$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > اقتصاد

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 تحقیق های رایگان اقتصاد
توسعه در آينه تحولات

تاریخ ایجاد 1389/08/10  تعدادمشاهده  1500

 

فصل اول
چيستي توسعه
دست يابي و نيل به توسعه، اگرچه امروز به طور مشخص، يكي از آمال و آرزوهاي شيرين و دور از دسترس بسياري از كشورهاي جهان مي باشد، اما انديشه پيشرفت و راه هاي تحقق آن، قدمتي طولاني دارد و در طي دوره هاي مختلف حيات بشري، جوامع مختلف و به خصوص رقيب،‌ همواره در تلاش بوده اند كه براي بسط قدرت و توانايي هاي خويش،‌ به جديدترين شيوه ها و ابزارهاي تسلط بر طبيعت،‌ و استفاده بهتر و كارآتر از امكانات آن دست يابند. در عين حال،‌ اين روند پس از تحولات چشمگير و بي سابقه اي كه پس از انقلاب صنعتي در غرب رخ داد، شتاب زيادي پيدا كرد ؛ به گونه اي كه امري فوتي و فوري تلقي شده و راههاي دست يابي و تحقق آن، به عنوان موضوعي اساسي و مستقل در كانون توجهات انديشمندان و سياست گذاران كشورها قرار گرفت.
1. ظهور اقتصاد توسعه
پس از جنگ جهاني دوم،‌ مباحث توسعه اقتصادي به طور بي سابقه اي در كانون توجهات و مباحث اقتصادي قرار گرفت و در طي چند سال،‌ با تمركز بر موضوعي خاص،‌ به رشته اي مستقل از علم اقتصاد تبديل گشت و در مدت سالهايي چند،‌ انبوهي عظيم از مباحث توسعه و ادبياتي گسترده در آن مورد،‌ توليد شد و نحله ها و رويكردهاي متفاوتي را در دامان خود پرورش داد. چنين رشد و گسترش قابل توجهي در مباحث توسعه، تنها مشتمل بر انتخاب استراتژي ها و يا توصيه هاي عملي در مورد نيل به توسعه نبوده‌،‌ بلكه حتي مفهوم توسعه را نيز در بر مي گيرد، به طوري كه همراه با ارائه انبوه نظريات توسعه و اجرا و بكارگيري آن به طور عملي و شكست ها و تجديد نظر هاي به عمل آمده در هر دو عرصه نظريه و اجرا،‌ مفهوم توسعه نيز دچار بازنگري وتحول شده است.
2. عوامل ظهور اقتصاد توسعه
عوامل و منشأهاي متعدد و در عين حال مرتبط با يكديگر،‌ در مورد توجه خاص به توسعه اقتصادي پس از جنگ جهاني دوم مطرح و ارائه مي گردد كه ناظر به زواياي گوناگوني از مسائل علمي و سياسي و اجتماعي است. مهم ترين اين عوامل عباتند از:
الف) ظهور كشورهاي تازه استقلال يافته وكوشش براي توسعه
ب) ظهور جنگ سرد ميان دو قطب پيروز جنگ جهاني دوم
ج)گرايش استقلال طلبانه اقتصاد توسعه
د)ركود اقتصادي ناشي از بحران بزرگ اقتصاد غرب
هـ) عامل ديگر، ورود به مرحله جنگ سرد ميان آمريكا و شوروي سابق و جلوگيري از كمونيسم.
3. مفهوم متحول توسعه
از اواخر دهه هاي 1940 و 1950 كه دست يابي به توسعه اقتصادي در دستور كار كشورهاي توسعه نيافته قرار گرفت و هدف اساسي برنامه آن كشور ها قلمداد گرديد،‌ تا به امروز كه هنوز بسياري از آن كشورها خود را ناكام يافته اند، مفهوم توسعه و نگرش به جامعه توسعه يافته، دچار تحولات زيادي شده است. اين تحول، از سويي به جهت ارائه نظريه هاي گوناگون درباره راه هاي نيل به توسعه و يا عوامل بازدارنده آن و از سوي ديگر، به جهت تحول در منظور از توسعه و هدف غايي جوامع در حال توسعه بوده است .
4. رشد اقتصادي، محور مباحث توسعه
هنگامي كه مشكلات اقتصادي كشورهاي جهان سوم و ضرورت پرداختن به مباحث توسعه در صدر دغدغه هاي اقتصاد دانان قرار گرفت، به دليل آنكه ابزار فكري مورد نياز، براي تحليل جريان رشد اقتصادي دركشورهاي را كه داراي ساختار روستايي و كشاورزي و فاقد ساختارهاي جديد بودند، در اختيار نداشتند، دچار نوعي غافل گيري شدند. تنها دست مايه هاي آنان، ميراث فكري كلاسيك ها و نئوكلاسيك ها، انقلاب كينزي و تجربه تازه برنامه مارشال در احياي اقتصادي كشورهاي اروپايي بود و با تكيه بر آنها،‌ مي خواستند تا با طرح ديدگاه هاي نوين، ماهيت و علل عقب ماندگي اقتصادي و عوامل كليدي روند توسعه اقتصادي را روشن كنند.
5. نظريه نو سازي
مكتب نوسازي در شرايط و فضاي آغاز جنگ سرد ميان آمريكا و شوروي سابق شكل گرفت و داراي شاخه هاي جامعه شناختي و روان شناختي و اقتصادي بوده و به همين جهت،‌ از مباحث و زمينه هاي گوناگون بهره برده است. مثلاً مباحث مربوط به ترقي و تكامل كه پس از قرن هجدهم ميلادي و دوره روشنگري،‌سابقه روشني در ميان روشنفكران داشته و ذهنيت مثبتي درباره آن وجود داشت، يكي از دست مايه هاي مهم اين مكتب است. موضوع تكامل و مراحل رو به كمال جهان آفرينش و انسان، پس از آنكه تحول مهمي در جهان انديشه به وجود آورد، ديدگاه هاي جديد در علوم انساني را نيز متأثر ساخت و مباحث داروين در مورد زيست شناسي،‌ به نوعي ديگر در نظريه تكامل اجتماعي اسپنسر تجلي پيدا كرد. در نظريه اسپنسر،‌ استدلال مي شد كه جامعه ها نيز به مانند طبيعت سيري از متمايز شدن ساخت ها و تخصصي شدن وظايف را طي مي كنند جامعه هاي پست تر كه چنين جرياني را طي نكرده و از جهت تكامل عقب مانده ترند، به دست جامعه هاي پيشرو خواهند افتاد و به زير سلطه آنان در مي آيند.
6. بحران در مفهوم توسعه
با ظهور نتايج ناخوشايند طرح هاي توسعه و گذشت بيش از يك دهه تمركز بر افزايش رشد اقتصادي،‌ خويش بيني اوليه اقتصاددانان به نا اميدي گراييد. بر خلاف وعده هاي نخستين در مورد كاهش تدريجي نا برابري اوليه توزيع درآمدها – بنابر نظريه رخنه به پايين- توزيع درآمدها نه تنها عادلانه تر نشد،‌ بلكه شكل ناعادلانه تري گرفت. يافته هاي آلبرت فيشلو كه براساس سرشماري سال 1970 به دست آمده بود، نشان مي داد كه با وجود رشد قابل ملاحظه برزيل،‌ توزيع درآمد در آن كشور نابرابرتر و موقعيت برخي گروههاي كم در آمد به نسبت گذشته بدتر شده بود.
7. تحولات گسترده تر
به موازات تحولاتي كه در تفسير و تبيين معناي توسعه اقتصادي پديد آمد،‌ در مورد نقش عوامل گوناگون بر توسعه و اولويت و ميزان اهميت هر يك، تغييراتي حاصل شد؛ به طوري كه عوامل غير اقتصادي كه در آغاز كاملاً تحت الشعاع عوامل اقتصادي مغفول مانده بودند، در وهله نخست بر ميزان اهميت شان افزوده شد و سپس،‌ به صورت عواملي مستقل مطرح شدند و در نتيجه،‌ توسعه از امري اقتصادي، به پديده اي فرا اقتصادي تبديل شد.
8. توسعه،‌ واقعيت و ارزشها
تمامي تلاش ها و تكاپو هاي فكري دهه 1970 كه خود ناشي از شكست عملي نظريه هاي توسعه و اشتباه و ابهام در مفهوم توسعه بود،‌ هرچند اعوجاج و تكبعدي بودن آنها را مورد نقد قرار داد، اما ابهام مفهوم توسعه را برطرف نساخت و ميان دانشمندان توسعه وفاقي ايجاد نكرد. يكي از اختلافات بجا مانده در اين مورد بود كه آيا توسعه عمري عيني است كه در طي روندي مشخصه صورت گرفته و جوامع ديگر نيز – حتي باوجود تفاوت در شرايط و احياناً فرهنگها- در نهايت بايد به همان سو حركت كنند، و يا اينكه توسعه با توجه به ارزشها وفرهنگها جامعه تعريف مي شود و بنابراين،‌ عمري مستعمل و متحول و در نتيجه ارزش ذهني است؟ عده اي با اشاره به اينكه مفهوم توسعه اقتصادي، مفهومي علمي است و نبايد آن را به سيلقه و برداشتهاي شخصي محدود كرد كه اولاً مفهوم توسعه اقتصادي، مفهومي عيني است و نه ذهني و ثانياً مفهومي تاريخي است، نه ازلي و ابدي.
9. توسعه پايدار
 در طي دو دهه 1980 و 1990،‌ مباحثي كه از دهه 1970 آغاز شده بود، گسترش بيشتري پيدا كرد و نخست مفهوم توسعه پايدار در قالب رعايت اصول حفظ محيط زيست به عنوان راهبردي از هماهنگي هدف هاي توسعه و جهاني كه بشر در آن زندگي مي كند، مقبوليت يافت وسپس، به توسعه پايدار انساني گسترش يافت.
10. تشكيك در دستاوردهاي توسعه
توجه به محيط زيست و شرايطي كه بشر براي بقا نيازمند است، نه تنها موجب تحولات اساسي در نگرش به توسعه و رشد گرديد، بلكه اساساً روند توسعه و پيشرفتي را كه جوامع غربي در طي دوران جديد تجربه كردند،‌ مورد انتقادهاي جدي قرار داد. اين جوامع پس از حدود دو قرن رشد شتاب آلود و گسترش همه جانبه ابعاد حيات مادي خويش،‌ به نقطه اي رسيده كه مايه نگراني و اضطراب خاطر سردمداران و متفكران آْن است . تسلط ابزارها و تكنولوژي و نگرش مادي و مكانيكي صرف بر انسان، نه تنها محيط زيست را در حالتهاي مخرب در چرخه هاي طبيعي به مرحله هاي تهديد آميز رسانده و با تهيه و انبار مقادير شگفت آوري از سلاحهاي شيميايي، ميكروبي و اتمي تمامي حيات سياره زمين را در معرض مرگ و نابودي قرار داده، بلكه حتي موقعيت خود انسان غربي را در حوضه خواسته ها و تمايلات و اهداف به ورطه ترديد و سوال كشانده است.
جمع بندي
مجموعه مباحث صورت گرفته، با همه اختلافات ديدگاه ها،‌ اين دستاورد مهم را كه امروزه مورد توافق بسياري از صاحب نظران قرار گرفته،‌ به همراه داشت كه توسعه اي كه در غرب به وجود آمد، امري ناگهاني و بدون مقدمه نبود و به بيان گلومن، آنچه غرب از عصر روشنفكري و راسيوناليسم آموخته، آميزه اي تصادفي و دفعي نبوده است، بلكه آموزاندن و آموختن آن، در طول چند قرن و به طور تدريجي پذيرفته است. گام هاي مدرنيسم در غرب و شكل گيري و استقرار نهادهاي ليبرالي، دموكراسي، پارلمانتاريسم و خلق مفاهيمي چون مساوات حقوقي و مدارهاي مذهبي، بر بستر تاريخي اي حركت كرده است كه با وجود آمدن طبقه متوسطه جديد و متناسب با هدف ها و منافع بورژوازي، ارتباط قوي داشته است. بدين سان، بي توجهي به تمدن غرب و توسعه اقتصادي آن و از كنار آن گذشتن نه تنها جايز، بلكه ممكن نيست و بي ترديد نظر بسياري از منتقدان مدرنيته نيز ناديده انگاشتن آن نيست،‌ بلكه منظور اين است كه در اخذ و بهره برداري از تمدن غرب بايد آنچه در تناسب و سازگاري با فرهنگ خودي و در جهت ارتقا و پيشرفت و دستيابي به زندگي بهتر- با عنايت به ارزش بودن را انتخاب و گزينش نمود وگرنه، هرگونه الگو برداري كوركورانه و صوري تقليدي و بي حاصل و به شهادت تجربه هاي تاريخي منتهي به شكست است بر اين اساس شناخت فرهنگ خودي پيدايش آن و ايمان به رشته هاي خود و سپس شناخت به ميادين و موشكافانه فرهنگ غرب براي گزينش و استفاده و درون زا نمودن دستاوردهاي تمدن غرب ضروري و اساسي است. در همين راستا در بحث و بررسي از توسعه غرب شناخت تحولات گوناگون فكري، فرهنگي، اجتماعي و ... غرب كه به توسعه آن انجاميد.


فصل دوم
تحول در مباني فكري
همانطور كه از عنوان اين فصل پيداست در طي اين فصل سعي مي شود كه تحولات در مباني فكر وانديشه را در طول گذشت زمان و تاريخ بررسي مي كنيم. در ابتداي فصل اين مباني را در پيش از تحول مورد مطالعه قرار داديم و به عبارتي ديگر فلسفه قرون وسطا و جايگاه عقل در معرفت، هدف علم پيش از رنسانس، انسان و جامعه در قرون وسطا و در نهايت به بررسي ابعاد گسترش دامنه نفوذ كليسا در نظامند كردن جامعه پرداخته مي شود.
1.فلسفه قرون وسطا و جايگاه عقل و معرفت
فلسفه قرون وسطا، با آگوستين (354- 430م) متمايز و معرفي مي گردد. آگوستين را از آن جهت كه نخستين فردي بود كه مسيحيت را با فلسفه افلاطون در آميخت، مؤسس فلسفه مسيحي غرب نيز مي دانند. يكي از ريشه هاي تفكر قرون وسطا كه متأثر از انديشه هاي افلاطون و ديدگاه او در مورد مثل مي باشد، اين عقيده است كه اين جهان در واقع سايه اي از جهان واقعي است. افلاطون معتقد به جهاني از صور روحاني يا مثل بود. اين جهان، عالمي حقيقي بوده و جهان فعلي نيز نمونه اي از آن است و روح انسان، با استعانت از انديشه فلسفي، قادر است به آن راه يابد.
2.هدف علم پيش از رنسانس
جنبه ديگري از فلسفه و دانش مسيحيت كه تحت تأثير فلسفه افلاطوني شكل گرفت، نگرش به طبيعت و جهان و هدف از علم بود. متفكران قرون وسطا با الهام از مثل افلاطوني كمتر به طبيعت علاقه نشان مي دهد و بيشتر توجه خود را به واقعيتي كه در وراي آن قرار داشت، مصروف مي نمودند از نظر آنان آنچه ما مشاهده و لمس مي نماييم در واقع نمونه هايي از اصل ابدي هستند كه آنها را به وجود آورده است.
3.انسان و جامعه در قرون وسطا
در تفكر قرون وسطا جامعه نيز مانند جهان و طبيعت داراي سلسله هاي مراتب تصاعدي بود. كل گرايي كه نوع يا كلي را از لحاظ زماني مقدم بر افراد و اجزا و حقيقتي از آن سلسله مراتب مي دانستند. اقتضا داشت نوع انسان و وظايف او از افراد انسان مهم تر باشد و بنابراين نهادهايي مانند كليسا و اتحاديه كه مظهر كل بودند مقامي والاتر از افرادي كه تنها را به وجود مي آوردند احراز كند.
4.گسترش دامنه نفوذ كليسا در نظام مند كردن جامعه
كليسا- چنان كه گذشت- در قرون وسطا موفق به تنظيم جامعه اي گرديد كه اجزاي آن بر اساس فلسفه و ديدگاه مورد قبولش كاملاً دقيق و منظم هماهنگ و سازگار شده بود اما بايد دانست كه دستيابي به چنين موقعيتي در طي روندي كه قرنها به طول انجاميدحاصل گرديد.
در آغاز،‌ مسيحيان خود را حامل پيامي مي دانستند كه به مسيح رسيد در اين پيام سلطنت خداوند يك امپراطوري سياسي شناخته نمي شود بلكه در عين حالي كه يك واقعيت پوياست، نهفته هم مي باشد. مسيح گفت سلطنت خدا مانند آن است كه فردي دانه را در زمين مي كارد و شبها و روزها خفته و بيدار خواهد شد و دانه خواهد شكافت و رشد خواهد كرد ... وي نمي داند كه اين اتفاق چگونه بوقوع مي پيوندد. زماني كه به ترتيب به نخست ساقه، سپس سر، سپس دانه رسيد،‌ وي يكبار داس در دست مي گيرد زيرا كه خرمن حاضراست.
راههاي متعدد به توسعه
پس از ارائه نظريه نوسازي در دهه 50 طي حدود دو دهه بعدي تقريباً به طور مرتب از طرف نظريات رقيب و معارضان مكتب نوسازي مورد انتقاد بود. اما از دهه هشتاد، نظريه نوسازي مجدداً احيا شد. البته حوادثي مانند فروپاشي شوروي سابق و شكست و اضمحلال بلوك شرق، در اين تجديد حيات بي تأثير نبود اما به هر حال اين نظريه در شكل جديد خود اصطلاحات و تغييراتي يافته بود در اين مطالعات برخلاف نظريات سابق سنت و تجدد مفاهيمي ضد يكديگر فرض نمي شوند. هر آنچه آن سنتي است، بد و منفي تلقي نمي شود، بلكه حتي گاهي بر تأثير مثبت و ارزشمند و ايجابي سنت نيز تأكيد مي شود.
و سرانجام اميد به آينده، لازمه بديهي حركت و پويايي است. ايجاد تغيير، متناسب سازي نهادهاي اجتماعي در جهت ارتقاء نظام اجتماعي، علاوه بر پيچيدگي هاي شناختي، اجرايي و اداري، معمولاً دشوار است و مقداري سختي و سنگيني هم به دوش افراد مي گذارد. پذيرش سختي ها، بدون داشتن اميد به آينده اي بهتر، ممكن نيست و اگر هم در شرايط خاصي تحقق يابد، موقتي است و استمرار نخواهد داشت. به راستي بيماري كه به كلي از درمان مأيوس و نااميد است، تن به سختي هاي معالجه مي سپارد؟
اگر عوامل فوق، انگيزه كافي در افراد يك ملت ايجاد كند،‌ آنگاه در قدم بعدي، بايد افراد در فرآيند ارتقاي نظام اجتماعي مشاركت فعال و سازنده داشته باشند. در اين فرآيند عناصر مثبت و پيش برنده، هم در افراد و هم در نهادها و سازمانها، موجب ارتقاي مجموعه نظام اجتماعي مي شود و اين، به ايجاد ظرفيت هاي جديد مي انجامد كه به تعبير اقتصادي، يعني ايجاد رشد همراه با عدالت و رفع نابرابري، اشتغال آفريني و رفع فقر. البته اين رشد، مي تواند پايدار نيز باشد.
به هر حال، ما در پايان اين نوشته، تازه در ابتداي راه دور و درازي قرار داريم. دست يابي به الگويي بومي براي توسعه كاري جدي، دشوار و همبستگي است؛ چرا كه هر پاياني، آغازي ديگر و تولدي ديگر است؛ باز تولدي ديگر و از اين آغاز و انجام ها گزيري نيست .
«يا اَيُّهَا الْاِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمَلاقيهِ»
 
منابع و مآخذ
عربي،‌ دكتر سيد هادي،‌ توسعه در آينه تحولات، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها، 1383
 
 


Label
نظرات در مورد:توسعه در آينه تحولات

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک