامن آسمان پرستاره ی علم ادب ببریم تا چراغی برگیریم.
لذا در این کهکشان، ستاره ای را رصد کردیم که هرچند غبار غرض ورزی وجهل آمیخته با گذشت زمان، چهره ی عالمتاب او را تا حدودی پوشانده است و آنگونه که شایسته شخصیت او بوده برای جهان علم و ادب شناخته نشده است.
 وی شخصیت بی نظیری است که با داشتن مناصب فقاهت و زعامت و نقابت علویان و مناصب مختلف سیاسی، هیچگاه شیفته مظاهر و زخارف دنیوی نشد و لذا بواسطه ی اتصال به حقیقت هستی، اهل دل بود. عاطفه ی سرشار، روحیه ی حساس، وقریحه ی وقاد او باعث گردید که برای بیان حقایق و ثبت وقایع سلاح قدرتمند خود را بکار گیرد و در جهت تحقق اهداف و آرمانهایش گوش به ندای دل دهد که نتیجه آن اشعار نغز و دلنشین و سخنان زیبای اوست که دیوان شعری با چنین گلهایی فراهم آورد. با توجه به اینکه دیوان اشعار این نادره ی دوران بازتاب اندیشه های عمیق و آئینه ی تمام نمای سلوک عرفانی اوست ایجاب می کند که برای شناسایی اندیشمند فرزانه و شاعر گرانمایه، دیوان اشعار او را درکنار آثار گرانبها و ارزشمند فقهی و کلامی اش کاملاً مورد نقد و بررسی علمی و ادبی قرار گیرد.
 اهداف: لذا در این کار تحقیقی هدف ما بر آن بوده است که آرا  و اندیشه های یگانه ی دوران را از میان اثر ارزنده ی ادبی اش( دیوان اشعار) مورد ارزیابی و نقد بررسی قرار داد  تا از میان اشعار به بازخوانی نظریات و افکار عالمانه ی    « شاعر فقیه» بپردازیم. بنابراین در شناخت ابعاد شخصیتی این ادیب گرانقدر نیازمند آن هستیم که پاسخ های قانع کننده ای در قبال پرسش های زیر داشته باشیم:
1-   نحوه ی تجلی افکا رو اندیشه های رضی در دیوان چگونه بوده است؟
2-   تأثیر شریف رضی بر ادبای پس از خود و ادبیات عرب به چه میزان بوده است؟
3-   جلوه های انتساب به دودمان علوی و میزان تأثیر آن بر شخصیت وی چقدر می باشد؟
4-   گردآورنده نهج البلاغه واقعاً کیست؟ و تأثیر آن بر ادبیات عرب چگونه و تا چه اندازه ای بوده است؟
فرضیه ها:
 با توجه به اینک رضی یک فقیه برجسته و آشنا به ظرایف علوم اسلامی است ولی اشعار خود را مرکب اندیشه های علمی و ادبی و مباحث فلسفی قرارداده و برای بیان مقاصد وتشریح مسائل علمی و عملی بهره های فراوان از آن برده است و در هر جائی که نیاز بوده به طرح مباحث اخلاقی و مبانی فلسفی انسان شناسی و معادشناسی پرداخته است. سبک منحصربه فرد او در هجویات نمونه ی بازر اخلاق اسلامی است. و یا غزلهای عاری از وصف« می» و توصیف نوازندگان و خوانندگان زیباروی، حاکی از محتوای مکتب و تعالیم عرفانی وی است.
 وی با تأسیس اولین دانشگاه مدرن علوم اسلامی و تربیت شاگردان فاضل و فقهای نامداری چون شیخ طوسی(ره) و نگارش و گردآوری کتاب گوهربار
« نهج البلاغه» تأثیر انکارناپذیری بر ادبیات جهان اسلام و عرب و ادبای پس از خود برجای گذاشت. لذا او با این اقدام خدمت ارزنده ای به جهان ادبیات و علم و اندیشه ی بشری نمود. ولی کار پرثمر او دچار تردید واقع شده و در برخی از محافل سخن از گردآورنده و یا نگارنده نهج البلاغه به میان می آید که او واقعاً کیست؟
 ما نیز د راین مجموعه با توجه به اسلوب نگارش نهج البلاغه و تطبیق آن با سبک نوشتاری رضی در کتابهای ماندگارش و با بیان دلایل وشواهد و قرائن ثابت نمودیم که افتخار گردآوری نهج البلاغه همچنان برای رضی بوده و خواهد بود.
 انتساب رضی به خاندان علوی وشرافت ذاتی این خاندان باعث گردید که نیروی عجیبی در رضی بوجود آید و چنان مقتدرانه پا به عرصه گذاشت ک در مطالبه ی علنی حقوق خانوادگی خویش در امر خلافت از هیچ مقامی و منصبی هراس به دل نداشت و لذا جسورانه خلیفه ی عباسی را مورد خطاب قرار می دهد و گاهی هم خواسته های قلبی خود را در قالب ستایش پدر به منصه ی ظهور می رساند.حتی برای ابراز انزجار از خلافت عباسی به خلیفه ی فاطمی که در جد و مرام تا اندازه ای با او مشترک بوده اظهار علاقه و محبت می کند.
مرثیه های رضی هم از این خواسته ی او خالی نیست و شاید اوج قدرت او در نکوهش خلافت اموی و عباسی باشد. وی در ضمن سوگنامه های حضرت سیدالشهداء(ع) با شیوه ای نو، به بیان وقایع تاریخی و ستم های قدرتمندان غاصب می پردازد.
 محتوا:
 پایان نامه ی حاضر در قالب دو باب تدوین شده است که در باب اول به بررسی اوضاع اجتماعی و ادبی قرن چهارم پرداخته که در این فصل علاوه بر بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی، به نقش آل بویه در حرکت فکری و فرهنگی قرن چهارم و مظاهر فرهنگی و ادبی این قرن در قالب محصولات فرهنگی نظیر: شعر، نثر، نقد و علم لغت می پردازد.
 در فصل دوم این باب به بررسی زندگی نامه ی سیدرضی از ولادت تا وفات می پرازد که در این میان به شجره نامه ی او ، پدر، مادر، و فرزندان بطور کامل توجه شده است و مطالب مفصلی را در باره مقام و منزلت پدرش سیدابواحمد موسوی و نقش اصلاح گرانه ی او در جامعه آن روز و وساطت میان خلفا و سلاطین و بزرگان آورده ایم و در ضمن نکاتی هم درقالب همین بحث درباره ی خصوصیات اخلاقی او بیان کردیم.
 در ادامه ی سخن از اساتید و مشایخ رضی و تربیت یافتگان مکتب او و نقش مجتمع عظیم علمی، فرهنگی«دارالعلم» در نهضت فکری و تأسیس مجامع شبیه به آن بطور مفصل بحث شده است. رضی در کنار مناصب و مشاغل رسمی و اشتغال کامل، دست از تدریس و تألیف برنداشت و لذا علاوه بر بیان اسامی تألیفات و فعالیتهای علمی و بررسی شاگردان از اثربسیار ارزشمند او« نهج البلاغه» هم غافل نشده و لذا به بررسی نگاره ها و پژوهش های صورت گرفته در زمینه ی نهج البلاغه و پاسخ به شبهات مطرح شده درباره ی متن و گردآورنده آن نیز پرداخته ایم.
 در باب دوم که به موضوع اصلی تحقیق مرتبط می شود به بررسی ونقد دیوان اشعار رضی و نسخه های خطی کتابخانه  های ایران و جهان می پردازد و دیوان اشعار او را از جهت محتوایی با استفاده از مفاهیم و مضامین وموضوعات قصاید مورد نقد کامل قرار می دهد.
 این باب از شش فصل به ترتیب موضوعات شعری و حجم آنها تدوین یافته است که در هرکدام از این فصول، با طرح مباحثی به بیان ابعاد و ویژگی ها و ساختار و موضوع و مضامین قصاید دیوان و قالبهای شعری پرداخته ایم که عبارتند از: مدایح، رثاء و سوگنامه ها، فخرو حماسه، غزلیات و حجازیات، هجویه ها و پند و اندرزهای حکیمانه.
 لازم به یادآوری است که در هر فصل به تناسب نیاز به شرح و ترجمه ی برخی قصاید و غزلیات نیز اهتمام تمام صورت گرفته است.
 رضی با سرودن ترانه های سرزمین یار(حجازیات) به همه ی دلسوختگان عاشق و عاشقان دلسوخته فهماند و نشان داد که می توان بی آنکه آلوده ی ناپاکی و فساد شوند در مسیر عشق الهی قدم بردارند؛ و در حقیقت از عشق زمینی راهی به وسعت هستی بسوی معشوق اصلی گشود. او ثابت کرد که می توان شب را درکنار محبوب بسر برد بی آنکه به گناه آلوده شد. رضی با طرحی ابتکاری در هجویات بی آنکه متعرض عیوبی شود که احساسات را جریحه دار می سازد، دست به روشی زد که در آن از روش هجویات برای اصلاح اخلاق ناپسند و رفتار زشت مخاطب استفاده نمود. وی عیبهای اشخاص را متذکر می شود نه اینکه متعرض آبروی او شود بلکه وضعیتی پیش آید که خود شخص به اصلاح خویش بپردازد.
 رضی که خود حکیم وارسته است لذا در انتظار فرصتهایی است که درهای حکمت را نثار افراد ومخاطب خویش کند. به حق باید گفت که رضی شایسته ی القابی چون« اشعر قریش» و« رائدالعفاف» است.
 
 
پیشینه ی بحث:
هر چند که در زمینه ی آثار علمی و ادبی رضی تحقیقاتی صورت گرفته است ولی در مقایسه با شعرای همردیف و همطراز او بسیار اندک است. و شاید یکی از دلایل اصلی آن نبودن منابع کافی در زمینه ی نقد آثار ادبی وی و یا عدم دسترسی آسان به کتابهای اوست و شاید هم مفقود بودن خیلی از آثار وی باشد. ولی با وجود همه ی کمبودها، کارهای قابل توجهی انجام شده است که در جای خود قابل تقدیر و امتنان می باشد. از جمله ی کارهای صورت گرفته، پایان نامه های دانشگاهی است که با وجود همه مشکلات در راه شناخت و نقد زندگی سیدرضی، تلاشهای پسندیده ای کرده اند. ولی به تناسب موضوع تحقیق به بررسی بخشی از زوایای علمی و ادبی پرداخته شده و غالب تألیفات حوزوی نیز با بررسی محوریت نهج البلاغه موضوعات گوناگون با جنبه های فقهی و کلامی او را مورد توجه قرار داده اند.
 با سپاس از تلاش همه کسانی که در این راه زحتمهای فراوانی را متحمل شده اند، ما نیز در حد توان وضرروت شناساندن این چهره برجسته اسلامی، به محافل علمی و ادبی و محققان و پژوهشگران فارسی زبان، برای تحقق این آرمان مقدس، در پرتو توجهات خداوند متعال قلم فرسایی نمودیم باشد که مورد رضایت حق تعالی قرار گیرد.                                        و من ا... التوفیق
                                                                                          محمدی
                                                                                     آذر ماه 84
 
 
 
باب اول
 
اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی
دوران سید رضی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
فصل اول:
 
 
 
 
 
بخش اول : اوضاع سیاسی و اجتماعی و ادبی
شکوفایی ادب عربی در عصر و دوران حکومت چندین قرن عباسیان در تاریخ اسلام از جایگاه بسزایی برخوردار است ودستآوردهای این دوران بر هیچ صاحبنظر منصفی پنهان و ناشناخته نیست ولی امپراطوری عظیم عباسیان با تمام توان و قدرتی که داشت بالاخره دوران اقتدار و عظمتش به سرآمد و دستگاه عظیم خلافت با همه ی شکوه و جلال ظاهری اش دچار ضعف و ناتوانی شدید گردید و خلفا دیگر آن نفوذ و قدرت سابق را نداشتند. اختلافات داخلی در ارکان قدرت و نفوذ و فشار قدرتهای رقیب و خارجی چون ایرانیان، فاطمیان، و ... باعث ناتوانی خلفا و در نتیجه سلب اختیار از آنان شد. با پیروزی دیلمیان و نفوذ در بغداد، از خلیفه ی عباسی جز نام و تشریفات ظاهری و گاهی مذهبی چیزی باقی نمانده بود؛ و در حقیقت قدرت مطلقه در حوزه ی حکومت امپراطور عظیم عباسیان در دست سلاطین آل بویه که به میل خود و به تناسب شرایط خلیفه ای را عزل می کردند و خلیفه ی دلخواه خود را بجای او برمی گزینند. نیمه دوم قرن چهارم شاهد وقایع بسیار بزرگی بود که در خلافت فرسوده ی عباسیان تأثیرات بسزایی داشت. این دوره که بنام« عصر دویلات» نیز معروف شده است، قدرت سیاسی عباسیان تقریباً به چند بخش تقسیم گردید که هر یک دولتهای کوچکی بودند که در حفظ حاکمیت خود همیشه با یکدیگر در ستیز و کشمکس بودند که مهمترین آنها عبارت است از: عباسیان در عراق، فاطمیان در شمال آفریقا، آل بویه در عراق و ایران، حمدانیان در حلب و موصل، امویان در اندلس، غزنویان در هند وافغانستان، سامانیان در بخارا، آل زیار در گرگان، عقیلی ها در موصل، و خاندان شاهین در بطائح و برخی از قبایل عرب نیز بر اطراف عراق و شام سلطه یافته بودند. علاوه بر آن تهاجم های رومیان بر مرزهای سرزمینهای اسلامی وزدوخوردهای قرمطیان عراق نیز وجود داشت. [1]
از وقایع مهم این قرن درواقع روی کارآمدن دولت آل بویه در عراق و ایران است که حتی به نام آنان سکه کردند.[2]
با سرکارآمدن دولتهای متعدد تحولات گسترده ای در سرزمینهای اسلامی بوجود آمد چنانچه اشاره کردیم دائماً بین این دولتهای کوچک اختلافات و کشمکش بود که نمود اصلی این اختلافات به جهت اختلاف مذهبی در ایام برگزاری حج ابراهیمی بود و گاهی منازعات چنان اوج می گرفت که باعث می شد برخی از کاروانهای وابسته به دیار مورد مناقشه آن سال به مراسم حج نبایند و عملاً مانع آنها می شدند و از طرفی اختلافات میان آنها موجب گردید که به علت عدم تسلط کافی به راهها، راهزنان و دزدان حرفه ای زیادی وجود آیند که راه کاروانیان را می بستند و تمامی دارائیهای آنان را به غارت می بردند.
 از میان همه دولتهای مذکور، تا اندازه ای دولت فاطمیان مصر د ر بلاد مقدسه ی مکه ی مکرمه و مدینه ی منوره از قدرت نفوذ قابل توجهی برخوردار بودند و اکثراً به نام آنان خطبه خوانده می شد. حتی« القادر بالله عباسی برای فرستادن کاروان عراقی به مکه ی مکرمه در سال 396 هجری از ابوالفتح کاردار فاطمینان در مکه اجازه گرفت و او هم به شرط ایراد خطبه به نام فاطمیان به آنها اجازه داد و خلیفه ی عباسی نیز پذیرفت.»[3]
در ضعف خلافت و خلفای عباسی همین کافی است که آنها حتی اختیار انتخاب وزیر و وکیل را نیز برای خود نداشتند؛ این در شرایطی بود که سلاطین آل بویه هرکسی را که می خواستند عزل ونصب می نمودند. ضعف خلفا در اصل از زمان المقتدر آغاز شد که در زمان خلافت بیش از سیزده سال نداشت، و آنچنان خلفا ناتوان شدند که خلیفه ای چون المستکفی و الطائع را از تخت پائین کشیدند و عمامه ی آنها را بر گردنشان پیچیدند و با وضعیت فضیحت بار و تحقیرآمیزی به زندان بردند. اما آل بویه خود نیز از آفت قدرت و ثروت در امان نماند و لذا پس از مدتی برای تصاحب قدرت یا افزایش قدرت و ثروت به جان هم افتادند. اولین طمع کار خاندان بویه عضد الدوله بود که برای افزایش سلطه و نفوذش به ملک پسر عمویش بختیار( عراق) حمله کرد و پس از پیروزی ابن بقیه وزیر بختیار را به پای فیل بستند و پس ازمرگش چندین روز به دار آویختند.[4]
از میان خاندان آل بویه صمصام الدوله نیز چندان اقبال خوبی نداشت و مورد تهاجم سپاه ایرانی به فرماندهی برادرش شرف الد وله قرار گرفت که ناچار به واگذاری تخت و تاج به وی شد بعد از وفات شرف الدوله برادرش بهاءالدوله زمام حکومت را بدست گرفت و خانواده و بستگانش تلاش زیادی کردند، تا قدرت را از چنگ او خارج سازند، ولی موفقیتی به دست نیاوردند. بنابراین بهاءالدوله از سال 379 ه تا سال 403 هجری نزدیک به بیست وچهار سال سلطان بلامنازع عراق بود[5].
رضی از زمان عزالدوله بختیاربن معزالدوله که هشت سال بیشتر نداشت تا زمان سلطان الدوله یعنی سال 406 هجری در چنین اوضاع و احوال سیاسی بزرگ شد؛ و از زمان زندانی شدن پدرش وارد عرصه سیاست گردید و همین امر انگیزه ی او را در ایجاد ارتباط با خلفای عباسی وسلاطین آل بویه تقویت نمود و لذا طرح رابطه ی دوستی با خلفایی چون الطائع لله و القا در بالله پی ریزی کرد. آغاز رابطه اش با الطائع لله مقارن با دستگیری و زندانی شد. رضی برای شروع، اولین ستایش نامه ی خود را در ستایش الطائع با این قصیده و مطلع شروع نمود:
 أغارٌ عَلی ثََراکَ مِنََ الریاح
 
و أسألُ عَن غَدیرکَ و المِراحِ[6]
ستایش و مرایح الطائع همچنان ادامه یافت تا اینکه از خلافت برکنار شد و حتی غمنامه های ستایش آمیزی پس از برکناری نیز تا زمان مرگ الطائع ادامه داشت که همین کارباعث شد که القادر به اخلاص و وفاداری او پی برد و به دوستی و رابطه ی خالصانه ی او یقین پیدا کرد و لذا مقدمه ی روابط آنها گردید. دوره ی القادربالله تقریباً دوره ی فعالیتهای پرشتاب سیاسی رضی بحساب می آید. رضی در معادلات سیاسی این را بخوبی دریافته بود که خلفاء قدرت چندانی ندارند بلکه گردانندگان اصلی خلافت و مملکت پادشاهان و وزرای آل بویه است؛ بنابراین نوک پیکان روابط را متوجه دربار دیلمیان نمود. و حتی با اینکه ارتباطش با القادر در حد تعارف و تشریفات بود پس از قرابت و پیوند با بهاءالدوله روابط میان او والقادر نیز به شدت قوت گرفت.
 در همین زمان با مساعد شدن اوضاع به نفع رضی و علویان و قدرت گرفتن رضی و حمایت شدن از جانب دولت شیعه مذهب آل بویه، فرصت برای ابراز اهداف و آرمانهای درونی اش مناسب شد و لذا علناً و بدون واهمه خواسته ی دیرینه اش را در خطاب به القادر در قصیده ی:
 عطفاً امیرالمؤمنین فانّنا
 
فی دَوحَه العلیاء لانتفرّقُ [7]
صراحتاً بیان کرد که به دنبال آن و با سرودن بیت« إلا الخلافة....» القادر چنین گفت:« علی رغم انف الشریف» یعنی برخلاف میل رضی چنین نیست و اکنون خلیفه من هستم. لذا این مسئله نشان از تضاد و اختلاف آشکار آنها دارد که برگرفته از قدرت و نفوذ رضی در ارکان قدرت می باشد.
 در این زمینه یکی از کارهای بسیار حساس و آشوب برانگیز رضی اظهار علاقه و محبت به خلیفه ی فاطمی است که حتی چندین بار تصمیم به ترک بغداد گرفت تا به دیاری برود که« خلیفه علوی» در آنجا حکمرانی می کند خلیفه ای که با رضی هر دو از نژاد علی و پیامبر هستند.[8]
 
 
 
 
 
 
 
 
 
بخش دوم:
 
 
 
 
 
ب: اوضاع اجتماعی
قرن چهارم، عصر طلایی و دوره ی شکوفایی علم و ادب، با وجود همه ی مظاهر فرهنگی، در بطن جامعه همچنان با بی فرهنگی و گاهی هم با امور ضدفرهنگی شدیدی مواجه بود. ظاهر جامعه ی پایتخت از دور همانند سطح آب همچنان آرام و بی حرکت به نظر می رسید ولی در درون آن زندگی با اشکال گوناگون و کاملاً متفاوت خود با سرعت تمام در جریان بود.
 اوضاع اجتماعی تحت تأثیر شرایط سیاسی دائماً در تغییر و دگرگونی بود و وضعیت سیاسی هم ثبات چندانی نداشت و هرچند مدت یکبار دچار دستخوش تغییر می شد که جامعه را دچار نابسامانی شدیدی می نمود.
 در شرح حال رأس هرم اجتماع همین بس که روزی خلیفه ای را با احترام و جلال و شکوه بر عرش خلافت می نشاندند و روزی دیگر با خفّت و ذلت او را از تخت خلافت پائین می کشیدند. ظاهر خلافت همچنان حفظ می شد ولی با نفوذ قدرت نظامیان آل بویه در دستگاه خلافت روزبه روز از قدرت آن         می کاست و حدود و اختیارات آن محدودتر می شد.
 روزگاری که مشروعیت سلاطین منوط به تأئید خلیفه بود اکنون سلاطین به دلخواه خود و با آزادی و قدرت تمام خلیفه ای را عزل و دیگری را به جایش نصب می کردند.
 وضعیت سایر طبقات اجتماع هم تعریف چندانی نداشت، زیرا که عالمان و دانشمندان یا مشغول تدریس و گرم نگهداشتن حلقه های درسی خود بودند و یادلخوش برخی مناصب بودند که به آنها داده شده بود و لذا برای حفظ موقعیت یا اجتناب از خطر، سخن مخالف نمی گفتند و بیشتر در جهت تأمین نظر صاحبان قدرت امرارمعاش می کردند.
 ادبا و شعراء نیز بجای اصلاح جامعه با ابزار قدرتمند خود دائماً درمیان دربار و خانه های امرا و فرماندهان در تردّد بودند تا از این طریق هم امرار معاش کرده و هم موقعیتی بدست آورند و لذا هر آنچه که مایه ی دلخوشی و آرامش صاحبان قدرت بود همان می سرودند و در حقیقت بخش اعظمی از شعر در چنگال صاحبان قدرت بود. واگر شاعری هم با آنان درمی افتاد حتی ورمی افتاد.
 کمتر شاعری را در این دوره می توان یافت که از شدت فشار زندگی دچار ستایشگری کاذب نشده باشد.
در شهر هفتادودوملت بغداد هرگروهی در پی حفظ منافع خویش بود و هرجا که فرصتی پیش می آمد درنگ نمی کردند و از حداقل فرصتها نهایت استفاده را می کردند.
 در زمینه ی فرهنگ عمومی اجتماع باید گفت که خوشگذرانی امرا و فرماندهان با برپائی مجالس عیش و نوش و جذب شاعران یاوه سرا و کنیزان آوازه خوان خود طبل بی عفتی را می نواخت. و لذا ثروتمندان و قدرتمندان در پی کامیابی و لذت و برخی فقرای بی عفت نیز در پی کسب مال ومنال دامن عفت عمومی جامعه را لکه دار می ساختند.
مجالس شعرا هم دست کمی از آن نداشت.
 از مظاهر فساد عمومی اجتماع، فعالیت قمارخانه های و می فروشیها و خانه های فساد بود. اشعار و غزلیات این دوره که بیشتر مسائل شهوانی و توصیف های ناهنجار اعضای بدن مربوط می شد که نشان دهنده دقیق اوضاع برهم ریخته ی فرهنگی اجتماع آن روز است.
 غزلهای این دوره کاملاً بوی« می» به خود گرفته اند و در حقیقت بیشتر به« نمایشگاه زنان عریان» می ماند که موجب طغیان شهوت عمومی جامعه گردیده است و لذا گرایش عامه ی مردم به این نوع اشعار و غزلیات بیش از سایر انواع ادب بوده است.
 در این دوران تاریک غزل سرایی است که ادیب عارف ما« کالای تازه و نو» به بازار عرضه می نماید. او برای نجات ادبیات و جامعه و تغییر نگرش و انتظار مردم به ادبیات از حس و خواسته های آنان استفاده کرده و مضامین الهی و مبانی عفت را در پرتو حکایتهای محسوس و عامه پسند ارائه می کند.
 حتی برای این هدف مقدس، اشعار شاعر محبوب این جامعه( ابن حَجّاج) را برای استفاده ی صحیح عمومی ویرایش کرده و بطور هدفمند در قالب کتابی به نام« الحَسَن من شعر الحُسَین» روانه ی جامعه می سازد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
بخش سوم
 
 
 
 
 
 اوضاع فرهنگی و ادبی
برخلاف تحولات سیاسی و اجتماعی و پیدایش دولتهای کوچک محلی، قرن چهارم سرشار از حرکتهای بسیار سریع در زمینه های متعدد علمی و ادبی است.
 بارزترین ویژگی این دوره ظهور دانشمندان بزرگ در علم فقه و شاعران و ادیبان صاحب نامی است که رنگ و بوی خاصی به این دوره از تاریخ بخشیده اند که نظیر آن را در دوران گذشته و حتی دوره های بعدی کمتر می توان یافت.[9]
دستآوردهای فکری و ادبی این دوره چنان زیاد و شگفت آور است که باعث حیرت و شگفتی محققان گردیده و آنها را مجذوب تحقیق و تفحص در این دوره نموده است و کمتر محقق و نویسنده ای را می توان پیدا کرد که درنوشته هایش اشاره ای به شکوه و عظمت علوم و فنون و مخصوصاً ادبیات این دوره نکرده باشد. در اهمیت این دورده همین کافی است که در میان دوره های مختلف تاریخی به« عصر نهضت» و جنبش علمی شهرت یافته است.
 در بوجود آمدن چنین شکوه وعظمتی نقش حساس و ارزنده خلفا و پادشاهان دانش دوست و برخی درباریان و امرای ادب پرور حائز اهمیت است؛ زیرا برخی از این افراد خود از نویسندگان و ادیبان و شاعران بسیار بزرگ و یا از دوستداران علم و ادب بوده اند[10]. از جمله تأثیرات مهم این افراد ایجاد حسّ رقابت میان شعرا و ادبا است که با برگزاری محافل و مجالس ادبی در کاخ و منازل و دربارشان بموجب تقویت علم و ادب و شکوفایی آن گردیدند. از عوامل مهم دیگر نهضت علمی پیدایش دولتهای کوچک محلی است که بدنبال تقسیم دولت و قدرت عباسیان توسط پادشاهان آل بویه در گستره ی حکومت عباسیان بود که دربار ودر گاه هر یک از این امرا و بزرگان دولتهای کوچک محفل انسی برای شاعران و عالمان شد که خود از عوامل تشویق و تقویت علم و ادب بشمار می رود.
 در این بخش به مقتضای بحث به بررسی موارد ذیل خواهیم پرداخت:
 نقش ال بویه در حیات فکری این دوره و دستآوردهای فکری و فرهنگی قرن چهارم که شامل شهر و شاعران، نثر نقد و لغت و کلام می باشد. و همچنین سعی خواهیم کرد که در حد امکان اسامی مشایخ و اساتید مرحوم شریف رضی را بترتیب سال وفات ذکر کنیم و در ادامه اشاره ی مختصری به شاگردان و دانش آموختگان محضراو و به بررسی بزرگترین مرکز فرهنگی، علمی او   «دارالعلم» خواهیم پرداخت.
 
 
 الف) نقش آل بوبه در نهضت فکری و ادبی قرن چهارم:
نقش حکومت و رجال آل بویه در ایجاد نهضت و جنبش علمی، ادبی قرن چهارم چنان برجسته و متمایز است که هیچ انسان منصفی نمی تواند از آن چشم پوشی کند. هر وزیری را که به مقام وزارت رسانده اند از میان دانشمندان یا شاعران و ادبیان بوده است.
 خود پادشاهان آل بویه د رگرایش و تمایل درونی به ادبیات و دانش مشهور ومعروف یوده اند که حتی عضدالدوله در برخی از متون ادبی دستی داشته و به این خاطر دانشمندان و ادبای زیادی را گرد خود جمع کرده و آنها را به تألیف و تصنیف کتاب تشویق می کرد.[11] بعنوان مثال ابواسحاق صابی کتابی را در اخبار واحوال آل بویه به نام( التاجی) تألیف کرد؛ دانشمند معروف نحوی ابوعلی فارسی کتاب( الایضاح) و( التکملة) را در علم نحو برای او تألیف کرد.[12] و بسیا ری از شاعران صاحب نامی چون متنبّی والاسّلامی در معیت او بودند و عزالدوله و تاج الدوله از شعرای آل بویه بوده اند.و به قول ثعالبی خود عضدالدوله نیز شعر می سرود. [13]
از جمله وزرای شاعری که در عصر آل بویه شهرت یافته اند ابن عمید وزیر رکن الدوله و صاحب بن عباد وزیر مؤیدالدوله و برادرش فخرالدوله بوده اند که آثار قلمی آنان همچون ستارگانی بر تارک این دوره می درخشند. و عبدالعزیز بن یوسف حکّار نیز کاتب دیوان انشا د ر دوره ی عضدالدوله و وزیر بهاءالدوله است که شاعری توانا و از دوستان شریف رضی است. ابوسعدعلی بن محمد بن خلف از جمله ی این شاعران است که کتاب             ( حماسه)ی ابوتمام را با نام( المنثور البهائی) برای بهاءالدوله به صورت نثر درآورده و از کاتبان صاحب نام دیوان آ ل بویه و از دوستان رضی است.
 شاعر و ادیب وسخن شناس توانای دیگری به نام شاپور اردشیر که درزمان شرف الدوله و برادرش فخرالدوله به پست وزارت رسید.
 
 ب: مظاهر فرهنگی و ادبی قرن چهارم:
 وجه تمایز این قرن از میان قرون مختلف ادبی گذشته این است که خواستگاه جنبش عظیم فکری عربی و اسلامی است که بدنبال آن شعر و ادب نیز شاهد خیزش بسیار بلند و شکوفایی چشمگیری شده که بیشترین و معروفترین شاعران ادبیات عرب را به این دوره اختصاص داده است. در این دوره گروه جدیدی از نویسندگان و ترسّل نویسان بوجود آمدند و نقد و نقادی تحولی بنیادی یافت و کتابهای معروف و فراوانی در این زمینه نگاشته شد و فرهنگنامه های قطور مختلفی ظهور کرد. دستگاه خلافت و دربار شاهان ال بویه و حتی کاخهای وزرا و امرا نیز مملوّ از دانشمدان بود و جلسات بحث و مناظره رونق گرفت و دانش پژوهانی از اکثر نقاط به مرکز فرهنگی و علمی( بغداد) آمدند و حلقه های تدریس و تدرّس را وسیع تر ساختند که حاصل آن تربیت دانشمندان زیادی در شاخه های مختلف علمی و ادبی است که کتابهای تألیف شده در این دوره و عمق آثار علمی و ادبی این دوره گواه براین حقیقت است.
 1- شعر
 شعر و شاعری نیز از این قافله عقب نماند، ابواب و اقسام شعر تنوع گسترده ای یافت و سبکهای شعری متعددی پدید آمد و لذا دیوان شعرا گونه های متنوع شعری را در خود جای داد که عبارتند از: اخوانیات، واسوخت، و سلطانیات، مقارضات، و مداعبات که حتی اشعاری چون ثلجیات(برف و باران) فیلیات و بر ذونیات[14] نیز جزء آنهاست.
شعر این دوره با ورود اندیشه های یونانی و هندی و ایرانی به حوزه ی    اندیشه ی اسلامی کاملاً بارور شده که نمونه ی بارز آن اشعار ابوالطیب متنبّی است که پر از امثال و حکم یونانی است و در اشعار ابوالعلاء معرّی معانی و مفاهیم فقهی و فلسفی و صوفی موج می زند. پدیده ی جدیدی که در شعر این دوره ظهور کرده پیدایش چند پاره یا قلعه های کوچک شعری که غالباً به توصیف چیزی خاص می پردازند که در کنار قصاید بلند برای خود جایگاه ویژه ای یافتند. نمونه این پدیده را در دیوان شاعرانی چون متنبّی وشریف ***رضی به وفور می توان یافت. احمد امین شعر این دوره را به دو بخش تقسیم می کند: بخش نخست شعر کلاسیکی است که شاعرانی چون متنبی و ابوفراس و شریف رضی از این دسته اند و بخش دوم اشعار شعبی( شعر کوچه و بازار یا عامیانه) است که شاعران حرفه ای و متکسب و دوره گردی چون احنف عکری ابن حجاج و ابن سکرده از این دسته می باشند. و گرایش مردم این دوره به اشعار مبتذل و تمایل به شهرت و لذت از عوامل اصلی به وجود آمدن این نوع شعر بوده است از مشهورترین و معروفترین شاعران این دوره شریف رضی، مثبی و ابوفراس حمدانی می باشند.
 نیمه دوم قرن چهارم آغاز ظهور شاعران توانا و صاحب نامی است که تا حدی ادبیات عرب مدیون این چهره های ادبی است که عبارتند از: ابوالفراج محمدبن احمد معروف به و أواء دمشقی م 390 ه ابوالحسن محمد عبدالله السلامی م 393 ه ، ابوالفراج ببغاء م 398 ه، ابوالعباس احمدبن محمد نامی م 399 ه، ابن نباته ی سعدی [15] م . 405 ه، مهیار دیلمی م. 428 ه، ابوالعلاء معری احمدبن سلیمان م. 449 ه که ادیب فیلسوف یا فیلسوف ادیب است.[16]
از میان شاعران معاصر رضی معمولاً نام دو شاعر کمتر به میان می آید و یا در بین شاعران برجسته دیده نمی شود. این دو شاعر ابن سکره و ابن حجاج هستند که به علت اشعار مبتذل و مفاهیم لغو و لهو آن معمولاً در حاشیه قرار گرفته اند. با همه این اوصاف بخاطر اقبال عمومی، این دو شاعر از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده اند و حتی اشعار و سروده های آنها با قیمتهای گزاف در بازار خرید و فروش می شد، و برخلاف ناهنجاریهای موجود در شعرهای آنها، بازهم مردم به آن شوروشوق نشان می دادند. [17]وصف مجالس لهوولعب از ابداعات ابن سکره بوده است. [18]وهمه متفق القول براین باورند که عاشق یک زن خواننده سیاه پوستی به نام« خمره» شده بود که درعشق او بیش از ده هزار بیت سروده است.[19] و حکایتهای او نقل مجالس شب نشینی های بغداد شده بود. نفوذ اشعار او چنان بود که حتی در شخصیت نفوذ ناپذیری چون شریف رضی نیز اثر گذاشت و ناخودآگاه و یا آگاهانه به سمت سرودن چکامه های بلند غزل و تغزل به زنان سیاه نمکین کشیده شد.[20] ولی ابن حجاج در سرودن اشعار نامربوط یکه تاز میدان است که هیچکس در این عرصه بر او سبقت نگرفته و یارای مقابله با او را ندارد. اشعار ابن حجاج چنان موقعیت او را بالا برد و اموال وا ملاکی برایش بوجود آورد ه در هر جا شفاعت و میانجیگری او را می پذیرفتند و خواسته اش را برآورده می کردند. همه اشعار او در شعرهای ناپسند و نامربوط خلاصه نمی شد بلکه در سایر ابواب شعر نیز دستی توانا داشته است. [21] و به این دلیل مرحوم رضی عنایت خاصی به اشعار او داشته و لذا به بررسی آنها پرداخت و گلچینی از اشعار او را در قالب مجموعه ای بنام« الحسن من شعر الحسین» گردآوری کرد و حتی در ماتم مرثیه ای برایش سرود.[22]
سئوالی که در اینجا برای همه پیش می آید این است که چگونه شخصیتی چون شریف رضی دست به چنین اقدامی می زند؟ و آیا اقدام او از روی رضایت قلبی بوده و یا تحت تأثیر جو حاکم بر جامعه ان روزگار گرفته است؟ غالب قهر و مباهات رضی به اشعار   نبوغ خود بوده و لذا به نظر می رسد که گزینش و گلچین اشعار ابن حجاج در حقیقت یک واکنش درونی و بازکردن عقده ها و نشان دادن خشم و نارضایتی نسبت به جهت گیریهای غلط جامعه و مردم و بی توجهی و بی علاقه بودن آنها به شعر اخلاقی و اصیل می باشد. و کار شریف بیانگر آن است که وی مجذوب ظرافت و لطافت روحیه اوشده و همانطور ه خودش گفته: این کار متناسب با ذوق و خواسته زمانه اش بوده است و اینکه او شیفته مفاهیم مستهجن و نامربوط شده باشد کاملاً مردود است.
 و شریف نیز این نکته را دریافته بود که چنین کارهایی باعث ایجاد حسن رقایت در بین شاعران خواهد شد. و تمایل شاعران به کسب مقام و شهرت و اقبال مردم به آنان نیز موجب انحراف شعر از مسیر اصلی خواهد گردید. و لذا برای دفاع از هویت شعر و پاک ساختن ساحت شاعران به چنین کاری اقدام نمود. ا حتی از جبهه گیری مردم و نقادان در مورد شعر مثبی نیز چنداان راضی و خشنود بنظر نمی رسد. [23] و با وجود اینکه خودش را « سیدالشعرا» یعنی سرآمد شاعران می داند و همیشه به اشعار خود افتخار می کند وبه شاعر بودنش می بالد و در اشاره به موضوع قبلی چنین می گوید:
« یأس و ناامیدی مرا ساکت خواهد کرد در حالیکه در سینه خواسته ای دارم....
سود و فایده ی سخنان با ارزش برای کسانی غیر ارزش است دل حالیکه زیان و ضررهایش برای من بوده است و آیا گروهی پست و لئیم می تواند ادعای حفظ ارزشهای اخلاقی نماید با اینکه شخصی چون من در میان آنان ضایع و تباه شده است.»[24]
2-   نثر:
نثر نیز بنوبه خود یکی از میدانهای توسعه فکری قرن چهارم به شمار می رود. ظهور نویسندگان زبردست و ترسل نویسان اندیشمند و قوی نثر و نگارش را به مرحله فوق پیشرفته رساند و بدون اغراق نویسندگی ماهرانه یکی از راههای کسب مدارج و مناصب گردید و حتی افرادی از ادیان مختلف چون صابی بخاطر داشتن این فن مهم به مقام ریاست دیوان رسائل بغداد رسیدند. با وجود نثرپردازان مهمی چون ابوالفراج اصفهانی، ابوعلی قالی، ابن العمید، ابواسحاق صابی و ابوبکر خوارزمی رضی نیز بنوبه خود و بخاطر نگارش نامه های ادبی شیوا با صابی و مکاتباتی که با برخی از بزرگان معاصر خود داشته، سهم به سزایی را در گسترش این فن به خود اختصاص داده است.
3- نقد:
گروهی از ادبیان و سخن شناسان این دوره به نقد و بررسی عالمانه و ادبیانه اشعار روی آوردند که مجموعه های گرانبهایی را در این زمینه از خود به یادگار گذاشتند که امروزه جزء میراث گرانبهای ادبیات عرب به شمار می رود. این افراد عبارتنداز: ابوالحسن محمدبن احمد بن طباطبا العلوی نویسنده کتاب(عیار الشعر)، قدامه بن جعفر کتاب(نقدالشعر)، علی بن عبدالعزیز جرجانی کتاب(الوساطه بین المبتنی و خصومه)، حسن بن بشر الآمدی کتاب(الموازنه بین شعر ابی تمام و البحتری)، ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل عسکری کتاب(الصناعتین)، ابومنصور ثعالبی کتاب(یتیمه الدهر) و ابوالعلاء المعری کتاب(رساله العقران) و (عبث الواعید).
4- علم لغت:
در این دوره علم لغت گسترش شگرفی یافت. مورخین دو پدیده مهم را در این شاخه علمی ثبت کرده اند که نخستین آنها، ظهور لغت نامه های بزرگ و گستردگی معانی کلمات است که به خاطر اقتباس و گرته برداری از فرهنگ های وارداتی به زبان عربی است که از طریق ترجمه متون ملل مختلف، الفاظ جدیدی وارد حوزه فرهنگ زبان عربی گردید و نیز گسترش دایره علوم فقه و جدل و مناظره باعث ظهور اصطلاحات خاصی در این زبان شد و علاوه بر همه این موارد، جهش لغوی توسط ابوعلی فارسی و شاگردش ابوالفتح عثمان بن جنی صورت گرفت. نثر این دو بزرگوار ضرورت خروج از دایره توقیف و سماع لغت، بواسطه استفاده از شیوه قیاس و اشتقاق بود.
و دوم اینکه ترتیب نگارش و قرارگرفتن کلمات در فرهنگ لغت ها یا لغت نامه ها براساس حروف هجاء تعیین گردید که دست یابی آسان به لغت ها را در پی داشت که پیش از آن بسیار مشکل و پیچیده بود و غالباً براساس مخارج حروف و یا معانی کلمات صورت می گرفت. بنابراین دو پدیده مذکور اثرات قابل ملاحظه ای در پیشرفت و تحول زبان عربی و بعدها در روش فرهنگ نامه نویسی براساس حروف الفبا به دنبال داشت. در این میان رضی به واسطه تالیفات گهربارش که سرشار از لغت های متعدد و متنوع است نقش ارزنده و بس برجسته ای دارد. در حقیقت تالیفات او نوعی لغت نامه به شمار می رود، زیرا ایشان یکی از بزرگان تفسیر و حدیث و فقه است و هر مفسری برای روشن شدن معنای مورد نظرش نیاز به شرح و بسط لغت دارد و رضی نیز از این قاعده و قانون مستثنی نبوده است.
بخش اول
زندگینامه سید رضی
الف: ستاره ای از افق بغداد
در اواسط قرن چهارم از افق بغداد درخشیدن گرفت و نور امیدی در دل عاشقان ولایت و طالبیان نشست. او در سال 359 ه. ر محله ای شیعه نشین کرخ بغداد در خانه ای که از گلهای عطر آگین ایمان و اخلاص و روشنائی علم و عمل آذین بندی شده بود دیده به جهان گشود ک بعدها جهان را پر از افتخاراتش نمود. برا ین مولود مبارک از میان نامهای اصیل نام پرافتخار و زیبای« محمد» نهادند.
 محمد که بعدها به« شریف رضی» و« سیدرضی»شهرت یافت، از خاندانی برخاست که خمه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پارسایان بی نظیر روزگار بودند. و به گواه تاریخ هر یک از آنها فروغ انجمن هستی و ماه عالمتاب دوره های تار ظلمت تاریخ و ستارگان پرفروغ در جهان تاریک جهل و نادانی بوده اند و هرکدام در روزگار خود منادیان و داعیان حقیقت بشمار مِیرفتند. در این بخش سعی خواهیم نمود تا با پرداختن به زندگی این بزرگمرد تاریخ تشیع و با معرفی نام و نشانی او وا صل ونسب و خانواده اش چشمه خورشید را بشکافیم تا بتوانیم او را در حد امکان شناخته و بشناسانیم.
 ب: شجره نامه
وی ابوالحسن محمد بن آبی احمد حسین بن موسی ابرش این محمد الاعرج بن أبی سبحه بن ابراهیم المرتضی بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن حسن بن علی بن ابیطالب(ع) است.[25]
پدر و مادر سیدرضی هر دو از سادات علوی و نوادگان سرورازادگان جهان حضرت حسین بن علی(ع) بودند. نسبت وی با پنج واسطه به امام هفتم(ع) می رسد.[26] از اینرو گاهی شریف رضی را« موسی» مِی گویند که جد پنجم رضی امام موسی کاظم در سلسله ی اجداد او تا حضرت علی(ع) قرار دارد که در شهر مدینه سکونت داشت و مهدی عباسی او را به بغداد آورد. [27] لذا بسیاری از فرزندان ذکور این امام همام به تبع انتقال او به عراق آمدند و ساکن عراق شدند. از جمله ی آنها که در بصره سکونت یافت موسی الاصغر معروف به أبرنش بود که جد اول رضی بشمار می رود و سه فرزند پسر به نامهای ابوطالب حسن، أبواحمد حسین و ابوعبدالله احمد از او به یادگار ماند.
 از میان فرزندان او حسن در بصره ماند و حسین پدر سید رضی و عمویش احمد به بغداد آمدند. [28] سید رضی نه تنها از طرف پدر بلکه از طرف مادر نیز به دودمان شریف علوی می رسد که او نیز از تبارحین و قافله شهادت و ایثار، هدایت، ایمان است. رضی با شش واسطه از طرف مادرش به امام زین العابدین می رسد که اسامی آنها را برادر ارجمندش سید مرتضی( علم الهدی) اینگونه معرفی می کند:« مادرم فاطمه دختر ابومحمد، حسین بن احمد بن حسن بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن عمر اشرف بن علی بن الحسین« علیهم السلام» است.
 نکته قابل توجه در شجره و سلسله اجداد سیدرضی این است که در سلسله طبقات و ذریری حضرت رسول(ص) در طبقه ونسلی قرار دارد که امام دوازدهم حضرت حجت(عج) نیز در آن نسل قرار دارد. پس بنابراین سیدرضی ریشه در دودمان و خاندان پربرکت عصمت و طهارت دارد و عالمی از تبار حسین علیه السلام است. [29] و بنابراین لقبت« ذوالحسبین» واقعاً شایسته و برازنده ی اوست.
1)   پدر( ابواحمد):
ابواحمد حسین بن موسی متولد سال 304 ه پدر دوستاره ی همیشه فروزانا آسمان علم و ادب« سید مرتضی»و« سید رضی» خود یکی از افتخارات خاندان نبوت و امامت بود. وی عالمی فرزانه و مدیری مدبر و دوراندیش بود و در اثر مواظبت نفس و مراقبت و رفتار و کردار تمام صفات پسندیده و نیکو را در وجودش جمع کرده بود. ابواحمد در عصر خود به پاکی و صداقت و اخلاص در ایمان معروف و مورد احترام همه ی اقشار جامعه بود. نظرش برای همه حکم فتوی را داشت و همه بالاتفاق رأی او را می پذیرفتند به همین خاطر ابونصر فیروز، پسر عضدالدوله ی دیلمی، مشهور به بهاءالدوله( از پادشاهان آل بویه) او را به« الطاهار الأوحد»( پاک سرشت یگانه) او« ذوالمناقب»( صاحب تمام صفات نیکو) ملقب ساخت و با توجه به سیاست و کیاست و فراستی که دروجود ا ابود احمد سراغ داشت مسئولیتهای مهمی را بعهده ی او گذاشته بود. از جمله:« ریاست خاندان ابوطالب( نقابت طالبیان) و نظارت بر دیوان مظالم( عالیترین مقام در دیوان عالی سرزمینهای اسلامی آن روز) وسرپرستی حجاج و زائران خانه ی خدا( امیرالحجاج)»[30] حدود پنج بار به منسب نقابت علویان منصوب شد و د رکنار سایر تشکیلات وسیع مذکور به تنهایی و با توکل به خداوند متعال به رتق و فتق امور پرداخت. اموری که امروزه برای اداره ی آن سازمانهای بسیار وسیع با مدیران زبده و کارکنان ورزیده تشکیل شده است. ابواحمد با پاکی تمام و بدون حیف ومیل بیت المال براحتی حوزه ی مسئولیت خود را اداره می نمود که بخاطر همین به« اطاهر الأوحد» ملقت شد که به قول ابن أبی الحدید کسی پیش از او موفق به دریافت این لقب نشده بود. [31]
ابواحمد بخاطر کیاست و فراست قدرت و نفوذ علم و تقوی هیبت و شوکت و امانت و صداقتی که داشت مور توجه و اطمینان تمامی بزرگان دین و دنیا خلفاء و سلاطین و امرا و وزراء قرار گرفت و کارهای اصلاحی مهمی را در طول زندگی مبارکش انجام داد.لذا هیچ کاری با دخالت او بر زمین نمی ماند و حتماً سروسامان مناسبی می یافت که در این باره نیز چنین گفته اند: دست به اصلاح کار مشکلی نمی زد مگر اینکه آن را بطور شایسته به انجام می رساند. و بخاطر اطمینانی که به او داشتند نا مه ها و سفارشهای محرمانه ی بین خلفای عباسی و سلاطین آل بویه و امرای شم( آل عمران) توسط ایشان ردوبدل می شد و بخاطر شخصیت جامع الأطرافی که داشت حتی واسطه ی حل اختلاف بین خلفاء و پادشاهان و لشکرهای متعدد می شد که از آنجمله ایجاد صلح و آشتی بین صمصام الدوله و بهاءالدوله که حتی یکبار بخاطر اینکار بهایران نیز مسافرت نمود. ایجاد صلح و صفا بین دو قبیله حمرانی:حمران و بنی تغلب و سفیر عنصر الدوله در قضیه ی سلامه ابوقعیدی و سفیر بختیار در پیش عضدالدوهله به سال 366 ه و حتی بهاءالدوله نیز وی را یکبار بعنوان محرم اسرار و سفیر به پیش ابوالذواد العقیلی فرستاد. [32]
الطالئع الله خلیفه ی عباسی وی را مأمور فرونشاندن آشوبهای بغداد نمود و همچنین نقش بسیار ارزنده ای در حل اختلاف شیعه و سنی و خواباندن فتنه ی مذهبی در بغداد ایفاء نمود که خود سیدرضی نیز طی ابیاتی به ثبت برخی از این حوادث پرداخته است. [33] تحمل نفوذ و اقدامات صلح جویانه ی ابواحمد که میان خلفای بنی عباس و حکومت آل بویه انجام می داد برای عضدالدوله مشکل بود و به همین خاطر در سال 369 ه بعد از دوسال حکومت، طاهرذوالمناقب و برادرش ابوعبدالله موسی را دستگیر و در قلعه ی شیراز زندانی نمود.[34]
ابواحمد مدت هفت سال در قلعه زندانی بود یعنی تا سال 376 ه ولی برخی محققین چمن احسان عباسی مدت حبس او را چهارسال می داند که به نظر می رسد نه چندان صحیح و معتبر نیست زیر ابواحمد در سال 369 ه بازداشت شده و قصیده ای که رضی در قدرداتنی از شرف الدوله به مناسبت آزادی پدرش سروده و بقول گردآورنده دیوان سال 376 ه است که مجموع سالهای بین دو تاریخ تقریباً هفت سال است و لذا قول اول صحیح تر است.
سید به یمن آزادی پدر و به شکرگزاری این نعمت بزرگ قصیده ی بسیار احساسی سرود که سرشار از تشبهات زیبا وظریف است.[35] پس از آزادی و بازگشت به وطن دوباره مسئولیتهای سابق به وی بازگردانده شد که این واقعه نیز در دفتر شعر رضی تا ابد ثبت ضبط است.[36]
ابواحمد موسی پس از یک عمر مجاهدت و تلاش بالاخره درسال 400 هر در سن نودوهفت سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به جمع اجداد طاهرینش در جنت اعلی پیوست. پسر بزرگش استوانه ی علم و تقوی سید مرتضی بر پیکر پاک پدر نماز وداع گذارد و سپس بطور امانت در خانه اش به خاک سپردند و سپس جنازه ی مطهرش را به کربلای معلی انتقال دادند و برای همیشه در کنار جدش اباعبدالله الحسین(ع) و ابراهیم بن موسی الکاظم(ع) در آرامگاه ابدی آرمیده( روحش شاد و یادش گرامی باد).
 شعرای نامدار ادبیات عرب د رسوگ فرزانه ی سفرکرده سوگنامه ها سرودند و با سروده های خود نام و یاد آن بزرگمرد را گرامی داشتند. از جمله خود سیدرضی و سید مرتضی و ابواسحاق صابی و ابوالعلاء معری در رثای ابواحمد قصیده های سوزناکی سرودند. ابوالعلاء نیز چنین سروده:
 تو در میان ما دوستاره که رضی و مرتضی باشند برجای گذاشتی که در سپیده ی صبح و تاریکی شب پنهان نیستند( همچنان می درخشند)
-    آنان میل و نگرش به زیبایی سخن دارند ودر مرغزار مکارم می چرند و نور آثار سیادت و پاکدامنی و عفت بر آنان می درخشد.
-     ایشان برای نابودی دشمن چنان قدرتمند هستند که نمی توان جلوی آن را گرفت و در بخشش وجود چون بارانند که زنده کننده زمین است و در تاریکی ها چون خورشید و ماهند که درخشان و تابانند.
-     بهره و نصیبشان بزرگی است و آنقدر فصیح و شیوا سخن هستند که اهل نجد در برابر آنان چون اهل    هستند( چیزی به شمار نمی روند)
-    رضی و مرتضی هر دو در فضل و دانش با هم برابرند و با هم نقشه ی بزرگواری را بطور تساوی و دوستانه تقسیم کرده اند.
-     من که این قصیده را به رضی و مرتضی هدیه می کنم چون کسی میمانم ک کمترین گل را به باغی هدیه کند که هنوز گلهایش چیده نشده است. [37]
رضی که خود نیز سوگنامه سوزناک در فقدان آن عزیز سفرکرده سرود که نشان از سوز و آتش درون دارد. [38]
و سید مرتضی نیز قصیده ای با مطلع زیر در فراق یار دیرین سرود:
ألا یا قوم للقدر المتاح
 
وللأیام ترغب عن جراحی
مهیار دیلمی نیز مرثیه ای با این مطلع در سوگ ابواحمد از خود به یادگار گذاشت:
 
کذا تنقضی الایام حالا علی حال
 
و تنقرض السادات باد علی تال[39]
علاوه ل افراد مذکور ابوسعدعلی بن محمد بن خلف نیز سوگنامه ای برای وی سروده است
2- مادر( شیرزونی از تبار ناصرللحق)
مادر فرزانه ی سیدرضی فاطمه بنت حسین، ناصر الصغیر ابن احمد بن حسن ناصر الکبیر الأطروتش ابن علی العسکری بن حسن بن علی أصغر بن عمرأ اشرف بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن أبی طالب(ع) است که چنانچه معزالدوله دیملی بخاطر برخورداری از اصل و نسب اصیل وپسرخاله ی بختیاری معز الدوله بودن از شأن و منزلت بالایی برخوردار بود.[40]
وی بعد از عزل ابواحمد از تقابت مدتی مسئولیت نقابت علویان را در بغداد به عهده گرفت و اما فاطمه زنی مهربان و دلسوز زنی پاکدامن و دیندار که عظمت و بزرگی و نجابت وشرافت و حیاء و عفت را از جده ی بزرگوارش یگانه بانوی دو عالم حضرت زهرای اطهر(س) به ارث برده بود.
 نقل شده که شیخ مفید(ره) کتاب« احکام النساء» را به درخواست او نوشته است و در مقدمه ی کتاب از او بعنوان بانویی محترمه و فاضله یاد کرده است. در مقدمه ی کتاب چنین می نویسد:« سید رضی جلیله و فاضله ای که خداوند عزتش را پایدار کند به من اطلاع داد که علاقمند به تألیف کتابی است که همه ی احکام واجبه بخصوص احکامی را که مخصوص زنان مسلمان است در برداشته باشد و من درخواست او را که خداوند توفیقش دهد پذیرفتم و این کتاب را نوشتم».[41]
این بانوی مکرمه بعد از وفات سیدابواحمد موسوی همچنان تکیه گاهی استوار برای فرزندانش بود تا حدی که بقول رضی با وجود او احساس نیاز به پدر نمی شد و در حقیقت با کارهای بجا و شایسته و حمایت بی دریغ از فرزندانش جای خالی پدر را برایشان پرکرده بود تا اینکه دست اجل دوباره بر بوستان هاشمی کشیده شد و گل خوشبوی دیگری از گلستان علوی چید و با خود به دیار گلچین ها برد. این حادثه ی دلخراش در ذی الحجه سال 385 ه ستونهای خانه ی دل رضی و مرتضی را لرزاند. و در سوگ خورشید غروب کرده و آسمان زندگی اش غمنامه ای با خون دل سرود.
أبکیک لو نقع الغلیل بکائی
 
و أقول لو ذهب المتعال بدائی
3-   ناصر کبیریا فاتح مازندران:
4-  خانواده ی مادر سید رضی در کتابهای تاریخ به نواده ی« ناصر کبیر» مشهورند. و ناصر کبیر لقب« حسین بن أبی محمد دوادواناطروش[42]» جد فاطمه می باشد. او در زمان خلافت مقتدر عباسی در مازندرانقیام کرد و با کمک گروهی از شیعیان با سامانیان جنگید و سپاه سامانی را شکست داد و بلاد دیلم( مازندران کنونی) را به تصرف خود درآورد و یک حکومت شیعی علوی در آنجا تشکیل داد و با فداکاری و ازجان گذشتگی آئین حیاتبخش اسلام را به مردم آن سامان عرضه کرد تا اینکه بیشتر دیلمیان کیش مجوسی( آتش پرستی) را کنار گذاشته و به اسلام گرویدند.
5-  ناصر کبیر علاوه بر شجاعت و سلحشوری خود عالمی بزرگ و فقیهی ژرف نگر بود و در کتابهای گرانقیمتی به رشته ی تحریر درآورده است از جمله کتاب« صد مسأله » که نوه دختری اش سید مرتضی بر آن شرح نوشته و نامش را« ناصریات» گذاشته است. [43]
ناصر کبیر در سال 304 ه در سن 79 سالگی در شهر آمل به شهادت رسید پس از وی حسن بن قاسم معروف به« رایحی بالحق» جانشین وی شد.
 رضی در ضمن رثاء مادر نامی هم از آنان برده و در حقیقت به آنها افتخار کرده است. [44]
ج: روزگار وصف و غنچه های پیوند:
رضی در دوره ای از مجاهدات و تلاشهایش احساس کرد که سنگرش خالی از همرزم است و کسی نیست که غمخوار او و انیس تنهایش باشد و لذا همانند دیگران دست به انتخاب زد ولی اینکه کی، کجا، و چگونه مشخص نیست هیچیک از مورخین درباره تاریخ ازدواج وی سخن قطعی نگفته اند ولی می توان حدس زد که بخاطر منصب نقابت یعنی بیش از سال 380 ه. ازدواج کرده است.
درباره ی همسر سید نیز منابع اطلاعات دقیقی در اختیار نمی دهند ولی چنین برمی آید که سید با دختر ابوالحسن محمدتقی سابسی ازدواج کرده که وی در زمان عزل ابواحمد موسوی مدتی بعنوان نقیب مسئولیت علویان را بعهده داشت.
رضی بعد از این ازدواج به فکر تجدید فراش افتاد و لذا دوباربه خواستگاری رفت ولی به عللی ازدواج سرنگرفت. البته ازدواج های اخیر سیدرضی ازدواج سیاسی محسوب می شود. بار اول به خواستگاری دختر ابونصر شاپوربن اردشیر وزیر بهاءالدوله رفت که تاریخ آن به سال 386 ه یعنی پیش از وفات ابواسحاق صابی برمی گردد که ثبت عقد ازدواج توسط وی انجام شده بود.[45]
بار دوم به خواستگاری دختر أبوعلی حسن بن محمدبن اسماعیل موفق وزیر بهاءالدوله رفت[46].
« ازنسل رضی کسی را جز عرفان که متولد سال 400 ه نمی شناسم»[47] رضی به روایت مورخین فقط همین یک فرزند را داشته است و لذا او را به نام وکنیه ی جدش نامید و مردم نیز او را« ابواحمد طاهر ذوالمناقب» می شناختند و حتی همان احترام را نیز برای وی قائل بودند. او بخاطر لیاقت وشرافت خانوادگی برخی از مسئولیتهای مهم را نیز بعهده گرفت که از جمله مقام و منصب نقابت را پس از وفات عمویش سید مرتضی گردید. [48] و علاوه بر آن همانند کارهای اجتماعی بزرگی را انجام می داد[49] که نشان از نفوذ و قدرت و هیبت و شوکت اوست. و اما رضی همانطور که بیان کردیم فقط تنها همین پسر را داشته است و« هیچ فرزند دختری نداشته و نمی شناسیم» [50]
غروبی نابهنگام:
آن روز شهر بغداد غوغا بود و همه د رتاب و هیجان بودند نگاههای نگران و معنی دار مردم حاکی از اضطرابی بود که همه به به تنگ آورده بود و بی قرارشان می کرد گویا اتفاق تلخ و ناگواری رخ داده بود که کسی نمی توانست باور کند. حادثه ای غم انگیز و جانسوز که نباید به این زودی اتفاق می افتاد بله، کوه استوار فقاهت، سردار شهید نقابت، سیدالشعراء، و شاعر سید همچون شهاب از بنلدای زندگی فرو افتااد و ارکان عمرش فروریخت. شریف با شرافت تمام درگذشت« یسید در ماه محرم سال 406 ه و در اوج جوانی و در سن چهل وهفت سالگی چشم از جهان فروبست و جهان علم و تشیع را در غم و ماتم فرو برد.»[51] در گذشت او برادر سیدمرتضی بسیار سنگین بود و اصلاً نمی توانست باور کند که برادرش از پیش او برای همیشه رفته و لذا بسیار متأثر و متأسف شد که تاب دیدن جنازه ی بی جان برادر با نیاورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس کاظمین( علیهماالسلام) پناه برد. در تشیع و تدفین از همه آمده بودند تمام مردم، بزرگان، قضات، واشراف زادگان و حتی خود وزیر نیز حضور داشت. سیدمرتضی در مراسم تشیع حضور نداشت وشیخ مفید هم گویا در کربلای معلی به سر می برده است لذا خود وزیر فخرالملک بر جنازه ی او نمازخواند و پیکر پاکش را در خانه ی خود کنار مسجد ابناریین کرخ بغداد دفن نمودند. [52]
و بعداً به حرم امام حسین علیه السلام منتقل کردند[53]. و آنگاه فخرالملک به کاظمین رفت و سیدمرتضی را به خانه بازگردانید. در فقدان و فراق رضی هرکسی به نوعی ابراز احساسات می کرد و شعراء نیز احساسات خود را در قالب اشعاری سوزناک و جگرسوز به عرصه ی ادب کشیدند و شعراء به زبانی مدح و رثای او گفتند.
اولین شاعری که درفراق سیدرضی مرثیه سرود برادرش سید مرتضی بود که آه آتشین و جانسوزی از دل برکشید و ای مرثیه ی فراق را سرود.
 -ای یاران! داد از این فاجعه ناگوار که بازوی مرا شکست، کاش جان مرا هم می گرفت.
- پیوسته بیمناک و برحذر بودم، تا اینکه فرارسید وشرنگ مصیبت در کام نمی ریخت.
 - چندی التماس کردم و مهلت خواستم آخر هجوم آورد و به حال زارم نگریست.
- مگریید ازچه سیلاب اشکش روان نیست؟ سرشک دیده ام را نیز همچون بخت ناسازگارم یاوری نیست
- خدا را براین عمر کوتاه و تابناک! و چقدر عمرها که دراز بود وبی بار و بی باک
- نکته قابل توجه این است که سیدمرتضی در فراق برادرش چندین مرثیه سروده که از میان آنها فقط همین سوگنامه در دیوانش آمده است.[54]  
شاگر سیدرضی جناب مهیار دیلمی نیز قصیده ی میمیه ی بسیار شیوایی در سوگ استاد سرود.[55] این قصید را در جمع عده ای خواند که چندان بر ایشان خوشایند نبود و لذا مهیار برای خشمگین و عصبانی کردن آنها قصیده ی غرائی دیگر با تمام توان سرود.[56] از جمله افرادی که سوگنامه ای در فراق رضی سروده جناب وزیر بزرگوار ابوالقاسم حسین مغربی متوفی 418 هجری استکه مرثیه ی افتخار آمیز و جالبی سرود. [57]
و شاعر دیگر سلیمان بن فهد متوفی 411 هجری است که برای رضی مرثیه ای سروده است.[58] نکته حائز اهمیت این است که چرا از میان آنهمه شاعر فقط چهار نفر برای رضی مرثیه سروده اند و چرا شاعران و ادیبان مشهور و پرآوازه ی چون ابوالعلاء معری و یا ثعالبی سخنی در این باره نگفته اند و هیچ آثاری در این باره از آنها نمانده است.
ه- ویژگیها و خصوصیات بارز اخلاقی رضی
سید رضی چنان فروساخته و پیراسته بود که شخصیت و عظمت را در ارزشهای والای انسانی و معنویات می دید؛ و از این رو مورد ستایش بسیاری از مورخین و نویسندگان کتب رجالی قرار گرفته است[59] بنابراین تمام لحظه های زندگی شرافتمندانه او سرشار از
اقتصاد و میانه روی، عفت و پاکدامنی، صداقت و محبت، روحیه بلند بلند قناعت ورزی، جود و بخشش فراوان، توجه به داتنش و دانش پروری، حس مسئولیت، توجه به محرومان و نیازمندان و عزت نفس و متانت طبع بود و از هیچکس هدیه ای قبول نمی کرد حتی پدرش.[60] هیچگاه دست طمع بسوی کسی دراز نکرد.و و از هیچکس خاطر علو همت و متانت طبع سیدرضی زبانزد خاص و عام بود. زیرا مال و ثروت دنیا ارزشی برایش نداشت و استفاده از مال دنیا فقط به اندازه رفع حاجت بود. و در کنار همه این اوصاف نسبت به مجرمین مخصوصاً برخی علویان خطاکار بسیار سخت گیر بوده و هر مجرمی که بدستش می افتاد احکام خدا را بروی جاری می ساخت.
 در ورع و تقوای او همین بس که در جو نابسامان و شرایط نابهنجار آن دوران هیچگاه بجزدر مواردی که از او سئوال شده سخنی از شراب و می نگفته است. [61] و در مجازات خماران بسیار سخت گیر بود.[62]
رضی مردی پارسا و زاهد بود که تعلقات دنیوی برایش حالت تمسخر داشت زهد رضی بیشتر مربوط به دوره میانسالی اوست تا حدودی محصول ناکامی در رسیدن به آرزوهایش بوده است. یأس و ناامیددی همراه اندیشه های دینی و آموزه های مذهبی اش دست به دست هم داده و گرایش زهدمنشانه ای او را پیش از پیش تقویت نموده است. و در سروده ای زیبا و آموزنده چهره واقعی دنیا و فریبندگی و بی وفایی آن را چنین آشکار می سازد. [63]
پادشاهان آل بویه در حسرت آن ماندند که رضی چیزی از آنها قبول کند و لی با این حال هیچگاه در برآورده کردن خواسته های آنان کوتاهای نکرد.در این زمینه داستان ابومحمد مهلبی یا قهرالملک ابواغالب وزیر بسیار جالب توجه است.[64]
چنان از عزت نفس عالی برخوردار بود که در اشعارش هیچگونه طلب وخواسته ای از کسی نداشت و در مقابل اشعارش همانند سایر شعرا پاداش وصله قبول نمی کرد. درحالیکه عرف شعراء گرفتن صله از ممدوحان بود مثل مثبی که شعرش را با طلای هدیه ای ممدوحانش مقایسه و وزن کرده بود[65] و هیچ خبری مبنی بر وقوف و قصد درگاه خلفاء و ملوک از او به دست نرسیده است که حاکی از درخواست کمک یا جایزه ای باشد و حتی د رقبال مدائح و ستایش هایی که برای پدرش گفته بود حاضر نبو که خودش را شاعر بداند و حتی شاعر بودنش را رد می کرد:« و علاک لایرضی بأنی شاعر» و حتی وعده داده بود که در صورت رسیدن به اهداف و آرزوهایش از شعر دست برمی دارد و شعر را بهانه وسیله ای برای رسیدن به اهداف و خواسته هایش می دانست.[66]همین عزت نفس والای او باعث بالارفتن شأن و منزلت او در دستگاه خلافت و سلطنت آل بویه شد که به بالاترین و و محبوبترین مناصب و موقعیتها رسید. این موقعیت برای فردی بیست ساله و در آن زمان تقریباً ناممکن و دشوار بود. کسی که توانسته دراین سن به چنین جایگاه رفیعی دست یابد و متصل به ارکان قدرت شود طبیعی است که بدون اینکه چیزی بخواهد مال و ثروت همچنان برایش خواهد بارید. ولی با شهامت تمام و در ابتدای کار خطاب به الطائح لله چنین می گوید و چنین می خواهد:
ارید الکرامة لا المکرمات
 
و ینل العلا لا االعطایا الجساما [67]
 « من فقط می خواهم که به درجه عالی و کرامت شأن برسم و بخشش ها و هدایای بزرگ را نمی خواهم»
و اما پاکدامنی و طهارت نفس او چیزی نیست که بتوان براحتی مطلبی یا سخنی درباره ی آن گفت: رضی و تمامی لحظات زندگی اش عفت مطلق بوده است، هیچگونه حرمت شکنی نسبت به نوامیس خودی و غرخودی از او شنیده نشده است. با وجود اینکه تمام لذتهای حلال و حرام برای او مهیا بود و قابل دسترسی هم بوده، ولی براساس طهارت نفس کامیابی از همه آنها را برای خودش حرام کرده بود. برای اطمینان بیشتر باید گفت که حتی یک جلسه و نشستی هم با افراد لاابالی و یاوه سرا و یاوه گو هم نداشته با اینکه تعداد این اشخاص در آن دوره کم هم نبوده است. حتی یک مصرعی از اشعارش را در متون شایع روزگار چمون هزل، هجاءنامربوط و زننده ومجون مسائل مستهجن مصروف نداشت.
 سیدرضی در عین عطوفت و مهربانی و شفقت، نسبت به مجرمین علوی بسیار سخت گیر بود چون در ان دوره بخاطر شرافت نسبت به انتساب به حضرت علی(ع) و رسول اکرم(ص) پادشاهان خلفاء حتی جامعه نگرشی خاص نسبت به این طبقه و گروه اجتماعی داشتند و لذا برای آنان قوانین خاص در چهارچوب نقابت تعیین گردید که قوانین عمومی شامل آنان نمی شد و برای پیگیری امور اجتماعی و حقوقی و مدنی آنان توسط خلفاء و از میان بزرگان این طایفه شخصی را به ریاست یا همان نقابت تعیین و انتخاب می گردید که ابتدا امام رضا علیه السلام به عنوان نقیب النقباء تعیین گردید و سپس اشخاص متعددی چون دایی و پدر سیدرضی و سپس خود سیدرضی به مقام نقابت رسیده اند. و در این راستا برای حفظ عزت و عظمت و شرافت خانوادگی و موقعیت و منزلت اجتماعی طالبیان، سیدرضی حساسیت ویژه ای برروی سادات و اعمال و رفتار آنان داشت: کوچکترین گناه و جرم انان برای رضی سنگین و غیرقابل تحمل بود و لذا برای بازداشتن انان از انجام کارهایی که در شأن آنان نبود سختگیری های زیادی می کرد و مجرمین را به شدت مجازات می نمود و از کوچکترین خطای آنان نمی گذشت.
خش دوم
زندگی علمی وادبی و اجتماعی سیدرضی
علاقه و دلبستگی رضی نسبت به اساتیدش چنان مستحکم و قوی بود که شایان ذکر است بعنوان نمونه حکایت او با استادش ابواسحاق ابراهیم بن احمد طبری فقیه مالکی است استاد خانه ای را به او هدیه می کند و رضی از پذیرفتن آن طفره می رود. چونکه او از کسی جز پدرش چیزی بعنوان هدیه هرگز نگرفته بود ولی استاد به جهت حق علمی و معنوی پافشاری می کند و به او می گوید:« حق علیک اعظم من حق أبیک»[68] و لذا شریف قبول می کند.
حقیقت این است که شاگردی چون رضی ارزش و منزلتی استاد را می داند و لذا در هرجا که نام او را بر زبان جاری می کند حتماً پسوند دعائی نیز بدنبالش می آورد و بنوعی عبارت ذیل ورد زبانش شده و در بیشتر تألیفاتش چنین می نگارد:« قرأت علی فلان رحمة الله – أوسألت شیخنا فلاناً وفقه الله» و همه اینها نشاندهنده قدرشناسی و قدردانی و امتنان از معلمین و اساتیدش قلمداد می شود.
 وا ما پیداکردن اساتید رضی کار چندان آسانی نیست و لذا برای پیداکردن اسامی آنها به روشهای زیر متوسل می شویم یکی از مهمترین و مطمئن ترین روشها مراجعه به دیوان است مثلاً که گاهی قصیده ای را در سوگ فلان استادش می سرود و روش دوم مراجعه به کتاب ارزشمند( تلخیص البیان فی مجازات القرآن) و کتاب( المجازات النبویه) است معمولاً در حین نقل از آنها نامشان را نیز می آورد. شایان ذکر است که این دو کتاب ازمنابع بسیار مهم در شناخت اساتدید رضی بشمار می رود. به استناد مرحوم علامه امینی اولین کسی که به بررسی اساتید رضی پرداخته عبدالحسین نجفی است[69] ک اسامی تمامی اساتید را با ذکر منابع آنها آورده ولی متأسفانه هیچ اشاره یا به زندگینامه انها نکرده است. تعداد اساتید تلخیص البیان رضی مجموعاً پانزده استاد را برای او می شمارد و زندگینامه هرکدام را بطور جداگانه و در همان جا آورده است. اما محقق گرانقدر عبدالفتاح الحلو در مقدمه دیوان شریف رضی با استناد به علامه امینی و دیوان و کتب خود شریف مجموع هیجده استاد را به همراه منابع مربوط به زندگینامه آنها آورده است. ولی احسان عباس در کتاب( الشریف الرضی) تعداد اساتید رضی را شانزده تن می داد و معتقد است که ابوسیعد سیرافی نمی تواند از اساتید رضی باشد هرچند که ابن جنی و سایر مورخین از او نام برده اند.[70]
 ما نیز بحول و قوه الهی نام اساتید رضی را برحسب سال وفات آن بزرگان و به ترتیب ذیل می آوریم: ولی بخاطر اختصار از ذکر خصوصیات و شیوه ی ارتباط رضی با آنها و شرح زندگی نامه هرکدام از آنان صرفنظر می نمائیم:
 1- ابوسعیسد الحسن بن عبدالله بن مرزبان سیرافی نحوی متوفای سال 368 هجری.
2- ابویحیی عبدالرحیم بن محمدبن اسماعیل بن نباته فارقی متوفای سال 374 هجری.
3- ابوعلی حسن بن احمد بن عبدالغفار نحوی ایرانی متوفای سال 377 هجری.
4- ابوعبدالله محمدبن عمران مرزبانی ادیب و مورخ متوفای سال 384 هجری.
5- سهل بن احمدبن عبدالله بن سهل دیباجی متوفای سال 385 هجری.
6- ابومحمد هارون بن موسب تلعکبری متوفی 385 هجری فقیهی جلیل القدر و صاحب کتاب جوامع در علوم دین.
7- ابوحفص عمربن ابراهیم بن احمد کنانی محدث متوفای سال 390 هجری
8- ابوالفرج معافی بن ذکریا بن یحخی نهروانی متوفای سال 390 هجری
علامه امینی و محمدعبدالغنی حسن ایشان را در بین اساتید رضی نیاورده اند ولی استاد عبدالفتاح الحلو ایشان را جز اساتید رضی می داند.[71]  
9- ابوالقاسم عیسی بن علی بن عیسی بن داوود بن جراح متوفای سال 391 هجری.
 10- ابوعبدالله بن امام المنصوری متوفای سال 391 هجری
علامه امینی ایشان را جزء اساتید رضی نیاورده ولی احسان عباسی و عبدالفتاح الحلو درمقدمه دیوان رضی وی را جزء اساتید و مشایخ رضی ذکر کرده اند و حتی رضی در رثاء او قصیده ی نو نیه ای با مطلع زیر سروده است.
ما أقل اعتبارنا بالزمان
 
و أشد اعترارنا بالأمانی [72]
ولی علامه امینی وی را جزء اساتید رضی ندانسته است.
 11- ابوالفتح عثمان بن جنی موصلی نحوی دان معروف متوفای سال 392 ه. وی از اساتید بزرگ نحو مرحوم رضی بشمار می رود که رابطه طولانی آنها منجر به دوستی میان آنها شد. ابن جنی شیفته شعرهای رضی بود تا حدی که قصیده رائیه ای اورا که در رثاء ابوطاهربن ناصرالدوله حمدانی سروده بود شرح و تفسیر نمود.[73] ابن جنی علاوه بر مرثیه ی مذکور سه مرثیه دیگرا و را نیز همراه آن در یک مجموعه شرح و تفسر کرده است.
عشق و ارادت سید نیز به او متقابلاً قابل توجه است و حق رضی به شدت تحت تأثیر شخصیت استادش ابن جنی قرار گرفتند تا جائیکه در سوگ او مرثیه یا با این عنوان می سراید:
لبیک أباالفتح العیون بدمعها
 
وأالسننا من بعدها بامناطق [74]
و حتی در قصیده ای به خاطر شرح قصیده ی رائیه اش از او تشکر و قدردانی می کند.[75]
12- ابواسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد طبری فقیه مالکی متوفای سال 393 هجری. وی همان استاد معروفی است که رضی بخاطر احترام او هدیه اش که یک باب خانه بود از او پذیرفت ضمناً سیدرضی قرآن را دراوان کواکی نزد وی آموخته بود.
 13- ابوبکر محمدبن موسی خوارزمی حنفی متوفای سال 403 ه
وی از اساتید فقه و حدیث رضی بشمار می رود و از فقهای سترگ دوران بوده است.
 14- ابومحمد عبدالله بن محمد اسدی اکفانی محدث م سال 405 ه
15- ابوعبدالله محمدبن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید و ابن معلم متوفای سال 413 ه.
 مرحوم شیخ مفید استاد فقه سیدرضی و سید مرتضی بوده و قضیه خواب و رؤیای معروف برای ایشان است که درخواب حضرت فاطمه(س) را می بیند که دست امام حسن و امام حسین علیهاالسلام را گرفتن و یش ایشان آورده که فرمود: « یا شیخ علمهما الفقه» که فردای همان روز مادر سیدرضی دست هردو فرزندش را گرفته و پیش شیخ می آورد و همان جمله حضرت فاطمه را تکرار می نماید.
 16- ابوالحسن عبدالجبار بن احمد معتزلی قاضی القضات م سال 415 ه متخصص علم حدیث و ادبیات
17- ابوالحسن علی بن عیسی بن فرج ربعی نحوی بغدادی م سال 420 ه
بقول خود رضی ایشان اولین استاد نحو او و حتی پیش از ابوالفتح عثمان بن جنی بوده است و شروع نحو با وی بوده که با کتاب( مختصر الجرمی) شروع و عروض و قافیه را نیز نزد ایشان خوانده است.[76] 
18- ابوالحسن محمدبن أبی جعفر محمدبن أبی الحسن جرار م سال 435 ه.
 استاد علم أنساب رضی است که علامه امینی و محمدعبدالغنی حسن و احسان عباسی وی را جزء اساتید رضی ذکر نکرده اند.
19- ابوالحسن علی بن حسن بن علی بن عبدالله رمانی نحوی دان مشهور م سال 384 ه
لازم به ذکر است که وی استاد مستقیم رضی بشمار نمی رود بلکه استاد باواسطه رضی محسوب می شود که استاد رضی ابوبکر خوارزمی از ایشان برای رضی نقل می کرده است.[77]
هیچیک از محققین نام ایشان را در لیست اساتید رضی نیاورده اند. خلاصه اینکه رضی مصداق بارز حدیث شریف« انظر إلی ما قال و لانتظر الی من قال» است که علوم مختلف نقلی و عقلی را از هرکس و از هر مذهب فرا گرفته و زانوی شاگردی در محضر اساتید بزرگ شیعه و سنی و گرایشهای مختلف و مشربهای متعدد فکری و اصولی چون معتزله و شافعی و حقی و مالکی بر زمین زده و درنهایت به صورت یک دایره المعارف زنده از افکار و اندیشه های متنوع و گاه متضاد درآمده است که نظریات مختلف فقهی و اصولی مذاهب مختلف اسلامی را در قلبش جای داده و به تناسب مقام و موقعیت اجتماعی و سیاسی با اخذ جایزه از بزرگان هرمذهب برای مسلمانان فتوای می داده و قضاوت و داوری می کرده است: و جالب اینجاست که هیچکس از دست الو شاکی و ناراضی نشده است. با این اوصاف رضی هیچگاه دچار تعصب و تحجر و خشک اندیشی نشده و بنابر مصلحت جامعه اسلامی و منافع عامه مسلمین در همه زمینه ها بصورت منطقی برخورد و عمل کرده است. شرایط مناسب قرن چهارم و از بین رفتن شکاف ها و تفرقه اندازیها و بهبود زندگی مسالمت آمیز برای دو فرقه بزرگ و نیرومند تشیع و تسنن وروح تفاهم و همگرایی میان آنان باعث شد که دانشمندان هر دو فرقه بطور آزادانه به ارائه افکار و اشاعه مذهب خویش بپردازند که فرصت مغتنمی نیز برای سیدرضی پیش آسید و تا جائیکه عده ای از استادان سیدرضی از بزرگان و دانشمندان اهل سنت بوده اند که سید در محضر انها تلمذ نموده است از این نظر قرن چهارم بهار و شکوفایی علوم دین بشمار می رود و فرصت استثنایی برای شریف رضی است تا بهره ای کامل ووافر از محضر اساتید علوم و فنون مختلف ببرد و لذا رشته های قرائت قرآن، صرف، نحو، حدیث،کلام، بلاغت، فقه، اصول، تفسیر و متون شعر و غیره را فراگرفت تا اینکه در بیست سالگی از تحصیل علوم متداول بی نیاز شدکه نیتجه آن پرورش شاگردانی بی نظیر در علوم مختلف بوده است.
ب: دانش آموختگان و تربیت یافتگان و روایت کنندگان محضر سیدرضی: سید رضی پیش از 9 سالگی به تحصیل علوم پرداخت و تا قبل از 21 سالگی به دانش اندوزی خود ادامه داد و در عین تحصیل و به سبک حوزه های علمیه به تربیت شاگرد همت گماشت و در حقیقت تحصیل او مقارن با تدریس شد و در عین نوجوانی حلقه درسش از گرمی و جذابیت خاصی برخوردار بود و ازطرف دیگر ویژگی های اخلاقی شخصی و گستردگی و احاطه علمی او باعث شده بود که طالبان نور و معرفت به گردش حلقه زنند.
 باید متذکر شد مؤلفات رضی هیچ کمکی یا اطلاعاتی را ردمعرفی دانش آموختگان محضر او بدست نمی دهد حتی منابع موجود هم از میان دانش پژوهان او بجز مهیار دیلمی که به دست ایشان مسلمان شده و قواعد شعر را از او آموخمته بود از کسی نام نمی برد. [78] ولی خوشبختانه علامه امینی در تحقیقی عالمانه نام شاگردان مکتب او را به این ترتیب آورده و در این باره نیز چنین می فرماید: تعدادی از بزرگان شیعه وسنی از او روایت می کنند که عبارتند از:
1- شیخ الطائفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسی متوفی 460 ه. که ریاست و زعامت فرقه امامیه را بعد از وفات استادش سیدمرتضی برعهده گرفت و کتابهای التبیان، الفهرست، الأستبصار و التهذیب از تألیفات مهم او بشمار می رود.[79]
2- شیخ جعفربن محمد دوریستی متوفی حدود 473 ه
3- شیخ ابوعبدالله محمدبن علی حلوانی( در اجازات از او نام می برد)
4- قاضی الوالمعالی احمدبن علی بن قدامه مشهور به ابن قدامه متوفی 486 ه
5- ابوزید سید عبدالله بن علی کیابکی بن عبدالله حسنی جرجانی مشهور به ابوزید کیابکی
6 – ابوبکر احمدبن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی متوفی حدود 480 ه
7-ابومنصور محمدبن أبی ن3صر محمدبن احمدبن حسین بن عبدالعزیز عکبری متوفی حدود 472 ه.( معروف به ابوبکر عکبویی)
8- قاضی سیدابوالحسن علی بن بندار بن محمد هاشمی
9- شیخ مفید عبدالرحمن بن احمد بن یحیی نیشابوری که بدون واسطه از سیدرضی و سیدمرتضی در تمامی مصنفاتش روایت میکند.[80]
10- و از بانوان دختر فاطمه و مکر مدنی سید مرتضی که کتاب شریف( نهج البلاغه) را از عمویش سیدرضی روایت می نماید که حتی شیخ عبدالرحیم بغدادی معروف به این اخوه نیز از او روایت کرده است و قطب رواندی نیز در پایان شرح نهج البلاغه از او نام برده است.[81]
11- مهیار دیلمی [82]
ج:مجتمع علمی« دارالعلم» یا اولین دانشگاه علوم اسلامی
مسئولیتهای اجتماعی سنگین و دشوار و رسیدگی به کارهای نقابت و دیوان مظالم و امارت حاجیان هرچند مجال کافی برای حضور در صحنه های فرهنگی را به او نمی داد ولی با این حال از امور فرهنگی و پرورش شاگردان و بالابردن سطح علمی غافل نبود. همین حس مسئولیت و هست جوانمردانه او باعث شد که طرحی نو براندازد. لذا جهت بالابردن سطح معلومات شاگردان یک دانشگاه شبانه روزی تأسیس نمود که تا آن زمان سابقه نداشت.
« او با اینکه از تمکن مالی کم بهره بود مع الوصف وقتی دید که گروهی از طالبان علم و شاگردان پیوسته در ملازمت او هستند، خانه ای تهیه دید و آن را بصورت مدرسه ای جهت شاگردان خود درآورد. نام آن را« داراالعلم» نهاد و تمامی نیازمندیهای طلاب را برای آنها فراهنم کرد، سید رضی برای دارالعلم کتابخانه و قرانه ای با کلیه ی وسایل و لوازم فراهم کرد.»[83] وبه تعداد طلبه ها وسایل تهیه کرد و برای اینکه به شاگرانش شخصیت داده باشد در اختیار هرکدام یک کلید قرار داده بود تا نیازهای خودشان را برطرف کنند و منتظر انباردار نباشند باید توجه داشت که سیدمرتضی برادر بزرگ سیدرضی همه قسمتی از خانه خود را به طلبه ها اختصاص داده بود که در آنجا به تحصیل اشتغال ورزند و همان مدرسه ی وی نیز بعدها« دارالعلم» نامیده شد. و در تاریخ مشخص نیست که« دارالعلم» سیدرضی او تأسیس یافته یا« دارالعلم» سید مرتضی. در هر صورت افتخار تشکیل اولین دانشگاه به سبک امروزی از آن خاندان سیدرضی می باشد.
 « باید دانست که تأسیس دارالعلم سیدرضی دهها سال پیش از تأسیس مدرسه نظامیه بغداد با بودجه ی هنگفت دولتی توسط نظام الملک طوسی بوده است. بیشترمورخین نظام الملک را اولین کسی دانسته اند که در اسلام مدارسی جهت تعلیم علوم دنیی تأسیس کرد ولی می بنیم که نظام الملک در گذشته ی سال 485 ه که نظامیه ی بغداد را در سال 457 ه. آغاز و در سال 459 ه به اتمام رسانید تقریباً 80 سال بعد ازسیدرضی دست به این کار یازیده بود.»[84]
قابل ملاحظه است که تأسیس دارالعلم در ضمن قصه ی رضی با یکی از وزرای معاصرش بنام فخر الملک ابوغالب معمولاً بیان می شود.[85] و ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه به این موضوع و نام وزیر اشاره می نماید.[86] مهمتر ازهمه اینکه دارالعلم فقط یک مدرسه ی تنها نبوده بلکه کتابخانه ی بسیار بزرگی در ردیف کتابخانه های معروف آن روزگار داشته است و در اصل سومین کتابخانه مشهور بغداد از کتابخانه« بیت الحکمه» و کتابخانه« دارالعلم»[87] شرف الدوله بشمار می رفت.علاوه بر آن در بغداد مراکز متعدد علمی در آن دوره وجود داشته که از رونق علمی خوبی برخوردار بوده اند که عبارتند از:
 1) مرکز و مجتمع ادبی وعلمی سیدرضی« دارالعلم» که محل اجتماع ادبا گوناگون با طرز تفکرهای مختلف و متضاد بود که ریاست آن را خود سیدرضی برعهده داشت.
 2) مرکز علمی دیگر به همین نام به ریاست برادرش سید مرتضی بود که یک مرکز فلسفی و کلامی بشمار می رفت.[88]
3) مرکز علمی سومی هم به این نام توسط ابومنصور شاپور بن اردشیر وزیر تأسیس شده بود.
4) مرکز علمی به ریاست ابوحامد اسفرایینی از بزرگان و فقهای نامدار شافعی بود که نزدیک به هفتصد طلبه در آن حضور داشتند.
5) مرکز علمی شیخ مفید که تعداد فقهای آن بیش از مرکز قبلی بوده است.
د: مناصب: (نقابت، ریاست ( امیرالحاج))
نقابت یعنی سرپرستی مردان و زنانی که از نسل حضرت ابوطالب پدر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) بوده اند و این منصی را«نقابت طالبیان» می گفتند.
شخص نقیب دارای 5 وظیفه مهم بود که عبارتند از:
1- اگراز میان سادات نزاع و درگیری پیش می آمد داوری و صدور حکم نهایی بعهده نقیب بود.
2- سرپرستی اموال و املاک یتیمان را در دست بگیرد.
3- اگر یکی از سادات جرمی مرتک شد، اجرای کیفرش بعهده نقیب باشد.
4- باید دختران و زنان بی سرپرست سادات را شوهر دهد و بکار آنها رسیدگی کند.
5- مراقبت از دیوانگان آنها و کسانی که نیاز به سرپرستی دارند.[89]
با اجرای این 5 حکم نقابت عمومی وکلی حاصل می شد. منصب نقابت در حقیقت یک مسئولیت اجتماعی بود وریشه در جریانات سیاسی داشت. از دوره امام علی بن موسی الرضا(ع) شروع شد و بعدها در دوران خلافت« معتضد عباسی»(279ه) رسمیت یافت در طول تاریخ فقط دونفر به نقابت کل سرزمینهای پهناور اسلامی انتخاب شدند که به آنان« نقیب النقبا» می گفتند. اولی امام رضا علیه السلام بود که در زمان ولیعهدی مأمون این مسئولیت را برعهده گرفت و دیگری رضی در سال 403 ه.[90] شایان ذکر است که اعطای مسئولیت خطیری مانند نقیب النقبائی( که بعد از مقام خلافت عالیترین مقام کشوری بحساب می آمد) از طرف خلفای ستمگر بنی عباس از روی رضایت خاطر نبود. نکته ای که بسیار حائز اهمیت است تصدی این مقام توسط سیدرضی از اوایل جوانی بوده که ابتدا مشاور و نیابت پدر و سپس به پیشنهاد مرحوم سیدابواحمد و به تصویب خلیفه مطلقاً به او تفویض گردید که در این زمان او جوانی بیش نبود. او همزمان با منصب نقابت، مسئولیت خطیر دیوان مظالم یا همان دیوان عالی کشور امروزی را برعهده داشت. در اهمیت آن همین بس که سرپرست این بخش هم وظایف قوه قضائیه و همه قوه مجریه امروزی را برعهده داشت. برای احراز این مقام
 ( دیوان مظالم) علاوه بر اجتهاد و تخصص کافی در مسائل فقهی باید فرد دارای شخصیت اجتماعی فوق العاده و قابلیتهای فردی؛همچون نفوذ، آگاه بودن به زمانه، با هیبت و صلابت، پاکدامن و قانع و پارسا و امین دین و ملت بود.
 از دیگر پستهای رضی سرپرستی زائران خانه خدا بود و تمام کارهای برپایی کنگره عظیم حج برعهده او گذاشته شده بود. سرپرستی حجاج هم مثل نقابت و دیوان مظالم از شرایط سنگین و دشواری برخوردار بود که بجز افراد انگشت شمار دارا نبودند و وظایف سختی داشت که از عهده هرکسی برنمی آمد. زیرا ابزار کار این مسئولیت، کاردانی، کفایت، مدیریت قوی، و صحیح، آگاهی به جغرافیای منطقه، آشنایی به فرهنگ و رسوم ملتها و در رأس همه مقام اجتهاد و فقاهت نیاز داشت و کسی جز سیدرضی در آن زمان لایق تر و با کفایت تر نبود تا این مسئولیت خظیر و بزرگ را احراز نماید.
 سید بزرگواردر این ایام بود که بخاطر خدما و فعالیتهای اجتماعی مهم و فداکاری وا یثارگری های خالصانه اش مورد رضایت و خشنودی مردم و پادشاهان آل بویه قرار گرفت و شاید به همین خاط لقب« شریف رضی» را به او دادند با اینکه نامش« محمد» بوده است.
 ه: تألیفات
مرحوم سیدرضی هرچند عملکردی بسیار کوتاه داشته ولی منشأ خدمات و آثار ارزنده و با برکت بود و توانست در فرصت اندک تألیفات و آثار گرانبهای علمی بسیار ژرف از خود بر جای گذاشت که جویندگان علم و معرفت در طول تاریخ از چشمه ساز زلال و پاک آن سیراب شده اند. علامکه بزرگوار در کنار مسئولیتهای نقابت، دیوان مظالم و امارت و ریاست حاجیان دست از نگارش برنداشت و در مرکز علمی و کتابخانه عظیم« دارالعلم» در ضمن پرورش شاگردان فاضل و عالمان اندیشمند و تدریس، افکار و اندیشه های گهربار خود را به صحنه سفید گیتی می نگاشت. فعالیتهای ادبی و نظم اشعار در اعیاد و مناسبتهای مختلف و دیدارهای متعددی که با خلفاء و وزراء جهت حل وفصل مشکلات افراد و اشخاص، هیچ خللی در روند کارهای تألیف و تصنیف او ایجاد نکرد. هرچند که تلاشهای رضی مورد تردید برخی قرار گرفته ولی با شناختی که از ذوق و استعداد رضی داریم هیچ جای شک و شبهه ای باقی نمی ماند؛ زیرا که وی درسن ده سالگی و یا اندکی بیشتر به نظم شعر روی آورد.[91]  وعلم نحو و اصول را در جائیکه بیش از ده سال نداشت فرا گرفت.[92] و در مدت زمان بسیار اندکی تمام قرآن را حفظ کرد.[93] که به قول ابن الحدید در سن سی سالگی این کار را انجام داده است.[94] به توجه به مشتقات کاری و گرفتاریهای زندگی ارزش تألیفات او که در متون مختلف به رشته تحریر درآمده مشخص و روشن می گردد. مخصوصاً برخی از این تألیفات ارزشمند چون نهج البلاغه، تلخیص البیان، حقائق التأویل، و تفسیر معانی القرآن از میراث علمی و ارزشمند و گرانسگ جهان اسلام و تشیع محسوب می شود که طی قرون متمادی بر تارک علمی و ادب نورافشانی می کندو جویندگان حقیقت را از معرفت ناب سیراب و غنی می سازد. لذا برای آشنایی بیشتر با افق افکار و اندیشه ها و وسعت علمی و تنوع دانش سید علامه به بررسی تألیفات او می پردازیم و جهت سهولت کار با توجه به سه محور اساسی شعر، سیره
( زندگینامه) و بلاغت در قالب زیر به معرفی آثار در دربار او با اندک توضیح درباره منابع و سال و تاریخ تألیفشان خواهیم پرداخت.
 1: شعر( دیوان اشعار):
 این بخش نسبتاً بخش بزرگی از تألیفات رضی را شامل می شود.
1-1 دیوان اشعارر و چندکتاب گلچین اشعار که از روی دیوان خلاصه گردیده است. مانند:مختصر امثال الرضی و کتاب انشراح الصدر فی منتخبات من الشعر
1-2 الجید من شعر أبی تمام
1-3 الزیادات فی شعر أبی تمام
4- الحسن من شعر الحسین بدون تاریخ، ولی جمعآوری آن در سال 391 ه یعنی پیش از وفات ابن حجاج می باشد.
5- الزیادات فی شعر ابن احجاج
6- مجموعه اشعار مبادله شده میان رضی و ابواسحاق
7- مختار شعر ابی اسحاق الصابی
2: سیره نویسی
1- اخبار قضاه بغداد
2- خصائص الائمه علیهم السلام
3- سیره ی پدر بزرگوارش ابواحمد الطاهر 397 ه
4- فضائل امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام
3: رسائل( مجموعه مکاتبات)
1- کتاب« رسائل» که مجموع مکاتبات و نامه های دوستانه و رسمی او می باشد.
2- رسائل الصابی والشریف الرضی: بدون تاریخ
4: فقه
تعلیق خلاق الفقهاء
5: نحو
تعلیقة بر« ایضاح أبی علی الفارسی»
6-   تفسیر
7-   الف) حقائق التأویل فی متشابه التنزیل
      ب) معانی القرآن
از میان همه تألیفات و تصنیفات این دانشمند گرانقدر علاوه بر دیوان اشعار، چهار کتاب، نهج البلاغه، تلخیص البیان فی مجازات القرآن، حقائق التأویل فی متشابه التنزیل و معانی القرآن جزء ذخایر ارزشمند و گنجینه های نفیس علمی و ادبی برای جهان اسلام و عالم دانش هستند. رضی در کتاب تلخیص البیان شیوه ای نو و ابتکاری از خود داشته و روش او به این صورت است که تمام آیات قرآن را تفسیر نمی کند بلکه به سراغ آیاتی می رود که فهمیدن آن احتیاج به توضیح بیشتر با استفاده از علوم دیگر قرآنی و غیره دارد.[95] و اولین کتابی است که در مورد قرآن نوشته شده که از نظر شیوه و اسلوب متفاوت ا زمتدهای قبلی است. مضوع این تفسیرها مجازات قرآن می باشد یعنی آیاتی که خلاف ظاهر آنها مورد نظر است.« گروهی از دانشمندان د رمجازات قرآن کتاب نوشته اند که بهترین آنها کتاب سیدرضی موسوی برادر سید مرتضی، بنام« مجازات القرآن» است.[96]
کتاب دیگرش حقائق التأویل دومین کتاب تفسیر سیدرضی است که در کتاب المجازات النبویه از این تفسیر به نامهای مختلف یاد می کند. متأسفانه فقط جزء پنجم این تفسی بدست آمده است. درباره این تفسیر خطیب بغدادی از استادش احمدبن عمربن روح نقل می کند که می گفت:« سیدرضی کتابی درمعانی قرآن نوشته است که مانندش یافت نمی شود.»[97] کتاب معانی القرآن تفسیر دیگری است که هم ردیف تفسیر تبیان شیخ طوسی بوده است.
7: بلاغت:
الف: تلخیص البیان فی مجازات القرآن
ب: نهج البلاغه
کتاب شریف« نهج البلاغه» امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام که مجموعه ای گرانبها از سخنان گهربار آن حضرت است در میان کتابهای جهان اسلام و کتب ادیان و آئین های مختلف از جایگاه بزرگی برخوردار است ودر حقیقت کتاب زندگی وصحیح زیستن یا همان« نهج الحیاه» است و از معدود ستارگان درخشان آسمان هدایت برای رهجویان معرفت حقیقی است. این کتاب برگزیده ای از سخنان گهربار امیر بیان سرسلسله سخنوران، تنها حکمران سرزمین سبز سخن و سخنوری، یکه تاز میدان فصاحت و بلاغت و فاتح قله های ظرافت، دایره المعارف زنده هنر و تقوی، مجسمه تمام نمای حق و حقیقت حضرت علی علیه السلام است. چنانکه کلام او لقب« أخوالقرآن» گرفته و شهرت علم و خاص آن با« مادون کلام الخالق و مافوق کلام المخلوق» الست.
 این گنجینه ی ارزشمند حاوی خطبه های، نامه ها و سخنان نغز و شیرین و کوتاه آن حضرت است که در قالب متون مختلف سخن ایراد شده است و تنها میراث ماندگار دوران امامت و ولایت است که شهرتی جهانی دارد.
  برخی این کتاب را بخشی از کتاب( خصائص الأئمه) می دانند که در ادامه فضائل حضرت امیر(ع) آورده ولی به جهت اهمیت این بخش مردم از کتاب خصائص الأئمه غافل شده اند. ولی در هر حال نوشتن کتاب فوق انگیزه ای را در وی ایجاد کرد که مقدمه تدوین این کتاب با عظمت شد که خود مرحوم سیدرضی در مقدمه نهج البلاغه به این موضوع تصریح کرده است.[98]
ب) جامع یا گردآورنده نهج البلاغه کیست؟ رضی یا...؟
 همانطورکه همگان واقفند سیدرضی بخاظر ذوق و سلیقه ادبی اش اقدام به جمع آوری خطب ها، نامه ها و سخنان حکیمانه ای نمود که بیشتر جنبه ادبی و بلاغی آنها در هنگام جمع آوری مورد نظر بوده است. ولی تلاش پرثمر و با برکت او بخاظر نوشته های بدون تحقیق و حاهلانه برخی افراد کوردل و تعدادی مقلد نادان مورد خدشه قرار گرفته و از تیر زهرآلود شک و شبهه در امان نمانده ولی رأی قاطبه ی محققین، مورخین و نقادان شیعه و سنی به این استوار است که افتخار گردآوری این کتاب فقط از آن سیدرضی است وبس. و اما شبهاتی که در این باره مطرح است عبارتند از:
1) گروهی بر این باورند که جامع کتاب سیدرضی نیست بلکه برادرش سیدمرتضی می باشد و از جمله کسانی که برای بار اول چنین شبهه ای را مطرح ساخته اند ابن خلکان م( 681 ه) صاحب وفیات الأعیان است که بعد از بیان زندگینام سیدمرتضی به موضوع این کتاب پرداخته و چنین می گوید:« مردم دچار اختلاف شده اند که آیا او( سیدمرتضی) آن را جمع آوری کرده یا برادرش رضی جمع کرده است...»[99]  افرادی همچون ذهبی(748ه) یافعی( 768ه) ابن کثیر(774 ه) و ابن حجر عسقلانی(852 ه) جزء این دسته هستند.از محققان معاصر بروکلمان و به نقل و به تلع از او جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه و بستانی نویسنده دایره المعارف نیز جزء این گروه هستند.
2- تعدادی از افراد وجود دارند که اصل کتاب را مورد هجمه قرار داده و بر این باورند که کتاب نهج البلاغه و یا قسمت اعظم آن نوشته ی خود سیدرضی است که ابن خلکان باز سر دسته این گروه محسوب می شود.
 3- گروه دیگری هستند که نهج البلاغه را محصول مشترک سیدرضی و سیدمرتضی می دانند. که به حضرت علی نسبت می دهند؛ در حالیکه یک سوم آن را خودشان نوشته و جعل کرده اند.
4- گروه چهارم معتقد است که نهج البلاغه نوشته خود سیدرضی است.
5- گروه پنجم اعتقاد دارد که خطبه هایی چون« خطبه شقشقیه» و برخی خطبه های دیگر که تعریض به خلفای پیشین است کار محدثین پیش از رضی است.و اما دلایل کسانی که در متون و نصوص نهج البلاغه تشکیک کرده اند عبارت است از:
 1- کتب ادبی و تاریخی پیش ا زرضی خالی از متون نهج البلاغه است و در آنها چیزی از محتوای نهج البلاغه به چشم نمی خورد.
2- این کتاب دارای افکاری بسیار دقیق و ظریف است که تناسبی با عصر امام(ع) ندارد و یا اطناب و اطاله کلام و سجع و آرایه های لفظی معروف و حتی تا عصر عباسی شناخته نشده بود مانند عهدنامه مالک اشتر، و یا وجود سبک صوفیانه و آوردن الفاظی چون وصی و وصایت و جانشینی و یا برخی اصطلاحات علمی خاص، مختص دوره های بعدی است.
3- بعضی ا زخطبه ها دارای مضامین نسبتاً توهین آمیز به برخی از صحابه حضرت رسول(ص) است مانند خطبه شقشقیه.
4- توصیف های دقیق و موشکافانه و علمی چون توصیف طاووی، ملخ، و مورچه تناسبی با عصر امام ندارد بلکه تحت تأثیر تعریب و عربی سازی برخی آثار فرهنگی ملتها وارد عربی شده بود و اما پاسخ و دلایل طرفداران اصل صحت نهج البلاغه به شرح ذیل است:
 1) و اما نسبت به شبهه ی نخست باید گفت که مجموعه های بسیار بزرگی از سخنان حضرت علِی(ع) و خطب و نا مه هی او پیش از دوره رضی جمع آوری شده بود که همراه اسناد آنها نوشته شده وبد که حتی خود رضی همه به اسامی برخی از منابع مهم چون والبیان والتبیین حافظ)( المغاری سعیدبن یحیی الاموی)
( المقتصب مبرد)،( تاریخ مشهور طبری) تصریح کرده است. و مؤلف کتاب
( مصادر نهج البلاغه و اساتید) جناب اقای عبدالزاهراء خطیب حسینی حدود(109) عدد ازمنابع تألیف شده پیش از سال 400 ه را معرفی می نماید. [100]
و به گواه دانشمند محقق و توانا مسعودی خطابه های امام خیلی بیشتر از اینها بوده است و به قول او چهارصدوهشتاد و اندی خطابقه بوده که از مجموع آنها سیدرضی فقط 239 خطبه را نقل کرده است. همچنین سیدرضی در نهج البلاغه فقط 480 کلام حکمت آمیز کوتاه( کلمات قصار) را از حضرت نقل می کند درحالیکه علامه« آمدی» حدود 15 هزار سخن حکیمانه کوتاه در کتابهای« درر و غرر» جمع آوری نموده است.
 و لذا با توجه به اینکه اکثر کتابهای معتبر[101] برخی ا زسخنان و خطابه های حضرت علی(ع) را نقل کرده اند دیگر جای هیچ شک و شبهه ای در این موضوع برای حق جویان نمی ماند.
 2- اما قضیه اطاله و یا کوتاه بودن سخن( قصر) و عهدنامه و یا نامه ها، چیزی است که به شرایط ایراد آن بستگی دارد و اصلا بلاغت بمعنای مطابقت کلام با مقتضای حال است ایجاز و اطناب کلام بستگی به شرایط دارد که کاتب یا سخنور می نگارد و یا ایراد می کند. بعنوان مثال امام د رعهدنامه مالک اشتر به دلیل بیان مجموعه قوانین و دستوراتی که یک والی باید بداند سخنش به درازا کشیده و این همان اقتضای شرایط است؛ زیرا دستوراتی رادرباره رابطه حاکم با مردم و والیان، قاضیان، فرماندهان، کارگران، بازرگانان، صنعتگران، سربازان، وکشاورزان به او تفهیم می کند که اقتضای چنین سخنی طولانی بودن آن است. و سجع و موسیقی سخن در آن دوره چیز جدیددی نبوده است بلکه حتی سبک قرآن کریم و حدیث نبوی بوده است. بسیاری از محدثان و مورخان سخنان مسجع پیامبر(ص) وبرخی صحابه را نقل کرده اند.[102] و همه تحت تأثیر هدایت و اسلوب قرآن قرا رگرفتند. [103] مفاهیم صوفیانه در اصل نوعی برداشت غلظ از زهد و پارسائی امام(ع) است چون امام خود شخصیتی زاهد بود لذا دائم به ترک لذتهای دنیوی و پرهیز از تسلیم در مقابل آن سفارش و تشویق می کرد و در حقیقت همه مفاهیم مربوط به زهد امام بیان کننده و نشاندهنده معانی دقیق قرآن و حدیث و تفکر اسلامی برمبنای اراده و عمل است. حتماً کلمه( وصی) چیزی نو و تازه ای در فرهنگ اسلامی نبوده بلکه در خود قرآن کریم نیز این کلمه همراه مشتقاتش چندین بار آمده است.[104] و به استناد کتب معروف طبری و الکامل ابن اثیر و سایر کتب فریقین این کلمه چندین بار و به کرات در سخنان حضرت رسول(ص) در اجتماعات مختلف از ابتدای دعوت آن حضرت(ص) آمده است.
 4- و اینکه برخی از متون و نصوص آن مثل خطبه شقشقیه که به نوعی توهین نسبت به صحابه بزرگ پیامبر(ص) تلقی می شود را بعید می دانندکه از شخصی چون علی(ع) که دین و تقوایش شهره آفاق است- صادر شده باشد و لذا ساخته ی رضی و حتی برادرش مرتضی می دانند. درا ین باره باید گفت که اسناد متعددی وجود دارد که خطبه شقشقیه را در دوران پیش از تولد رضی اثبات می کند. و با توجه به اوضاع جامعه مسلمین پس از وفات نبی مکرم اسلام و درگیریها و دشمنی هایی که بعد از سقیقه پیش آمد وضعیت چندان خوشایند نبود. زیرا برخی از صحابه رودررویهم ایستادند و حتی تهدیداتی هم داشتند و اوضاع چنان آشفته بود ه خلیفه کشی باب شد و خلیفه سوم را در منزلش محاصره وسپس به قتل رساندند. در حالیکه جبهه ی مقابل همسر پیامبر( عائشه) و سایرین بودند و همین افراد دوباره برعلیه حضرت علی(ع) شوریدند. لذا در چنین اوضاع و احوالی حضرت کسانی را که مستحق مدح و ستایش بودند ستوده است[105] و نسبت به کسانی که مترجم بودند به صورت تعریض و کنایه منظور خود را رسانده است. و همه اینها را رضی در نهج البلاغه آورده است. همان کسانی که بر او شمشیر کشیدند و با او به جنگ برخاستند و درنهایت به شهادت رساندند. بنابراین درهر صورت هیچ مذمتی دامن صحابه را دراین خطبه نمی گیرد مخصوصاً که تغییرات خطبه حاکی مرارت و تلخی و محرومیت از حق مشروع و زیانی است که جامعه و او متحمل شده و بیانگر رنج و درد درونی آن حضرت است.
4- و درباره بند چهارم اینکه توصیف دقیق و عمیق در هیچ دوره ای مختص گروهی خاص نبوده و اینکه حضرت طاووس را کی و کجا دیده است مربوط به دوران خلافت درکوفه است« و کانت عاصمة الخلافة و تحبنی الیها الثمرات و تأتی الیها هدایا الملوک من الآفاق»[106]
ب2: ادبیات نهج البلاغه
نهج البلاغه در حقیقت فیض ملفوظ ونور مکتوب است. در طول تاریخ پیدایش آن بزرگان زیادی کمر همت بسته اند تا ظرایف مکنون علمی و ادبی آن را بشکافند و از آن سرچشمه خورشید آب حیابت برگیرند که مجموعه ی کارهای آنان ادبیات خاصی را پدید می آورد که می توانیم آن را« ادبیات نهج البلاغه» بنامیم که عبارتند از:
 1- شناخت انواع شروح« نهج البلاغه»
1-   تعلیمات بر«نهج البلاغه»
2-   مستدرکات« نهج البلاغه»
3-    احوال روایان و حافظان« نهج البلاغه»
4-   مآخذ و مدارک« نهج البلاغه»
5-    فهرست های موضوعی« نهج البلاغه»
6-   فهرست های واژه ای« نهج البلاغه»
7-   شهرشناسی« نهج البلاغه»
8-   ترجمه های« نهج البلاغه»
10- کلمات قصار از« نهج البلاغه»
11-ترجمه کلمات و سخنان قصار به نظم و نثر فارسی و زبانهای دیگر
12-گزیده های« نهج البلاغه»
13-تأثیر «نهج البلاغه» در الهیات اسلامی
14-تأثیر« نهج البلاغه« در سیاسیات اسلامی
15-تأثیر«نهج البلاغه» در تربیت و اخلاق اسلامی
16-تأثیر« نهج البلاغه» در سبک سخنرانی خطبای مسلمان
17-تأثیر« نهج البلاغه» در سبک نویسندگی ونویسندگان مسلمان
18-جهان شناسی و علوم طبیعی« نهج البلاغه»
19-کتابها و مقالات تحقیقی پیرامون« نهج البلاغه»
20- زیست نامه های گردآورنده ی« نهج البلاغه[107]»
3) محورهای عملی بزرگان درباره ی« نهج البلاغه»
بعد ازجمع آوری نهج البلاغه توسط سیدرضی در سال 400 ه دانشمندان بزرگ هر دو فرقه بزرگ اسلام دست به فعالیتهای ارزنده ای درباره گهرهای امیرمؤمنان یازیدند که تاکنون درباره هیچ کتابی بجز قرآن کریم چنین کارهایی صورت نگرفته است.
 ب3: پژوهشهای دانشمندان در اقیانوس نهج البلاغه
کارهای صورت گرفته را در محورهای زیر می توان تقسیم بندی کرد:
1-   نسخه های خطی
تاکنون حدود 131 دستنویش از« نهج البلاغه» شناسایی شده است که مربوط به قرن پنجم تا دهم هجری می باشد. البته نسخه های خطی منحصر به این مقدار نیست بلکه آنچه شناسایی شده تعدادشان به 131 مورد می رسد.[108]
2- شروح« نهج البلاغه»
با توجه به چاپهای متعددی که از این کتاب به زبانهای عربی، فارسی و هندی و زبانهای دیگر صورت گرفته برپایه همان شروح و تفاسیر بسیار متعدد و متنوعی بر آن نوشته شده است که در شکلهای مختصره و در موارد زیادی به شکل گسترده ودر مجلدات وسیع ومتعدد تألیف شده اند. به فرموده علامه ی امینی حدود 100 شرح برآن نگاشته شده که 81 شرح را به ترتیب می شمارد.[109] و مرحوم عبدالزهراء خطیب 101 شرح را نام می برد.[110] و علامه آغابزرگ تهرانی حدود 100 شرح و تفسیر برمی شمارد.[111] ومحقق توانمند جناب استاد« شیخ جسن جمعه» د رکتاب ارزشمند خود بنام« شروح نهج البلاغه» 210 شرح نهج البلاغه را با مشخصات کامل ثبت نموده است.
 از میان شروح نهج البلاغه مهمترین شرحها عبارتند از:
 شرح عزالدین بن أبی الحدید مدائنی 655 ه در 20 جلد
شرح مختصر و مفید مرحوم شیح محمد عبده
شرح فیلسوفانه استاد مرحوم علامه محمدتقی جعفری
3- کتابنامه«نهج البلاغه»مده آم
بدلیل تدوین شروح و تفاسیر وکتب مربوط به نهج البلاغه در طول سالیان متعدد و قرون گذشته و حال، برخی از افراد و دانشمندان برای حفظ این آثار و سهولت دستیابی به آنها اقدام به تألیف و تدوین کتابنامه« نهج البلاغه» نمودند که از جمله کتابنامه نهج البلاغه تألیف دانشمند محترم استاد رضا استادی است که در آن اسامی حدود 370 شرح و ترجمه و ... پیرامون نهج البلاغه تنظیم و ثبت شده است.
 و خلاصه اینکه وجود این همه کتاب، شرح و تفسیر و مخصوصاً دستنویس های نهج البلاغه در طول سالیاان متمادی و با وجود تهدیدات جدی و تهاجمات سنگین و بلاهای طبیعی و غرض ورزیهای کورکورانه حاکی از صدق نیت نویسنده و اصل صحت متون آن است که شاید شامل الطاف جلیه الهی« اناله لحافظون» گردیده که بیشتر به معجزه الهی شبیه است.
 
باب دوم
نقد وبررسی دیوان سیدرضی(ره)
فصل اول
 دیوان رضی شعر پیوند گره خورده عاطفه و تخیل است که الفاظ آهنگین و موسیقایی مرکب و زبان آن است. شعر یکی از ابزارهای مهم، جهت نشان دادن اندیشه ها و ذوق و سلیقه هاست که در قالبی زیبا با آهنگی شیوا بیانی گیرا و همه فهم گفته می شود و گاهی تأثیرات یک بیت از صدها ساعت سخنرانی و چندین جلد کتاب در شنونده های مستعد بیشتر است؛ و کسانی که از سلیقه های لطیف وذوق شعری برخوردار هستند می توانند برای القای تفکرات و تخیلات و خواسته های درونی خود موضوعات گوناگونی از قبیل، حمد و ستایش، مدح و ستایش، جنگ و حماسه، عشق و عاشقی،زیبائی و سرمستی، هجران و وصال، سوختن و ساختن، گستره ی صحراها و دامنه ی کوهها، خلوت و تارکی شبها، ستارگان درخشنده و مهتابها و سینه ی سوخته ی فرهادها وفریاد جنون مجنونها وسنگدلی لیلی ها و لطافت گلها و پروانه ها ... را موضوع سخن قرار دهند و هنرها آفرینند.
 ولی در ورای همه این مسائل، مهمترین موضوعی که شاعر در پی آن است هدف و غایت اوست؛ اگر هدفش رنگ خدایی و عشق الهی داشته باشد و جهت دار و تعهدآور باشد سروده اش با ارزش و ستودنی است ولی اگر انعکاس دهنده ارزشهای واقع و انسانی نباشد چیزی جز کلمات موزون و مفاهیم بی ارزش نخواهد بود و لذا قدرت تخریب و و انحراف آن نیز بیش از پیش خواهد شد.
 به همین خاطر بسیاری از عالمان بزرگ و با تقوا و اندیشمندان و متفکران تیزبین در طول تاریخ بشر برای بیان و نشر حقائق و دعوت خلایق از ابزار کارساز و متحول کننده قدرتمند شعر بهره های فراوان برده اند و توانسته اند در قالب اشعار دلنشین اهداف و خواسته های خود را بیان کنند. سید شاعر ما هم از این قافله عقب نمانده بلکه چنانکه خواهیم دید یکی از صاحب منصبان صدرنشین عالم فصاحت و بلاغت است که ازدرکی بسیار قوی و صحیح و ذوق سلیم و قدرتی عظیم برخودار بود. زمانی شروع به نظم اشعار نمود که به قول ثعالبی و بزرگان تاریخ ادل کمتر از ده سال داشت که اولین چکامه اش را در مدح و ستایش نیاکان و بیان اصالت خانوادگی اش روانه عالم ادبیات نمود که تعجب همگان را برآشفت.
 وی در طول زندگی سرشار از غرور و افتخار خود همواره با زبان شعر مأنوس بود و لذت برای پروراندن ذوق و قریحه شعری اهمیت بسزایی می داد. و در اثر این مداومت بود که در اندک مدتی، لطافت اشعارش بر نسیم دلنواز سحری سبقت وآوازه بلند او آفاق را فرا گرفت.
 شریف رضی در میان سرایندگان چیره دست عرب زبان، چنان ماهرانه و ادیبانه قدم به میدان گذاشت که گوی سبقت از همگان ربود و لقب« اشعر قریش» و« اشعرعرب»( سرآمد شعرای قریش وعرب) را بخود اختصاص می داد ونقادان اد و عیاران سخن هرکدام بنوعی زبان به مدح و تمجید او گشودند.
 سیدرضی از آن جهت دارای اهمیت است که در عصر طلایی مسلمین یعنی قرن چهارم و آغاز قرن پنجم در میان آن همه شاعر و ادیب قدرتمند عرب همانند خورشید تابناک درخشیده است و مهمتر از آن ویژگیهای خاص و منحصر به فرد اشعار و شخصیت سیدرضی است که باعث شده او و دیوانش را از دیگران ممتاز گرداند که بطور خلاصه عبارتند از:
 1 – سیدرضی هرگز از ذوق هنری خود برای رسیدن به جاه و مقام و مال و منال استفاده نکرد. وی برخلاف عرف شاعران معاصرش از قریحه شعری خود ارتزاق و یا کسب شخصیت نکرد بلکه به شعر وشاعری جهت داد و هدف بخشید. صاحب بن عباد وزیر دانشمند و شعرشناس مشهور بارها بر اشعار« متنبی» شاعر بلندآوازه عرب که شهرت جهانی دارد خرده می گرفت و ایراد و اشکال می تراشید با این حال چنان شیفته ی اشعار نغز سیدرضی شده بود که شخصی را مأمور ساخت که به بغداد برود و سروده های شریف رضی را برایش استنساخ و رونویسی نماید.[112]
2- او همیشه عفت کلام را حفظ می کرد وکلمه ای به دور از نزاکت نمی گفت:« شریف رضی شعر هجی مانند اشعار هجو شاعران دیگر که مملو از سخنان زشت و الفاظ رکیک است ندارد...وچنانچه در اشعار وی هجوی یافت نشود عاری از واژه های ناپسند است.[113]
3- عظمت روحی و طهارت درونی او را از سرودن نوعی غزل( غزل مذکر) و حتی سایر انواع غزل که پرده دری ویاوه گویی و هرزگی بود باز می داشت. این نوع غزل که به مقام و شرافت وی طمه می زد هیچگاه با شاعری اوسرسازگاری نداشته است.[114] با اینکه یکی از ویژگیهای بارز این دوره الفاظ رکیک، توصیف شراب، گستاخی و پرده دری بوده است.
4- دوره ای که« می و شراب» روح جامعه و خدای شاعران غزل بود خوشبختانه سید بخاطر عفت و تقوی و موقعیت دینی و مذهبی و اجتماعی نه ساقی دیده و نه دستش جامی. او که خود سرمست« می باقی» بود کراهت داشت که بخاطر هتک خرمت« می» سخن از باده و باده نوشی گوید و لذا دیوانش پاک و عاری از می غمباره و نفرت انگیز است؛ و تنها چند بیت و آن هم در پاسخ به سئوالی که از او کرده بودند برای اینکه سئوال کننده دلش نشکند که دل شکستن کمتر از باده نوشی نیست چند بیتی را به آن اختصاص می دهد ولی چنان توصیف می کند که اگر کسی او را نشناسد گمان می کند که« پیر میکده» است.
 5-توصیف دقیق او از برخی حوادث تاریخ چون عاشورای امام حسین علیه السلام که مطابق مستندات تاریخی صحیح است اشعار و قصاید او را در قالب یک کتاب معتبر و قابل استناد تاریخی درآورده است.
 6- اشعار سید در حقیقت بیان واقعیات است. او در اظهار حقیقت از هیچکس و هیچ مقامی ابا و ترسی نداشت و از جسارت بالایی برخوردار بود که در سن هفده سالگی خطاب به خلیفه خواسته اش را اظهار می دارد که از او بخشهای بزرگ(مکرمات) نمی خواهد. و یا در قصیده« عطفاً امیرالمؤمنین بأتنا فی دوحه العلیاء لا نتفرق» صراحتاً خواسته ی درونی اش که مقام خلافت بود را بیان می کند و هیچ واهمه ای هم ندارد.
 7- بخاطر جسارت و قدرت ذاتی و شرافت خانوادگی هیچگاه از کسی چاپلوسی و تملق گویی نکرد و سروده هایش را از این آفت زشت تا آخر عمر حفظ نمود.
 8- وقتی که به مدح خلفاء می پرداخت فقط به خاطر رابطه ی قلبی و احساس دورنی اش بود و لذا می بینیم که حتی بعد از مرگ آنان هم که بعضی برکنار شده و یا منفور واقع شده بودند دست از مدح و تمجید آنان برنمی دارد که همین دلیل استوار بر صدق مدعاست.
و رعایت این خصوصیات والا و ارزشمند باعث گردید که شعر سیدرضی بعنوان شعر متعهد و هدف دار و جهت بخش مطرح باشد.
درمیان آثار ادبی سیدرضی دیوان او جایگاه ویژه ای در عالم ادب دارد که تمام ادبا و نقادان معاصر و بعتی را شگفت زده و متحیر ساخته است تا حدی که صاحب بن عباد متوفی 385 ه شخصی را برای رونویسی دیوانش به بغداد می فرستد و تقیه دختر خلیفه فاطمی سیف الدوله حمدانی متوفی 399 ه نیز شخصی را مأمور می کند و برای استنساخ و رونویسی دیوان رضی به بغداد روانه می کند تمامی این مستندات حاکی از آن است که کل دیوان در زمان حیات رضی گردآوری شده و علاوه بر آن بیشتر قصاید تاریخ مشخص و معین زمان نظم را دارا هستند که خود سیدرضی آنها را تاریخ گذاری کرده است و احتمال بسیار قوی این کار از ابتکارات رضی باشد. صاحب الغدیر معتقد است که رضی خودش دیوان را جمع کرده و کار جمع آوری او همانند شیوه بردارش سیدمرتضی براساس سالهای متوالی نظم می باشد.[115] و حتی گاهی مطالبی که در اثناء جمع آوری به ذهنش خطور می کرد به خط خودش در حاشیه ی دیوان یادداشت می کرد و عبارات و یا ابیاتی که نیاز به تصحیح داشت را اصلاح و بازآفرینی می کرد این شیوه در تمام دوره عمرش ادامه داشت و آ خرین قصیده ای که تاریخ گذاری کرد مرثیه ای است که در سوگ درویش احمدبن علی السبتی متوفای ماه شعبان سال 405 ه است که چندماه پس از آن در محرم سال 406 ه دارفانی را وداع کرد.[116] دیوان پرگوهر سیدرضی« در چهار جلد تدوین یافته است.»[117] که هم اشعارش نسبت به دیگران بیشتر است وهم تمام سروده هایش در اوج فصاحت و بلاغت و متانت است.« شاعرانی ک عالی سروده اند کم سروده اند و اشخاصی که بیشتر سروده اند اشعارشان عالی نیست. تنها کسی که هم فراوان و هم عالی سروده است سیدرضی است.»[118]
بعد ازوفات سیدرضی فرزند شعر و ادب پسر رضی عونان بن شریف رضی اقدامات ادبی پدر را ارج نهاد و میراث ادبی او را پاس داشت و اقدام به جمع آوری دست نوشته های پدر که در حقیقت چرک نویس بود نمود و به اشعار پدرش افزود؛ و بعد از او ابوحکیم الخبری [119]پا به عرصه گذاشت و همه ی آن برگه ها را گرفت و ابیاتی را که خودش پیدا کرده بود نیز به آنها اضافه کرد و تمامی آنها را در قالب بابی مستقل به دیوان افزود و به نام« باب الزیادات» نامگذاری کرد که مجموع ابیاتش(935) بیت می باشد. بیشتر اشعار این باب، شعرهای تک بیت متفرقه و قطعه های کوچک است.از میان دیوانهای موجود به گواه صاحب نظران بهترین مجموعه گردآوری شده برای ابوحکیم الخبری است.[120] الخبری در مرتب نمودن دیوان براساس موضوع و اغراض عمل نموده که حتی بابی بعنوان«مدح» و بابی د رافتخا شکوی و گلایه مراثی و سوگنامه ها و فنون متنوع ادبی گشود و قصاید را در قالب آنها مرتب نمود. و ترتیب قصاید در هر باب براساس حروف الفبا صورت گرفته و در باب زیادات ابیات متعدد را برحسب قافیه مرتب ساخت.
 الف: نسخه های دیوان در کتابخانه های ایران و جهان:
دست نوشته های دیوان رضی در حد خودش کم نیست و در اکثر کتابخانه های معتبر جهان نسخه ای از آن یافت می شود وبه این خاطر بروکلمان و محقق دیوان عبدالفتاح الحلوهر کدام نسخه های خطی و چاپی قدیمی و معتبر ا در کتابخانه های جهان شناسایی کرده و همراه شماره ی آن بطور کامل ثبت کرده اند که عبارتند از:
 نسخه های موجود در ایران:[121]
 1- نسخه کتابخانه استان قدس رضوی به شماره 4584 به ترتیب قافیه باب بندی شده و فقط جزء اول دیوان است و مربوط به قرن سیزدهم هجری است.
2- نسخه آستان قدس رضوی به شماره 4585 که فقط جزء دوم دیوان است که براساس قافیه ی اشعار مرتب شده است.
3- نسخه آستان قدس رضوی به شماره 7658 کل دیوان که در سال 515 ه در 221 برگ 20 خط و براساس قافیه ی قصاید نوشته شده است.
4- نسحه کتابخانه ی سهسالار تهران به شماره 2747 که فقط جلد اول دیوان است.
5- نسخه خطی« حجازیات» در کتابخانه ملی به شماره 27/10/3 به همراه مجازیات أبیوری که در سال 649 ه به رشته تحریر درآمده است.[122]
عراق:[123]
6- نسخه خطی درکتابخانه ی نسخه های خطی اوقاف عراق ص 157 که سال نگارش آن 1304 ه. است.
7- نسخه خطی در کتابخانه ی نسخه های خطی اداره اوقاف ص 157 که در سال 1285 نوشته شده است.
8- نسخه ای در بغداد به سال 1221 ه. و نسخه ای که تنها نام آن در فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی اوقاف موصل به شماره 1/125 آمده است.
نسخه های سوریه:[124]
9- نسخه های کتابخانه ی ظاهریه به شماره 8753 در 265 برگ 27 خط( فهرست نسخه های خطی کتابخانه ظاهریه( الشعر ص 169)
10- نسخه کتابخانه ی ظاهریه به شماره 8768 در 357 برگ 22 خط( فهرست نسخه های خطی کتابخانه ظاهریه( الشعر ص 170)
نسخه های مصر[125]:
 11- نسخه ی دارالکتب المصریه به شماره 140 ادب که ازنسخه های ابوحکیم الخبری است که براساس قافیه مرتب شده و زندگینامه رضی به نقل از وفیات الاعیان در مقدمه آن آورده شده که در 225 برگ و 21 خط نوشته شده است.
12- نسخه ی دارالکتب المصریه به شماره 889 شعر تیمور به تاریخ 1302 ه
13- نسخه ی دارالکتب المصریه به شماره 518 ادب شامل بخشهای 3،4 و 5 ابوحکیم الخبری در 291 برگ 25 خط
14- نسخه ی دیگری در همان کتابخانه به شماره 7912 ادب
15- نسخه ای د رکتابخانه الأزهر به شماره(614) أباظه 7209 و فقط جزء اول کتاب می باشد که در سال 1270 ه. نگاشته شده است.
نسخه های هند:
 16- نسخه ی مجمع آسیایی کلکته به شماره( 738) که بخش« حجازیات» نیز در موجود است که تاریخ کتابت آن به سال 633 ه برمی گردد.[126]
شایان ذکر است که دیوان چندین بار به چاپ رسیده و در کشورهای مختلف چاپ آنها صورت گرفته که عبارتند از:
 1- چاپخامنه نخبة الأخبار هند در یک جلد که به قول بروکلمان بسیاری از عقاید معروف در این چاپ حذف شده که احتمالاً گلچین اشعار بوده ولی علی الظاهر به جهت اسلوب شباهتی به برگزیده های ادبی ندارد.
2- در چاپخانه المطبعة الادبیة بیروت در بین سالهای 1310- 1307 و در دو جلد و 986 صفحه به چاپ رسید.
3- چاپ مصر در چهار جلد که به ترتیب نگارش الخبری و به صورت موضوعی و در 5 باب می باشد.
4- در سال 1961 م در دو جلد که هرکدام به ترتیب( 685، 601) صفحه دارند در چاپخانه های( دار صادر و دار بیروت) به چاپ رسید. اساس این کار چاپ قبلی بیروتی است.ویژگیهای این چاپ نگارش دقیق کلمات والفاظ. نامگذاری قصاید و فهرست نویسی برای هر جلد در پایان همان جلد می باشد.علاوه بر آن مختصری از زندگینامه رضی را براساس روایت ابن خلکان و ثعالبی آورده است.
5- چاپ پنجم که در سال 1981 م به بازار آمده و در حقیقت چاپ مجدد از روی چاپ قبلی است که در این تحقیق از روی همین نسخه و گاهی افست شد انتشارات وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران استفاده نموده ام.
در این میان گاهی اجزاء و بخشها و گاهی برخی از مجلدات دیوان بطور پراکنده به چاپ رسیده که از میان آنها مهمترینشان چاپهای زیر است:
 
 
ب: شروح یا نگاره هایی بر دیوان:
1- ( شرح دیوان الشریف الرضی) تألیف شیخ محمدمحی الدین عبدالحمید که فقط جلد اول دیوان تا پایان قافیه( باء) است که به همت چاپخانه( داراحیاء الکتب العربیه) در 429 صفحه و در سال 1949 م در قاهره به چاپ رسید.
2- دیوان شریف الرضی با شرح و تحقیق استاد کامل سلیمان در دو کتابچه 175 و 159 صفحه ای که در بخش قافیه ی( حاء) به پایان می رسد این دو جلد توسط چاپخانه دارالفکر بیروت در سال 1956 م. منتشر شده است.
5- شرح دیوان رضی توسط استاد گرانقدر و محقق توانا استاد عبدالفتاح الحلو از روی نسخه ابوحکیم الخبری است که درسال 1977 م. توسط چاپخانه( دارالطلیعه ی) پاریس منتشر شد. این چاپ در 382 صفحه است که در یک جلد و تا پایان قافیه( دال) باب مدیح شرح شده است. در بخش اول این کتاب نوسینده ی عالیقدر یک مقدمه ی بسیار دقیق و عالمانه درباره زندگی سیدرضی با تمام جزئیات تاریخی مستند و در 178 صفحه تألیف کرده است که در خیلی از مراحل کار مورد استفاده حقیر قرار گرفته است.
ج: اغراض و موضوعات موجود در دیوان:
تقریباً موضوع اشعار در بین اکثر شاعران مشترک است ولی گاهی شاعری به تناسب ذوق و سلیقه ی فردی خود در یکی از زمینه های موضوعات شعری، شکوفائی چشمگیری می یابد که بیشتر هم به همان موضوع شناخته می شود. مانند هاشمیات کمیت و صفیات تحبری، خمریات ابی نواس و امثال آن که شاعر پرآوازه ی ما هم دراین عرصه به حجازیاتش می نازد.
 ولی باید گفت که موضوعات دیوان رضی به تناسب مقدار قصاید آن به ترتیب ذیل می باشد:
 1- مدایح که قسمت اعظم دیوان را به خود اختصاص داده است و قصیده ی مدیحیه غالباٌ جزء طولانی ترین قصاید دیوان بشمار می رود.
2- رثاء سوگنام ها که در نوع خود جزء سوزناک ترین مراثی بشمار می رود که به همین جهت رضی را به« النائحة التلکی» نامیده اند.
 3- فخر و حماسه که هرچند به پای اشعار مثبی نمی رسد ولی فخریات او برخواسته از افتخارات واقعی شخصی و خانوادگی است که همین افتخارات و شایستگی باعث گردید که روح امید و آرمان طلبی سید روزبروز افزونتر گردد.
4- غزلیات و حجازیات یا همان ترانه های سرزمین یار که شهرت جهانی یافته و نام رضی را برتر از تمام غزل سرایان دوران تاریخ ادبیات عرب قرار داده که به حق عنوان« رائه العفاف» زیبنده اوست.
5- وصف: هرچند وصفهای رضی خیلی اندک است و به پای وصاف معروف عرب( تجری) نمی رسد ولی با توجه به موضوع آنها درخور توجه است.
 6- هجویات: رضی با اینکه عالم دین و عارف الهی بود ولی در مواقعی برای اصلاح اخلاق فاسد یا اعمال ناهنجار افراد، از این سلاح گزنده استفاده می نمود و در حقیقت قصد او از گفتن هجویه ها، منکوب کردن اشخاص نبود، بلکه می خواست با این روش که دو روش اصلاح گرانه در قالب هجو بود مانع رفتار ناپسند اشخاص بشود.
7- پند و اندرز یا حکمتهای رضی: کمتر قصیده ای از در دیوان رضی می توان یافت که بازتاب شخصیت حکیمانه ی او نباش و لذا هرجا که فرصت را مناسب می دید برای مخاطبین درهای حکمت هدیه می کرد؛ حکمتهای رضی شایسته ی آن است که بطور جامع مورد بررسی قرار گیرد ویا درقالب پایان نامه مورد ارزیابی و بررسی کلی انجام پذیرد.
فصل دوم
مدایح
با اندک تأملی در دیوان براحتی می توان دریافت که بخش اعظمی از آن را مدایح و تهانی به خود اختصاص می دهد و مدیحه در دیوان او از جایگاه والایی برخوردار است تا حدی که یک سوم کل دیوان را به خود اختصاص داده است و سایر اغراض شعری چون، مرثیه ی فخر، غزل، شکوی پس از آن قرار دارند.
 عمده تری دلیل آن( کثرت مدایح) ارتباط نزدیک او به ارکان قدرت و سلطه است که رابطه نزدیکی با خلفای عباسی و پادشاهان آل بویه داشت. خلفاء و پادشاهان نیز در انتشار فضایل و مناقب و محاسن خود دائماً با همدیگر رقابت داشتند و برای اینکار در جذب شعرا و ادباء که زبان رسمی و با نفوذی بودند تلاش می کردندو در حمایت از آنان از هیچ چیزی دریغ نمی کردند و بخشش ها وصله های زیادی بود که به جیب شاعران سرازیر می شود. در این شرایط هرچند که شریف رضی هیچ چشمداشتی به هدایای آنان نداشت ولی بخاطر موقعیت عالی وارتباط تناتنگ و حتی دوستانه ی او و جریانات و تحولات سیاسی و تغییر و دگرگونیهای اوضاع اجتماعی وساختار قدرت، ناگزیر به ستایش آنان می پرداخت.
رضی حتی گاهی از اشعار خود برای نزدیک شدن به آنان نیز استفاده می کرد که بدنبال آن مصلحت بزرگی نهفته بود که به نفع جامعه و مردم بود و گاهی هم برای بیمه شدن از تصمیمات عجولانه و یا غرض ورزانه آنان تصمیم به ستایش آنها می گرفت. بنابراین مدح رضی در حد ممدوحانش بوده و چیزی فراتر از آن نیست و معمولاً مواردی را در مدح می آورد که ممدوح آراسته به آن خصلت باش و ممدوح را تا جایی بالا می برد که مستحق آن است واگر هم چیزی فراتر از شأن آنان گفته باشد از روی تکلف بوده و خلاف میل باطنی اوست.
 ودر این باره به قول او نیز می توان استناد کرد که چنین می گوید:
« و غیرک لا اطریه الا تکلفا            و غیر جنبیی عند غیرک مصحب[127]
 و یا درباره پیامبر گرامی و خاندان پاکش چنین می گوید:
و ما المدح الا فی النبی و آله            یرام و بعض القول ما یتجنب[128]
لذا مناسبات و برداشتهای متعدد و متنوع است که روح مدایح را در سید دمیده و به قلب او الهام کرده است و در کنار آن ارزشهای ذاتی خود اوست که او را به اینکار تشویق می نماید. بنابراین مجموع موضوعات مدایح سید را در تحت عناوین ذیل می توان خلاصه نمود که عبارتند از: خانواده و نزدیکان( پدر ، مادر، برادر، و دایی) خلفای عباسی پادشاهان آل بویه و وزیران) دوستان و اساتید و مشایخ در این قسمت در وهله ی اول به بیان ممدوحان رضی به ترتیب سال وفات می پردازیم و در ادامه به بررسی نحوه ترکیب و ساختار مدایح ومعانی و مفاهیم آنها خواهیم پرداخت و پس از آن مدح و ابعاد مختلف آن را ارزیابی خواهیم نمود. ضمناً به همراه نام ممدوحان تعداد قصاید مربوط به انان را به همراه تاریخ نظم آن و در صورت لزوم و امکان مطلع قصیده و محل نظم آن را نیز می آوریم. شایان ذکر است که در برخی موارد دلیل نظم مدیحه را با اشاره به موضوع اصلی بیان خواهیم نمود.
الف) ممدوحان رضی:
1- اولین دسته از کسانی که عنایت ویژه ای در مدائح به آنان شده وجود مقدس نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آلله و سلم و خاندان پاک اوست[129]( که در جای خود مورد بررسی قرار می دهیم.)
رضی در ستایش آنان سه قصیده عالی سروده است که در پاورقی به آن اشاره شده است.
2- ابوالفوارس ابن عضدالدوله، سلطان آل بویه، شرف الدوله م 379 ه است که در بین سالهای( 379-376 ه) سلطنت داشت. برخورد شایسته و قابل تقدیر او د رآزاد ساختن سیدابواحمدموسوی پدر سید رضی از زندان عضدالدوله باعث شد که مورد توجه خاص رضی قرار گیرد و لذا در سال 376 که همراه پدرش به بغداد می آمد نسیم( دلنواز) قدوم آنان قریحه لطیف رضی را تحریک کرد و قصیده ای در ستایش از شرف الدوله به نظم کشید.[130]
 3- ابوالقاسم صاحب اسماعیل بن عباد متوفی 385 ه.
 از شعرا و ادبای بزرگی است که مدتی وزیر مؤید الدوله و برادرش فخرالدوله در ری بوده است. رضی ضمن دو قصیده از او ستایش و تمجید کرده[131] که نخستین آن را در سال 375 ه سرود ولی به عللی برایش نفرستاد و قصیده دوم را در پاسخ به عمل ادیب پروانه او به نظم کید. طبق اسناد تاریخی ابن عباد فردی را برای نوشتن و استنساخ دیوان رضی به بغداد می فرستد و رضی در پاسخ به عمل بسیار شایسته ی او مدیحه ای را در محرم سال 385 ه در مدح او و بعنوان تقدیر و تشکر می سراید.[132]
4- ابوالحسین ناصرالصغیر دایی سیدرضی متوفی 391 ه
رضی در قصیده در مدح او گفته است قصیده اول[133] به مناسب تولد نوزادی است که خداوند به دایی اش عطا کرده بود و حتی ناصر صغیر به خاطر قسمت آخر قصیده از دست او رنجیده و ناراحت شد.
إذا مدحتک لم أمنن علیک به                     فالمدح بانسمک والمعنی به نسبی
و قصیده دوم[134] را در عذرخواهی و پوزش از او بخاطر سوء تفاهم پیش آمده سرود و اشاره به این دارد منظورش از( المعنی به نسبی) فقط هم نسب بودن آنها بوده است. ضمناً این دو قصیده بدون تاریخ نظم در دیوان ثبت شده است.
5- ابوالفتح عثمان بن جنی متوفی 392 ه.
یکی از برزگان و پیشکسوتان نحو عربی و از اساتید ودوستان سید رضی است که سید به مدح او پرداخته است[135] و بدینوسیله از او بخاطر شرح و تفسیر قصیده ی رائیه ای[136]که در سوگ ابوطاهرین ناصرالدوله حمدانی گفته بود تقدیر و تشکر نمود.
 6- خلیفه ی عباسی الطائع لله متوفی 393 ه .
انس وعلاقه ی قلبی به سید الطائع لله مورد تأئید همگان است وی از جمله صاحب منصبانی است که رضی با اخلاص تمام به مدح او می پرداخت با وجود اینکه رضی، تضعیف تدریجی قدرت او را هر روز به چشم می دید ولی بخاطر اینکه او را نمونه ی تمام عیار مردانگی عرب و یادگار دوران عظمت عباسیان می دانست و دست از مدح او برنمی داشت و چکامه های بلندبالایی در مدح و وصف او سروده است که تعداد آنها به 15 قصیده نسبتاً طولانی می رسد که برحسب تاریخ نظم، عبارتند از:
1-  قدیمی ترین مدیحه ای که برای الطائع سروده قصیده ی حائیه ای که تاریخ نظم آن 374 ه است. [137]
2- دو قصیده در سال 376ه. در مدح او به نظم کشیده که قصیده اول در حقیقت تقدیر و تشکر از خلیفه است[138] که به هنگام برگشتن از ایران و د رحین ورود به دارالخلافه احترام فراوانی به او نموده بود. قصیده دوم نیز در سپاس از او به جهت احترام خاصی بود که با فرستادن خلعت به او ابراز داشته بود.[139]
3- سال 377 ه. را باید یکی از سالهای بیادماندنی او دانست؛ و در این سال 5 مدیحه برای خلیفه می گوید که دوتای از آنها را فقط درماه رمضان گفته سروده است قصیده ی نخست را به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان[140] و قصیده دوم را به مناسبت عید مهرگان سروده[141] و چند روز پس از آن نیز بخاطر فرارسیدن عید سعید فطر قصیده دیگری در تبریک به او می سراید[142] و در قصیده چهارم ضمن مدح خلیفه او را مورد سرزنش قرار می دهد.[143] و قصیده پنجم را نیز برای تبریک عید سعید قربان سروده است.[144]
4- در سال 378 ه سه قصیده در مدح وی گفته است. قصده اول را در تقدیرو تشکراز خلیفه به جهت ابراز همدردی و دلجویی از سید در آش سوزی خانه اش سروده [145] و قصیده ی دوم را نیز به پاس قدرداانی از اودر اکرام و احترامهای فراوانش به نظم کشیده.[146] قصیده آنها را در تبریک عید مهرگان به خلیفه می سراید[147].
5- در سال 379 ه قصیده ای می گوید و در آن بخاطر تعلل و تأخیر در اذن ورود به او که برای دیدار خصوصی گرفته بود خلیفه را سرزنش می کند.[148]
6- سال 380ه.نیز از سالهای سه قصیده ای است درقصیده اول به جهت تإخیر در ارسال مدیحه هایش از خلیفه معذرت خواهی می کند.[149] و د ر قصیده دوم ضمن تبریک فراوان ماه رمضان درخواست دیدار حضوری می نماید.[150] قصیده سوم در تهنیت و تبریک عید سعید فطر است که دراین روز خلیفه او را درخانه اش به حضور پذیرفت که جایگاه ویژه ای برایش در کنار خلیفه قرار داده بود در آن روز خلیفه ی خلعت زیبای نقابت را نیز به او تقدیم کرد.[151]
7- ابوعلی مؤفق متوفی 394 ه
وی حسن بن محمدبن اسماعیل وزیر بهاءالدوله است که از مجموع مدایح رضی، دو قصیده شامل او می شود. قصیده اول تقریباً به تاریخ 390 ه. است که برایش می فرستد.[152] و قصیده دوم را بهنگام دریافت لقت« عمدة الملک» ودر تبریک به این مناسبت برایش ارسال مینماید.[153]
 
8-   ابواحمد موسوی پدر سیدرضی (ره) متوفی 400 ه
رضی ارادتی خاص نسبت به پدر داشت بنابراین همیشه در کمین فرصتها و مناسبتهایی بود که در حضور پدرش بایستد و چون خلفاء و پادشاهان او را بستاید. جایگاه پدر در میان ممدوحان رضی از همه بالاتر است. پدر برای او الگوی تمام عیاری است که رضی جذب و شیفته ی او شده و محو جمال معنوی و اقتدار ذاتی و شخصیت جامع او گردیده بود. پدر تنها میراث بجای مانده ی ظواهری از مجد و عظمت تبار امام علی(ع) است و بنابراین مدح او را برخود واجب می داند و لذا بیشترین مدیحه هایش را نثار او می نماید که تقریباً به 30 مدیحه می رسد. [154] که بخاطر تداخل موضوعات فخر و مدح امکان شمارش دقیق آن وجود ندارد وهمچنین بخاطر نامعلوم بودن مناسبتها و نداشتن تاریخ کار شمارش تعداد آن امکان پذیر نیست. بنابراین با توجه به مشکل بودن این قضیه ی وجهت سهولت امر این قسمت را با تغییراتی از کتاب الشریف الرضی نقل می کنم. که در 3 بخش و به ترتیب زیر آمده است:
 بخش اول: اشعار دوران زندانی بودن پدرش است که برخواسته از دردجانکاه دوری و فراق است. اولین قصیده ای که رضی در مدح پدر سروده با این مطلع آغاز می شود که می گوید:
 من لی برعبله من البزل                      ترمی إلیک معاقد الرحل [155]
 و به روایتی قدیمی ترین مدیحه ای که درمدح پدرش سروده در تاریخ 369 ه. است که به نام قصیده والیه است[156] با مطلع زیر:
در سال 374 ه. سه قصیده در مدح پدر سرود.[157]
و در سال بعد یعنی 375 ه. سه قصیده ی دیگر نیز به شوق دیدارش سرود.[158]
بخش دوم: قصاید مربوط به بین سالهای 380 تا 376 ه. است.
سال 376 ه. آنقدر طولانی شد که گویا برای رضی یک قرن گذشت. هنگامی که پدرش را دید قلبش از جا کنده می شد. هنوز آثار اسارت بر چهره زرد او نمایان بود و صعف و لاغری اش حکایت از سختی زندان و دوران تاریک وغم انگیز زندان داشت. رضی به محض شنیدن خبر آزادی او اولین قصیده را پس از ورود به بغداد سرود[159] با مطلع و قصیده دوم را به جهت خروج از قلعه به نظم کشید.[160] قصیده بعدی در وصف و مدح اوست.[161] و قصیده چهارم را به مناسبت فرارسیدن عید سعید قربان سرود و در همین قصیده اعتراض شدیدی به مطهربن عبدالله وزیر عضدالدوله دارد.[162]
خلاصه اینکه قصاید بخش دوم بیشتر به مناسبت آزادی پدر از زندان عضدالدوله و پس دادن املاک مصادره شده و نقابت مجدد اوست.
مدایح رضی همچنان ادامه می یابد و به مناسبت عیدفطر سال 377 ه. قصیده ای در مدح او می گوید[163] و در سال 378 ه. نیز در قصیده به مناسبتهای عیدفطر و عیدقربان در مدح پدر می سراید.[164] و در سال 379 ه. با فرارسیدن هر عیدی با یک قصیده به استقبال پدر می رود و لذا دو قصیده به مناسبتهای عیدفطر و عیدقربان در ستایش از و به نظم کشید.[165]
بخش سوک قصاید مربوط به سالهای 400 تا 380 ه. است.( سال وفات پدر) مهمترین پدیده ای ک در این بخش با آن روبرو هستیم تجلیل ملوکانه از این پدر محترم است چنانکه قبلاً گفتیم رضی د رکمین مناسبتهایی است که پدرش را بستاید لذا به رسم شاعران در مقابل او می ایستد و زبان به مدح و ستایش او می گشاید و ا زجلال و شوکت او سخن می راند.
 بنابراین در سال 380 ه. عشق و اراده اش را با نظم سه قصیده ابراز می کند. قصیده ی اول به مناسبت عیدفطر و قصید دوم به مناسبت عیدسعید قربان می باشد.[166] و قصیده سوم را به جهت رد املاک مصادره شده و بازگشت مجدد به امر نقابت و امارت حج و دیوان مظالم سرود.[167] سال 381 ه. نیز به همین منوال گذشت و قصیده ای به مناسبت عیدفطر و برای تبریک به پدر سرود.[168] شایان ذکر است که قصاید سروده شده تا سال 386 ه. غالباً بدون تاریخ است تا اینکه در همین سال قصیده ای به مناسبت بازپس دادن املاکش می سراید.[169] و در سال 387 ه. پدرش برای آشتی دان بهاءالدوله و صمصام الدوله به ایران می رود و رضی ازدوری پدر دلتنگ شده و قصیده ای برایش می سراید.[170] در سال 396 ه. به مناسبت عید فرخنده ی غدیر به مدح پدر برخاسته و در ضمن آن به عودت کامل اموالش نیز اشاره می نماید.[171] از مجموع مدایح پدرش حدود نه قصیده دیگر باقیمانده که به نوعی موضوعات فخر و مدح در آنها به هم آمیخته و امکان تشخیص کامل ودقیق نسبتاً ضعیف است و ضمناً این دسته از قصاید و مدایح بدون تاریخ می باشند.[172]
9- ابوعلی بن استاد هرمز فرمانده ارتش آل بویه متوفی 401 ه
 در سال 396 ه. و همزمان با حرکت وی به سمت بغداد رضی مدیحه ای برای او می سراید.[173]
10- بهاءالدوله متوفی 403
سید در مدح پادشاهای آل بویه یعنی بهاءالدوله اشعار نسبتاً زیادی سرود است و شاید دلیل اصلی آن رابطه نزدیک و صمیمی و بیست ساله آنان باشد. شیفتگی رضی به او باعث شد که اشعارش تابلوی تمام نمای خصلتهای ظاهری و شخصی او گردد. سید مجموعاً بیست و شش مدیحه در وصف او از خود به یادگار گذاشت که عبارتند از:
 اولین مدیحه اش به سال 381 ه. است که در این چکامه علاوه بر تبریک عیدفطر به قضیه ی فتنه ی بغداد اشاره دارد که در آن سلطان را نصیحت و سفارش کرده بود و همچنین به خدمتی که در حق وی انجام داده بود نیز اشاره مختصری می نماید.[174]
نکته حائز اهمیت در این دوره این است که سید از این تاریخ تا سال 388 ه. هیچ مدحی درباره بهاءالدوله نگفته است. تا اینکه در این سال دو قصیده برایش می سراید.[175] و جامع دیوانش تا تاریخ 394 ه قصیده ای از او ثبت نکرده تا اینکه در سال مذکور با سه قصیده به مدح و ستایش بهاءالدوله می پردازد. اولی را به بصره ودومی را درماه صفر و سومی را هم در ماه جمادی الثانی برایش به فارس ارسال می نماید.[176]
از سال 397 ه. تا سال وفات بهاءالدوله یعنی سال 403 ه. هرساله و پشت سر هم مدایحش را برای او می فرستد. همان سال( 397ه) سه مدیحه برای بهاءالدوله ارسال می کند. دوقصیده در ماه جمادی الاول که در قصیده دوم بخاطر مسأله ای که پیش آمده بود از وی عذرخواهی می کند و قضیه ی از این قرار بود که سلطان نامه هایی را از بصره به بغداد و برای رضی می فرستد که طی آن پذیرش مسئولیت نقابت علویان و امارت و ریاست حاجیان را از او می خواهد و خوشبختانه و بطور تصادفی عمیدالجیوش جناب صاحب هم مسئولیت این امر را به او واگذار کرده بود و درقصده دوم علاوه بر مدح و ستایش وعده ای را که به او
داده بود یادآوری می نماید.[177]
در سال 398 ه. نیز سه قصیده در مدح او می گوید: قصیده اول به پاس اعطاء لقب« رضی ذی الحسبین» و قصیده دوم به مناسبت عیدنوروز و قصیده سوم بخاطر بیماری او می باشد.[178] در سال 399 ه. نیز یک مدیحه د رتبریک عیدنوروز برای وی می سراید.[179]
و سال 400ه. محبت و علاقه به اوج رسیده و تعداد چهار مدیحه در مدح سلطان صاحب نام آل بویه در دفتر ادب و هنر برجای می گذارد که از مجموع آنها یک قصیده به مناسبت عیدنوروز و قصیده دوم بخاطر عیدمهرگان و سومی بخاطر تشکر وقدردانی و چهارمی هم اظهارمهر و محبت و علاقه شدیدش نسبت به اوست.
 درخواست و استعفاء از مسئولیتهای سنگین نقابت و امور متعلق به آن بوده است.[180] 
و در سال 401 ه. با دو قصیده به مدح او پرداخت که اولی تبریک عیدنوروز و دومی هم تشکر و قدردانی از او به جهت استفاده از لقب« الشریف الاجل» در نامه هایش بود.[181]
و سال 402ه نیز از سالهایی است که سه قصیده ی مدیحیه در ستایش از پادشاه توانمند و با عظمت آل بویه سرود. قصیده اول را به رسم یادبود و طبق سنوات قبل به جهت عرض تبریک عید باستانی نوروز سرود؛ وقصیده بعدی عرض ارادت و سپاس و امتنان به ساحت شاهنشاهی است که او را با نامه ها و خلعتهایش مورد لطف و عنایت قرار داده بود و قصیده ی سوم نیز بمنظور تقدیر و تشکر از وی
( درماه ذی الحجه) بوده است.[182]
سال 403 ه. نیز از این مستنثی نبود. لذا در مقدمه این سال دو چکامه ی مهم به چشم می خورد که از اسناد تاریخی مهم در زندگی شریف بشمار می رود؛ قصیده اول که در تجلیل و تقدیر از بهاءالدوله سروده شد نشان می دهد که به جهت مکلف شدن سید به امر نقابت علویان و طالبیان در کل سرزمینهای اسلامی است که مسئولیت فوق درخارج از مسئولیتهای قبلی وی بوده است. و قصیده دوم را زمانی شروع کرد که بیماری بهاءالدوله شدت یافته بود و اوراق زندگی اش در حال جمع شدن بود ولذا برای همدردی ودلجویی از او این قصیده را به نظم کشید که حاکی از دلتنگی و ناراحتی و نگرانی وصف ناپذیر سید است.[183]
علاوه بر مدایح ذکرشده که تاریخ و مناسبت نظم آن در دیوان مشخص و معلوم است. قصاید دیگری نیز وجود دارد که هرچند بدون تاریخ هستند ولی به قطع می توان گفت که درباره بهاءالدوله سروده است که تعداد آنها دو قصیده بیشتر نیست.[184]
11- ابوغالب فخرالملک وزیر با نفوذ بهاءالدوله و پسرش سلطان الدوله متوفی 407 ه. وی ابوغالب محمدبن خلف وزیر بهاءالدوله است که مفتخر به دریافت لقب« فخرالملک» از او شد. رضی سه قصیده در مدح ایشان سروده است که قصیده اول در شعبان سال 396 ه[185]دو قصیده بعدی بدون تاریخ بوده ولی با استناد به قول محققین و سیاق کلام می توان حدس زد که درباره وی می باشد.[186]
12- ابوسعدعلی بن محمدبن خلف متوفی 414 ه
وی یکی از دوستان رضی است و قصاید سید حاکی از آن است که دوستی مستحکم و عمیق داشته اند. رضی درمدح او چهار قصیده سرود. اولین قصیده اش با تبریک عیدمهرگان آغاز می شود که در سال 376ه سروده است[187].اما تاریخ سه قصیده ی بعدی چنان مشخص نیست ولی یکی از آنها تبریک به مناسبت عیدمهرگان و یکی دیگر مدح آل خلف می باشد.[188] در قصیده آخر نیز بخاطر دریافت خلعت ها و هدایای شاهی به او تبریک و تهنیت گفته است.[189]
13- سلطان الدوله فرزند و جانشین بهاءالدوله متوفی 415 ه.
رض در مدح وی بیش از دو قصیده چیز دیگری ندارد. قصیده ی اول اشاره به واقعه ی سال 403 ه تاریخی است که به سلطنت رسیدن او را بنوعی ثبت کرده و نیز نشاندهنده تاریخ دقیق وفات بهاءالدوله می باشد.[190] قصیده دوم نیز از آن جهت دارای اهمیت است که آخرین چکامدی رضی در مدح سلاطین و خلفاء محسوب می شود که در سال 404 ه. به رشته نظم درآورد.[191]
14- ابونصر شاپوربن اردشیر وزیر شریف الدوله و بهاءالدوله صاحب کتابخانه ی دارالعلم» م 416 ه. سید بزرگوار در مدح او نیز در قصیده برجای گذاشته است. قصیده اول بخاطر تشریف فرمائی او همراه شرف الدوله به بغداد می باشد که در سال 376 ه. سروده است.[192]
قصیده دوم بدون تاریخ ثبت شده ولی وقایع و حوادثی که در آن اشاره نشده اثبات می کند که مربوط به وقایع پیش از سال 384 ه. است.[193]
15- ابومنصوربن محمدبن حسن بن صالحان وزیر شرف الدوله و بهاءالدوله متوفی 416 ه. اونیز همچون بقیه فقط دو قصیده ی رضی را بخود اختصاص داده است. قصیده ی اول به سال 378 ه. و به مناسبت عیدمهرگان و دومی بدون تاریخ است.[194]
16- ابوالخطاب حمزه بن ابراهیم منجم متوفی 419 ه.
 ابن منجم نیز از جمله ممدوحان دو قصیده ای رضی است. سید قصیده ی اول را در سال 398 به مناسبت عید نوروز و تبریک ایام خجسته به وی تقدیم کرد.[195]
قصیده ی دوم در پنج بیت و بدون تاریخ است؛ولی مضمون قصیده حکایت از تقدیر و تشکری دارد که رضی نثار او کرده است.[196] 
17- القادر بالله متوفی 422 ه
هرچند که وی نتوانست همچون الطائع الله سرزمین پرمهر قلب را تسخیر کند ولی بازهم با وجود همه ناملایمات و تضادهای موجود، سید بخاطر اهداف و آرمانهایش به مدح و ستایش او پرداخت که حاصل آن سه چکامدی بلند است.
قصیده ی اول را به سال 381 ه. و همزمان با استقرار او در دارالخلافه ی بغداد سرود. در این قصیده حلول ماه مبارک رمضان را نیز به وی تبریک و تهنیت می گوید.[197]
قصیده ی دوم را نیز در محضر خلیفه به هنگام شرفیاب شدن حجاج خراسانی به تاریخ دوشنبه ی ماه صفر سال 382 ه. سرود[198].
نظم قصیده ی سوم به تاریخ 383 ه.بوده که بیش از سه بیت چیزی از آن نمانده است.[199]
18- برادر ارجمندش جناب سیدمرتضی(ره) متوفی 436 ه.
چنانکه می دانیم ممدوحان رضی فقط به خلفا وسلاطین و.... ختم نمی شوند. بلکه افراد برجسته ای از میان خانواده ی با کرامت او هم مورد ستایش رضی قرار گرفته که از آنجمله برادر بزرگوار و بزرگش جناب سیدرضی است. رضی طی دو قصیده به ستایشگری از او پرداخته که قصیده ی اول را بمناسبت ولادت یکی از فرزندان او سرود[200] ونظم قصیده ی دوم به میمنت بازگشت او از سفر است.[201] قابل توجه و شایان ذکر است که هر دو قصیده بدون تاریخ می باشد.
ب: ساختار قصیده های مدح:
 مفاهیم و مضامین و اغراض موجود در داخل انواع قصاید چنان متنوع و متعدد است که ما را بر آن داشت که در هر بخش به بررسی اغراض و ساختار قصاید مختلف بپردازیم که از آنجمله مدایح رضی است که موضوعاتی چون؛ وصف، فخر، حکمت و اندرز، هجو، و عتاب و .... را به سهولت می توان در داخل آنها یافت.
پیشتر دیدیم که رضی طبقات مختلفی از اجتماع را چون: خلفای عباسی، سلاطین آل بویه، و وزراء و برخی رجال سیاسی و تعدادی از دوستان و بزرگان معاصر خود را ستایش کرده است. ولی از میان مجموع مدایح، بیشترین قصاید مدح به ترتیب منحصر به پدر( 23) قصیده بهاءالدوله(26) قصیده و به روایتی( 40 یا 33) قصیده درباره پدرش سروده والطائع لله( 15) قصیده می شود.
اکنون با بررسی نمونه های متعدد قصاید او به بررسی و تحلیل شکل و محتوا و ساختار آنها می پردازیم.
1- نمونه اول قصیده ای است که به مناسبت آزادی پدر بزرگوارش از قلعه ی عضدالدوله سروده که با این مطلع آغاز می شود:
طلوع هداه الینا المعیب                     و یوم تمزق عنه الخطوب [202]
این قصیده متشکل از 50 بیت است که پراکندگی و ترکیب ادبیات آن به شکل زیر است:
 14 بیت در مدح، 8 بیت در فخر، 8 بیت در وصف، 7 بیت در شکوای و گلایه، 6تک بیت، 4 بیت در موضوع نکوهش و مذمت روزگار و 3 بیت هم شامل سخنان حکمت آمیز و نصایح می شود.
2- نمونه دوم مدیحه ی سال 380 ه است که به نقش مؤثر و عکس العمل به موقع ایشان در خاموش کردن فتنه مذهبی شیعه و سنی اشاره دارد و در ضمن آن نیز فرارسیدن عیدسعید فطر را تبریک و تهنیت گفته است. قصیده ی فوق با این مطلع شروع می شود:
 
ألا حیها رب العلی من غوارب
 
تعر قنی بین العلی و المطالب [203]
قصیده ی مذکور متشکل از 64 بیت با ترکیب زیر است:
 25 بیت در مدح و ستایش، 19 بیت در موضوع فخر، 17 بیت در وصف ، 6 بیت در شکوی و 5 بیت در حکمت و اندرز و 2 بیت هم در نکوهش و مذمت روزگار.
 در جمادی الاول همان سال قصیده ای به مناسبت برگردانده شدن مسئولیت های سابق نقابت و امارت حاجیان و ریاست دیوان مظالم در تبریک به او سرود که از 38 بیت و با مطلع زیر تشکیل شده است.
انظر إلی الایام کیف تعود
 
و الی المالی الغر کیف تزید[204]
ترکیب قصیده ی مذکور به شرح ذیل اس:
 19 بیت در موضوع مدح، 8 بیت در وصف، 6 بیت در حکمت و اندرز و 5 تک بیت نمونه ی بعدی غدیریه ای است که در سال 396 ه. سروده و در آن به بازپس دادن بقیه ی اموالش نیز اشاره می کند که در 69 بیت و با مطلع زیر آغاز می گردد.
نطق اللسان عن الضمیر
 
والبشر عنوان البشر[205]
 بابررسی مدایح بهاءالدوله به این نتیجه خواهیم رسید که ساختار قصاید مدح او از یک ترکیب مشترک و یکسانی برخوردار است. بعنوان نمونه قصیده ی ماه رمضان سال 381 ه. اوست که با مطلع زیر و در 66 بیت است.
بهاء الملک من هذا البهاء
 
وضوء المجد من هذا الضیاء[206]
نحوه ترکیب و تنوع ابیات این قصیده به این شرح است:
38 بیت در ستایش 5 بیت در وصف، 8 بیت در عتاب، 5 بیت در نصیحت و اندرز و 10 بیت هم در موضوع فخر.
قصیده دیگری دارد که در سال 394 ه. برای بهاءالدوله سروده که 57 بیت دارد و با این مطلع آغاز می شود:
 تمنی رجال نیلها و هی شامس
 
و أئن من النجم الاکف اللوامس[207]
ترکیب و ساختار ابیات قصیده ی فوق به شرح ذیل است:
 25 بیت در موضوع مدح، 14 بیت در وصف، 9 بیت در وصف، 7 بیت در هجو یک بیت در فخر و تک بیتی در موضوع قسم و سوگند.
در سال 402 ه. قصیده ای در مدح بهاءالدوله گفت که دارای 65 بیت است که با این مطلع آغاز می شود.
خل دمعی و طریقة
 
أحرام أن اریقه[208]
واما ترکیب قصیده:
 23 بیت در مدح و ثنا، 23بیت در وصف، 16 بیت در غزل و مجازیات 3 بیت دیگر هم در هجو.
 شایان ذکر است که مدایح الطائع لله از نظر ساختار و ترکیب ابیات شبیه دو نمونه قبلی( مدایح پدر بهاءالدوله) است، و تفاوت قابل ملاحظه ی میان آنها ندارد.
بعنوان نمونه قصیده ی سال 374 ه او در مدح خلیفه و مزمت برخی از دشمنان سروده شده که چهل بیت دارد و با این بیت آغاز می شود.
أغار علی ثراک من الریاح
 
و أسأل من غدیرک و المراح [209]
ترکیب ابیات قصیده ی فوق را می توان در قالب زیر نقسیم نمود:
 16 بیت در مدح و ثنا، 8 بیت در موضوع فخر، 7 بیت در هجو، 6 بیت وصف و 3 بیت در شکوی.
 قصیده دیگر مربوط به سال 380 ه. است که به پاس تقدیم خلعت های سیاه( لباس رسمی عباسیان) وبه شکرانه فرارسیدن عید فرخنده فطر در تبریک به خلیفه سرود. این قصیده از 51 بیت تشکیل می شود.
الآن اغربت الظنون
 
و علا علی الشک الیقین[210]
و اما ترکیب ابیات این قصیده به این شرح است:
37 بیت در مدح، 8 بیت در وصف، 4 بیت هم درموضوع فخر و 2 بیت در هجو. در ادامه این بحث لازم می دانم که یکی از قصاید مدح القا در بالله را نیز جهت شناخت بیشتر سبک و اسلوب رضی مورد بررسی ساختاری قرر دهیم؛ و اما قصیده ی مورد نظر یک چکامه 52 بیتی است که در محضر خلیفه و همراه حاجیان خراسانی که به حضور خلیفه رسیده بودند سروده است. تاریخ نظم قصیده سال 382 ه. است.
لمن الحدوج تهز هن الأیتق
 
والرکب یطفو فی السراب و یغرق[211]
ترکیب ابیات این قصیده به قرار زیر است:
 32 بیت در مدح و ثناء، 13 بیت در نسیب و غزل، 4 بیت در وصف و 3 بیت در فخر
اکنون با توجه به آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت مدایح رضی از تنوع خاصی برخوردار است و موضوعات و متون ادبی متنوعی را شامل می شود و بیشتر قصاید مرثیه ی او از نظر ساختار و ترکیب ابیات شکل یکسانی دارند و موضوعات بیشتر آنها مشترک و نزدیک به هم می باشد. و نکته قابل توجه ترتیب موضوعات آنهاست که به ترتیب های بیان شده قبلی می باشد.
 ج: مضامین و مفاهیم مدیحه های رضی:
روحیه ی بلندپرواز رضی از همان اوایل دوران نوجوانی و جوانی موجب گردید که وی برای رسیدن به آمال و آرزوهای بلندش طرح ارتباط نزدیک با خلفای عباسی و سردمداران آل بویه را پی ریزی نماید و لذا همیشه مترصد فرصتها و مناسبتهایی چون اعیاد فطر و قربان و نوروز بود تا تبریک و تهنیت هایش را در قالب مدح و ستایش چون ابر بهاری بر بوستان ممدوحانش ببارد. و اما برجسته ترین معانی مدح که در بیشتر قصاید او به چشم می خورد عبارتند از:
 1) معانی و مفاهیم خلقی اخلاقی و ذاتی چون: شجاعت، بخشندگی، عدالت، خردورزی، 2) منزلت اجتماعی و اعمال و رفتار مردم دوستانه و اصلاح گرانه 3) تبریک و تهنیتی بخاطر اعیاد و مناسبتهای مختلف 4) بلاغت و اهمیت و جایگاه آن.
ج) شجاعت: هسته ی ذاتی رضی شجاعت و دلاورمردی است که میراث گرانبهای پدر در وجود اوست و لذا در قصاید متعددی به توصیف شجاعت و جسارت پدر پرداخته؛ و او شجاع مردی است که در میدانهای نبرد شمشیرها و نیزه ها و جنگآوران سخت دل و کینه توز اورا می جویند. و بعنوان نمونه نبرد
« بنی غویث» که در راه مکه اتفاق افتاده بود را یادآوری می کند.
و یوم غویث و السیوف بوارق
 
تضل المنایا و القسی رواعد[212]
و در جایی د یگر از بازگشت موفقیت بار او از حج سخن می گوید سفری که انواع حوادث وسختی ها آن را تهدید می کند لذا با اشاره به این موضوع چنین می فرماید:
حمی الحج واحتل المظالم رتبة
 
علی أن ریعان النقابة زائد[213]
مدایح رضی در وصف بهاءالدوله نیز سرشا ر از معانی و مفاهیم ذاتی است و توصیفهای زیر را برای او می آورد. شاه شاهان دلیرمردی که همه از او بیم دارند. فرمانده ی شجاع و نترش، جنگ آور و جنگ دیده بود، ورزیده و قهرمان.مورد احترام همه ی شاهان، شاهین و بازشکاری است که دیگران چون کرکس دراطراف تخت وتاج او بهره می برند:
کأن ملوک الارض حول سریره
 
یغاث وقوف والقطامی جالس[214]
و در ستایش ابوغالب بن خلف سخن از بخشندگی و شجاعت او می گوید: بخشنده و بنده نوازی است که کسی به گرد پایش نمی رسد و بهنگام نبرد شهامت شیران را دارد و همآورد شیران است و در جنگ با دشمنان نترس و شجاع است. از این پس رضی ترسی بدل نخواهد داشت چونکه همنشین شیروهمسایه ی ستارگان بلند و کوههای عظیم است.
أیخاف الخطوب من کان للی
 
مث تریلاً و کان للنجم جارا[215]
علاوه بر همه آنها رضی شیفته ی شجاعت و شهامت دایی اش ابوالحسین ناصر صغیر شده و او را شیرمرد میدان توصیف می نماید و چنان تحت تأثیر او قرار گرفته که بیشتر افتخاراتش را مدیون او می داند واینکه چقدر برگردن او حق دارد؛ لذا شجاعت و دلاورمردی او را به شکلی خاص بیان می کند چنانکه شمشیرها را تکه تکه به سوی دشمنان برمی گرداند.
رد السیوف فمغلول و منثلم
 
علی الرماح ومناد و منأ طر[216]
ج2- بخشش و بخشندگی:
بسیاری از توصیفهای رضی درباره ممدوحانش به قضیه ی جود و بخشش وسخاوتمندی آنها اختصاص دارد؛ و حتی پدرش سیدابواحمد به بخشندگی و کارها نیک عامه پسند مشهور و معروف بوده است و لذا در این باره چنین می گوید:
لا یسأل الضیف عن منازله
 
و منزل البدر غیر مفتقد [217]
سید در بیشتر قصایدی که در مدح پدر بزرگوارش سروده به موضوعات زیر که حاکی از کرامت و بذل و بخشش است می پردازد؛ اجاق خانه اش همیشه روشن و در حال سوختن است، اموالش برای رفع نیازهای مردم اندوخته شده و از هر نقطه میهمانانی به خانه اش رفت و آمد می کنند که حتی تراکم میهمان پیش می آید.
همچنین در مدح بهاءالدوله به بیان اوصاف ظاهری وفضائل باطنی او می پردازد خصلتای برجسته ی اخلاقی وی را می ستاید؛ و بهاءالدوهله نیز برای پاسخ به آن همه ابراز علاقه و محبت با بذل و بخششهای مادی و معنوی و دادن القاب گوناگون و پستهای مهم و حساس وی را مورد لطف قرار می دهد؛ ابراز احساسات آنان به همدیگر موجب گردید ه یک رابطه ی بسیار مستحکم و نزدیک میان آنان ایجاد شود سید در اشاره به بخششهای چنین می فرماید:
فیوم للمکارم و الهدایا
فیوم فلا تصوم عن العطایا
 
و یوم للحمیة و الأباء
و عن بذل الرغائب الحیاء[218]
مقدار و تعداد دفعات بخششهای بهاءالدوله چندان مشخص نیست ولی در حقیقت سید نهالی بود که بهاءالدوله با بخششهای باران گونه خود آن را به ثمر نشاند و به چنان موقعیتی رساند که خود انگشت به دهان مانده و چنین می گوید:
 
ألبستی نعماً علی نعم
 
و رفعت لی علماً علی علم
وعلوت بی حتی مشیت علی
 
بسط من الأعناق و القمم[219]
در این راستا تنها به مدح بهاءالدوله اکتفاء نکرده و پا را فراتر گذاشته و از مدح و ستایش در باره آل بویه نیز چنین می گوید: تا من این قوم چون چشمه های بذل و بخشش و احسان و کرم هستندو اگر چنانچه شما نباشید به هیچ خلقی شکایت نخواهم کرد زیرا که مردمی غیر از شما نمی شناسم.[220]
أآل بویه مانری الناس غیرکم                و لا نشتکی للحق لولا کم فقدا
در مدح الطائع چنان پیش رفته و اوصافی را برایش می آورد که در حد مبالغه است او را سرچشمه احسان و کرم معرفی کرده و بخاطر پس دادن املاک پدرش عنایت و توجه خاص به او دارد. سید در ضمن قصاید متعدد از خود می پرسد که آیا چگونه ممکن بود که چنین خلیفه ای را زیارت کند که در بخشش چون ابر پرباران و در مناعت چون کوهی استوار است حتی بخشنده تر از ابر بهاری و شایسته ترین مردم به افتخار است.
بنابراین غالب تشبیهات متعدد او تا اندازه ای یکسان و نزدیک به هم می باشد و معمولاً در احسان و کرم ممدوح خود را در اوج و قله ی عطا و بخشش معرفی می کند و گاهی هم دروصف برخی افراد، ا زحد معمولا کمی بالاتر رفته و در حد اغراق و مبالغه سخن می گوید ولی نکته مهم این است که درباره هیچیک از افراد مذکور کم لطفی نکرده و همیشه سپاسگزار الطاف کریمانه آنها بوده و حتی با آن همه قدر و منزلت اجتماعی درباره ابوغالب بن خلف چنین می گوید: بخشش و بزرگی را خود با دستانش می چیند و اگر شبهای تار به او پناه آورند آنقدر کریم است که پناهش می دهد و حتی رضی چنین احساس می کند که اسیر نعمتها و بخششهای وی شده است. خود رضی نیز ادیب و ستایشگر بخشنده ای است که از بخشیدن اوصاف و کمالات انسانی به ممدوحانش هیچ مضایقه ای ندارد که در حق وی بیت شعرش را یادآور شوم که« تصوم فلاتصوم عن العطایا» ست.
عصاره چهار خلیفه
رضی در بسیاری از مدائح و قصایدش به شناسایی ویژگی های بارز اخلاقی الطائع پرداخته خصلتهایی چون خردمحوری و نیک اندیشی او را می ستاید و هیبت و شکوه و جلال او را چون نیاکان قدرتمندش معرفی می نماید و ایشان را بخاطرتوانمندیهای ذاتی و مواهب خدادادی شایسته ی خلافت می داند.
بالطائع المیمون النجح مطلبی
 
و علوت حتی مایطاول معقلی
رأی الرشید و هیبة المنصور فی
 
حسن الأمین و نعمة المتوکل
فکر و رأی رشید جلال و هیبت منصور، زیبایی امین و بخشش متوکل یکجا در او جمع است.[221]و به هنگام خلافت رسیدن القادر بالله با قصیده ای به استقبال از او می رود و او را احیاگر قدرت و شوکت عباسیان معرفی می کند و او را تحکیم کننده ستونهای خلافتی می داند که ابوالعباس سفاح پی ریزی کرده بود و لذا چنین می گوید:
 
شرف الخلافة یا بنی العباس
 
الیوم جدده ابوالعباس
بعثت فی قلب الخلافة فرحةً
 
دخلت علی الخفاء فی الأرماس
ای قادر در قلب خلافت چنان شادمای برانگیختی که خلفای آرمیده درخاک را خوشحال کردی.[222]
و در ادامه هیبت و شکوه تو عدالت او را یادآوری می کند و بخاطر ایمان زیاد چهره ای نورانی دارد و با خوشرفتاری، مهر و بخشش را در دل مردم ریشه دار کرده و بخاطر رفتار خوب و مناسب گویا که در قلب مردم نهال محبت کاشته است و او بزرگ مردی از تبار قریش است که آثار خلافت و حکومت از پیشانی بلند او نمایان است و در میان بنی عباس و مردم روزگار، وی سمبل شجاعت و سخاوت است. ولی شگرد رضی در مدح وی قابل توجه است؛ وی را چنان توصیف و مدح می کند که گویا عصاره ی روزگار و خلاصه خوبیهای بنی عباسی است که را دارابودن تمام شرایط مذکور و با صرفنظر از خلافت ظاهری او را همطراز خود معرفی می نماید که نشان از عظمت و شرافت خود رضی است لذا این مدیحه از ظریفترین،خالص ترین و گویاترین و حتی برترین اشعار دوره ی عباسی و
عصور مختلف ادبی عرب محسوب می شود.
عطفاً امیرالمومنین فأننا
 
فی دوحه العلیاء و لا تفرق
ما بیننا یوما الفخار تفاوت
 
أبداً للا نا فی المعالی معرق
إلا الخلافة میزتک فاننی
 
أنا عاطل منها و أنت مطوق [223]
« این ابیات از بهترین و بالاترین موارد شعر عرب در رقابت بین مادح و ممدوح است و تنها سبکی است که کسی پیش از او به آن نپرداخته است و د رجمع کردن استعطاف و مدح در یکجا، از بهترین هاست.»[224]
و شاید هم یکی در آن دوره به خود اجازه نمی داد که چنین جسارتی کند که سرش بردار می رفت ولی مقام و موقعیت دینی و جایگاه اجتماعی او خانواده اش و اصالت خاندان و شرافت نسب و اقبال عمر به این خاندان و پشتیبانی دولت شیعی آل بویه از وی مواردی هستند که او را از سایرین متمایز کرده و حتی چنان قدرتی به وی بخشیده که در مقابل خلیفه قد علم کرده و حق و حقوق و مقامی که شایسته  آن است را طلب می کند هیچ ترسی و واهمه ای به دل راه نمی دهد و با کمال اطمینان خواسته ی پنهان و خطرناک و دیرین خود را بیان می کند.
ج4 مقام و منزلت اجتماعی:
سیدابواحمدموسوی بزرگ خاندان علوی وهاشمی و یگانه سمبل مجد و شکوه علویان و مقتدای سیدرضی است؛ لذا رضی چنانکه گفتیم از هر فرصتی استفاده می کند و فضائل و کرامات او را و اعمال و کارهای شایسته اجتماعی چون نقابت، ریاست حج و دیوان مظالم را طی ابیات و قصاید متعددی برمی شمارد.پدر آنقدر شخصیتی با نفوذ و با صلابت و مهابت است که رضی او را شایسته ی خلافت بر عموم مسلمین می داند:
إذا ذگروه للخلافة لم تزل
 
تطلع بمن شوق إلیه رقاب المنابر[225]
 همچنین در قصاید متعددی به بیان نقش مؤثر و اصلاح گرانه ی او د رمسائل گوناگون جامعه از جمله نقش حساس وسازنده او در فتنه ی مذهبی شیعه و سنی بغداد اشاره می کند اینکه او ملجأ و مأوای بزرگان در حوادث و تحولات سیاسی بوده است.
و خطب علی الزوراء ألقی جرانه
 
مدید النواحی مدلهم الجوانب
و لولاک علی بالجماجم سورها
 
و خندق فیها بالدماء الذوائب [226]
بطورکلی مواضع اصلاح گرانه او چنان گسترده و فراگیر است که حتی خلافت نیز مدیون اوست تا جائیکه او را« کبوتر صلح» می توان نامید.
از مدائح بهاءالدوله چنین برمی آید که رضی بنوعی سرنوشت خود را به آینده ی او گره زده که بعنوان مثال تأثیر شگرف بیماری بهاءالدوله بر رضی است؛ و زمانیکه بهاءالدوله درگذشت گویا که تمام آمال و آرزوهای رضی در هم شکست و غم عالم او را فرا گرفت. دیدگاه رضی درباره این شاه مقتدر ایرانی این است که او را حافظ دین و هدایت کننده خلق معرفی می کند که با همه وجود سزاوار بزرگی و عظمت است و چنان مردم دار بوده که تمام روزهای حکومتش برای مر
دمان عید بحساب می آمد.
إن یکن عیداً فأیا
 
مک أعیاد الخلیفة[227]
با آمدنن الطائع مدت چهارسال آرزوی دیدن او در دل رضی ماند و لذت دیدار وحضور در مجلس او برای رضی به یک آرزو تبدیل شده و به مسأله ی عمده و محوری مدایح او تبدیل گردید.سوالی که اینجا پیش می آید این است که آیا چه مسإله ای باعث شد که رضی برای رسیدن به حضور خلیفه ی جدید آن همه تلاش کند؟ ه حتی در این راه از خیلی چیزها چشم پوشی کرد و بقول خودش از بزرگان و بزرگ منشی هم گذشت با اینکه همگان واقفند که او چه شخصیتی بوده و اینکه او دنبال مال و منال نبوده است.
 شاید راز این کار را در دو خواست او( ارید الکرامة.... و نیل العلا....) جستجو کرد که بدنبال موقعیت و حفظ جایگاه بلند خود بود که بنوعی تأمین کننده منافع اجتماع نیز بود و به نوبه خود وزنه تعادلی در قدرت محسوب می شد.
 با همه اوصاف طائع آلوده ی عشق و محبت رضی است.
 یا جمیلاً جماله مل ء عینی
 
و عظیماً إعظامه ملء قلبی [228]
 و در جای دیگر ارادت خود را چنین ابراز می دارد:
متی أناقائم أعلی مقام
 
ولاق نور وجهک بالسلام [229]
بنابراین قلب خلیفه را تسخیر می کند تا جائیکه کرسی ویژه ای برای او در مجلس می نهادند و به هنگام دیدار از او به گرمی استقبال می نمود و در کنار تخت خود می نشاند و در مناسبتهای مختلف به او خلعت هدیه می کرد و حتی از نظر موقعیت او را به مقام و مرتبه ی پدرش رساند.
ج5:تبریک اعیاد و مناسبات
کمتر مناسبتی و یا هیچ مناسبتی نیست که رضی برای تبریک آن به خدمت پدرش نیامده باشد او در تمام مناسبتها و اعیاد فطر و قربان و غدیر خدمت پدر می رسید و در تبریک ایام خجسته قصیده ای در مدح او می سرود مضمون قصیده علاوه بر مدح و ثناء معمولاً افتخار به بزرگ منشی وی و درخواست طول عمر می بود و بقول خودش مدح او باعث شرافت و موجب افتخار وی است.
بحسب جودک أغنی لک مادح
 
و بحسب مجدی أننی بک فاخر [230]
در این باره باید گفت که افراد دیگری چون بهاءالدوله و الطائع نیز در مناسبتهای عیدنوروز و عیدمهرگان و اعیاد فطر و قربان نیز از ستایشهای تبریک آمیز رضی بی نصیب نمی ماندند. لذا رضی خالص ترین و پاک ترین علافه و محبتش را در قصایدی سرشار از مهر و صفا تقدیم آنها می کرد مخصوصاً با الطائع رابطه ی خاصی داشت تا اینکه واقعه شوم برکناری او درسال 381 ه پیش آمد. علاوه بر بزرگان رضی طی مناسبتهای مختلفی چون بازگشت از سفر بدنیا آمدن فرزند و بهبودی از بیماری نیز قصایدی برای برخی از افراد و دوستان و بستگانش می سروده و به این وسیله خوشحالی وشادمانی او را نسبت به موارد مذکور ابراز می داشت.
ج6: بلیغان در نگاه بلیغ
برا ی شناخت جایگاه والا و مقام عالی و پایگاه مستحکم شعرا و ادبای قرن چهارم کافی است که نگاهی به دیوان شعررضی انداخته که نام برخی از شاعران صاحب نام این دوره با القاب و عناوین خاصی بکار رفته است. بعنوان نمونه درباره ی صاحب بن عباد چنین می گوید: ابن عباد چون شمشیری آخته ی هندی است او برای رضی به هنگام کشمکشهای روزگار دژ مستحکم و پناهگاه مطمئن و به هنگام خشکیدن آمال و آرزوها چشمه سار امید و آرزوست. و خلاصه اینکه او قبله گاه شکوه و عظمت است و درباره ی قلم او چنین می گوید:
 لک القلم الماضی لو قرننه                     بجری العوالی کان اجری وأجودا [231]
و تعبیر دیگری نیز بکار برده است. [232] شعرهای ارسالی رضی برای او در حقیقت پیک مهر ودوستی میان آنان قلمداد می شد؛ زیرا که پر از فضایل و محاسن او بود و رضی نیز همیشه آرزوی دیدارش را داشت: و از طرفی مکاتبات ادبی آن دو تأثیر شگرفی در رضی برجای گذاشت که سبک نوشتاری رضی در نثر مدیون اوست و حتی سبک اشعارش نیز تاحدودی متأثر از اسلوب ابن عباد قرار گرفت و از میان اساتیدش نحوی دان بزرگ عرب ابن جنی را ستایش خاصی کرده است و درباره او چنین می فرماید: فصاحتش دلنواز و گوش نواز مردان أدب و گفتارش زلال و شیرین وگواراست. مباحثه و جدل او بی نظر و گفتارش بی رقیب اندیشمند فاضلی بود که تشنگان معرفت را سیراب و طالبان حقیقت را سرمست دانش می نمود. از میان بزرگان و صاحبان فضل، جانم فدای ابوالفتح باد که چه در حال سکوت و چه د رحال سخن گفتن از روی محبت بر آنان نیکی می کند.
 و اگر چنانچه ادبیات چون قافله ای( قافله شتران) براه افتد او را خواهی دید که چون شتری قوی هیکل سرور و سردسته آن قافله و دانش پژوهان هنرش چون شتران کم سن وسال بدنبالش خواهند برد.[233]
مدیحه های رضی در یک نگاه
حقیقت نظم اشعار رضی پاسخ به اعمال و رفتار نیک و شایسته ی دیگران است و همانطور که خودش گفته« لا یشکرالنعماء إلا المهذب»[234] که تنها انسان خودساخته شکر نعمتها را بجا می آورد و لذا نهایت شکر و امتنان و سپاس را به بهاءالدوله در قضیه ی آزادنمودن پدرش اظهار می کند و چنین می گوید:
-    اگر تو نبودی خواست و همت او مجالی برای رندگی نمی یافت و چشمان مردم و ارا تمندان هیچگاه به جمال او روشن نمی شد.[235]
چنانکه دیدیم بیشتر قصاید و مدایح رضی به جهت تبریک اعیاد و مناسبتهای مختلفی چون اعیاد فطرو قربن، نوروز و مهرگان، غدیر و عید ولایت و یا مناسبتهایی مانند: رسیدن به پست و مقام یا گرفتن القاب دولتی، بازگشت از سفر، نجات از بیماری مهلک و سخت و یا گرفتاریهای پیچیده، پیروزی بر دشمنان و یا اینکه اظهار سرور بخاطر تولد نوزادان بوده است. سید بزرگوار هرچند از یک روحیه ی بسیار بلند و با متانتی برخوردار بوده ولی بازهم در برخی از ابیات و اشعارش به شیوه ی شعرای قدیم و سبک شعرای مکتسب به بیان ستایش ممدوحان پرداخته است. بعنوان نمونه بهاءالدوله را با اصطلاحات و الفاظی چون:« أنا غرش غرشتة» ویا« وازرع لغرس أنت انهضة» مورد خطاب قرار می دهد.[236]
 و حتی پا را ازاین مرحله نیز فراتر گذاشته و در مدح او دچار مبالغه شده است که می گوید:[237]
ملک املک ثم جل عن الملک
 
فأمسی یستخدم الأملاکا 
عجبا کیف یرتضی صفحة النعل
 
لرجل یطأبها الأ فلاکا
رض در مدائح الطائع نیزدچار مبالغه مفرط شده تا جائیکه با مبانی فکری اش نیز در تضاد می باشد.
امام تری سلک آبائه
 
بعید الرسول إماماً إماما
لله لک المحل الإعظم
 
و الیک ینسب العلاء الأقدم
ولک الثرات من النبی محمد(ص)
 
و البیت و الحجر العظم و زمزم [238]
هرچند که سیدرضی انسانی وارسته بوده است ولی بقول خودش در مدیحه هایش دچار نوعی تضاد معانی شده که آن هم در حقیقت از روی اجبار و تکلف بوده است.
أهذب رضی مدح الرجال فواطری
 
فاصدق فی حسن المعانی و اکذب
و ما المدح الافی النبی و آله
 
یرام و بعض القول ما یتجنب [239]
اکثر کسانی که در این باره سخن گفته اند بر این باورند که اینگونه کارهای رضی نه از روی طیب خاطر بلکه از روی سیاست و حفظ موقعیت بوده است. وی برای جلب رضایت خلفاء در به دست آورئدن حفظ موقعیتهای اجتماعی و سیاسی تمام تلاشش را بسیج نمود هرچند که توفیق چشمگیری نیز در این عرصه بدست آورد ولی در کل چنین فعالیتهایی را در ادامه و تقلید برخی از شعرای حرفه ای باید دانست؛ و از اینرو مدایح ساختگی او نتوانست موقعیت ادبی او را در آن برهه تثبیت کند و دلیل دیگر آن اوضاع بی ثباتی سیاسی این دوره است.
 در نگاه دیگر به مدایح رضی، لطیف ترین و خالص ترین و صادق ترین را در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت در قالبها و متون متعدد سروده است.
 خلاصه مطلب اینکه تمام صاحبنظران عرصه ادب و هنر و نقادان چیره دست اعتقاد کامل دارند که رضی هیچگاه دشتهای وسیع عقایدش را با      و ارتزاق مادی آلوده نساخت و در سخت ترین شرایط زندگی با عزت نفش و متانت و مناعت زیست.
ستایش خلفاء بنی عباس که از جهت فکری و مذهبی در تضاد کامل بودند دلیل بر آن نیست که سید آنها را به رسمیت نشناخته و ایمان قلبی داشته است بلکه منافع و مصالح جامعه مخصوصاً علویان ایجاب می کرد که وی رابطه ی نزدیک و صمیمی با آنها داشته باشد و نکته حائز اهمیت در روابط او با خلفاء اخلاص و وفاداری او نسبت به آنهاست و هیچگونه مکر و حیله ای و یا شک و شبهه ای در علاقه و رابطه ی وی دیده نمی شود. اخلاق و وفاداری رضی نسبت به دوستان و خلفای بنی عباس آنقدر دارای عمق و ریشه است که دوست و دشمن بر آن صحه گذاشته و مدح خلیفه معزول و رثای او پس ا زمرگش دلیل محکم دیگری بر این مدعاست. هرچند که با مدح و مرثیه ی او مورد خشم و غضب خلیفه ی جدید و طرفدارش قرار گیرد. ولی وفاداری او اجازه نمی دهد که از خوبیها و اعمال شایسته ی دیگران ولو متهورین دستگاه قدرت دست برداشته وچشم پوشی نماید. همین ویژگیهای خاص اخلاقی بود که شخصیتی چون بهاءالدوله را نیز تحت تأثیر قرار داد که منجر به دوستی آنان گردید.
 نکته دیگر قدرشناسی و قدردان بودن سیدرضی است که ذره ای خوبی دیگران را فراموش نمی کند و لذا به پاس قدردانی از زحمات آنها مدایح و قصایدی را می سرود و حتی برایشان ارسال می نمود. مثل بهاءالدوله که بخاطر آزادنمودن سیدابواحمدموسوی مورد تقدیر و تمجید رضی قرار گرفت و حتی به محض ورود به بغداد در مدح و ثنای او قصیده ای سرود.
 نکته ی قابل توجه دیگر این است که رضی با وجود نفوذی که داشت هیچگاه و در هیچ شرایطی از مقام و موقعیتش سوء استفاده نکرد... .
رثاء( سوگنامه)
یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی رضی، برخورداری از روحیه ای بسیار لطیف و شکننده، عاطفه ی فوق العاده قوی و حساسیت ویژه به مسائل پیرامون بوده ااست و لذا تحت تأثیر شدید ناملایمات، سختی ها، دوریها و مرگ و فراق دوستان و نزدیکان و بستگان قرار می گرفت: از اینرو دیوان او نیز متأثر از این روحیه ی حساس، قصایدی را در خود جای داده که مجموع آنها را می توان در قالب« دفتر سوگنامه» به بوته ی بحث و بررسی گذاشت. چنانکه ا زتاریخ برمی آید رضی از همان اوان کودکی دچار تیرغم زمانه شده و روزگار و شرایط نامناسب آن هرروز به غم او می افزود درست زمانیکه به مهر و محبت پدر و دست نوازشگر او نیاز داشت حکومت بغداد او را از سایه ی پرمهر و محبت پدر محروم ساخت واز آن پس خارهای تیز کینه و حسادت گلهای گلزار او را پژمرده می ساخت و از جور و ستمهایی که در حق طالبیان می شد و غارت و چپاول و مصادره ای که در خانه ی امن پدرش روی می داد شعله های غم و اندوه در وجودش فوران می کرد: از اینکه آرزوهایش با سنگ سخت و تلخ واقعیت در هم می شکست غربتی بی حد وحساب در دلش می نشست که حتی در شهر خود نیز احساس غریبی می نمود. و لذا تمامی این عوامل باعث شد که یک خزن و اندوه دائمی بردل او سایه افکند و لذا مرثیه را بهترین وسیله برای تسکین دردهای درون و غم و اندوهای پایان ناپذیر برگزید تا هم مرهمی بر دردها و هم سرپوشی بر شکستها و ناکامی هایش باشد. علاوه بر آن وفای ذاتی به دوستان و حسرتهای طولانی بر مرگشان نیز از عوامل مهم د رگرایش او به سمت مرثیه ها و سوگنامه های پرحرارت بوده است.« کثرت و حرارت سوگنامه های رضی توجه أدبا و مورخین را بخود جلب کرده است.»[240] فاجعه ی خونبار کربلاء نیز دریچه دیگری برای رضی شد تا غمهای نهفته و تاریخی خود را ابراز کند و لذا قضیه عاشورا از زبان رضی به نوعی بیان دردهای سینه ی سوخته ی شیعیان تاریخ از زبان سید داغدار است. سوگنامه کربلای رضی در حقیقت یک سند زنده ی تاریخی از وقایع و فجایع خونبار کربلا بشمار می رود که در ضمن سوگواری بر اباعبدالله الحسین(ع) به جزئیات و ظرایف این واقعه ی هولناک نیز اشاره می کند.
 رضی در سوگنامه های سرور و سالار شهیدان روش جدیدی را ابداع کرده که درضمن رثا به مکان مراقد مطهره ی آنان نیز اشاره می کند و نسبت به زیارت آنان اظهار اشتیاق می نماید و مهمتر از همه در ضمن رثا افتخار شایانی به اهل بیت علیهم السلام می نماید.
 و خلاصه اینکه همه ی این عوامل دست به دست هم داده و رضی را در اوج فن رثاء در بین ادبای عرب قرار داده که به او لقب« النائحة التلکی» نوحه گر فرزند مرده[241]داده اند. مجموع مرثیه های او در دیوان به هشتادویک قصیده و قطعه می رسد. چنانچه اشاره شد رضی در روابط اجتماعی وفادار به تمام معناست و همین نکته اصرار او را در سرودن مرثیه های داغ برای دوستان و بستگانش تفسیر می نماید. رضی برخلاف عرف شعراء گاهی در سوگ برخی افراد چندین مرثیه می سرود؛ همچنانکه در رثای دوستش ابن لیلی بدوی الطائع لله عباسی، ابواسحاق صابی، ناصرالدوله حمدانی و بهاءالدوله بیش ازچندین سوگنامه سروده است.
 همت والای او در نظم سوگنامه های متعدد باعث شد که موفقیت قابل ملاحظه یا کسب نماید و از جمله سرایندگان برتر این فن شعری بحساب آید.
 سوگنامه های رضی را با توجه به میزان وابستگی می توان به دو دسته تقسیم نمود:
 1- سوگنامه های مربوط به خانواده و اهل البیت علیهم السلام
2- سوگنامه های مربوط به دوستان، خلفا سلاطین و برخی بزرگان معاصر وی در این بخش تلاش خواهیم کرد که در حد توان به معرفی و تحلیل مباحث ذیل بپردازیم.
تاریخی مناسب با سال وفات به بیان اسامی آنها خواهیم پرداخت. ضمناً قصایدی که بدون تاریخ بوده و یا افرادی که بر ایشان سوگنامه ای سروده نامشان مشخص و معلوم نیست در این مجموعه مورد بررسی قرار نمی گیرد.
 2) سوگنامه های رضی درباره واقعه ی خونبار عاشورا و برداشتها و عکس العملهای وی که مجموعاً 5 قصیده می باشد.
3) مرثیه ی اختصاصی و شدیداً احساسی او( سوگنامه ی مادر) و دیدگاه یک اسلام شناس نسبت به زن بااستفاده از این سوگنامه ی پر محتوا تعداد ابیات این مرثیه 68 بیت می باشد.
 4) بررسی ترکیب و ساختار سوگنامه های رضی
5) معانی و مفاهیم سوگنامه ها
الف) افرادی که شاعر در سوگ آنها مرثیه سرایی کرده است:
 1- اسامی افرادی که سوگنامه های رضی به نام آنان سروده شده است عبارتند از:
1- عمربن عبدالعزیز از حلفای بنی امیه 101 ه
2- ابوالفتح بن الطائع لله متوفی 376 ه
3- ابوعلی حسن بن احمد فارسی متوفی 377 ه( نحوی دان معروف) و یکی از اساتید سیدرضی
4- عمربن اسحاق المقتدر ابوا در الطائع لله متوفی 377 ه
5- تسلیت و تغریت به ابومنصور محمدبن حسن صالحان به مناسبت درگذشت مادرش متوفی 378
6-ابوشجاع بکربن أبی الفوارس شرف الدولة تاریخ آن مشخص نیست ولی وفات اوپیش از سیدابواحمد بوده است.
7- شرف الدولة متوفی 379 ه
8- ابوعبدالله احمدبن موسی( عموی رضی) متوفی 381 ه
9- قاضی القضات ابومحمدعبدالله بن معروف متوفی 381 ه( در مقدمه قصیده دویان عبیدالله نام برده شده است.)
10- ایام مصیبت بار الطائع لله در سال 381ه( و سروده های مربوط به دوران برکناری که در اصل غمنامه است.)
11- سوگنامه برای یکی از دوستان( بدون نام) متوفی 381 ه
12- ابوطاهرابراهیم بن ناصر الدولة حمدانی متوفی 382 ه
13- حرب بن سعدبن حمدان م 382 ه
14- ابومنصور مرزبان شیرازی کاتب متوفی 383 ه
15 – ابواسحاق ابراهیم بن هلال صابی متوفی 384 ه
16- شریف ابوالقاسم علی بن حسین ابوتمام زینبی( نقیب عباسیان) متوفی 384 ه
17- فاطمة بنت ناصر صغیر( مادر سیدرضی) متوفی 385 ه
18- ابوالقاسم صاحب بن عماد متوفی 385 ه
19- یکی از دوستان سیدرضی که از قبیله ی بنی عقیل بوده است متوفی 385 ه
20- یوسف بن سعید سیرافی( نحوی دان معروف قرن چهارم) متوفی 385 ه
21- ابوحسن بن محمد کوکبی متوفی 385 ه
22- ابوحسین عبیدالله بن محمد متوفی 387 ه
23- سوگنامه در تسلیت به یکی از دوستان به مناسبت درگذشت دخترش( بدون نام) متوفی 387 ه
24- سوگنامه ای در رثای برخی از مردم معاصر وی متوفیان سال 387 ه
25- سوگنامه ای در رثای برخی از افراد خانواده اش به تاریخ 387 ه
26- عبدالعزیز بن یوسف حکار متوفی 388 ه
27- ابوعبدالله حسین بن حجاج( شاعر معروف که رضی اشعار گلچین او را در غالب کتابی عرضه کرده) متوفی 391 ه
28- ابوحسان امیرعقیل مقلد بن مسیب متوفی 391
29- ابوحسین احمدبن ناصر(دایی سیدرضی) متوفی 391
30- ابوعبدالله بن امام المنصوری متوفی 391 ه
31- ابوالفتح عثمان بن جنی( استاد رضی) متوفی 392 ه
32- سوگنامه ای در فراق برخی از دوستان که اشاره ای به نام آنها نشده ولی به تاریخ 392 ه می باشد.
 33 – ابوالعوام دوست صمیمی و بدوی( بیابانگرد) رضی متولید 392 ه
34- الطائع لله خلیفه ی معزول عباسی متوفی 393 ه
35- رثای تعدادی از اقوام به سال 393 ه
36- رثای یکی از فقهای شیعه به سال 394 ه
37- ابوبکربن شاهویه( رهبر خوارج بغداد) متوفی 396 ه
38- تسلیت ابن حمد بن ابی ریان وزیر بخاطر در گذشت فرزندش متوفی 396 ه
39- تسلیت بهاءالدوله بخاطر درگذشت پدرش ابومنصور متوفی 398
40- ابوالحسن مهلبی( وزیر) متوفی 399 ه
41- تقیه دخیر سیف الدوله حمدانی خلیفه فاطمی مصر متوفی 399 ه
42- ابواحمد موسوی( پدر بزرگوار سیدرضی) متوفی 400 ه
43- تسلیت بهاءالدوله به مناسبت درگذشت دخترش که همسر القادربالله عباسی بود متوفی 400 ه
44- ابوعلی بن استاد هرمز( عمیدالجیوش) متوفی 401 ه
45- سوگنامه ای در رثای بستگان به تاریخ 402 ه
46- بهاءالدوله دیلمی متوفی 403 ه
47- ابوالحسن احمدبن علی بتی متوفی 405 ه
48- قصیده ای در سوگ خواهر
49- تسلیت به برادرش سیدمرتضی به مناسبت درگذشت دوتا از دخترانش
50- تسلیت به ابوسعدعلی بن محمدبن خلف بخاطر درگذشت خواهر و پسرش
51- عبرت نامه آل متدربن ماء السماء هنگام عبورازحیره
52- مرثیه ی نامعلوم و در عین اختصاصی( این قصیده را سیدرضی به احتمال زیاد در رثای همسرش سروده است)
53- قصیده ای در رثای برخی از سران و بزرگان
54- سوگنامه ای برای یکی از دوستان به درخواست مردم
55- قصیده ای در سوگ تعدادی از دوستان عرب تبار خودش
56- سوگنامه ای در تسلیت به یکی از دوستان بخاطر فوت پی درپی دوتا از دخترانش
علاوه بر لیست مذکور رضی سوگنامه هایی در قطعات کوچک حدود پنج بیت نیز دارد که درباره برخی افراد سروده ولی اشاره ای به نام و نشانی آنها نکرده است و حتی بسیاری از آنها بدون تاریخ است. نکت قابل ملاحظه دیگری که باید یادآور شوم این است که رضی درسوگ برخی اشخاص به یک قصیده اکتفا نمی کرد و حتی دویا چندین سوگنامه برایشان می سرود که این افرا عبارتند از:
 1) خلیفه عباسی الطائع لله که سه مرثیه برای وی سروده [242].ا ین قصاید خارج از غمنامه هایی است که در ایام برکناری وی سروده است.
2) رضی در سوگ یکی از دوستانش که حتی نام او را هم نیاورده( متوفی 381ه) دو قصیده ی رثائیه ی پی درپی سرود.[243]
3) سه قصیده در سوگ ابوطاهر ابراهیم بن ناصرالدوله حمدانی [244]
4) سه قصیده در سوگ ابواسحاق صابی [245]
5) دو سوگنامه برای أباحسان مقلد [246]
6) پنج قصیده در سوگ جانگداز دوست صمیمی اش ابوالعوام [247]
7- دوقصیده دررثا خود بهاءالدوله[248] و دو قصیده دیگر نیز بخاطر درگذشت دختر و پسرش[249]
ب: « فرهنگ عاشورا» در سوگنامه های حسینی:
 سیدرضی عاشق سالار شهیدان و دلباخته ی آرمانهای والای امام حسین(ع) بود و بارها برای آستان بوسی و زیارت سرور آزادگان و تجدید عهد و پیمان با شهیدان پاک باخته ی کربلا به آن سرزمین عشق و حماسه سفر کرده بود. او همه ساله در روز عاشورا با سوزو گداز رشادت و شهامت و شهادت و مظلومیت جگرگوشه ی زهرای اطهر(ع) را زمزمه می کرد و سیل اشک از دیدگانش جاری می ساخت.
 قصیده های آتشین وسوگنامه های جانسوز سیدرضی که دردیوان گرانمایه اش جمع آوری شده و نشان از عشق راستین به امامت و عزم راسخ در پاسداشت حریم ولایت دارد. سوگنامه هایی که رضی درباره واقعه ی جانسوز و جانکاه کربلا سروده مجموعاً 5 سوگنامه تقریباً طولانی است که با سوز و گداز خاصی همراه است. قصیده ی اول، قصیده ی رائیه ای است که در سال 377 ه. سروده است و دوم قصیده ی لامیه به تاریخ 387 ه و سوم قصیده ی هائیه به تاریخ 391 ه و چهارم قصیده دالیه است که تاریخ نظم آن به سال 395 ه است. قصیده پنجم که به نسبت قصاید چهارگانه کوتاهتر است بدون تاریخ می باشد و بعضی ها معتقدند که:« این قصیده آخرین شعراء بوده است و شاید هم ساختگی باشد»[250]
رضی علاوه بر قصاید مذکور مرثیه ی افتخارآمیز دیگری دارد که در سوگ اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از خود به یادگار گذاشته است.[251] ولی مجموعه قصایدی که درباره اهل بیت علیهم السلام سروده به دو دلیل کم به نظر می رسد:1- پنج یا شش قصیده به نسبت حجم زیاد دیوان اصلاً قابل ملاحظه و مقایسه نیست. 2- با توجه به موقعیت دینی و اجتماعی و سیاسی و تفکر خاص و ارادت مذهبی و قلبی اش در مقایسه با سایر شعرای شیعه خیلی کمتر از آن است که بتوان قبول کرد.
ولی می توان گفت که رضی در قصاید اندک خود، واقعاً حق مطلب را ادا کرده و دقیقاً به بیان مظلومیت های اهل بیت و خانواده ی زجر کشیده و غم دیده ی سیدالشهدا(ع) و رنج کودکان و عمه ی سادات زینب کبری(ع)پرداخته و با نگاه ادیبانه به بیان ظرایف واقعه ی جانسوز کربلا که معمولاً در کتب مقابل و تاریخ نیامده می پردازد و چهره زشت ستمگران خاندان امیه را برملا ساخته و با سوگنامه های تاریخ وار خود به ثبت جنایتهای یزید و افشای ذلت خبیث و معرفی او به نسلهای بعدی تلاش مبارکی را انجام داده است و در ضمن قصاید و مرثیه هایش برای حفظ نام مکانهای جغرافیایی مراقد مطهره ی ائمه ی طاهرین علیهم السلام از هرگونه تحریف و ثبت اشتباه به بیان آنها می پردازد که این هوشیاری و تیزبینی او واقعاً قابل تحسین و تمجید است.
 سیدبزرگوار در ضمن سوگنامه های خود به واژه های مقدس ایثار و از خودگذشتگی، جانبازی و حماسه سازی، سوداگری، عشق و ... را به تصویر کشیده که می توان این مجموعه از اشعار او را« فرهنگ عاشورا» نامید. فرهنگ رهایی بخش عاشورا که مایه ی عزت و اقتدار تمدنهای بزرگی چون ایران، هند و موجب پیدایش جنبشهای آزادیبخش در نقاط مختلف جهان در طول تاریخ بوده است که شعار این مکتب« قیام حق علیه باطل» و « پیروزی خون بر شمشیر» است. سبک رضی در این قصاید چنان یکسان وشبیه به هم است که تصور می شود که هر یک ادامه ی قصیده ی قبلی است و همین قضیه ی یکی از دلایل اثبات عدم ساختگی بودن قضیه ی پنجم نیز بشمار می رود.
و اما در این بخش به بررسی تفصیلی سوگنامه های حسینی یا مرثیه های عاشورایی حماسه انگیز رضی و معانی و مفاهیم آنها خواهیم پرداخت تا به شناختی دقیق از این قصاید دست یافته باشیم. در ضمن این بحث میزان تأثیر سبک سوگنامه های عاشورایی رضی بر سبک و اسلوب و معانی اشعار شعرای شیعه مذهب پس از رضی نیز خواهیم پرداخت.
1- قصیده اول با عنوان« لله ملقی علی الرمضاء»[252]  
شاعر این قصیده را با توصیف حالتهای درونی خود که مالامال از غم و اندوه جانکاه است شروع می کند از اندوهی سخن می گوید که همواره بر قبلش سایه افکنده و این غم و اندوه با یاد عاشورا دو چندان می شود یاد عاشورا رنجورش می سازد و برگهای درخت امیدش را از فرط ناراحتی قطع و پراکنده می نماید و سپس به بیان وقایع خونبار آن روز می پردازد: در آن روز« ابن فاطمه» جگرگوشه زهرا با لب عطشان از روی اسب با صورت به زمین افتاد و زمین افتاده ی رنجور را به جای آب خنک با نوکهای تیز و داغ نیزه ها سیرابش کردند. پیکر عریانش سه روز روی شنهای داغ صحرا( بی غسل و کفن) ماند تا جائیکه شنهای صحرا به جای کفن او را پوشاندند و کوهها از روی دلسوزی و شفقت بر پیکر مبارکش سایه افکندند. سه روز پیکر مبارکش در آن وادی خشک و بی آب وعلف برروی زمین ماند ولی با این حال هیچ درنده ای بخاطر هیبت و عظمتش حتی به او نزدیک هم نشد. تاخت و تاز ابن زیاد لئم الاصل در پیش یزید هیچ توفیری بحالش نداشت. و درادامه می پرسد که آیا چگونه ممکن است که اهل بیت پیامبر(ص) در میان چنین قومی به اسارت روند. قومی که اصول دی( امام حسین(ع)) را نادیده گرفته اند؛ سپس از شجاعت و دلاوری امام می گوید: زمانی مرگ براو غالب شد که با پیشانی مبارک و سینه ی سوخته اش تیرها و نیزه ها را از خود دفع می کرد( در حقیقت به جان می خرید) تا اینکه خون از پائین لباسش می چکید.
رضی پس از بیان این واقعیتها، بنی امیه و بنوعی غاصبان خلافت( عباسیان) را مورد تهدید قرار می دهد و به جد بزرگوارش وعده ی انتقام و خونخواهی می دهد که امام عصر مهدی منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف منتقم خون آنان است و از دورترین نقطه زمین برای گرفتن انتقام و برچیدن ظلم و جور و بسط و گسترش عدالت شمشیرش را کشیده و آماده است.
 بنی امیه ما الاسیاف نائمة
 
عن شاهر فی أقاصی الأرض موتور[253]
 ای بنی امیه بدانید که شمشیرهای آخته حتی از دورترین نقطه ی زمین هم از دیدگان شمیشرکش منتقم پنهان نیست و دوباره به سبک پرسشی چنین می گوید: کسی که قلبش جریحه دار و چشمش از گریه بی سو شده چگونه می تواند حزن و اندوهش را فراموش کند؟ آرامش و تسکین بر سینه سوخته اش حرام است زیرا که این زخم التیام پذیر نیست.
إن السلو لمحظور علی کبدی
 
و ما السلو علی قلب بمحظور [254]
تسکین و آرامش بر جگر و سینه ی( سوخته ی) من حرام است هرچند که آرامش بر هیچ قلبی حرام نمی باشد.
2- قصیده دوم با عنوان:« الا مانی حسرة و عناء»[255]
 سید قصیده دوم را با بیان دلایل عقلی و فلسفی مرگ و نیستی آغاز می کند و اینکه مرگ و نابودی پایان زندگی مادی مردم است همانگونه که پژمردگی شاخ و برگ درختان پایان زندگی یک ساله آنهاست.( عمر) انسان همانند ابر بهاری است که درکوتاهترین زمان ناپدید و از میان می رود و ناگزیر هر گریه کننده ای بر او شیون خواهد کرد و برهر ناله کننده ای ناگزیر ناله و شیون خواهند کرد؛ آمال و آرزوها برای کسانی که آنها را از روی جهل و نادانی بازی و سرگرمی پنداشته اند رنج و حسرت خواهد بود.
سپس به امام حسین علیه السلام را مخاطب قرار داده و قاتلان او را عهدشکنان رسول خدا معرفی می کند.
 
 
یا ابن بنت رسول ضعیت العهد
 
رجال والحافظون قلیل
یوم عاشورا الذی لأأعان ال
 
صحب فیه ولا أجار القبیل [256]
- ای فرزند پیامبر؛ مردان زیادی عهد و پیمان( پیامبر) را شکسته و پایبندان به این عهد و پیمان اندکند.
- روز عاشورای حسین که نه دوست وفا کرد نه میزبان پناه داد.
در ادامه ابیات به توصیف میدان نبرد پرداخته؛ که اسب امام حسین(ع)( ذوالجناح) آغشته به خون و شمشیرش از شدت ضربه هایش خم شده بود. و آنگاه با بیانی حزن آمیز و غمبار از خود می پرسد: چگونه می توانست صورتش را نگهدارد در حالیکه برروی صورت مبارکش اسبها تاختند؟ یا چگونه از آب بهره می برد با اینکه تشنگی امام را برطرف نکردند؟ و امام با لب تشنه جان داد.
 نیزه ها بر( بدنش) بوسه زدند و تیرها با او هم آغوش شدند. سید در ادامه قصیده اش درباره ترس و وحشت اهل خیام و کودکان و زنان را در آن روز به تصور می کشد. صحنه های اسارت آنان قلب 9هر آزادمردی را می فشارد و خون جگر میکند. نقاب از چهره های حرم رسول الله برداشته بودند و این زنان و دختران پاک سرشت انگشتان خود را بجای نقاب بر صورتهایشان گرفته بودند و با گریه و زاری شهیدا را صدا می زدند و گلایه می کردند.
 اسیران برروی شتران برهنه در حالیکه پا و گردنهایشان به هم بسته شده بود حرکت داده می شدند.[257]
در این مرحله غم و اندوه شاعر به اوج می رسد و فرزند مظلوم پیامبر را با لفظ« یا غریب الدیار» خطاب می کند و سخن از سوزوگداز و آتش درونش می گوید و آواز می کند که ای کاش الان درکنار قبر مطهرش آرمیده بود. سپس دوباره به قضیه ی انتقام برمی گردد و چنین می پرسد که: تا کی نیزه ها از شکافتن و فرورفتن( در قلب دشمنان) محق وپنهان خواهد ماند؟ و تا کی اسبها همچنان افسار بسته خواهند ماند؟ خونخواهی و انتقام را فقط به بنی امیه منحصر نمی شود بلکه دامن بنی عباس را نیز خواهد گرفت. رضی آرزوی نزدیک شدن روزی را می دهد که برای انتقام روز عاشورا با شمشیرهای زهرآگین صفهای دشمنان را بشکافد و در هم شکند و در اینجا اشاره مختصری هم به حق پایمال شده ی اهل بیت مخصوصاً جدش« حیدر کرار» و مادرش« بتول اطهر» نیز دارد.
3- قصیده سوم با عنوان:« وا لهفتاه لعصبة علویة»
قصیده را به سبک اشعار جاهلی با چند بیت غزل شروع می کند و بعد از آن به رثاء امام حسین علیه السلام منتقل می شود و لذا دیار یار را فراموش کرده و با سرازیرشدن سرشک دیدگانش به یاد گریه های فاطمه زهرا سلام ا... علیها بر فرزندانش می افتد و آب فرات را برروی امام(ع) بستند. و آیا فاطمه می دانست فرزند شهیدش تکه تکه شده نیزه ها خواهد شد.
 بنی امیه این مجالس ماتم و عزا را در شام برای خودشان به عید و شادمانی تبدیل کردند و آیا مگر مراقب خشم پیامبر نبودند که فرزندانش را به تیغ کینه درو کردند؟ دینشان را به گمراهی دنیای پست فروختند و پیامبر را در روز حساب و معاد، دشمن خود ساختند. گمان کردند که دین اجازه ی کشتن آنها را خواهد داد؛ غافل از آنکه همین دین برگرفته از پدران و اجداد اوست. آنها خشم و کینه دیرینه ی خود را با کشتن امام حسین(ع) فرونشاندند. خلافت در زمان آنان چه شکلی پیداکرد؟ خلافت در دوران آنها از مردم دور نگهداشته شد؛ زیرا گرگهای بنی امیه بر منابر خلافت جستند و خون پیامبر و فرزندانش میان یزید و ابن زیاد به تباهی رفت و علاوه بر آن با سلاح ساختگی و دروغین دین فرزندانش را کشتند.
منبر خلافت پی سپر قلدران گشت، گرگهای بنی امیه بر آن جستند.
- خلافت ویژه برگزیدگان خداست که به انان الهام بخشیده و کفیل دین و آئین ساخت.
- قومی که خون پیامبر و فرزندانش در میان یزیدها و ابن زیادها تباه شد.
- با شمشیر پیامبر( به نام دین) فرزندانش را از دم تیغ گذراندند....[258]
و در ادامه چنین می گوید: چه بسیارند قلبهایی که پراز سوز و گدازند و یاد حرارت آن روز چون شعله هایی تاروپود بدنم را می سوزاند و هر بامدادان و شامگاهان بر جدش حسین می گرید و هنگامی که روز عاشورا و کشتگان کربلا را بیاد می آورم دسته دسته غم اندوه سینه ام را می فشارد.
 - ای عاشورای حسین! شعله های جانسوزت تاروپود مرا بسوخت.
- هرساله به سوزدرونم دامن زنی، هرچند به خاموشی آن بکوشم.
- ای جد والاتبار! سپاه غم و حسرت، همواره بر دلم می تازد و می ستیزد.
- سیلاب اشکم ریزان است اگر شبانگاه هم دریغ کند صبحگاهان روان است.
- با مدح و ثنا ارج و منزلت شما را بیفزایم؟! شما بر قله ی کوهساران و من در تپه وهامون.
 - با چه زبانی به ستایش اختران خیزم که برطاق آسمان هم طراز کهکشان باشند.[259]
4- قصیده چهارم با عنوان:« رب ساع لقاعد»[260]
سید این قصیده را با غم و اندوه سرشک ریزان و جگرسوزان آغاز می کند و هربار که مقتل امام را بیاد می آورد از روی غم جانکاه و حادثه دلخراش آه سردی می کشد وحسرتهای او با یاد لب عطشان و فاصله ای که میان او و آب انداختند ادامه می یابد.
در ادامه بنی امیه حمله ور می شود: آنهایی که کینه توزند که ما را از میراث پیامبرو جدمان علی(ع) محروم ساختند و اگر یاوران ما از یاری دست بردارند و شانه خالی کنند بدانند که خداوند از یاری نصرت ما غافل نخواهد بود. درادامه هجو بنی امیه آشکارا اعلام می دارد که هجو او فقط به بنی امیه منحصر نمی شود بلکه عباسیان را نیزدر بردارد.
و یا رب ادتی من امیه لحمة
 
رموناعلی الشنان دمی الجلامد
ألا لین فعل الاولین و إن علا
 
علی قبح فعل آلاخرین بزائد[261]
-    چه بسا که( عباسیان) از جهت قرابت و خویشاوندی از بنی امیه به ما نزدیکترند ولی از روی دشمنی ما را چون پرتاب سنگ، پرتاب کردند.
-         بدانید که هرچند کار گروه نخست زشت تر از کار گروه دوم بود ولی بیشتر از کار آنان نبوده است.
5- قصیده پنجم با عنوان:« کربلاء کرب و بلاء ....»[262]
این قصیده را با واژه غمباره« کربلا» شروع می نماید که همواره دارای سختی و بلا بوده است بخاطر آنچه که بر سر اهل بیت(ع) در آنجا وارد شد اهل بیت برروی همین خاک کشته شدند و خونهایشان در همین سرزمین ریخته شد و سرشک یتیمان و زنان خیام در همین جا سرازی گردید.
و در ادامه به شرح حال اسراء و شهداء می پردازد و چنین توصیف می کند: ستمگران بی رحم نونهال پیامبر را همانند گوشت قربانی تکه تکه کردند و آنگاه با دخترانش همانند کنیزان رفتار کردند و حتی امام حسین علیه السلام ر نیز شهید کردند با اینکه می دانستند او« خامس آل عبا» است. امام(ع) با خون خود غسل داده شد و با خاک کفن گردید در حالیکه هیچ یارویاور و هیچ فریادرسی برایش نمانده بود. سپس به وجود مقدس پیامبر(ص) استغاثه می کند و در ادامه بنی امیه را مورد سرزنش قرار داده و آنها را تهدید به مجازات روز حساب می نماید و بر این باور است که شگفتا! چرا خداوند به ستمگران مهلت داده و تاکنون زمین آنها را در خود نبلعیده و آیا آسمان آنها را سنگباران نکرده است.
کیف لم یستعجل الله لهم
 
 بانقلاب الأرض أو رحم السماء[263]
درمقام او همین بس که او شهیدی است که فاطمه و پدرش علی ذوالعلی برایش می گریند و اگر رسول خدا بعد از او زنده می بود قطعاً امروز برایش مراسم عزا برپا می داشت.
آیا مگر آنها نمی دانستند که امام علی(ع) داماد پیامبر و اولین مرد مسلمان و فدائی پیامبر وشمشیر خدا در میدان های نبرد بوده است. و در ادامه ابیات به بیان اسامی فرزندان معصوم حضرت علی(ع) می پردازد که امام حسن و امام حسین و علی بن الحسین و امام باقر و امام صادق و امام موسی کاظم و امام علی بن موسی الرضا، امام هادی و امام حسن عسکری و فرزندش حضرت مهدی منتظر(عج) و علیهم السلام یک به یک فرزندان حضرت علی هستند و در توصیف آن حضرات چنین می گوید: [264]
 
 
 
 


[1]1- ابن جوزی و المنتظم مطبعة دارالمعارف الطبعه الاولی حیدرآباد 1939 ج 70 ص 69 و ا لکامل ابن اثیر دارصادر دار بیروت 1966
1.- تاریخ آداب الغة العربیه جرجی زندان دار مکتبه الحیات الطبقه الثانیه بیروت 1978 م 2/224
2- ابن اثیر الکامل 7/204
1.وی همان کسی است ه الانباری قصید ی مشهورش را درباره وی سرود
عبدالفتاح الحلو مقدمه ی تحقیق دیوان الشریف الرضی الجمهوریه العراقیه وزاره الاعلام، للطبیعیه الاولی
2. عبدالفتاح الحلو مقدمه ی تحقیق دیوان الشریف الرضی الجمهوریه العراقیه وزاره الاعلام، للطبیعیه الاولی 1977 م 
 
1.- دیوان رضی 1/240 و مقدمه دیوان رضی عبدالفتاح الحلو 1/281
2.- همان منبع 2/39 از قصیده« لمن الهروج تهز هن الأینق....»
1.- دیوان رضی 2/576 المنتظم ابن جوزی ج 7 /ص 381
مامقامی علی الهوان و عندی                               مقول صارم و أ نف حمی
البس الذل فی دیار الأعادی                                 و بمصر الخلیفه العلویی
من أبوه أبی و مولاه مولا                                   ی إذا ضامنی البعید القصی
لن عرقی بعرقه سیداالنا                                     س جمیعاً محمد و علی
10- آدم متز، الحضارة الاسلامیه فی القرآن الرابع الهجری ترجمه محمدعبدالهادی ابوریده الطبعه الثانیه بدون تاریخ الجزء الاول ص 450
 
11- بعنوان مثال: سیف الدوله حمدانی که خود یک ادیب سخن شناس و شاعری توانا بوده که حتی ثعالبی تعدادی از اشعار و اخبار او را ذکر کرده و به مجلس باشکوه و مملو از شاعران دربار او اشاره می نماید حتی گفته اند در دربار هیچ پادشاهی همانند دربار او شاعر وجود نداشته است در رأس شاعران او مبتنی و ابوفراس حمدانی بوده اند و شمس المعالی قابوس بن وشمگیر فرمانروای دولت آل زیار طبرستان خود ادیبی ممتاز و شاعری صاحب نام بوده که مکاتبات بسیار عالی با صاحب بن عباد داشته است.الثعالبی بیمیة الدهر فی محاسن اهل العصر 1/15 و 14/59
12- الثعالبی یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر دارالکتب العلمیة، بیروت الطبعه الاولی 1403 ه(2/214)
13- محمد عبدالعی حسن،مقدمه تلخیص البیان فی مجازات القرآن داراحیاء الکتب العربیه اول 1955 ص 72
14- ثعالبی، یتیمة الدهر 2/214
15- قصایدی هستند که درباره موضوعات برف، فیل، و .... سروده شده اند. ثعالبی_ یتیمه الدهر 3/214-299
16- ابن نباته ی سعدی شخصی غیر از ابن نباته ی مصری قرن هشتم و ابن نباته ی فارقی خطیب است که رضی شاگرد او بوده است.
17- برای اطلاع بیشتر از زندگی شعرای مذکور به جلدهای دوم و سوم بتیمه الدهر ثعالبی مراجعه شود.
18-ثعالبی- یتیمه الدهر جلد 3/4
19- همان منبع ص 5
20- همان منبع ص 3
21- زکی مبارک- عقربه الشریف الرضی ممکتبه العصلیه بیروت الطبقه الثانیه 1941 م ج 2 ص 108
22- برای اطلاع بیشتر از زندگینامه ایشان به جلد 3 ص 30 یتیمه الدهر مراجعه شود.
23- دیوان رضی ج 2 ص 441
24- « رضی در زندگی ادبی نیز جزء ورشکستگان بشمار می رفت و لذا دائماً یک نوع حس کینه توزی نسبت به مردم زمانه اش داشت. زیرا نقادان بجای بررسی اشعار او به ابوتمام و بحتری و مثبی پرداختند.» زکی مبارک- عبقریة الشریف الرضی ج 1 صص 78-79
25- دیوان رضی ج 1 ص 655
26- مقدمه ی تحقیق دیوان الشریف النهی، عبدالفتاح الحلو ص 13
27- سیدمحمد محسن امین اعبان الشیعه دارالتعاریف للمطبوعات بیروت، 1403 ه.ج9 ص 216
28- ابن خلکان وفیات الامیان ج 5 ص 308 تحقیق شیخ محمد محی الدین عبدالحمید الطبیعة الاول 1984 ه
 
29- وفیات الاعیان ج 5 ص 308 تحقیق شیخ محمد محی الدین عبدالحمید الطبعَة الاول 1984 
30 سید محسن امین ایمان الشیعه ج 9 ص 216
31- همان منبع ج2 ص 217
32- ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه داراحیاء الثرات العربی الجزءالاول ص 11
33- دیوان رضی 2/17
34- همان منبع 1/88
35- سیدمحسن امین اعیان الشیعه ص 216
36- دیوان رضی ج 2 ص 128
37- همان منبع ج 1 ص 75
38- دکتر محمود ابراهیمی شرح فارسی دیوان ابوالعلاء معری ناشر دانشگاه کردستان چاپ اول 1381 قصیده شماره 60 ص 340
39- دیوان رضی 2 ص 290
40- دیوان مهیار الدیلمی ج 3 ص 357
41- عبدالفتاح الحلو دیوان الشریف الرضی ص 18 
42- هبة الدین شهرستانی: پیرامون نهج البلاغه ترجمه ی ماهو نهج البلاغه مترجم سید عباس اهری بنیاد نهج البلاغه ص 19
43 - « اطروش یعنی ناشنوا
44- علامه امینی راه فضیلت ترجمه ی شهداء الفضلیه ی علامه امینی ص 29
45- دیوان رضی 1/28 پدران معروف و مشهور تو کسانی هستند که چشمه هایی از نعمت و بخشش بوسیله آنان جوشیده است. که از جمله ی آنان ناصر للحق( ناصر کبیر) یا دعوت کننده ی به راههای هدایت و برطرف کننده ی غم و غصه ها( داعی و بالحق است)
46- عبدالفتاح الحلو مقدمه دیوان الشریف الرضی ص 25
47- همان منبع ص 27
48- ابن اثیر الکامل ج 9 ص 219
49- ابن اثیر ابن جوزی المنتظم ج 8 ص 199
50- ابن اثیر الکامل ج9 صص 617،612،576
51- عبدالفتاح الحلو مقدمه دیوان الشریف الرضی ص 29 
52- ابن جوزی المنتظم ج 7 ص 282 ابن خلکان وفیات الإیمان ج 4 ص 419
53- همان منبع 7/282 ، 283 و ابن خلکان وفیات الاعیان ج 4 ص 419
54- در این زمینه تمام اسناد تاریخی به صاحب عمرده الطالب ابن عنبه می رسد.
 
55- دیوان مرتضی 2/131-135 عبدالفتاح الحلو مقدمه ی دیوان رضی ص 121 مطلع مرثیه ی: قد نی إلیک فقدا منت شماسی     و کیفت منی الیوم صدق مراسی 
56-  دیوان مهیار دیلمی ج 3 ص 366 مطلع قصیده:من جب غارب هاشم وسنامها    ولوی لویاً فاستزل مقامها
 
57- همان منبع ج 1 ص 249 اقریش لانعم أراک و لاید             فتواکلی غاض الندی و خلا الندی
58- عبدالفتاح العلو مقدمه ی دیوان رضی ص 123 مطلع قصیده: أذکرتنا یابن النبی محمد        یوماً طوی عنا أباک محمداً
59- همان منبع ص 123 مطلع قصیده : عزیزی من حادث قد طرق          أمات الهدو و أحیا القلق
60- ثعالبی، یتیمه الدهر ج 3 ص 131 ابن جوزی المنتظم ج 7 ص 279 ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 1 ص 33 
61-  اقتباس از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 33
62- دیوان رضی ج2 ص 239
63- عبدالفتاح العلو مقدمه دیوان الرضی ج 1 ص 32
64- دیوان رضی ج 1 ص 228 – به دنیای فریبنده نیازی ندارم بگذار کید اغواگر و جادویی آن رسواشود- دل بستن به آن خطرناک است زیرا به عهد و پیمان بی وفاست- برای انکه درد آن را مهار کنم هزار بار طلاقش داده ام در حالیکه اصل طلاق سه طلاقه است.
65- ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 1 ص 12
66-الشریف الرضی مقدمه حقائق التأویل( ج 5 ص 56) منتدی النشر الطبعه الاولی بیروت 1959 ه. ج 5 ص 56
67- و ما قولی الأشعار الا ذریعه       إلی امل قد آن قود جنیبه
       وإنی اذا مابلغ الله منیتی            ضمت له هجر الفریض و حوبه ( الحوب: گناه دیوان رضی ج 1 ص 135)
 
68- دیوان رضی ج 2 ص 323
69- حق من برگردن تو از حق پدرت بیشتر است.
70 - علامه عبدالحسین امینی الغدیر دارالکتاب العربی بیروت لبنان ج 4 ص 183 به بعد
71- احسان عباسی معتقد است که امکان ندارد که ابوسعید سیرافی م سال 368 ه از اساتید رضی باشد زیرا درزمان وفات ایشان رضی کمتر از نه سال داشته است بلکه منظور از ابن سیرافی ابن ابی سعید معروف به یوسف م سال 385 ه است. احسان عباسی را شریف الرضی دار بیروت و دار صادره بیروت 1959 ه ص 83
72- عبدالفتاحح دیوان الشریف الرضی ص 85
73- دیوان رضی ج 2 ص 459
74- قصیده با این مطلع آغاز می شود: ألقی السلاح ربیعة بن ترار              أوودی الردی بقریعک المغوار   دیوان ج 1 ص 490
75- دیوان رضی ج 2 ص 65
76- همان منبع ج 2 ص 166
77- شریف رضی حقائق التأویل ج 5 صص 87 و 88
78- شریف رضی تلخیص البیان فی مجازات القرآن داراحیاء الکتب العربیه الطبیعه الاولی 1955 م ،مجازات سوره ص ، ص 92
79- ابوالحسن مهیار بن مرزویه دیلمی که دیلمی الاصل ومجوسی بوده که شاگرد سیدرضی بوده و بدست او مسلمان شده که به تاریخ 394 ه می باشد و بعد از آن در بغداد سکنی گزید تا اینکه در سال 428 ه وفات یافت. تاریخ الأدب العربی ج 2 ص 62 بروکلمان
80- به روایتی از شاگردان سید مرتضی بوده است. عبدالرزاق ادب المرتضی محی الدین مطبقه المعارف بغداد الطبعه الاولی 1975 م ص 127
81- علامه عبدالحسین امینی نجفی الغدیر ج 4 صص 185، 186
82- عبدالفتاح الحلو –مقدمه دیوان الشریف الرضی ج 1 ص 56 به نقل از رشید الصفار محقق دیوان سید مرتضی ص 112
83- دکتر شیخ محمدهادی امینی الشریف الرضی مؤسسه نهج البلاغه چاپخانه شمشاد چاپ اول 1408 ه- 1366 ش- صص 12- 122
84- علی روائی سیدرضی مؤلف نهج البلاغه دفتر انتشارات اسلامی چاپ سوم 1364 ش
85- علی روائی سیدرضی مؤلف نهج البلاغه
86- عبدالفتاح الحلو دیوان شریف الرضی ج 1 ص 90
87- ابن ابی الحدید نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج 1 ص 14
88- در کنار دارالعلمی که رضی تأسیس کرد بود محل دیگری نیز به همین اسم نامیده شد ولی بعنوان یک کتابخانه بود که درسال 381 ه. توسط ابومنصور شاپوربن اردشیر وزیر تأسیس شد ودر آن بیش از 10 هزار جلد کتاب قرار داشت و تا زمان حمله طغرل بیک فعال بوده که در این هجوم در آتش سوخت .ا بن جوزی المنتظم ج 7 ص 172
89- این کتابخانه حدود80 هشتادهزار جلد کتاب داشته است. الشریف الرضی عبدالغنی حسن ص 26
90- محمد ابراهیم نژاد سیدرضی برساحل تهج البلاغه شرکت چاپ و نشر بین الملل چاپ اول بهار 86 ص 32 به نقل از کتاب احکام السلطانیه صص 92-91
91- علامه عبدالحسین امینی الغدیر ج 4 ص 205
92- ثعالبی، یتیمه الدهر ج 3 ص 131
93- عبدالحسین حلی مفدمه حقائق التأویل ج 5 ص 85 وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 ص 85
[93] ابن خلکان و هیات الاعیان به نقل از ابن جنی
95- ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 1 ص 131
96- اقتباس از یادنامه علامه شریف رضی ص 141
97- سیدحسن صدر ترجمه ی تأسیس الشیعه العلوم الاسلام ص 34
98- ابوبکر احمدبن علی الخطیب بغدادی تاریخ بغداد دارالکتب العلمیه بیروت ج 2 ص 246
99- اقتباس از مقدمه نهج البلاغه صبحی صالح شریف رضی دارالاسوه للطباعة و النشر الطبعه الاولی 1415 ص 6
100- ابن خلکان وفیات الاعیان ج 3 ص 416
101- عبدالزهراء حسینی مصادرنهج البلاغه و اساتید مطبعه القضاء النجف الاشرف الطبعه الاولی 1965 ه
102- بزرگانی مانند المفضل الضبی، باحظ المبرد، ابن قتیبه، طبری و ....
103- انی ابی الحدید شرح نهج البلاغه ج 1 ص 128
104- زکی مبارک النشر الغنی ص 69 فی القرآن الرابع الهجری مطبعة السعاده چاپ دوم 1934 ه
105- سوره بقره آیه 182، سوره نساء آیه 12،11 ،مائده آیه 106
106- بعنوان نمونه از خلیفه دوم تمجید کرده است.
107- « کوفه» پایتخت خلافت بود که تمام برداشتها و خراجها به سوی آن سرازیر بود و کلیه ی هدایای پادشاهان نیز از هر طرف به آنجا می رسید.»
108- استاد محمدرضا حکیمی دانش مسلمین دفتر نشر فرهنگ اسلامی صص 183- 4
109- جهت اطلاعات بیشتر به زبادنامه سید رضی ص 399 – 367 مراجعه شود.
 
110- علامه امینی الغدیر ج 4 ص 185
111- عبدالزهراء حسینی مصادر در نهج البلاغه و اسانیده ج 1 ص 248
112- علامه آقابزرگ تهرانی الذریعه الی تصانیف الشیعه طلبعه النجف الاشرف الطبعه الاولی 1959 م 
113- محمد ابراهیم نژاد سیدرضی برساحل نهج البلاغه ص 90 به نقل از شندرات الذهب ج 3 ص 113
114- یادنامه علامه شریف رضی به اهتمام سیدابراهیم سیدعلوی( چاپخانه پایا) چاپ اول 1366 ش
115- همان منبع
116- علامه عبدالحسین امینی الغدیر ج 4 ص 200
117- دیوان رضی ج 1 ص 170
118- حافظ ذهبی العبر فی خبر من غبر دارالکتب العلمیه بیروت لبنان ج2 ص 213 ابن خلکان جامی خلیفه دیوان را 4 جلد می دانند. ولی صفدی تعداد مجلدات آن را سه جلد می شمارد.
119- خطیب بغداد تاریخ بغداد ج 2 ص 246
120- ابوحکیم الخبری منسوب به خبر یکی از مناطق شیراز است که عربی را خوب می دانست و خط خوشی داشت و در سال 476ه وفات یافت. نام او در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه جرجی زیدان( خیری) آمده است.
121- ابن خلکان وفیات الاعیان ج 4 ص 416
122- عبدالفتاح الحلوچها رنسخه اول را از محمدبحرا لعلوم نقل می کند مقدمه دیوان رضی ص 145
123- حسن محمود ابوعلیوی الشریف الرضی دراسه عصره و أدبه مؤسسه الوفاء بیروت الطبعة الاولی 1406 ه صص 376 و 374
124- همان منبع
125- همان منبع ص 374
126- همان منبع
127- کارل بروکلمات تاریخ الادب العربی( ترجمه عربی) عبدالحکیم النجار دارالمعارف الطبعه الشریفه 1968 م ج 2 ص 62
128- دیوان الرضی ج 1 ص 83 مد ح و ستایش برای غیر تو از روی تکلف است و غریبه با نبودن تو دوست می باشد.
129- مدح و ستایش فقط شایسته پیامبر و خاندان اوست که منظور من است و از برخی حرفها باید دوری کرد( هرکسی را نباید ستایش نمود.
130- دیوان رضی ج 1 ص 107 قصیده دوم همان منبع ص 112 و قصیده سوم نیز همان منبع ص 113 با مطلع زیر« لغیر العلی من القلی و التجنب ....»
131- دیوان رضی ج 2 ص 128 با مطلع فوق: احطی الملوک من الایام و الدول ....
132- همان منبع ج 1 ص 280 با مطلع فوق: أباء اقام الدهر عنی و اقحدا ....
133- همان منبع ج 1 ص 285 با مطلع فوق: أثرا الهوادج فی عراص البید ....
134- همان منبع ج 1 ص 98 با مطلع فوق: لکل مجتهد حظ من الطلب....
135- همان منبع ج 1 ص 461 با مطلع فوق: لک السوابق والاوضاع و الغرر
 
136- دیوان رضی ج 2 ص 166 با مطلع فوق: اراقب من طیف الحبیب وصالا .... ( بدون تاریخ)
137- قصیده ی رائیه ای که ابن جنی شرح و تفسیر کرده با این مطلع شروع می شود: القی السلاح ربیعة بن تراز... دیوان رضی جد 1 ص 490
 
138- دیوان رضی 1/240
139- همان منبع 2/333
140 – همان منبع 2/114
141- همان منبع 2/124
142- همان منبع 2/119
143- همان منبع 1/269
144- همان منبع 2/586
145- همان منبع 1/9
146- دیوان رضی 2/561
147- همان منبع 2/339
148-  همان منبع 1/51
149- همان منبع 1/319
150- همان منبع 2/341
151- همان منبع 2/416
152- همان منبع 2/542
153- دیوان رضی 1/69 بامطلع أمانی نفس ما تناخ رکابها....
154- همان منبع 2/492
155 زکی مبارک در این باره معتقد است که رضی بیش از چهل قصیده درمدح پدرش سرود ه است که برخی از قصیده های فخر را در ضمن باب مدح آورد است. عبقریة الشریف الرضی ص 107
156-دیوان رضی ج 2 ص 164
157- همان منبع 1/305
158- همان منبع به ترتیب 1/249، 1/446، 2/495
159-همان منبع 2/49، 1/434، 1/438
160- دیوان رضی 2/366
161- همان منبع 1/75
162- همان منبع 1/301
163- همان منبع 1/297
164- همان منبع 1/79
165- همان منبع 1/84 و 2/150
166- دیوان رضی 2/155 و2/160
167- همان منبع 1/88 و1/93
168- همان منبع 1/310
169- همان منبع 2/419
170- همان منبع 1/606
171- دیوان رضی 1/243
172- همان منبع 1/427
173- مطلع قصیده اول: رایت المنی نهذة الثائر .... دیوا ن رضی 1/431
مطلع قصیده دوم: أما ذعرت بنا بقرا الخدور .... همان منبع 1/441
مطلع قصیده سوم: بلاء القلب ناظره.... همان منبع 1/454
مطلع قصیده چهارم: شیمی لحاظک عنا طبیة الخمر ..... همان منبع 1/458
مطلع قصیده پنجم: لاترقدون علی الاذی .... همان منبع 1/554
مطلع قصیده ششم: لو صح أن البس یعشقه .... همان منبع 2/54
مطلع قصیده هفتم: بود الرزایا انها فی السوابق ..... همان منبع 2/57
مطل قصیده هشتم: بینی و بین الصوارم الهمم ... همان منبع 2/358
مطلع قصیده نهم : بمجال عزمی یملاء الملوان .... همان منبع 2/512
174- یا این مطلع آغاز می شود: أیا مرحباً بالغیث تسری بروقه .... همان منبع 1/419
175- دیوان رضی 1/13
176- همان منبع 2/346 و 2/454
177- همان منبع 1/599 ، 1/549، 2/564
178- دیوان رضی 2/99، 1/574، 2/282
179- همان منبع 1/53 ، 2/546، 2/131
180- همان منبع 2/135
181- دیوان رضی 1/57، 2/297، 2/5 ، 2/301
182- همان منبع 2/42، 2/308
183- همان منبع 2/145، 2/141، 2/45
184- دیوان رضی 2/273 و 1/277
185- همان منبع 1/413( ماللبیاض والشعر...) و 1/553 (أقول لرکب خابطین إلی النوی ...)
186 همان منبع 1/420
187- همان منبع 1/423 با این مطل: ( یا ناشد النعماء یقفوإثرها ....)
و قصیده ی دوم 2/306 با مطلع فوق: أحق من کانت النعماء سابغه...)
188- دیوان رضی 2/500
189- همان منبع 1/102 با مطلع الآن جوانبی غمز الخطوب ...
همان منبع 1/40 با مطلع: رضینا الظبی من عناق الظبا....
190 – همان منبع 1/425 با مطلع: قرت عیون المجد وا لفخر
191- همان منبع 1/603
192- همان منبع 2/9
193- دیوان رضی 1/61
194- همان منبع 1/291
195- همان منبع 2/399 و 1/222
196- همان منبع 1/613
197- همان منبع 1/107
198- دیوان رضی ج 1 ص 546
199- همان منبع 2/39
200- همان منبع 1/246
201- دیوا ن رضی 1/313
202- همان منبع 1/105
203- دیوان رضی 1/75 این طلوعی است که مغرب برما هدیه کرده است این روزی است که حوادث در آن رخت بربسته
204 – همان منبع 1/101
205- دیوان رضی 1/310 ترجمه بیت: به روزگار بنگر که چگونه از پی یکدیگر برمی گردد و به درجات بلند و عالی و معروف نگاه کن که چگونه در پی هم افزایش و ارتقاء می یابد.
206- همان منبع 1/427 ترجمه بیت: زبان از جانب درون به سخن آمد و شادمانی صورت نشان از شادی درون دارد.
207- دیوان رضی 1/13 ترجمه بیت« بهاء و ارزش سلطنت از وجود بهاءالدوله است و پرتو این عظمت نیز برخاسته از نور وجود اوست.»
208- همان منبع 1/549 ترجمه مطلع:« رسول به آن آرزوی مردان بزرگ است هرچند که بلند وعالی است و لذا دستهای لمس کننده کجا و جایگاه ستاره کجا؟»
209- دیوان رضی2/45 ترجمه مطلع:« راه شکم را یاز گذارید تا کرویه کنم مگر آیا ریختن سرشک دیدگان برمن حرام است.»
210- همان منبع 1/240 ترجمه مطلع:« همراه بادها به خاک کویت حمله ور می شوم و می آیم و از آبگیرها و جای پاهایت سراغ تورا می گیرم.»
211- همان منبع 2/524 ترجمه مطلع:« اکنون شک و تردیدها آشکار شده و یقین و اطمینان بر شک و گمان چیره گشته است.
212- دیوان رضی 2/39 ترجمه مطلع:« این کجاوه ها از آن کیست که گردنهای بلند شتران آنها را به حرکت درمی آورد و این قافله ی کیست که در سراب فرو می رود و برمی آید».
213- دیوان رضی 1/308 ترجمه بیت:« و در جنگ غویث که شمشیرها برق می زدند و در این میان مرگها چون شمشیر از نیام کشیده می شوند در حالیکه صدای کمانها چون غرش رعد و برق ها بود».
214- دیوان رضی 1/309 ترجمه بیت« از حج و حاجیان دفاع وحمایت کرد ودر منصب مظالم به رتبه ای رسید که منصب نقابت در پیش آن چیزی زائد و اضافی است.»
215- همان منبع 1/550 ترجمه بیت»« کوی که همه ی پادشاهان زمین در کنار تاج و تخت قدرت او همچون کرکس های ایستاده ای هستند و شاهین شکاری نیز میاان آنان نشسته است.»
216- همان منبع 1/423
217- دیوان رضی1/463 : ترجمه ی بیت:« شمشیرها را با نیزه ها بازگرداند که برخی از آنها کج و برخی شکسته و تکه تکه شده بود....»
218- همان منبع 1/303 ترجمه بیت:« مهمان خانه ی او را از کسی نمی پرسد زیرا که منزل و جایگاه ماه مشخص و آشکار است.»
219- دیوان رضی 1/18-15 ترجمه بیت:« از میان روزها یک روز را برای بخشش ها و هدایا و روز دیگر را برای حمابت و جانبداری از نیازمندان قرار دادی».روزه دار هستی و لی از بخشیدن عطابا و هدایا و بخششهای فراوان خودداری نمی کنی»
220- همان منبع2/392 ترجمه بیت:« نعمت ها را چون لباسی، یکی پس از دیگری برمن پوشاندی و کوههای عظمت را از پی هم برایم برافراشتی.
221- آه ای آل بویه من مردم را به چیزی غیر از شما نمی بینم و نمی شناسم
222- دیوان رضی 2/114
خواسته و نیازم بوسیله طائع خوش منظر برآورده شد و آنقدر( از نظر مقام) بالا رفتم که هیچگاه به جایگا من دست اندازی و چپاول نخواهد شد.
223- دیوان رضی 1/546 ای بنی عباس امروز ابوالعباس( القادر بالله) شوکت و قدرت خلافت را از نو بنیان نهاد
224- دیوان رضی 2/42 قصیده ی:« لمن الحروج تهزهن الاینتق ....»
بدان ای امیر المؤمنین که ما دوتن در نسب والایی که داریم فرقی با هم نداریم
روزی که بنای افتخار باشد بین ما دونفر تفاوتی نیست
آری! هیچ فرقی نیست هر دو در بزرگواری ریشه داریم مگر خلافت که به تو امتیاز داده است و من از آن بازمانده ام ولی تو طوق( گردنبند) آن را به گردن داری.
225- یتیمه الدهر ثعالبی 3/139
226- دیوان رضی 1/451،« چنانچه او را برای خلافت نام ببرید همواره گردنهای اهل منبر( سخنوران و اندیشمندان) از روی شوق و اشتیاق به سوی او کشیده می شود.»
227- همان منبع 1/91 حادثه بسیار گسترده و بزرگ و خطرناک و سهمگینی در بغداد پیش آمد و اگر تو نبودی دیوارهای بلندی از سرها و جمجمه ها ساخته می شد واز شدت خونهای جاری خندق ایجاد می شد.
228- دیوان رضی 2/49:« اگر هم عیدی باشد بنابراین تمام روزهای حکومت تو برای همه ی مردم عید و جشن بود.»
229-دیوان رضی 1/52 ای زیبارویی که زیبائیش به اندازه گستدره ی چشمان من است و ای بزرگمردی هک بزرگی اش به پهنای وسیع قلب من است.
230- همان منبع 2/416 هرگاه من بر قله ی مقامی بلند هم ایستاده باشم بازهم پرتوی زیبای چهره ات را با سلام ملاقات خواهم کرد.
 
231- دیوان رضی 1/438 « من بخاطر بذل و بخشش هایت ستایشگر خاص تو می باشم و بخاطر مجد و عظمتی که از این راه پیدا کرده ام به تو افتخار می کنم.
232- قلم برنده و تیز و با نفوذی داری که اگر با نوک نیزه های بلند مقایسه اش کرده باشی حتماً تیزتر و بهتر از آن بوده است.
233- واهاً علی الاقلام بعدک انها                  لم ترض غیر بنان کفک آلا
234-دیوان رضی 2/16
فدی لأبی الفتح الأفاضل إنه       یبر علیهم إن ارم و قالا
إذا جرت الاداب جاء امامها       قریعاً و جاء الطالبون إفالا
235- همان منبع 1/112
236- دیوان رضی 2/130 لولاک ما نفسحت فی العش همته    و لا اقر عیون الخیل و الخول
237- همان منبع 2/101 « من نهالی هستم ک تو آن را کاشته ای» و« بکار و کشت کن برای نهالی که برافراشته ای»
238-دیوان رضی 2/100 بر عالم ملک حکومت کرد و آنگاه از ملک نیز بالاتر رفت تا جائیکه هم املاک به او خودد می کردند – در شگفتم که داخل کفش چگونه راضی می شود پایی که با آن به افلاک قدم می گذارد.
239- این امامی است که سلسله ی اجدادش یک به یک اندکی پس ازپیامبر امام بوده اند سوگند به خدا ک جایگاه عظیم از آن توست و قدیمی ترین منصب های عالی منتسب به شماست. خانه ی خدا حجرالاسود آب زمزم و میراث پیامبر از آن توست.
240 – من روان و خاطر و درونم را با مدح مردان بزرگ مهذب و آراسته می سازم و در آوردن معانی و مفاهیم زیبا گاهی راست می گویم و گاهی هم دچار گزافه گویی می شوم. و مدح و ستایش فقط از آن پیامبر و خاندان اوست و ازگفتن برخی سخنها باید اجتناب کرد.
241- ثعالبی یتیمه الدهر 3/131 .« من در میان شعرای معاصر کسی را بهتر از او در سرودن مراثی نمی شناسم.»
242- کلیه ی افراد معلوم الحال که رضی قصایدی را در رثاء آنان سروده است و طبق روند احسان عباسی در کتاب خود الشریف الرضی ص 140 بابی را بعنوان« النائحة الشکلی» آورده است و همین تسمیه را صلاح الدین صغدی در کتاب الوافی بالوفیات 2/374 نیز آورده است.
243- دیوان رضی ، 1/30-2/197-2/215-(2/194 غمنامه)
244- همان منبع 1/648- 650
245- دیوان رضی، 1/490-1/366-1/642
 
246- همان منبع 1/381-2/579 و در سال 393 ه نیز قصیده سوم(2/75) را به نظم کشید
247- همان منبع 1/369- 1/635
248- همان منبع 2/67-2/317-1/589-1/567-1/235 و قصیده ششم 2/263
 
249- همان منبع 2/104- 1/624 که این قصیده را در سال 404 ه به نظم کشید.
250 – سوگنامه پسر بهاءالدوله 1/135 و سوگنامه دخترش 2/286
251- این دسته افراد معتقدند که قصیده مذکور از اضافات ابوحکیم الخبری به دیوان است و دلیل اصلی آنها در ساختگی بودن آن، نبودن متانت قصاید قبلی در آن و سست بودن برخی ابیات است. مقدمه دیوان شریف رضی ص 170 عبدالفتاح الحو
252- دیوان رضی 1/114- 115
253- دیوان رضی 1/487
254- دیوان رضی 1/489
255- دیوان رضی 1/489
256- دیوان رضی 2/187
257- همان منبع 2/188
258- دیوان رضی 2/189    .والسبایا علی النجائب تستاا ...... ق و قد نالت الجیوب الذیول
259- دیوان رضی 1/364
260- دیوان رضی1/364
261- همان منبع 1/364
262- همان منبع 1/366
263- همان منبع 1/44
264- همان منبع 1/46
265- همان منبع 1/46


Label
نظرات در مورد:نقد و بررسی دیوان سید رضی (ره)

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک