$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > الهیات و معارف اسلامی

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي الهیات و معارف اسلامی
نماز

تاریخ ایجاد 1388/11/20  تعدادمشاهده  1099

   
 
بسم الله الرحمن الرحيم
 
 
سخن ما
قال الامام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام): «الله الله فى الصّلوة فإنّها عمود دينكم»: «خدا را، خدا را درنظر گيريد در توجه به نماز، كه پايدارى دينتان به نماز باشد». گر چه هر يك از احكام و فرائض دينى به جاى خود از اهميت و ارزش خاصى برخوردار است، امّا در اين ميان بعد از معرفت الهى هيچ فريضهاى به والايى مرتبه نماز نرسد. چرا كه اين، تنها نماز است كه معراج مؤمن و عامل تقرب انسان وارسته، به خدا شناخته شده و معيار پذيرش همه واجبات قرار گرفته است. به اين جهت آخرين پيام سفيران الهى، سفارش به نماز، اين استوانه استوار دين بوده، چنانچه پرسش نخستين روز رستاخيز هم از آن خواهد بود. آرى نماز، تنها محبوبِ دلدادگان به حضرت حق و روشنى ديده و چراغ راه پويندگان كوى دوست و محفل انس خلوت نشينان وادى عرفان است. آنان كه زندگى را بىياد او نخواهند و رستگارى خويش را با شهادت در محراب نماز بينند «فزت ورب الكعبة» و با تمام وجود در راه زنده داشتن نام و ياد خداى خويش و اقامه نماز و راز و نياز با او كوشند و سرانجام خود فدايى راه نماز شوند «اشهد انّك قد اقمت الصلوة» اين همه، جايگاه ويژه و عظمت فوق العاده اين فرضيه الهى را روشن مىسازد و همگان را به تعظيم اين عالىترين نمونه شعائر الهى وادار مىكند، كه هم خود، اهل نماز و راز و نياز باشند و هم در جهت اشاعه فرهنگ نورانى نماز در جامعه تلاشى پيگير نمايند، (الذين إن مكنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة)، تا به وظيفه دينى خود عمل نموده باشند و همواره مشمول رحمت بىپايان الهى قرار گيرند. و در اين راستا فضلاى اهل قلم حوزه، رسالتى بس عظيم دارند كه با تأليف و انتشار آثار ارزشمند دينى، فرهنگ نماز و انس با خداوند متعال را در جامعه دينى ترويج دهند و رايحه دلپذير معنويت را به فضاى جان همگان بويژه نسل جوان برسانند. چنانچه تاكنون آثار فراوانى را در اين رابطه منتشر نمودهاند كه از آن جمله است اثر گرانقدر فاضل گرامى جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى مصطفى خليلى، تحت عنوان «نقش نماز، در شخصيت جوانان». و ما خادمان فرهنگى آستانه مقدّسه مفتخريم كه در آغازين روزهاى سالى كه به نام اوّلين شهيد محراب، «حضرت امام على بن ابى طالب(عليه السلام)» نامگذارى شده، با عنايات كريمه اهلبيت حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) و مساعدتهاى توليت معظم حضرت آية الله مسعودى و معاون امور ادارى، مالى ايشان جناب آقاى فقيه ميرزايى موفق به چاپ و نشر اين اثر گرانمايه شديم; باشد كه گامى در جهت ترويج فرهنگ دينى برداشته و از اقامه كنندگان نماز باشيم.
مقدّمه
حمد و سپاس خدايى را سزاست كه شكر شاكرين و حمد حامدين و ذكر ذاكرين و سعى خالصين متوجه درگاه اوست. ستايش بيكران مرا و راست كه در خلق خويش هيچ كاستى نگذاشت بل همه مخلوقات حتى پست ترين شان را به راستى بگذاشت. تسبيح لايتناهى بر آستان او كه آدمى را در مسير سعادت بر همه موجودات، ولايت و تاج خلافت در سياره زمين بر او كرامت و خلعت «لقد كرّمنا» بر اندامش عنايت و بعد از تكوين، مصداق «فتبارك» بر قامتش مقالت فرمود.
 
حمد و آفرين بر ذات جهان آفرين كه هستى را آميخته با حكمت و تعاليم را براى بشر همراه با مصلحت و براى وصول به سربلندى و عزّت توأم ساخته است.
 
و درود بى پايان بر ختم پيامبران و فص رسولان و اهل بيت و پاكان كه شريعت به دست ايشان پايان و حجت خدا به عصمت آنان تمام گرديد.
 
درود بى منّت و سلام با عزت بر سالكان راه طريقت و شاهدان كوى حقيقت كه سر در راه حفظ شريعت در كف اخلاص نهاده و نزد دوست تحفه بردند.
 
با حمد بى انتهى بر ذات ربوبى و درود بى منتهى بر شأن مصطفوى، مُصحف بى مقدار نماز را محمّد ساخته تا شايد از اين فريضه الهى كه بزرگترين و مهمترين فريضه در تمامى اديان الهى تشريع شده، نفوس مستعده بهره گيرند.
 
بر همه جوانان معزّز و مكرّم، معرفت به اين نكته لازم است كه در دين مبين اسلام، نماز لبيك همه ذاكران، عمل آزادگان، طواف عارفان، ميقات كعبه عاشقان، سعى وصفاى پاكدلان، پرواز بيدار دلان مقصد سالكان، داروى دلهاى مجروح، شفاى قلبهاى محزون و تسكين دلهاى مفتون است. نماز كمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوى بوستان قلب پاك جوانان است.
 
جوان چون واجد قلب پاك و فاقد و فارغ از هرگونه ارزشهاى ناپاك است مىتواند با نماز، پلّههاى كمال را طى كند و به قلّه جمال باريابد. با برپايى نماز به مقام سرورى و سيادت راه يابد و دعاى اللهم اجعلنى للمتقين اماماً (خدايا مرا پيشواى پرهيزكاران قرارده) را ورد كلام خود سازد.
 
چون كه هيچ عملى مثل نماز بينى شيطان را به خاك مذلّت نمىسايد و توجهات الهى را نصيب انسان نمىسازد و هيچ بندهاى جز از طريق نماز به مقام قرب نمىرسد. بسيار زيبا فرمودهاند آن رهبر فرزانه كه: «مبتدىترين
 
انسانها رابطه خود را با خدا به وسيله نماز آغاز مىكنند. برجستهترين اولياء خدا نيز بهشت خلوت اُنس خود با محبوب را در نماز مىجويد. اين گنجينه ذكر و راز را هرگز پايانى نيست و هر كه با آن بيشتر آشنا شود جلوه و درخشش بيشترى در آن مىيابد»(1).
 
پس بيائيم همّت نمائيم كه با تمسك به نماز به مقام قرب، راه يابيم و جوانى خويش را با سيره مردان الهى گره زنيم تا شايد در جهان جاودانى در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزينيم كه طوبى لهم و حسن مآب.
 
براى جوانان عزيز بايد مسلّم باشد كه هر چه در بهار جوانى كاشتند در پائيز پيرى درو خواهند نمود و به سنين بعد از جوانى عبادت را موكول نمودن از وسوسههاى شيطانى است.
 
جوانا ره طاعت امروز گير***كه فردا جوانى نيايد ز پير
 
 
* * *
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ پيام مقام معظم رهبرى آية الله خامنهاى، مهرماه 1370.
فصل اوّل :
نقش نماز در شخصيت جوانان
براى پرداختن به اين موضوع كه نماز در ساختار شخصيت جوان، موجد چه آثارى بوده و نقش و تأثير آن تا چه حدى است به نظر مىرسد كه تبيين و توضيح چند مطلب در اين باب لازم و ضرورى باشد. نخست حقيقت و روح نماز است و ديگرى اهميت دوران نوجوانى و جوانى و نيز روحيه انفعالى و تأثير پذيرى اين نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجى است. به نظر مىرسد تا وقتى كه مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جايگاه خود را پيدا نكنند فوايد و آثار اين امر عبادى يعنى نماز در زندگى جوانان در پردهاى از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث، موضع و جايگاه حقيقى خود را پيدا نكند. لذا به همين خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته، سپس ارتباط نماز با تعديل و تكامل شخصيتى و ايفاى نقش آن در زندگى فردى و اجتماعى جوانان را بيان خواهيم كرد.
روح و حقيقت نماز
نماز لفظ و واژهاى است كه در متون دينى ما بعنوان «صلاة» از آن ياد شده و داراى معانى متعدّدى بوده كه يكى از آن معانى، همين عمل مخصوصى است كه به نام «نماز» در دين اسلام تشريع شده است. اين لفظ در برخى از آيات به معناى سلام و تحيت آمده است آنجا كه خداوند در قرآن مىفرمايند: إنَّ الله وملائكته يصلّون على النّبى يا ايّها الذين آمنوا صلّوا عليه وسلّموا تسليماً.
«همانا خداوند و فرشتگان بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درود مىفرستند شما هم اى اهل ايمان بر او صلوات و درود بفرستيد و با تعظيم بر او سلام گوئيد»(1).
 
و در آيه ديگر با اشاره به همين معنى مىفرمايند: هو الذى يصلى عليكم وملائكته «اوست خدايى كه هم او و هم فرشتگانش بر شما تحيت و رحمت مىفرستند»(2).
 
وبه معناى دعا هم در برخى از آيات آمده است. آنجا كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)دستور گرفتن زكات داده مىشود خداوند مىفرمايد بعد از گرفتن زكات براى آنها و در حقشان دعا كن. خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم وتزكيهم بها وصلّ عليهم إنّ صلواتك سكن لهم.
«اى رسول ما، تو از مؤمنان صدقات را بگير تا بدان واسطه نفوس آنان را پاكيزه سازى و آنها را به دعاى خير ياد كن همانا دعاى تو در حق آنان، موجب تسلى خاطر
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه احزاب، آيه 56.
 
2 ـ سوره مباركه احزاب، آيه 43.
 
آنهاست»(1). «صلاة» به هر دو معناى مزبور كه در حقيقت به معناى واحد بر مىگردند كه همان دعا باشد مورد بحث ما نيست بلكه مراد از «صلاة» همان معنايى است كه با طريق مشخص و با اركان مخصوص و جزئيات معين از طرف شارع مقدس، حقيقت پيدا كرده است و پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله وسلم)آن حقيقت نازله را در عمل تشريع و خود، آن را تحقق عملى بخشيد. نه تنها شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در طول عمرش به عمل بدان پاى بند بود بلكه همه مسلمين موظف بودند كه آن را شبانه روز پنج بار بجاى آورند. اَقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق الليل.
«نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب برپا دار»(2).
 
كه اين آيه اشاره اجمالى به نمازهاى پنج گانه دارد. نماز با اين شيوه مرسوم كه مصداق آن براى همه مسلمين روشن و آشكار است چيزى نيست كه مورد فهم و درك نباشد چون آنچه كه از سنّت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و اهل بيتش استفاده مىشود پر واضح است كه اين تلقى از نماز يعنى اعمال مخصوصهاى كه با تكبيرة الاحرام شروع و به سلام ختم مىگردد. و اين است معناى ديگرى كه از آيات استفاده مىشود. آنچه كه مسلّم است اين است كه اين عمل ظاهرى كه اصطلاحاً بدان نماز گفته مىشود تمام حقيقت نماز نيست بلكه اين صورت و چهره ظاهرى آن است. نماز امرى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه توبه، آيه 103.
 
2 ـ سوره مباركه اسراء، آيه 78.
 
است الهى كه تحقق آن همانند ساير امور داراى ظاهر و باطن است كه در متون دينى به هر دو جهت آن اشارت رفته است. تصوير ظاهرى نماز همان است كه با اعمال مخصوصه انجام گيرد و حفظ آن نيز فرض و واجب است امّا روح و باطن نماز عبارتست از: اخلاص، حضور قلب، ذكر خداوند و تعظيم در مقابل او، اميد و دلبستگى به ذات ربوبى، اعتماد و ركون به وجود سرمدى و محو شدن در مقابل ذات يكتايى كه در مقابل عظمت و جلالت او قيام نموده است. حقيقت نماز اعم از معناى ظاهر و باطن است و محدود و محصور نمودن آن به ظاهر، چون محدود نمودن حقيقت انسان و انسانيت او به جسم مادى است. همانطور كه حقيقت انسان در اين جسم خاكى و هيكل مادى قالب گيرى شده و به اطوار مختلف و گوناگون درآمده و به اين شكل ظاهرى وجود يافته است چنانچه خداوند فرمايد: وقد خلقتكم اطواراً «وبه تحقيق شما را به صورت گوناگون آفريد»(1). حقيقت نماز هم چون ساير امور در باطن و روح او نهفته شده كه اين قالب و صورت را پذيرا شده است هرگاه آن حقيقت بخواهد در عالم خارج تحقق يابد قطعاً بايد در همين طور و قالب خاص باشد و در غير اين صورت نماز نبوده بلكه پديده ديگرى است. هرگاه اين قالب خاص و صورت ظاهرى نماز با روح و باطن آن آميخته و قرين گردد نماز حقيقت خود را يافته و تأثير خود را مىگذارد. در چنين
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه جن، آيه 14.
 
صورتى است كه اين امر الهى، ستون دين(1)، معراج مؤمنين(2)، روشنگر چهره مسلمين(3)، مقرِّب متقين(4)، مكمّل اخلاص مخلصين، مبعِّد خصائص ملحدين(5)، مسوِّد چهره شياطين(6)، ومميّز مؤمنين از كافرين(7)، قرار مىگيرد. پس نمازى كه فقط ظاهر داشته باشد و فاقد روح باشد مُعطى شى نخواهد بود. بنابر اين قيام به ظاهر آن، تحركى در نماز گزار ايجاد نخواهد كرد و از سوى ذات بارى به اين نماز اقبال و توجهى نيست چنانچه از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمودند: «خداوند متعال نظر نمىافكند به نمازى كه آدمى دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نكند»(8). پس حقيقت نماز اعم از صورت ظاهرى و معناى باطنى است و تمسك به هر يك از اين دو بدون ديگرى نماز نيست در نتيجه هم كسانى كه به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بىخبرند از حقيقت نماز غافلند و هم آنانكه نماز نمىخوانند و ادعا دارند كه ما به معنا و حقيقت آن
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تهذيب، ج1 ص173 روايت 68. كافى، ج7 ص25 روايت 7.
 
2 ـ بحار الانوار، ج82 ص303 روايت 2 باب 4.
 
3 ـ نهج الفصاحه، حديث 1874.
 
4 ـ اصول كافى، ج3 ص265 روايت 6. نهج الفصاحه، حديث 1878.
 
5 ـ مجمع البيان، ج7 ص447 ذيل آيه 45 عنكبوت.
 
6 ـ نهج الفصاحه، حديث 1877.
 
7 ـ نهج الفصاحه، حديث 1098.
 
8 ـ معراج السعاده، ص668.
 
رسيدهايم معرفتى از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقيقت است.
اهميت دوران جوانى
بر هيچ اهل علمى پوشيده نيست كه در شكل گيرى شخصيت هر فرد، مقطع جوانى از جايگاه خاص و اهميت ويژهاى برخوردار است. شايد بتوان گفت كه ثبات شخصيت هر انسانى در اين سنين آغاز و به هر نحوى كه شكل گيرد غالباً به همان صورت قوام يافته و تثبيت مىگردد و به همين دليل در روايات بر اهميت و برترى اين مقطع سنى تأكيدات زيادى رفته و نيز روانشناسان اين دوره را حيات مجدد انسان ناميدهاند. صاحب شريعت اسلام، حضرت خير الانام كه از سر چشمه وحى الهام مىگرفت در تكريم و احترام به جوانان فرمودند: فضل الشابّ العابد الذى يَعبُدُ فى صباه على الشيخ الذى يَعبُد بَعْدَ ماكَبُرَتْ سِنُّهُ كفضلِ المرسلين على ساير النّاس.
«فضيلت و برترى جوان عابد كه از آغاز جوانى خدا را عبادت كند بر پيرى كه وقت پيرى مشغول عبادت گردد چون فضيلت پيغمبران است بر ساير مردم»(1).
 
و در جاى ديگر با اشاره به ارزش جوانى مىفرمايد: اغتنم شبابك قبل هرمك.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نهج الفصاحه، حديث 2050.
 
«جوانىتان را قبل از فرارسيدن پيرى غنيمت و قدر بدانيد»(1). وخطاب به والدين و مربيان در برخورد با جوانان و نوجوانان مىفرمايند: اوصيكم بالشّبان خيراً فانّهم اَرَقُّ افئِدةً انّ الله بعثنى بشيراً ونذيراً فحالفنى الشُّبّانُ وخالفنى الشيوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال عليهم الأمَدُ فقستْ قلوبُهُم.
«به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نيكى سفارش مىكنم كه آنها دلى رقيقتر و قلبى فضيلت پذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبرى برانگيخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنان مرا پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند ولى پيران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آيهاى از قرآن اشاره كرد و درباره مردم كهن سال و پير كه مدت زندگى آنان به درازا كشيده و دچار قساوت قلب شدهاند سخن گفت»(2).
 
همه اين سخنان گوهر بار كه در خطاب به مسلمانان تأكيد داشتند علاوه بر سيره عملى و برخورد بزرگوارانه و محترمانهاى كه با جوانان داشتهاند حاكى از حساسيت عنفوان جوانى است.
 
بنابر اين از منظر علم و دين، در تمام عمر و طول حيات انسانى هيچ برههاى مهمتر از دوره نوجوانى و جوانى نيست. يكى از روانشناسان معروف غربى بنام دكتر «ماى لى» در اهميت اين دوره از عمر آدمى چنين مىگويد:
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نهج الفصاحه، حديث 372.
 
2 ـ سفينه البحار، ج2 ص176.
 
«در نوجوانى مسأله شخصيت و هويّت با شدّت تمام از نو وارد ميدان مىشود پس نوجوانى و جوانى يكى از مراحل و مراتب بارور هستى است كه طى آن ساختهاى قطعى شخصيت و هويت بزرگسال تثبيت شده يا دوباره مطرح مىكردند»(1).
انعطاف پذيرى روحيه جوانان
نسل جوان تنها قشر منحصر به فردى است كه بيشترين روحيه تأثير پذيرى را داراست شفافيت روحيه جوانان و حساسيت ايشان، عامل اصلى توجه دستگاههاى تبليغاتى استكبار و بنگاههاى فرهنگى غرب، براى سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقى و اهداف پليد خويش در طول تاريخ بوده است.
 
درست از زمانى كه دنياى غرب در اثر تحقيقات و مطالعات خود به اين نتيجه رسيد كه جوانان آسيب پذيرترين قشر هر جامعهاند با تشكيل بنگاههاى فرهنگى تبليغى همه همت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهى تحت عنوان آزادى و عناوين مقدس ديگر به كار گرفت تا اينكه به اغراض استكبارى و سلطه طلبى خود دست يازد. اگر چه غرب در القاى فرهنگ خود به كشورهاى اسلامى از راههاى متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است ولى تاريخ بهترين شاهد و گواه است كه نفوذشان بيشتر از طريق جوانان تحصيل كرده يا عوام مقلد (جوانانى كه به
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ دكتر ماى لى ـ شخصيت ـ ترجمه دكتر محمود منصور، ص120.
 
مبانى دين آشنايى چندانى ندارند) بوده است كه سقوط اسلام در اندلس (اسپانياى فعلى) يا سلطه غرب بر مسلمانان الجزاير بهترين نمونه تاريخى است. روح ظريف و باقد است، احساسات پاك و با لطافت، عواطف زلال و با صداقت، جوان را چون گلى شكفته و با طراوت نموده است كه بيشترين تأثير پذيرى را براى پژمرده شدن داراست. تشبيه نوجوان و جوان به نهال نورس در كلمات معصومين، حاكى از همين مطلب است كه او را مىتوان به هر جهتى هدايت نمود بر خلاف درخت تنومندى كه كسى قادر به جهت دهى او نيست مگر با بريدن تنه آن درخت. بنابر اين جوانى با نوعى اثر پذيرى روحى و حالات انفعالى و تشويشات ذهنى همراه و آميخته است كه كمتر صبغه و رنگ عقلى و استدلالى دارد. به همين جهت عوامل خارجى در جهات مثبت يا منفى بيشترين اثر را در او مىگذارد. آنچه كه از ديدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوى تكامل انسانى و اهداف متعالى است. سنت و سيره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و اولاد طاهرينش نسبت به جوانان، مبيّن همين نكته است. پس صرفاً بكار گرفتن احساسات جوانان و تشويق و تحريص آنان از قدرت احساسى و عاطفى مقصود شارع مقدس نيست بلكه سوق دادن آن در قلمرو دين و عقلانى نمودن اهداف عاليه انسانى، همه همت رهبران دين مىباشد و ادعاى ما اين است كه همه تعاليم دين و احكام الهى خصوصاً نماز در همين راستا بر مسلمين فرض و واجب شده است.
نيازهاى غريزى و فطرى جوانان و پاسخ آن
با تمهيد مقدمات و مطالبى كه ذكر شد مىتوان گفت كه فلسفه همه عبادات دينى در اين نكته معطوف است كه متأثرترين قشر يعنى جوانان را مؤثرترين قشر در اجتماع انسانى قراردهد. چون احساس به يك تكيه گاه محكم و امنيت و آرامش در پناه آن تنها عنصرى است كه مىتواند به جوان اعتماد و اطمينان بخشيده و او را از اضطرابات درونى و تشويشات ذهنى رها سازد. همه مشكلات و معضلات روحى و روانى كه هويّت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصيت او را از كَفَش ربوده و خلاء عظيمى را در او ايجاد كرده ناشى از نداشتن يك ملجاء و عدم دست يابى به يك پناهگاه دائمى و مستحكم است. همه صاحبان مكاتب كوشيدهاند تا به نحوى اين آتش احساسات درونى را خاموش و يا حداقل از شعلههاى آن بكاهند. به همين خاطر راه حلهايى چون آزادى بىقيد و شرط جوانان در ارضاى هواهاى نفسانى و غرايز حيوانى و سوق دادن و جهت دهى ايشان به ميخانهها و كاهوارهها و صدها طرق ديگر را بعنوان پناهگاه ارائه دادند امّا پس از رويكرد جوانان به آن مأمنهاى بظاهر مستحكم، سقفهايشان فرو ريخته و به واهى و خيالى بودن آنها پى بردهاند. چون با ارضاء نيازها و دفع هواهاى نفسانى، اهداف خود را تأمين شده نمىيافتند. «امروزه اشتياق شديد جوانان سراسر جهان به شنيدن موسيقى به اصطلاح پاپ (pop) و پوشيدن لباسهاى نوعاً جديدى مثل بلوجين كه زبان حال ميل به آزادى از قيد و بندها و تحرك و تكاپو و اعلام استقلال يك تنه از قيد ضوابط و معيارهاى اجتماعى است كاملاً واضح است. بسيارى از جوانان تيز و چابك پا در ركاب سفر مىگذارند بدون آنكه بدانند به كجا مىروند. در اين مسحور شدگى و حتى تسخير شدگى در قبال شيوه زندگى جديد كه از غرب سرچشمه گرفته و جهانگير شده است شمار كثيرى از جوانان مسلمان شريك بودهاند دانستن اين نكته براى جوانان مسلمان لازم است كه اين پديدهها با علل ژرفترى ارتباط دادند كه از نظر معنوى بيطرف نيستند»(1). جوانان در زندگى و حيات جوانى خويش امور زيادى را در حال تجربه كردن مىباشند او چون ساير افراد جامعه امّا عاطفى و احساسىتر از ديگران در صدد دست يابى به امرى است كه قلبش را بدان واسطه تسكين بخشيده و نوعى آرامش را تحصيل نمايد و ليكن به هر چيزى كه روى مىآورد بعد از مدّت كوتاهى در مىيابد كه آن عنصر، مطمئن وواقعى نيست. البته تشخيص اين امر در ابتداى سنين نوجوانى و جوانى بسيار دشوار است شور و هيجان جوانى در جوانان غالباً فرصت تعقل و انديشه اينكه انسان براى يك زندگى و حيات طولانى و اهداف متعالى خلق شده را از او سلب كرده و به همين خاطر او بعد از تجربه عملى، به پوچى و بىپايگى بسيارى از مأمنهايى كه بدان پناه آورده است پى
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ دكتر نصر ـ جوان مسلمان و دنياى متجدد، ص338.
 
خواهد برد. و دشمنان دين خصوصاً غرب به خاطر درك همين نيازهاى فطرى و غريزى جوانان تلاش زيادى انجام مىدهند تا اين گرايشها را به جهاتى كه اهداف آنها را تأمين مىكند سوق دهند و آنها را از كمالات معنوى و دينى منحرف سازند. كسى كه خود مدّت زيادى از عمرش را در ميان غربيها سپرى كرده و الان هم زندگى خود را با آنها در حال تجربه كردن مىباشد قضاوت و داوريش چنين است كه گويد: «در شيوه زندگى كنونى غرب كشش و گرايشى هست كه افراد جامعه را به زيستن در لحظه كنونى فارغ از همه تاريخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازيهاى لحظهاى و لذت حسى آنى وا مىدارد. پرستش قهرمانان ورزشى و ميل به ركورد شكنى دايمى و فايق آمدن بىوقفه برطبيعت نشان دهنده يك وجه از اين دل مشغولى به تن است در حالى كه جنبه بسيار ويرانگرتر همين گرايش را مىتوان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الكلى، روابط جنسى آزاد و نظاير آن ديد كه تماماً از تلاش نفس براى غرق نمودن خود در لذتهاى آنى جسمى و غريزى حكايت دارد. بديهى است كه ورزش مستلزم انضباط و سخت كوشى است و اين از جهات مثبت آن است. امّا بزرگداشت بيش از حدّ ورزش و كما بيش پرستيدن قهرمانان ورزشى ناشى از اهميت گزافى است كه به تن داده شده است. علاوه بر اينكه نقش و اهميتى كه به ورزش داده مىشود ابداً بى ارتباط با اشتياق به لذت جوييهاى جسمانى نيست. كه همه اين عوامل متضمن از دست رفتن ايمان و اعتقاد جوانان به معيارهاى اخلاقى است»(1). يك جوان مسلمان با تحصيل معرفت و دستيابى به علوم مقدس دينى بايد خود را مجهز ساخته و به دامى كه جوانان غربى بدان گرفتار آمدند هويت خود را از دست ندهد.
نقش نماز و تعاليم دينى در شخصيت جوانان
اينكه در انسان تمايلات و گرايشاتى وجوددارد كه او را متوجه به اهدافى مىسازد و مىخواهد به دست يابى با آن اهداف خود را تسكين و اطمينان ببخشد نشانه آن است كه بايد چنين ملجائى وجود داشته باشد. چون اقتضاى حكمت بالغه الهى اين است كه هيچ نيازى را بدون پاسخ نگذارد.
 
آرى اگر انسان احساس عطش و گرسنگى مىكند بايد آب و طعامى باشد تا رفع تشنگى و گرسنگى نمايد. حال بايد ديد كه چه عواملى اضطراب او را رفع مىكنند و چه دارويى براى او شفا بخش است و كدام طبيب به درد او عالم مىباشد؟
 
ترديدى نيست كه روح و حقيقت تعاليم دين به نيازهاى روحى و گرايشات غريزى و فطرى او برگشت مىكند و با جزم و يقين مىتوان گفت كه هيچ يك از دستورات دين بىارتباط با تكامل انسانى او نيست. «جان و جوهر پاسخ اسلامى به دنياى متجدد در جهات دينى و معنوى و فكرى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ دكتر حسين نصر جوان مسلمان و دنياى متجدد، ص342.
 
زندگى بشر نهفته است. همين جهات است كه كردار بشر و نحوه تلقى او را از جهان پيرامون رقم مىزند. مهمترين پاسخ يك جوان مسلمان و مهمترين گامى كه بايد او پيش از هر چيز بردارد اين است كه قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد. دنياى متجدد به تدريج تباه شده است و در صدد است همه آنچه را كه مقدس و طبعاً دينى است از بين ببرد و بخصوص با اسلام به عنوان دينى كه از نگرش قدسى نسبت به زندگى و قانون الهى در برگيرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نكرده است مخالفت دارد. اكثر مشترقان غربى حدود دو قرن به اسلام مىتاختهاند و سعى داشتهاند به مسلمين ياد دهند كه دين خود را چگونه بفهمند»(1). همه اين تلاشها بدان جهت صورت مىگيرد كه اسلام چون مسيحيت و يهوديت تحريف نشده و متون واقعى آن در دست است و پاسخ همه معضلات را مىتوان در او جست.    
 
در متن و منبع همين دين (قرآن) به مسلمانان تعليم داده مىشود كه قرآن شفاى همه امراض قلبى انسانهاست قد جاءتكم موعظةٌ من ربكم وشفاءٌ لما فى الصدور. «اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمد و درمان آنچه كه در سينههاست»(2).
 
و خداوند، عالِم به سرّ و علن همه موجودات بوده پس تنها طبيب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه كاملى است كه با عمل بدان مىتوان
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ جوان مسلمان و دنياى متجدد، ص352.
 
2 ـ سوره مباركه يونس، آيه 57.
 
سلامت كامل را بدست آورد چنانچه على(عليه السلام) فرمودهاند: «از قرآن براى بيمارىهاى خود شفا طلب كنيد و براى حل مشكلات خويش به آن استعانت بجوئيد چه اينكه در قرآن شفاى بزرگترين دردهاست كه آن درد كفر و نفاق و گمراهى است»(1).
 
و نيز در همين دين تأكيد بسيار رفته است به اينكه اطمينان قلبى شما انسانها در گرو ياد الهى است. الا بذكر الله تطمئنّ القلوب «آگاه باشيد كه با ذكر و ياد خدا دلها آرامش مىيابد»(2).
 
پس تنها ملجأ و پناهگاه واقعى، اتصال قلوب به عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه كامل به خالق قادر است تا اينكه خود را بدان وابسته ببند و از غير او دل بركند و پاسخ اصلى و برآوردن همه نياز و فقر خود را در بىنيازى و غناى او يابد و هدايت خويش را در عمل به دستورات و تعاليم او بداند و تعديل شخصيت و تكميل انسانيت خود را در انس و آشنايى با تعاليم قرآن و دستورات اسلام جستجو نمايد.
 
 
ياد و ذكر خدا مايه آرامش دلها
انسان موجودى است كه در زندگى خود، خواه نا خواه با اضطرابات و نگرانىهايى روبروست. گاهى اين نگرانىها براى برخى محدود به مسائل مادى است و گاهى از اين حد گذشته و جنبه غير مادى و معنوى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
 
2 ـ سوره مباركه رعد، آيه 28.
 
هم پيدا مىكند. اين حالت گاهى برخى از انسانها را چنان به خود مشغول مىدارد كه تمام عمرشان را در بر مىگيرد و با همان حالت از دنيا مىروند و در برخى ديگر، مدّتى از حياتشان را اشغال و زمانى سر بلند مىكنند كه مدت زيادى از عمرشان سپرى شده است. امّا عدهاى از افراد آگاه با تدبير خاص جلوى اين حالات درونى خود را گرفته و نا آرامى درونى خود را آرامش مىبخشند.
 
براى همه ما اين نكته حائز اهميت بسيارى است كه بدانيم عامل اين آرامش چيست و چگونه آن اضطراب به طمأنينه تبديل شده و آرامش تضمين و تأمين مىگردد.
 
آرى خداوند با يك جمله كوتاه و مختصر پاسخ اين سؤال را دادهاند كه «بدانيد با ياد خدا دلها آرام مىگيرد».
 
امّا بايد گفت كه اين كلام الهى براى بسيارى از افراد حتى تحصيل كردههاى ما شايد مبهم بوده و تفسير آن روشن نيست. علامه طباطبائى(رحمه الله)صاحب تفسير ارزشمند الميزان در تبيين و تفسير اين آيه مىفرمايند: «در اين آيه و كلام الهى تذكر و توجهى براى مردم است كه قلبها را متوجه و متمايل به ياد و ذكر او سازند. زيرا هيچ تلاش و همتى براى انسان در زندگيش نيست مگر براى رسيدن به سعادت و نعمت و هيچ ترسى ندارد مگر ترس از افتادن در بدبختى و سختى و شقاوت و خداوند تنها سبب و يگانه عاملى است كه امور خير در دست اوست و نيز همه خوبىها به او بر مىگردد. و او قادر بر بندگان و ضامن سعادت ايشان است. پس توجه و
 
اعتماد و اتصال به او موجب نشاط و شادابى و كمال مطلوب است. پس قلبها به ياد او از نگرانىها و اضطرابات مطمئن مىشوند و تسكين مىيابند»(1).
 
در روايت وارد شده است كه وقتى اين آيه (آيه 28 سوره رعد) نازل شد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اصحابش فرمود آيا مىدانيد معنى اين آيه چيست؟ اصحاب گفتند خدا و رسولش بهتر مىدانند. فرمود: «كسى كه خدا و رسول او و اصحاب پيامبر را دوست بدارد». و در روايت ديگر دارد كه خدا و رسول و اهل بيت و پيروان و شيعيان ما را دوست داشته باشد»(2).
 
 
نماز بارزترين مصداق ذكر خدا
ذكر در لغت به معناى حفظ مطالب و معارف آمده با اين فرق كه حفظ به معناى بدست آوردن در ابتداى امر گفته مىشود و ذكر به ادامه و حاضر داشتن آن. كه آن حضور گاهى قلبى است و گاهى قولى و به همين خاطر ذكر را به دو قسم قلبى و زبانى تقسيم كردهاند(3).
 
و امّا مصداق ذكر: براى ذكر افراد و مصاديق زيادى در قرآن و سنت بيان شده است ولى آنچه از فحص و بررسى در آيات و روايات بدست مىآيد اين است كه نماز، فرد واقعى و مصداق حقيقى ذكر الهى است چون نماز
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ الميزان فى تفسير القرآن، ج11 ص358.
 
2 ـ الميزان فى تفسير القرآن، ج11 ص370.
 
3 ـ مفردات الفاظ القرآن، ص181.
 
دستورى است كه در همه شرايع و اديان الهى جزء فرائض و واجبات بوده است و خداوند در قرآن كريم تصريح كرده است كه مراد از ذكر الهى، نماز است.
 
اَقِم الصلاة لذكرى «نماز را بپا دار تا به ياد من باشى»(1). و در آيه ديگر مىفرمايد: ولذكر الله أكبر «نماز بزرگترين ذكر الهى است»(2).
 
اينكه نماز را برترين مصداق ذكر خدا ياد كرده شايد بدين جهت باشد كه در حال قيام به نماز، نفس آدمى در اثر توجه به مبدأ اعلى و خالق يكتا از اضطراب درونى دور شده و سختىها و ناملايمات را از ياد مىبرد. و شايد وجه كمك گرفتن از نماز در آيه استعينوا بالصبر والصلاة «يعنى از صبر و نماز استعانت بجوئيد»(3) همين باشد. در تفسير آيه 91 سوره مباركه مائده «انّما يريد الشّيطان أن يُوقعَ بينكم العداوةَ والبغضا فى الخمر والميسر ويصدّكم عن ذكر الله وعن الصّلاة فهل أنتم منتهون» «شيطان مىخواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار عداوت ايجاد كند و شما را از ذكر خدا و نماز بازدارد آيا خوددارى خواهيد كرد». گفته شد كه: «به اين دليل خداوند در اين آيه نماز را جداى از ذكر خدا اسم برد ـ با توجه به اينكه نماز هم ذكر خداست ـ كه نماز فرد كامل از ذكر الهى است و خداوند اهتمام بيشترى به امر آن دارد و در روايت صحيح هم وارد شده كه نماز پايه و ستون دين است»(4). و نيز از
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه طه، آيه 14.
 
2 ـ سوره مباركه عنكبوت، آيه 45.
 
3 ـ سوره مباركه بقره، آيه 45.
 
4 ـ الميزان، ج6 ص123 چاپ بيروت (دوره بيست جلدى).
 
كلمه «موقوت» در آيه 103 سوره مباركه نساء كه فرمود: انّ الصلاة كانت على المؤمنين موقوتاً. «استفاده مىكنند كه وقت در نماز كنايه از ثبات و تغيير ناپذير بودن اين فريضه الهى است يعنى نماز يك فريضه ثابتى است كه در هيچ حال ساقط نمىشود و هرگز تبديل به چيز ديگر نمىگردد آنطور كه مثلاً روزه در مقام اضطرار تبديل به فديه مىشود»(1).
 
بنابر اين كمترين ترديد در اين مطلب روا نيست كه ياد خدا آرام بخش دلها از همه يأسها و ناآرامىها بوده و نماز روشنترين مصداق و فرد اكمل از ذكر الهى است.
 
نتيجه اينكه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تكيه گاه امن و مأمن مستحكم براى انسانها خصوصاً جوانان است كه هرگز نفس خويش را از افتادن در مهلكه حوادث مصون نمىبينند و شايد به همين سبب باشد كه در كتاب آسمانى قرآن كمتر عبادتى چون نماز مورد اهميت قرار گرفته است تا آنجا كه حدود صد و چهارده مورد اين كلمه در قرآن بكار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است. و در صدق و درستى ادعاى ما همين بس كه جوانى از انصار نماز را با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بجا مىآورد و با اين وصف آلوده به گناهان زشتى نيز بود. اين مطلب را به عرض پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رساندند. حضرت فرمود:
 
انّ الصلاةً تناهُ يوماً «نمازش او را روزى از اين اعمال پاك مىكند»(2).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ الميزان، ج5 ص65 چاپ بيروت.
 
2 ـ مرحوم طبرسى ـ تفسير مجمع البيان ـ ، ج7 ص447.
 
 
آيا نماز انسان را از زشتى باز مىدارد؟
چنانچه گفته شد نماز انسان را از اعمال زشت باز مىدارد و در قرآن و سنّت عامل دورى انسان از فحشا و منكرات شمرده شده است. با اين توصيف كه نماز، تنها ذكر الهى باشد كه اين همه اثر داشته باشد جاى اين سئوال است كه: پس چرا بسيارى از افراد خصوصاً جوانان با اينكه اهل نمازند چنين آثارى در زندگىشان مشهود نيست؟ اگر قرآن مىفرمايد: اِنّ الصلاةَ تنهى عنِ الفحشاء والمنكر «همانا نماز از فحشا و زشتى دور مىكند»(1).
 
پس چرا بسيارى از افراد نماز مىخوانند ولى دامان آنان به گناهان و زشتىها آلوده است؟
 
اگر آثار نماز، نورانيت قلب و طهارت باطن باشد چگونه قلب پاك و طاهر، آلودگى و پليدى را پذيراست؟
 
در پاسخگويى به اين سئوال عالمان دينى و مفسران، اقوال متعددى را بيان داشتهاند كه به صورت فشرده بيان مىشود.
 
1 ـ برخى از ايشان در مقام جواب به اين اشكال، در مفهوم و معناى نماز، دقيق شدهاند و گفتهاند كه منظور از نماز در اين آيه كه مىفرمايد: «نماز بخوان همانا نماز تو را از فحشاء و منكرات دور مىسازد» به معناى دعاست و مراد دعوت كردن و تشويق نمودن مردم است به امر الهى و معنى آيه اين است كه: قيام كن به دعوت كردن مردم به سوى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه عنكبوت، آيه 45.
 
دستورات الهى كه اين دستور الهى مردم را از فحشاء و منكرات دور مىسازد. اين قول صحيح نيست چون با ظاهر آيه سازگار نيست.
 
2 ـ بعضى ديگر قولشان اين است كه: قسمى از نمازها داراى چنين آثارى مىباشند امّا همه نمازها چنين انعكاس و بازتابى ندارند.
 
3 ـ عدهاى از مفسرين جواب دادهاند به اينكه: نمازگزار مادام كه مشغول نماز است اثر دورى از گناه در او ايجاد شده و بعد از اقامه نماز اين اثر و فايده مترتب نيست. يعنى اثر نماز كه دورى از منكرات و زشتىها باشد مقطعى و زود گذر است.
 
4 ـ جواب ديگرى كه داده شد اين است كه: نماز مثل يك انسان به نماز گزار گويد از فحشاء و زشتى دورى و اجتناب كن و ليكن لازمه نهى از گناه و زشتى اين نيست كه مخاطب در مقام عمل مجبور به ترك يا دورى باشد. نهى نماز از نهى خداوند متعال كه بزرگتر نيست. نهى خداوند موجب ترك از زشتى نمىگردد تا چه رسد به نهى نماز.
 
5 ـ برخى ديگر از مفسرين در دفع اشكال مزبور گفتهاند: نماز را براى اين مىخوانند كه به ياد خدا بيفتند چنانچه خداوند فرمود: اَقِمِ الصلاة لذكرى «نماز را براى ياد و ذكر من بپا دار». و كسى كه به ياد خدا باشد قطعاً كارها و اعمالى كه مورد رضاى خدا نباشد انجام نمىدهد. و اگر كسى را مىبينيم كه نماز مىخواند باز دست به گناه مىزند او اگر نماز نخواند يقيناً گناه و معصيت بيشترى خواهد كرد. و نماز همين مقدار
 
در او تأثير گذاشته كه گناه و معصيت او را كمتر نمايد(1).
 
6 ـ قول آخر سخن علامه طباطبائى(رحمه الله) است كه به نظر مىرسد مستدلترين پاسخ به اين اشكال باشد. ايشان ضمن ردّ و كافى نبودن اقوال و پاسخهاى مزبور چنين مىفرمايند: «آنچه از ظاهر آيات نماز بر مىآيد اين است كه اگر دستور دادهاند به اينكه مردم نماز بخوانند براى اين بوده كه نماز آنان را از فسق و فجور باز مىدارد. و اين تعليل مىفهماند كه نماز عملى است عبادى كه انجام آن صفتى در روح پديد مىآورد كه آن صفت به اصطلاح، پليسى است غيبى و صاحبش را از فحشاء و زشتى دور مىسازد و قلب و دلش از معاصى و منكرات پاك مىگردد. پس اثر طبيعى نماز اجتناب از معاصى است به نحو اقتضاء نه علت تامه دورى باشد. يعنى اين اثر در همه نماز گزاران وجوددارد امّا به نحو اقتضاء نه به نحو عليت. پس اينكه گفته شد در بعضى افراد و مصاديق نماز اين اثر مطرح است نه در همه نمازها صحيح نيست. و يا اينكه گفته شود اثرش فقط در حال نماز است نيز قول درسى نيست بلكه اثرش دائمى و هميشگى است و همينطور اقوال ديگر با اين استدلال طرح مىگردند و رد مىشوند پس نماز اين اثر بازدارندگى را در زندگى نمازگزار بصورت مطلق ايجاد مىكند يعنى هم اين اثر كلّى است و هم دائمى. امّا در حدّ اقتضاء نه در حد علّت تامه. وقتى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تفسير الميزان، ج16 ص138.
 
اقتضائى شد موانع بايد برطرف گردند تا اثر ظاهر گردد»(1).
 
پس تخلف آثار دورى و پاكى از رذايل اخلاقى در نماز، زمانى است كه موانعى بر سر راه آن بوده باشد. كه آن موانع جلوى تأثيرش را سد كرده است.
 
بنابر اين هر گاه بر درخت نماز، بار و ثمرى ننشست كه نمازگزار از آن بهرهگيرد بدون ترديد موانعى در آن دخيلاند كه نخست بايد آن موانع را شناخت سپس در رفع آن بايد كوشا بود.
 
در واقع پاسخ صحيح از ميان پاسخهاى ششگانه همين قول آخر است و مطالعه در زندگى قائمين و تاركين به نماز مؤيد همين قول است. چون آنانكه به نماز اهميت مىدهند نسبت به حلال و حرام الهى مقيدند و كسانى كه نسبت به نماز اهميت كمترى قائلند به همان اندازه در مقابل گناهان، حساسيت كمترى از خود نشان مىدهند.
 
 
آفات و موانع آثار نماز
چنانچه در اين بخش روشن شد وجود موانع، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد كه آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد. لذا در اين قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مىشود تا شايد با شناخت آن در رفع آنها بكوشيم و آثار نماز را در زندگى و حيات خويش لمس نمائيم. وامّا مهمترين آفات عبارتند از:
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ الميزان، ج16 ص139.
 
 
الف ـ اكتفا به صورت و ظاهر نماز:
تكيه كردن به صورت نماز و اعتماد به هيأت ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذكار و اوراد و روح و حقيقت نماز، يكى از عوامل مهم عدم تأثير گذارى آن است. همانطور كه قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقيقت آن، در ظاهرش خلاصه نمىشود بلكه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سيرت و باطن نيز هست يعنى حقيقت نماز بسى گستردهتر از تصور عدهاى است كه آن را در حركات ظاهرى محدود دانسته و به همان هيأت صورى تمسك و تشبث جستهاند، آثار نماز به حقيقت و روح آن پيوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فوايد و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قيام به حقيقت آن نيست و در واقع ذكر بودن نماز هم به همين معناست. امّا اينكه حقيقت و باطن نماز چيست؟ گفته شد كه حضور قلب، فهم معناى اذكار، تعظيم در مقابل عظمت الهى و هيبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و اميدوارى از او، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچيز بودن خويش از معانى باطنيه و مفاهيم كامله نماز است(1). چنانچه از امام رضا(عليه السلام) در اين باب سئوال شد فرمودند: «علّت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است و مبارزه با شرك و بت پرستى و قيام در پيشگاه خداوند در نهايت خضوع و نهايت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظيم
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مرحوم نراقى ـ معراج السعادة ـ ، ص666.
 
پروردگار»(1).
 
بنابر اين توقع دست يابى به همه آثار مفيده كه موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پليدىهاى اخلاقى مىگردد با صرف انجام حركات ظاهريه، انتظارى غير منطقى و عقلى مىنمايد چون اكتفا به ظاهر و غفلت از اينكه چه مىگويد و با كه سخن مىگويد و چه مىخواهد و حمد و ثنائى كه بر زبان مىآورد چه معنايى در بردارد چيزى از آثار نماز را بر نمىتابد. اينگونه نمازگزاران مصداق بارز كلام عتاب آلود خداوند مىباشند كه فرمود: فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون. «اى واى بر نمازگزاران كه دل از ياد خدا غافل دارند»(2).
 
و يا اينكه رسول گراميش فرمود: هر كس كه نداند و نفهمد كه در نماز چه مىگويد نقصان كرده است.
 
پس آنچه كه به نماز معنى مىبخشد حركات ظاهريه آن نيست بلكه آن روح نماز است كه فرد نمازگزار را تعالى و كمال مىبخشد. بارى اينكه نماز چون جميع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقيقتى است.
 
«مادام كه انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نيز صورى و صورت نماز است و فايده آن نماز، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى كه قيام به جميع اجزاء و شرايط آن كند. ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نيست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ وسائل الشيعه، ج3 ص4.
 
2 ـ سوره مباركه ماعون، آيه 6 ـ 5.
 
برد نماز او حقيقت پيدا مىكند پس بر مؤمن به حق و حقيقت و سالك الى الله به قدم معرفت لازم است كه خود را براى اين سفر معنوى و معراج ايمانى مهيا كند و عوائق و موانع سير و سفر را از خود دور سازد»(1).
 
 
ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:
يكى ديگر از عواملى كه موجب مىشود تا نماز تأثيرى در حيات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سير ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.
 
اينكه نماز را «ذكر الله» ناميدهاند شايد وجهش اين باشد كه ذكر الله يعنى استحضار ياد خدا در دل كه ملازم كمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است. ملاك و ميزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همين نكته است كه امام العارفين و سيد السالكين على(عليه السلام) فرمودهاند:
 
«همانا دو نفر از امت من به نماز مىايستند و ركوع و سجودشان يكى است و حال آنكه مابين آنها مثل مابين زمين و آسمان است»(2).
 
اگر سئوال شود كه معناى حضور قلب چيست؟ مستفاد از كلام بزرگان و اولياى دين اين است كه: «حضور قلب يعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى كه به آن مشغول است تا اينكه بداند كه چه مىكند و چه مىگويد و تمركز فكر و اقبال به نماز داشته باشد و اين را خشوع دل نيز
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ امام خمينى ـ سر الصلاة ـ ، ص22.
 
2 ـ بحار الانوار، ج81 ص249.
 
مىگويند يعنى جميع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چيزى نگذرد و ديگرى خشوع جوارح است كه اعمال ظاهرى نماز گزار است»(1).
 
وحضور قلب يعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى كه گويا تو او را مىبينى و قلب تو تجلىگاه اوست و حداقل مراتب آن اينكه فهم كنى كه اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند. اعبد الله كانك تراه وإن لم تكن تراه فإنَّه يراك»(2).
 
از حضرت موسى(عليه السلام) روايت شده كه از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا ياد كنى ياد كن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت ياد من خاشع و با وقار باش و چون مرا ياد كنى زبان خود را در عقب دل خود بدار يعنى اوّل به دل ياد كن و بعد به زبان و چون در حضور من بايستى بايست مانند بنده ذليل و مناجات كن با من با دل ترسناك و زبانى راستگو. و از امام باقر(عليه السلام) حديث شده است كه: نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا مىرود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمىرود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده تا نقصانى كه به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام كند. و اين سخن و كلام عرشى امير المؤمنين(عليه السلام) است كه: «خوشا به حال آن كس كه خالص كند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چيزى كه چشمش
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ رك: معراج السعاده، ص666.
 
2 ـ بحار الانوار، ج25 ص204 روايت 16 باب 6.
 
مىبيند و فراموش نكند ذكر خدا را بواسطه آن چيزهايى كه گوشش مىشنود و محزون نشود دلش به آن چه كه به غير عطا شده است».
 
و در سيره سيد الساجدين امام زين العابدين(عليه السلام) آوردهاند كه ابو حمزه ثمالى گويد امام(عليه السلام) را ديدم كه نماز مىگذارد و رداى مباركش از كتف او افتاد او درست نكرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض كردم فرمودند آيا مىدانى در خدمت كه بودم بدرستى كه نماز به درجه قبول نمىرسد مگر به قدرى كه دل متوجه او باشد»(1).
 
بنابر اين مستفاد از اخبار و روايات اين است كه نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حيث فقهى رفع تكليف مىكند ولى چنين نمازى محرك انسان در طريق وصول و مسير عروج نيست. يعنى اگر كسى نماز بدون حضور قلب اقامه كند به تكليف خود عامل بوده و به همين جهت عقاب و عذاب تارك الصلاه بر او مترتب نيست و به همين دليل به حكم فقهى مهر صحت بر او مىخورد و ليكن اثر چنين نمازى به همين مقدار است كه فارق ميان او و تارك الصلاه است.
 
پس معلوم شد كه اگر نماز ما آن همه تأثير معنوى و عرفانى را كه در روايات آمده ندارد گيرش در كجاست. رادع و مانع اصلى اين است كه دل به نماز نمىدهيم. اكثر ما راضى هستيم به اينكه نمازى خوانده باشيم تا در زمره سركشان و طاغيان قرار نگيريم و اين نكته را از آن جهت گوئيم كه وقتى به نماز ايستيم بسيارى از كارهاى فراموش شده در اذهان زنده
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ رك: سر الصلاه (امام خمينى)، ص36. معراج السعاده، ص668 به بعد.
 
مىشود. تو گوئى نماز كليد خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خيالات است. در غالب نمازهاى ما اين كلام امام خمينى(رحمه الله)صادق است كه:
 
«نماز كليد دكان يا چركه حساب يا اوراق كتاب و يا فرصتى براى مشغول شدن به افكار متشتته و خواطر شيطانيه ماست»(1).
 
«يكى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى يك جوال مىبافت و آخر هفته حساب مىكرد و مزد شاگردهايش را مىپرداخت. روزى به هنگام حساب يك جوال از قلم افتاد آنچه فكر كردند كه آن را به چه كسى دادهاند به خاطرشان نيامد. غروب نزديك بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد كه آن جوال را به چه كسى داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى دادهايم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مىخواندى يا جوال پيدا مىكردى؟ استاد از اين واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گرديد»(2).
 
و نيز در همين باب در شرح حال سيد رضى و سيد مرتضى علم الهدى دو برادرى كه از شاگردان وارسته شيخ مفيد(رحمه الله) بودهاند آوردهاند كه سيد رضى به برادر بزرگ خود سيد مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمىكرد برادر بزرگتر به نزد مادر شكايت برد و مادر سيد رضى را نصيحت كرد سيد رضى به توصيه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سر الصلاه، ص48.
 
2 ـ نشان از بىنشانها، ص323.
 
كرد. امّا در اثناء نماز، نمازش را تمام كرد و از مسجد بيرون رفت، سيد مرتضى نزد مادر آمد و گفت سيد رضى آنچه امروز كرد بدتر از پيش بود مادر ماجرا را از سيد رضى جويا شد. سيد رضى در جواب گفت: در اثناء نماز ديدم كه برادرم در خون حيض غرق است به ناچار نماز را شكستم چون كه طهارت شرط صحت نماز است، مادر شرح حال را با سيد مرتضى در ميان گذاشت سيد گفت راست مىگويد زيرا در مسير رفتن به مسجد زنى درباره احكام خون حيض از من سؤال كرد به او پاسخ دادم. امّا در اثناء نماز به اين انديشه افتادم كه جوابى كه دادم درست بود يا اشتباه»(1).
 
پس علم و آگاهى به اين نكته بر همه خصوصاً بر جوانان كه داراى قلبى پاك و باطنى صاف مىباشند لازم است كه حضور قلب و اخلاص هر چند كه شرط صحت نماز نيست ولى شرط كمال آن است و بايد اين مانع كه خواطر غير الهى و شيطانى در حال نماز است را از بين برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلك به ملكوت پرواز دهد كه الصلاه معراج المؤمن.
 
  
 
 
ج ـ استخفاف و سبك شمردن نماز:
در تعاليم و دستورات دين اسلام اگر خواسته باشيم احكام و تعاليم فردى را طبقه بندى نمائيم نماز در بالاترين مرتبه طولى نسبت به ساير
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نشان از بىنشانها، ص323.
 
احكام قراردارد. مسلّم است كه در مقام انجام عمل به هر يك از دستورات الهى بايد به جايگاه آن توجه كامل بعمل آيد چون كه آثار و بركات وجودى هر يك از آنها بنابر اهميتى است كه شارع در نظر داشته است سبك شمردن حكمى از احكام دين به اين معناست كه آن اهميت الهى را بكاهيم. حال اين كاستن مىتواند شامل محافظت نكردن و مراقبت نداشتن آن به وقت خاص خودش يا ترجيح امور غير ضرور بر آن و يا درست ادا نكردن برخى از اجزا و اركان آن و مواردى ديگر بشود. همه اين امور مىتواند در حقيقت نوعى تضييع يا تضعيف در حكم الهى بشمار آيد. و هر گونه تضعيفى مانع از ظهور بركات و بروز آثار آن حكم خواهد بود. در باب نماز كه يكى از احكام الهى است تأكيد و توصيه زيادى شده است و اين حكم از ساير احكام الهى مستثنى نيست. از رسول گرامى اسلام روايت است كه: «هر كس به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است»(1). و نيز خاتم رسالت(صلى الله عليه وآله وسلم) در حديثى ديگر فرمودهاند: «كسى كه نماز را سبك شمارد خداوند بركت و خير را از عمر و مال او بر مىدارد و نتيجه كارهايش را از بين مىبرد و با گرسنگى و تشنگى و ذلت جان او را مىگيرد»(2).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ شيخ عباس قمى ـ سفينه البحار ـ ، ج2 ص43.
 
2 ـ همان مأخذ، ص43.
 
و در حديث ديگر آمده است كه: «نماز، چون در وقت آن گزارده شود سپيد و درخشان نزد صاحب خود باز مىگردد و مىگويد: همان طور كه مرا رعايت كردى خداوند تو را مورد رعايت و حفظ خويش قرار دهد. ليكن اگر نماز، در غير وقت آن گزارده شود و رعايت حدود آن نشود سياه و ظلمانى نزد صاحب خود مىآيد و مىگويد: همان گونه كه مرا ضايع ساختى خدايت تو را ضايع و تباه سازد»(1). و اين روايت از امام صادق(عليه السلام) معروف است كه در آخرين لحظات عمر شريفش دستور داد كه همه اهل بيتش اطراف او جمع شوند وقتى همه آمدند بعنوان آخرين وصيت فرمودند: «اگر كسى از شما نمازش را سبك شمارد هرگز به شفاعت ما معصومين نمىرسد»(2). اين موضوع نه تنها مورد تأكيد همه اولياى دين بوده بلكه سيره مستمرهشان بر اين اساس استوار بود كه با دقت و توجه هر چه بيشتر از نماز خود محافظت مىكردند. برخى از زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مىكردند كه حضرت نزد ما نشسته بود و با ما سخن مىگفت و ما با او سخن مىگفتيم هرگاه وقت نماز داخل مىشد از براى آن حضرت حالتى روى مىداد كه گويا ما او را نمىشناختيم به او عرض مىكرديم كه تو را چه شده است فرمود اداى امانتى است كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين و كوهها
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار، ج80 ص25 روايت 46.
 
2 ـ بحار الانوار، ج84 ص234 باب 16.
 
عرضه كرد و همه از تحمّل آن اِبا كردند(1). نه تنها پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بل همه اهل بيت عصمت و طهارت بر اين سيره منسلك بودهاند و نيز تابعين ايشان در طريق سعادت و وصول به كمال آن را تعقيب مىكردند. در خاطرات امام خمينى(رحمه الله) نقل است كه: به نماز اول وقت بسيار اهميت مىداد روايتى از امام صادق(عليه السلام)نقل مىكردند كه اگر كسى نمازش را سبك شمارد از شفاعتشان محروم مىشود. من يك بار به ايشان عرض كردم سبك شمردن نماز شايد به اين معنى باشد كه شخص نمازش را يك وقت بخواند و يك وقت نخواند گفتند نه اين خلاف شرع است منظور امام صادق(عليه السلام) اين بود كه وقتى ظهر مىشود و فرد در اوّل وقت نماز نمىخواند در واقع به چيز ديگرى رجحان داده است(2).
د ـ عدم مداومت در نماز:
خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معين براى بندگانش فرض و واجب كرده است. همه فقهاء اعم از شيعه و سنى اجماع دارند بر اينكه افضل اوقات نماز، اقامه آن به وقتشان است و حتى برخى از فقهاى شيعه چون شيخ مفيد و اتباع ايشان اوقات شرعى نمازهاى يوميه را مضيق دانسته و قبول آن در غير وقت را از باب تفضّل مىدانند. اينكه شارع براى نماز اوقات پراكندهاى را تعيين فرمود شايد وجهش اين باشد كه هرگاه
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ معراج السعاده، ص669.
 
2 ـ امام در سنگر نماز، ص16.
 
انسان به امور زندگى دنيايى بپردازد و به امر معيشت همّت نمايد مشاغل مادى او را از تأمل وتفكر به امور معنوى بازداشته و يا مورد غفلت قرار مىدهد به همين جهت بر بنده مؤمن امر شد كه در ميان فواصل كارهاى دنيوى لحظاتى را به امر معنوى او روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خويش، كُرنش كند تا حقيقت انسانىاش به باده نسيان و فراموشى سپرده نشود و شخصيت آدمى به اين واسطه تعديل گردد چه اينكه اگر همه اهتمام او در مسير ماديات محدود بود ايشان را با ساير حيوانات تمايزى نبود. نماز چون داروى شفا بخش براى روح مىباشد كه اگر سستى و فترتى در اقامه آن ايجاد شود و به صورت مداوم انجام نگيرد قطعاً سلامت روح را تأمين نخواهد كرد چنانچه در مرض جسم هم همين است. پس اين فريضه مهم نبايد ابزار و وسيلهاى براى رفع مشكلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى يا پر نمودن اوقات بيكارى ما تلقى گردد. چگونه بهبودى و سلامت براى يك مريض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست. نماز و ساير فرايض دينى نيز چنين است. با اين وصف اگر خواسته باشيم كه در سفر يا مرض و يا به بهانه خواب نوشين صبحگاهى نماز را ترك نمائيم و در صورت مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قيام به آن در اوقات بيكارى اكتفا نمائيم بسيار روشن است كه از چنين نمازى بهره و نصيبى نخواهيم برد. چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند: آفةُ العبادة الفترةُ «آفت عبادت سستى و عدم مداومت است»(1). پس در صورت ترك اين فريضه الهى و امتثال مقطعى و غير مداوم آن و يا هر گونه فترت و سستى در نماز موجب از بين رفتن آثار و فوايد آن خواهد شد بنابر اين قيام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتب آثار ضرورى است و شايد به همين جهت باشد كه قرآن كريم يكى از اوصاف مؤمنين را چنين بيان مىكند. الذين هم على صلاتهم دائمون «آنان كه همواره نمازشان را مىخوانند و هرگز نماز را ترك نمىكنند»(2). مواردى كه بيان شد آفات عمده و موانع اساسى در ظهور بركات نماز بشمار مىآيند امّا عناصرى مثل ريا، عجب و خودبينى و گناهان ديگر بسيار مهم مىباشند. باشد كه همه ما خصوصاً نسل جوان ما با برداشتن اين موانع و زدودن آن بتوانيم از نورانيت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا كه در اين فريضه بزرگ الهى نهفته است كمال بهره را ببريم. در پايان اين مقال بعنوان حسن ختام، خطابم به همه جوانان عزيز و وارثان خون شهيد كه ثبات شخصيتشان متضمن قوام و پايدارى جامعه و تزلزل در افكار و رفتار آنان موجب لغزش و تزلزل اجتماع است اين است كه بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اينكه ترك عبادات خصوصاً نماز، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذايل اخلاقى و
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ علامه مجلسى ـ بحار الانوار ـ ، ج77 ص68.
 
2 ـ سوره مباركه معارج، آيه 23.
 
مشكلات زندگى است و نماز با حفظ شرايط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود، رفرف عروج، مَسند سلوك، مَركب خلوص و مقصد معبود است. جوانان عزيز «شماها بهتر مىتوانيد تهذيب نفس كنيد شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها، در شما آن ريشههاى فساد كمتر است. يك پير بخواهد اصلاح شود بسيار مشكل است جوان زودتر اصلاح مىشود. هزاران جوان اصلاح مىشوند و يك پير نمىشود. نگذاريد براى ايام پيرى. الان خودتان را بايد تبعه تعليمات انبياء كنيد مبدا اين است از اينجا بايد رفت»(1).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ امام خمينى(رحمه الله) تفسير سوره حمد، ص41 (انتشارات محمد).
 
فصل دوّم :
علل كم توجّهى يا بىتوجّهى برخى از جوانانبه نماز
 
 
راستى چرا در ميان نوجوانان و جوانان برخى آنچنان كه بايد، به نماز اهميت نمىدهند و يا اينكه چرا بعضى از آنان ارتباط چندانى با نماز ندارند و يا عدهاى از نوجوانان و جوانان در حاليكه از خانواده مذهبى و مسلمان هستند نماز نمىخوانند؟ اين سئوالى است كه ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحيح آن بوده نخست سعى داريم كه عوامل آن را شناسايى نموده سپس راه حلها را ارائه دهيم. موضوع مزبور بعنوان يك سئوال و موضوع تحقيق در ميان عده كثيرى از دانش آموزان دبيرستانى، دانش پژوهان مراكز پيش دانشگاهى و دانشجويان مطرح گرديد تا بدون هيچ حدس و گمانى از طرف نگارنده علل را از بيان خودشان جويا شويم كه در اين صورت قضيه از ظن و گمان خارج و به واقعيت عينى نزديكتر گردد. آنان در اين نظر سنجى علل و عواملى را برشمردهاند كه بسيار جالب توجه است. لازم به ذكر است كه برخى از اين علل از درصد بالايى برخوردار بوده كه اكثريت آن را بيان داشتهاند و بعضى ديگر در حدّ متوسط و ضعيف مطرح شدهاند. ما به ترتيب اهميت، آن عوامل و علل را بر مىشماريم سپس نحوه از بين بردن آنها و يا راه حلها را با استمداد از آيات و روايات با بضاعت اندك علمى ارائه خواهيم داد.
محيط خانواده و بىتوجهى والدين
بىتوجه بودن يا كم توجهى پدر و مادر يا مربى خانواده نسبت به فرزندان در محيط خانه و سطحى نگرى آنان در ابتداى نوجوانى فرزندان و يا احياناً بىمبالاتى اعضاى خانواده نسبت به مسائل دينى خصوصاً فريضه نماز تأثير بسزائى در تربيت فرزندان بجاى مىگذارد. بعنوان مثال فرزند اگر در خانهاى رشد نمايد كه در آن خانه كسى به نماز اهميت ندهد و يا در قبال مسائل دينى خود را مسئول ندانند و يا خود اهل نماز باشند ولى فرزند خانواده را تحريض و تشويق به نماز ننمايند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شايد در آينده بر اثر عوامل ديگر به نماز روى آورد كه اين احتمال ضعيفى است.
 
نوجوانى نوشته بود كه چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در
 
حاليكه در خانه ما هيچ يك اهل نماز نيستند و ديگرى بيان كرد كه توقع نماز خواندن از كسى كه هيچ يك از اعضاى خانوادهاش اهل نماز نباشند. توقع بىجايى است.
 
اينگونه از خانوادهها كه فرزندانشان تمايل و گرايش چندانى به مسائل عبادى از خود نشان نمىدهند بر دو قسمند: يك گروه خانوادههايى هستند كه والدين و مربيان آنان به نماز اهميت نمىدهند و طبعاً فرزندانشان از آنان تقليد مىكنند. اين دسته از خانوادهها اگر چه محدودند ولى وجودشان قابل انكار نيست. فردى نقل مىكرد ما چند نفر براى مهمانى به منزل كسى رفتيم بيشتر يا همه دوستان وضو ساختيم كه نماز بخوانيم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتيم در جواب به ما گفت يك مُهر در خانه داريم كه گاهى من با آن نماز مىخوانم و گاهى خانمم.
 
دسته ديگر خانوادههايى مىباشند كه خود ديندار و اهل عبادتند و ليكن نسبت به فرزندان خود در اين امر هيچ وقعى نمىنهند. نماز خود را مىخوانند و روزهشان را مىگيرند امّا از اينكه فرزندان به مسائل دينى پاى بند باشند يا نه براى آنها يكسان است. هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمىخواهند كه نمازش را بخواند و يا روزهاش را بگيرد. هيچ مسئوليتى را در قبال آنان احساس نمىكنند. گويا او همه چيز را مىفهمد و بايد با همان فهم خود عمل كند و يا همه اعمال او را حتى بعد از سن تكليف با بچه بودن توجيه مىكنند.
 
بسيار روشن و مسلّم است كه چنين فرزندى بزودى به عبادت تن در
 
نخواهد داد. كانون خانواده مهمترين عامل دراين زمينه محسوب مىشود چون كانونى كه جوان در آن رشد يافته كانون بىتفاوتى بوده است و هرگز كسى از طريق محبت و تشويق و يا از راه قهر و تهديد او را به امور عبادى و ادار نكرده و يا از او نخواسته است. چه بسا اين جوان نسبت به ساير امور زندگى فردى سر به زير و تسليم پذير و با شخصيتى از ديدگاه خانواده باشد و ليكن اهل نماز و ديانت نيست. اين بدان جهت است كه والدين در آن امور تأكيد داشته امّا در امور دينى اصرارى به خرج ندادهاند. و اگر در بُعد دينى توجه داشتند قطعاً خللى در او مشاهده نمىكردند.
 
 
عدم آگاهى و بينش كافى از فريضه نماز
عالم نبودن به محتواى نماز، درك پايين و بسيار اندك نسبت به تأثير آن، عدم توجه به جايگاه نماز در اسلام، نداشتن انگيزه و هدف در اقامه و برپايى آن، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادى از خدا و عدم دست يابى به آن يكى از عواملى است كه جوانان را از اين فريضه الهى دور نگه داشته است. در گفتهها و نوشتههاى بسيارى از آنان اين نكته جلب توجه مىكرد كه ما نمىدانيم براى چه بايد نماز خواند. اگر نماز نخوانيم چه مىشود. با ترك نماز چه چيزى را از دست خواهيم داد و ظاهراً مشاهده مىشود آنان كه نماز را برپا مىدارند با كسانى كه تارك نمازند فرقى نمىكنند. اگر نماز بايد در زندگى افراد مؤثر واقع شود پس چرا اين اثر ملموس نيست و چرا اين مرزبندى را عملاً ما نمىبينيم؟ مگر
 
خدا به دو ركعت نماز ما محتاج است؟ جوان بايد قلبش پاك باشد، انسان بايد با دوستان و همسايگان و نزديكان و همنوعان خود رفتار شايستهاى داشته باشد. خدا اينها را از ما خواسته است. نه اينكه نماز بخوانيم و در عين حال صدها عمل ناشايست را مرتكب شويم. اصل اين است كه ما انسان خوبى باشيم حال چه قائم به نماز باشيم يا تارك آن. پس ملاك انسان خوب بودن، نماز خواندن نيست بلكه دل و قلبى پاك داشتن است.
 
همه اين گفتهها حاكى از آن است كه شناخت لازم و آگاهى كافى از فضائل نماز و جايگاه آن در اسلام براى كثيرى از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است.
 
 
سستى و تنبلى
بعد از دو عامل مذكور، علت ديگرى كه در ترك يا بىتوجهى به نماز بيان شده است عنصر و عامل تنبلى است. غالباً نوجوانان و جوانان به آسانى تن به فعاليت نمىدهند مگر در امورى كه بيشتر جنبه احساسى و هيجانى داشته و يا در امورى كه با انگيزه و شناخت قبلى همراه باشد. براى فردى كه چند سال است به سن تكليف رسيده قدرى مشكل است در هواى سرد زمستان آستين خود را بالا زند و با آب سرد وضو بگيرد و يا كفش و پوتين را از پايش در آورد و مسح نمايد به همين خاطر گاهى از نماز خواندن طفره مىرود و يا براى او دشوار است كه از خواب نوشين صبح گاهى بزند و نمازش را بخواند و... .
 
هر چند كه برخى از نوجوانان و جوانان اين عامل را در موضوع مورد بحث مهم شمردهاند و ليكن به نظر مىرسد كه اين علت نمىتواند بعنوان يك عامل مستقل و بلكه يك علت به حساب آيد چون بعداً خواهيم گفت كه تنبلى خود معلول علل ديگرى مىباشد.
 
 
مجالست و همنشينى با دوستان ناباب
بديهى است كه نقش بسيار مهم دوستان در شكل دهى شخصيت انسانى خصوصاً در سنين نوجوانى و جوانى را نبايد ناديده انگاشت. دوستان شايسته و خوب در سوق دادن انسان به سوى سعادت و كمال مؤثرند و دوستان ناشايست در انحراف آدمى به سمت ناهنجاريهاى اخلاقى. چه بسا جوانانى كه در مسائل دينى علاقمند و به ديندارى خود راغبند و ليكن در محيطهاى مختلف از قبيل محلهاى كه در آن زندگى مىكنند يا محيط كار و تحصيل كه در آن ساعاتى از عمر را سپرى مىسازند با افرادى آشنايى شوند كه به تدريج او را در دام بىدينى و لا ابالى گرى گرفتار مىكنند.
 
 
فساد اخلاقى
برخى از جوانان در علت دورى از نماز و تعاليم دينى و مذهبى، مفاسد اخلاقى را بسيار مؤثر مىدانند. البته اين عامل در خانوادهها و
 
محيطهاى مختلف داراى شدت و ضعف مىباشد و در بروز و ظهور آن مىتوان عللى را بر شمرد كه هر كدام از آن عوامل به تنهايى مىتواند در ايجاد آن و انحراف شخص كافى باشد.
 
عواملى چون خواندن و مطالعه نوشتههاى تحريك آميز در مكتوبات و مقالات خصوصاً اگر با نثر روان يا بصورت نظم بوده باشد، تصاوير و عكسهاى مبتذل در بيرون از خانواده و نيز بد حجابى يا بىحجابى برخى از اعضاى فاميلى در مراسم جشن و سرور و عدم رعايت موازين شرعى و سنّتهاى غلط حاكم بر برخى از خانوادهها در درون خانواده مىتوانند در بروز مفاسد اخلاقى اشخاص خصوصاً جوانان تأثير زيادى داشته باشند. كم نيستند جوانانى كه با ايجاد و مهيا بودن چنين زمينههايى غسل بر آنها واجب گرديده و آن اراده و تصميم راسخ را ندارند كه در داخل وقت خود را تطهير نموده و نماز را بپا دارند و يا اگر در خارج وقت خود را پاك كردهاند قضاى نماز را بجا آورند چنانچه برخى صراحتاً گفتهاند كه نگاه به اين تصاوير و صحنهها، مقدمه و زمينه خود ارضايى و مفاسد ديگر اخلاقى است.
 
 
مزاحم دانستن نماز براى كارهاى شخصى
برخى چون در وقت نماز مشغول كارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اينكه نماز را در اوّل وقت آن اقامه كنند ندارند و وقتى كه
 
فرصتهاى اوّليه براى اقامه و برپايى نماز از دست برود تدريجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعاليت مىشوند اقامه نماز را مانعى براى انجام كارهاى خود مىدانند. البته خواهيم گفت كه اين عامل به بهانه شبيهتر است تا يك علت براى ترك يا بىتوجهى به نماز.
 
 
تكبر و غرور
عامل ديگرى كه در ترك نماز و ساير فرايض عبادى مىتواند مؤثر باشد غرور جوانى و تكبر و بزرگ منشى برخى از افراد است. صفت غرور از پستترين اوصاف انسانى است كه شايد بتوان گفت منشأ تمام گناهان و معاصى مىگردد. هرگاه اين خصلت در كسى پا بگيرد و استقرار يابد فرد را به مهلكههاى بزرگى مىكشاند با متصف شدن به اين صفت فرد چنين مىپندارد كه اگر در مقابل خداى خود سجده كند كوچك مىگردد بنابر اين براى اينكه بزرگى و غرورش محفوظ بماند در مقابل هيچ كس نبايد سر تعظيم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال. فلذا اين خيالبافى شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه او امر متعبدانه دور ساخته و مانعش مىشود كه او در مسير سعادت خويش گام بردارد. اين همان وصفى است كه وقتى در ابليس ظاهر و آشكار شد در مقابل دستور صريح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهى را در سجده بر آدم امتثال نمايد.
 
 
تسويف (واگذارى امور به آينده)
برخى از جوانان با توجه به اينكه چند سالى است كه وارد سن تكليف شده و در مقابل تعاليم و دستورات دين مكلف مىباشند و بر آنها واجب است كه به احكام دينى گردن نهند ولى با اين توجيهات كه ما هنوز جوانيم و تازه اوايل عمر ماست و بهانههايى از اين قبيل اعمال دينى را ترك مىكنند. جوان در بسيارى از مواقع نماز نخواندن خود را اين چنين توجيه مىكند كه من بعداً مىخوانم و يا قضاى آن را بجا مىآورم. عمر طولانى در پيش است پس مىتوان اعمالى كه امروز از من ترك مىشود در سنين پيرى و زمان بيكارى انجام داد و يا توبه كرد. بنابر اين عملى كه در آينده قابل جبران باشد و از طرفى مغفرت و بخشش الهى آن را شامل گردد جاى نگرانى نيست.
 
 
ضعف اعتقادى
عامل ديگرى كه در روحيه جوانان مىتواند تأثير زيادى را بگذارد باورهاى دينى و تقويت روحيات مذهبى است كه بخش عمده اين مسئوليت بر عهده مبلغان دينى مىباشد.
 
امروزه بخش عظيمى از جوانان كه بهترين و مهمترين، قشر جامعه محسوب مىشوند از ضعف اعتقادى رنج مىبرند. در كتب درسى خواندهاند كه خدا و قيامتى هست و مسائل دينى تا حدودى به آنان گفته
 
شده و ليكن به باور و يقين نرسيده است.
 
اصول اعتقادى را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلكه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد. تعاليم دين را با انگيزه و اعتقاد انجام نمىدهد و بيش از آنكه با درايت و بينش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور دينى برخورددارد. اين ضعف درعقيده و عدم استوارى آن برپايه منطق موجب مىگردد كه جوان به مسائل دينى آن اهميت خاص را قائل نباشد و يا پاى بندى كامل به تعاليم دينى را نداشته باشد. به همين جهت بسيار ديده مىشود كه بعضى از افراد، نماز خواندشان موسمى و فصلى است. مثلاً در فصل خاصى مثل ماه مبارك رمضان يا ايام ماه محرم و صفر، نمازشان را مىخوانند و بقيه ماههاى سال را با نماز وداع مىگويند.
 
و يا بعضى فقط به چند تا از نمازهاى واجب عمل مىكنند و نماز صبح را مثلاًنمىخوانند. اين نيست مگر از ضعف اعتقادى فرد. و تا اين ضعف جبران نگردد، مشكل فوق قابل حل نخواهد بود.
 
 
رفتار نامناسب مبلغان دينى
ابتدا اين نكته را متذكر شوم كه منظور از عنوان مزبور، انكار يا زير سئوال بردن مبلغان متعهد و متدّين خصوصاً روحانيون وارستهاى كه حيات خويش را صرف تبليغ دين نمودهاند نيست بلكه توجه دادن به اين نكته است كه بايد برخورد با جوانان بسيار با ظرافت و دقّت انجام گيرد. چون چه بسا جوانانى كه مقيد به موازين دينى باشند ولى با يك عكس
 
العمل فردى كه لباس دين بر تن كرده است از دين بىزار گردند. تحقيقات و نظر سنجىها گوياى اين حقيقت است كه برخى از جوانان به خاطر دوستى و صميميت و ارتباط نزديكى كه با طلاّب و روحانيون خصوصاً طلبه جوان پيدا كرده كه بايد از آن بعنوان يك پديده ميمون و مبارك نگريست رفتارى را مشاهده مىكنند و يا سخنانى را مىشنوند كه موجب سستى و وهن آنها از دين مىگردد. بعنوان مثال اگر جوانى مشاهده نمايد كه يك روحانى در محفلى نشسته و مشغول صحبت و احياناً غيبت ديگران است و توجهى به نماز در اول وقتش ندارد و يا در رفتار با كسى تندى مىكند اين اعمال، تأثير منفىاش را بر روحيه ديگران باقى مىگذارد. گاهى گفته مىشود كه اگر واقعاً نماز در اول وقت آن همه فضيلت دارد پس چرا يك روحانى بعنوان مبلغ دين به آن توجه ندارد. اين هم عاملى است كه برخى از جوانان بيان مىدارند. علاوه بر موارد دهگانهاى كه بيان شد عاملى چون مشكلات مادى، كاستى در تبليغات، نداشتن مشوّق، مشكل ازدواج، وجود آلودگى اخلاقى برخى از محيطهاى محلى، عدم جاذبه كافى مساجد و مكانهاى عبادى و عدم رعايت مسائل بهداشتى در مساجد و نمازخانهها از ديگر عواملى هستند كه در ترك و رويگردانى يا كم توجهى نوجوانان و جوانان به مسائل عبادى خصوصاً نماز تأثير به سزايى دارند كه بايد در رفع و حلّ آن كوشا بود. نمودار زير تحقيق انجام شده را نشان مىدهد.
 
 
 
10 ـ رفتار نامناسب مبلغان دينى 9 ـ ضعف اعتقادى 8 ـ تسويف (واگذار كردن كار به آينده) 7 ـ غرور و تكبّر 6 ـ تزاحم نماز با كارهاى شخصى 5 ـ فساد اخلاقى 4 ـ مجالست با دوستان ناباب 3 ـ سستى و تنبلى 2 ـ عدم آگاهى و بينش كافى از فريضه نماز 1 ـ محيط خانواده و بىتوجهى والدين
 
راه حلها
بعد از بيان علل و عوامل به پاسخ و راه حل هر يك از موارد مذكور مىپردازيم تا شايد بتوانيم با ارائه آن گام مثبتى براى اين قشر عزيز كه اكثريت جمعيت جامعه اسلامى و دينى ما را تشكيل مىدهند برداشته و اندكى از مشكلات دينى و مذهبى آنها را رفع كرده باشيم.
1 ـ نقش خانواده در تربيت فرزندان:
كانون خانواده اولين و بهترين مدرسهاى است كه نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد مىيابند بنابر اين اگر والدين يا مربيان خانواده افراد مدير و با مسئوليتى باشند قطعاً كانون خانواده محيط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعكس اگر مربى خانواده انسان غير مسئول و بىقيد و شرطى باشد قطعاً افرادى كه از آن خانه وارد اجتماع مىشوند انسانهاى مفيدى براى اجتماع نخواهند بود و به همين خاطر دين مسئوليت سنگين و خطيرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربيت فرزند را بعنوان بهترين عمل صالح وارثى ماندگار ياد كرده است. در نصوص وروايات كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)به ما رسيده بخش عمدهاى از آن را احاديث اخلاقى و تربيتى تشكيل مىدهد كه در اينجا به مناسبت موضوع به چند حديث اشاره مىشود.
 
على(عليه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(عليه السلام)مىفرمايند:
 
فَبادَرْتُكَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَيَشْتَغِلَ لبُّكَ.
 
     
 
«فرزند عزيز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكه دل كودكانهات سخت شود و عقلت به انديشههاى ديگرى مشغول گردد به تربيت تو مبادرت نمودم و وظيفه پدرى خود را انجام دادم»(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج1 ص223 روايت 12.
 
و نيز از امام صادق(عليه السلام) در روايتى چنين آمده است كه فرمودند: انَّ خيرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال.
«بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان خود باقى مىگذارند ادب و تربيت صحيح است نه ثروت و مال»(1).
 
همه اهتمام امامان معصوم(عليهم السلام) بر اين امر مبتنى است كه پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئوليت بار آورند تا حدى كه بىمبالاتى و كم توجهى والدين را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى كبيره بشمار آوردهاند.
 
امام سجاد(عليه السلام) مىفرمايند: «وامّا حقّ ولدك فان تعلم انّه منك ومضاف إليك فى عاجل الدّنيا بخيره وتسرّه وانّك مسئولٌ عمّا ولّيته به من حسن الأدب والدلالة على ربّه عزّ وجلّ والمعونة له على طاعته فاعمل فى امره عمل من يعلم انّه مثابٌ على الاحسان إليه معاقبٌ على الاسائة إليه».
«وامّا حقّ فرزندت به تو اين است كه بدانى او از تو بوجود آمده و در نيك و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى، مسئول ادب و تربيت صحيح او هستى و تو مسئولى كه او را به سوى خداوند بزرگ راهنمايى نمايى و در اطاعت از پروردگارش ياريش نمايى بايد رفتار تو در تربيت فرزندت توأم با احساس مسئوليت باشد، رفتار كسى كه بداند در حُسن تربيت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق كيفر و عقاب است»(2).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ الروضه من الكافى، ج8 ص150 روايت 132.
 
2 ـ بحار الانوار، ج71 ص6 روايت 1.
 
اين مسأله تا آنجا نزد ائمّه(عليهم السلام) اهميت پيدا مىكند كه در حالات عرفانى ادعيه از خداوند استمداد و يارى مىخواستند چنانچه امام سجاد(عليه السلام) در مقابل پروردگارش اين چنين دعا مىكنند كه: واعنّى على تربيتهم وتاديبهم وبرّهم. «بارخدايا مرا در تربيت و ادب و نيكوكارى فرزندانم يارى و مدد فرما»(1). در ادبيات فارسى كه سرشار از فرهنگ غنى دينى است و شايد بتوان گفت كه غناى ادب فارسى و نفوذ كلام اديبان ما از مايه و مواد روائى است نثر و نظمهاى فراوانى در اين باره وارد شده است. اُدباى مسلمان كه توجه خاص و ويژهاى در مسائل فرهنگى داشته و براى ارتقاء فرهنگى جامعه از هيچ كوششى دريغ نداشتند اين نكته را هميشه متذكر مىشدند. سعدى كه حكايات او در بوستان جهات تربيتى خوبى را دربردارد در اين باب چنين سروده است: چو خواهى كه نامت بماند بجاى***پسر را خردمندى آموز و راى كه گر عقل و طبعش نباشد بسى***بميرى و از تو نماند كسى بسا روزگار را كه سختى برد***پسر چون پدر نازكش پرورد خردمند و پرهيزگارش برآر***گرش دوست دارى بنازش مدار شبيه همين شعر سعدى را شعراى عرب در ادبيات خود دارند. احمد شوقى از شاعران معروف و مشهور مصرى است او مىگويد: «يتيم كسى نيست كه والدينش او را از غم زندگى رها كرده و او را ذليل و خوار گذاشته
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ صحيفه سجاديه، دعاى 64.
 
باشند بلكه يتيم كسى است كه براى او مادرى باشد كه بىقيد و بند باشد و يا پدرى كه مشغول مسائل دنيايى»(1). اين است نقش تربيتى خانواده كه تأثير ويژهاى دارد و ليكن از اين نكته نبايد غافل بود كه برخى از جوانان با تحصيل علم به حدّى از تأمل و دور انديشى مىرسند كه به واسطه مشورت با مشاوران و مربيان متدّين و دلسوز و يا دوستان آگاه و متعهد، رفتار و آداب خانوادگى خويش را اصلاح نموده و به سمت كمال و سعادت انسانى خويش گامهاى بلندى را برمىدارند و در حقيقت خود را از يتيمى به بلوغ مىرسانند و اين گروه از جوانان جزء كسانى هستند كه پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مىشوند.
2 ـ عدم آگاهى از فريضه نماز:
چنانچه گفته شد بسيارى از قصور و كوتاهىهاى افراد در مسائل دينى بخاطر عدم آگاهى كافى و معرفت لازم از مبانى دينى است. بديهى است كه تلاش و كوشش در هر عملى منوط به وجود انگيزهاى است كه قبل از انجام عمل در فرد ايجاد شده است و هيچ انگيزهاى بدست نمىآيد مگر با علم و آگاهى و پر واضح است كه هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بيشتر باشد با رغبت و تمايل بيشترى بدنبال آن مىرود و قدرت و توانايىاش در آن كار شدت مىيابد.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ليس اليتيمُ من انتهى ابواه من***هَمَّ الحياة وخلّفاه ذليلا
 
إنَّ اليتيم هو الّذى تلقى لَمُ***اُمّاً تخلّت أَوْ أباً مشغولا
 
باور ما اين است كه اگر جوانان ما نسبت به نماز و يا ساير فرائض و تعاليم دين اطلاع دقيق و كافى را داشته باشند و از بركات و فضائل و آثار و نتايج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمىشوند كه چيزى را جايگزين آن سازند. وقتى يك جوان مسلمان درك كند و يقين نمايد كه نماز پايه محكم و استوار دين اوست، نماز ملاك اصلى تمايز كفار با اوست، نماز مايه آرامش روح اوست، نماز اولين گام مسلمانى است، نماز تخليه همه آلودگىها و پليدىها و دواى همه امراض و دردهاى درونى و باعث سبكى و سكينت و آرامش قلبى او و لحظه گفتگوى او با محبوب و معبود او و نماز همه دين اوست و نيز صدها آثار مثبت روحى و روانى در آن گنجانيده شده چگونه راضى خواهد شد كه آن را با امور ديگر معاوضه نمايد. بنظر مىرسد كه عمدهترين مشكل ما اين است كه در باب نماز از دو امر غفلت كردهايم يكى از اهميت نماز در اسلام و جايگاه رفيع آن در دين و ديگرى از آثار و اسرار آن كه شايد همين امر يعنى آثار و اسرار مهمى كه در نماز نهفته است آن جايگاه مهم را برايش در دين ايجاد كرده است. اگر از اين دو امر در نماز به مقدار كافى بينش حاصل شود هيچ انسان عاقلى آن را در زندگى و حيات خويش ترك نخواهد كرد چون كدام انسان عاقل است كه سعادت خويش را با شقاوت و نيكبختى را با تيره روزى مبادله نمايد.
3 ـ سستى و تنبلى:
براى حل اين معضل كه بيشتر جنبه فردى و خصوصى دارد نخست بايد عوامل پيدايش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن كوشيد. دانشمندان علوم روانشناسى تنبلى را معلول يك سرى عوامل و علل مىدانند و در واقع معتقدند كه تنبلى مانند بىدقّتى خود به خود وجود ندارد بلكه سستى و تنبلى فقط نشانه يك اختلال يابى ميلى است كه بايد علّت آن را جستجو كرد.
 
روانشناسان علل تنبلى را به سه دسته تقسيم بندى نمودهاند. علل جسمانى، علل تربيتى و علل عاطفى. علل جسمانى تنبلى را دائمى نمىدانند بلكه موقتى است مثل خستگى كه امرى است مقطعى و موقت. اين علل ممكن است از محيط خانوادگى يا اجتماعى نامساعد بوجود آيد. مثل فقر مادى، كم غذايى، عدم رعايت بهداشت، والدين نالايق و ناتوان كه غالباً در خانه يا مدرسه آنها را هدف سرزنشهايى قراردادهاند كه معمولاً نصيب آدمهاى تنبل مىشد.
 
تجربه نشان مىدهد كه اكثر تنبلها به علل عاطفى يا منشى تنبل هستند يعنى از لحاظ جسمى سالم و داراى هوش كافى مىباشند امّا كار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نيازهاى آنان نيست و در واقع اين نوع از تنبلها ناتوان از فعاليت نيستند(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص141.
 
يعنى در حقيقت تنبلى يك مرض نيست بلكه نداشتن يك انگيزه و علاقه درونى است كه آن عامل درونى در فعاليت و عدم فعاليت جسم ظاهر مىگردد. يكى از روانشناسان چنين مىگويد: «در عمق هر فعاليتى يك گرايش درونى عاطفى وجوددارد و در غير اين صورت به امتناع و تنبلى تبديل مىشود. در حقيقت مىتوان گفت كه تنبلى اساساً فقدان علاقه است اين عدم علاقه سبب انزجار او از كار خواسته شده مىگردد»(1). عدم علاقه و نبودن انگيزه را حاكى از يك سرى اختلالات عاطفى مىدانند مثل اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس از سركوفتها و تنبيهات، خيالپرورى، تهديد عاطفى در برابر پدر و مادر و ضعف، همه دلايلى هستند كه ممكن است سبب تنبلى آشكار شوند. و گاهى اين نوع تنبلى فقط در برابر يك كار است مثل تنبلى در درس خواندن يا مطالعه كردن و يا بازى كردن و غيره. مهمترين تدبيرى كه بايد انديشيد اين است كه مربيان و والدين درباره فردى كه تنبلى او نتيجه بىعلاقگى و بىدقّتى است او را كمك كنند تا كشمكش روانى و درونى خود را جستجو نمايد كه فعاليت او را تضمين كند(2). يعنى آن شناخت و انگيزه را در او ايجاد كنند به جاى آنكه او را مجبور به عملى نمايند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص142.
 
2 ـ تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص147.
 
علاوه بر آنچه كه از ديدگاه علوم روانشناسى و تجربيات روانشناسان و روانكاران بيان شد لازم است كه ديدگاه دين و ائمّه معصومين(عليهم السلام) را در اين باب ياد آور شويم. امّا قبل از بيان آن بايد بگوئيم كه آنچه روانشناسان در اين زمينه گفتهاند مورد تأئيد و تأكيد دين است و از حيث تربيت مذهبى و دينى بايد به همين صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان، انعكاس و نتيجه غير مطلوب و منفى بدنبال دارد. امام باقر(عليه السلام) از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث كرده است كه فرمودهاند: «اسلام دين محكم و قوى خداوند است، راه مستقيم آن را با مدارا بپيمائيد و تندروى نكنيد افرادى كه رفتار تند دارند همانند مسافرى مىباشند كه در پيمودن راه، زياده روى نموده و به مركب سوارى خودبيش از حد فشار آورده در نتيجه مركبش از كار افتاده و خودش از پيمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است»(1). اين در حالى است كه در دين از سستى و تنبلى بسيار نكوهش بعمل آمده است و از منظر دين عنصر سستى و تنبلى از مهمترين عامل دورى از سعادت و خوشبختى مىباشد. على(عليه السلام) فرمودهاند: مَنْ اطاعَ التوانِىَ ضَيَّعَ الحقوقَ. «كسى كه از سستى و تنبلى پيروى كند حقوق خود را در همه شؤون زندگى ضايع كرده است»(2).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج68 ص211 روايت 3.
 
2 ـ بحار الانوار، ج70 ص160 روايت 7.
 
و يا در جاى ديگر مىفرمايند: هَيْهاتَ مِنْ نَيْلِ السعادَةِ السُّكُونُ اِلى الهَوانى والبطالَةِ.
«آرميدن در آغوش تنبلى و بطالت، دورى جستن از سعادت و خوشبختى است»(1).
 
و آخرين روايت اينكه: امام باقر(عليه السلام) مىفرمايند:
 
حضرت موسى(عليه السلام) در پيشگاه الهى عرض كرد پروردگارا كدام يك از بندگانت نزد تو مبغوض تر است؟ فرمود: آنكه شبها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلى مىگذارند»(2).
 
 
4 ـ مجالست و مصاحبت با دوستان:
براى يك جوان كه ابتداى ورود او به حيات و زندگى اجتماعى است و شخصيت اجتماعى او در حال شكل گيرى مىباشد آنچه در درجه اول اهميت قرار دارد و شايد مهمترين عامل در موفقيت و كسب سعادت او در زندگى بشمار آيد انتخاب دوست يا دوستان خوب است و آنچه كه در اين رابطه مهم است و بلكه اقتضاى زندگى اجتماعى انسان مىباشد شناخت برخى از خصوصيات اجتماعى افراد و آشنايى با ملاك و معيارهايى است كه در انتخاب دوست خوب لازم و ضرورى است. در زندگى و حيات
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ غرر الحكم، ج6 ص197 (دوره هفت جلدى چاپ دانشگاه تهران).
 
2 ـ بحار الانوار، ج13 ص354 حديث 52.
 
اجتماعى تأثير دوستان بسيار بيشتر از نقش اعضاى خانواده در زمان كودكى است. يك رفيق بد و دوست ناباب در ميان دوستان خوب همانند ميوه پوسيدهاى تشبيه شده است كه در ميان ميوههاى سالم در جعبهاى قرار گرفته باشد همانطور كه يك ميوه پوسيده مىتواند ميوههاى زيادى را از بين ببرد يك رفيق شر قادر است كه افراد زيادى را مثل خود شرور سازد. به همين خاطر در روايات زيادى از معصومين(عليهم السلام)وارد شده است كه يك جوان بايد در اين امر حياتى كه گاهى تغيير سرنوشت او بر حول آن محور دور مىزند بسيار مراقب بوده و سنجيده عمل نمايد. على(عليه السلام)مىفرمايند: مَن اتّخذ اخاً من غير اختباراً اَلجأَهُ الاضطرار الى مرافقة الاشرار.
«كسى كه ناسنجيده با ديگران پيمان دوستى مىبندد ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد»(1).
 
بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه كه روشن شد دوست مىتواند در سرنوشت انسانى مؤثر واقع گردد و خط سير زندگى و حياتش را تغيير دهد به نظر مىآيد كه شناخت ملاكات و معيارهاى دوستان خوب لازم و ضرورى باشد بنابر اين برخى از اهم ملاكات دوست خوب را بيان داشته تا اينكه بدان واسطه به انحراف كشيده نشويم.
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ غرر الحكم، ص416 فصل دوّم.
 
ملاك و معيار انتخاب دوست
1 ـ دارا بودن فكر و عقيده سالم:
بر جوانان لازم است كه با افرادى مجالست و همنشينى داشته باشند كه صاحب عقيده پاك و فكرى سالم باشند چه اينكه داشتن فكرى سالم آدمى را به شخصيت فردى و اجتماعى سالم دعوت مىكند اينكه برخى به دنائت و پستى زندگى روى مىآورند به خاطر آن است كه داراى انديشهاى پاك و صحيح نمىباشند بسيار روشن است كه هرگز عقيده صواب انسان را به مسير ناصواب نمىكشاند. نوجوانى و جوانى مقطعى از حيات آدمى است كه هنوز به نيمروز آن نرسيده بلكه در صبحدم حيات اجتماعى و تكليفى قرار دارد و بايد در هنگامه صبح، گل وجود خويش را با افكار و نيات پاك آبيارى نمود تا پژمردگى زودرس بر او عارض نشود. لازمه طراوت و شادابى گل وجود آدمى به اين است كه هم همت گمارد تا عقايد فطرىاش را سالم نگه دارد و هم با كسانى مصاحبت نمايد كه داراى افكار و عقايد پاك باشند. على(عليه السلام) خطاب به يكى از يارانش بنام حارث همدانى چنين توصيه مىكند كه: يا حارث وَاحْذَرْ صحابَةَ من يفيل رأيُهُ ويُنْكَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصاحِبَ مُعْتَبَرٌ بصاحِبِهِ.
«اى حارث از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا و اعمالشان ناپسند است دورى كن، همانا آدمى به اخلاق و سيره رفيقش خو مىگيرد و با افكار و اعمال و ى معتاد مي شود»(1).
 
در حقيقت دوست به منزله عضوى از اعضاى بدن است كه حفظ و مواظبت آن لازم است پس به همان اندازه كه انسان بايد در حفظ سلامت خود بكوشد تا آسيبى به او نرسد مىبايست در اعتقاد و افكار دوستان خويش نظارت كند تا عقايد و رفتارش را فاسد نكنند و نيز همت گمارد كه دوستان پاك ضمير را از دست ندهد چون از دست دادن آنها به منزله جدا شدن عضوى از اعضاى اوست.
 
در سخنى ديگر على(عليه السلام) مىفرمايند: مَنْ فَقَدَ اَخاً فى الله فَكاَنَّما فَقَدَ اَشْرَفَ اَعضائه.
«كسى كه دوست خوب خود را كه براى خدا با وى پيوند دوستى داشته از دست بدهد گويا شريفترين اعضاى بدن خود را از دست داده است»(2).
2 ـ حسن خلق و فروتنى:
يكى ديگر از معيارهاى مهم در انتخاب دوست اين است كه او داراى حسن خلق، رفتار پسنديده، تواضع و فروتنى و اوصاف نيكو باشد. فردى كه از اين اوصاف برخوردار نباشد لايق ارتباط و پيوند دوستى نيست چون اعمال ناشايست او حاكى از نيّات پليدى است كه در باطن اوست. بهترين مزيت ارتباط و دوستى با اينگونه از افراد اين است كه بتدريج خُلق و
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج33 ص508 روايت 707.
 
2 ـ غرر الحكم، ص414 فصل اوّل.
 
خوى او در رفتار آدمى تأثير مىگذارد. طورى كه منش و رفتار دو دوست مثل هم مىشود. در حديثى از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شد كه فرمودند: المرء على دين خليله وقرينه. «روش آدمى بر طبق مذهب و سيره دوست و رفيقش خواهد بود»(1). اين تأثير در رفتار آنچنان محكم و وثيق است كه سليمان پيامبر(عليه السلام)فرمودند: «درباره كسى به نيكى و بدى قضاوت نكنيد تا دو ستانش را ببينيد. چه اينكه آدمى از امثال و اقرانش شناخته مىشود و به صفات همنشينان و دوستانش توصيف مىگردد»(2). و نيز على(عليه السلام) در دورى از اينگونه افراد مىفرمايند: «لاتصحبُ الشريرَ فَانَّ طبعكَ يسْرِقُ مِنْ طبْعِهِ شراً وَاَنْتَ لاتَعْلَمُ».
«از مصاحبت با مردم شرير و فاسد بپرهيز كه طبيعت بطور ناخودآگاه بدى و ناپاكى را از طبع منحرف مىدزدد در حاليكه تو از آن بىخبرى»(3).
 
و در كلام نورانى امام صادق(عليه السلام) چنين آمده است كه: «مَنْ يَصْحَبُ صاحِبَ السّوءِ لايَسْلَمُ».
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج71 ص201 روايت 40.
 
2 ـ رُوى اَنَّ سليمان(عليه السلام) قال: لاتحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من يُصاحبُ فاِنَّما يُعْرَفُ الرجلُ باشكالِهِ واقرانه ويُنْسَبُ الى اصحابه واخدانه. سفينة البحار، ج2 ص27.
 
3 ـ مجموعه ورام، ج2 ص15.
 
«كسى كه با رفيق بد همنشين شود سالم نمىماند و سرانجام به ناپاكى آلوده مىشود»(1). همه اين تأكيدات و هشدارها از كلمات نورانى معصومين(عليهم السلام)حاكى از آن است كه انسان نبايد دوستى را انتخاب نموده و با او مجالست نمايد كه در زندگى مواظب عملكردهاى خود و در مسائل اجتماعى در برخورد با ديگران متوجه منش و رفتارهاى خود نيست و شخصى كه داراى اخلاق تند، رفتار ناشايست و برخورد نامناسب باشد از رفاقت با او نهى شده است.
3 ـ عاقل بودن:
معيار ديگرى كه در انتخاب دوست بايد لحاظ گردد ميزان علم و آگاهى و عقل و انديشه اوست. دوست آگاه و عاقل مايه خوشبختى و سعادت و رفيق سفيه و جاهل اسباب ناراحتى و رنج را فراهم خواهد نمود. چون اوّلى با درايت خويش و آگاهى و معرفتى كه دارد در انجام اعمال خود تمام جوانب كار را درنظر دارد كه هم براى خود و هم براى نزديكان و دوستانش معضل يا مشكلى را ايجاد نكرده بلكه مشكلات موجود را رفع مىكند امّا دوّمى با علم اندك و عدم تدبير و دورانديشى و استفاده نكردن بجا از عقل و انديشه نه تنها قدرت از ميان برداشتن مشكلات را در زندگى ندارد بلكه با سفاهت خويش موانعى را براى خود
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج68 ص278 روايت 17.
 
و دوستان در مسير پيشرفت زندگى ايجاد مىكند. چه بسا نيّتى خير در ذهن داشته باشد تا اينكه كار خيرى در حق دوستان انجام دهد و ليكن بر اثر كج فهمى و كم خردى عملى به زيان او انجام مىدهد. اين مورد هم يكى از مواردى است كه در احاديث تربيتى از طرف معصومين(عليهم السلام) بدان بسيار تأكيد رفته است. و ما از باب نمونه به چند روايت اشاره مىكنيم. امام سجّاد(عليه السلام) خطاب به فرزند بزرگوارش امام باقر(عليه السلام) مىفرمايند: يابُنىّ اِيّاكَ ومصاحَبَةَ الاحمقِ فانّه يريد أن ينفعك فيضرّك.
«اى فرزندم از رفاقت با احمق پرهيز كن چون او اراده مىكند كه به نفع تو قدمى بردارد ولى بر اثر حماقت و نافهمى مايه زيان و ضرر تو مىشود»(1).
 
در حديث ديگر تأكيد شده كه از اينگونه افراد فاصله بگيريد چون مصاحبت با ايشان موجب مىگردد كه شما هم در آينده مثل آنان گرديد و اينگونه از رفتارهاى نابخردانه بسيار سريع در شما اثر گذارد.
 
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند: مَنْ لَم يَجْتَنِبْ مصاحبة الأحمقِ اوشَكَ اَنْ يتخَلَّقَ بأخلاقِهِ.
«كسى كه از رفاقت با احمق پرهيز نكند تحت تأثير كارهاى احمقانه وى واقع مىشود و خيلى زود به اخلاق او متخلق مىگردد»(2).
 
بنابر اين دوستى با انسانهاى غير عاقل و جاهل جز سختى و رنج
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج71 ص196 روايت 29.
 
2 ـ بحار الانوار، ج71 ص190 روايت 2.
 
چيزى را به ارمغان نخواهد آورد و تحفهاى جز ايجاد مشكل در بر نخواهد داشت. چنانچه امام حسن عسگرى(عليه السلام) فرمودند: صديقُ الجاهل تَعِبٌ.
«دوست انسان جاهل هميشه در سختى و زحمت است»(1).
 
يا على(عليه السلام) مىفرمايند: صديقُ الاحمق فى تعب. «دوست انسان احمق همواره در رنج است»(2).
 
متقابلاً در برخى روايات رفيق عاقل و آگاه به داروى شفا بخش تشبيه شده است كه مىتواند امراض اخلاقى و ناهنجارىهاى رفتارى را درمان نمايد. امام صادق(عليه السلام) در روايتى بسيار زيبا چنين فرمودند:
 
«دوستان صميمى سه قسمند: اوّل كسى كه همانند غذا از ضروريات و لوازم زندگى به حساب مىآيد و در همه حالات، انسان به او نيازمند است و او رفيق عاقل است. دوّم كسى است كه وجود او براى انسان به منزله يك بيمارى مزاحم و رنج آور است و او رفيق احمق است. سوّم دوستى است كه وجودش نافع است همانند داروى شفا بخش و ضد بيمارى است و او رفيق عاقل و لبيب است (يعنى داراى فكرى عميق و دور انديش است)»(3).
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج75 ص374 روايت 1.
 
2 ـ بحار الانوار، ج75 ص352 روايت 9.
 
3 ـ بحار الانوار، ج75 ص238 روايت 107.
 
4 ـ خوشنامى و شهرت داشتن به خوبى:
در جامعه روستايى يا شهرى كه در آن زندگى مىكنيم برخى از خانوادهها به خوبى و پاكى و نجابت و نيك نامى شهرت دارند و بالعكس برخى ديگر به بدى و زشتى و بىايمانى مشهورند همه همت يك جوان بايد در اين باشد كه اگر قدرت اصلاح چنين افرادى را دارد كه با آنها طرح دوستى ببندد و در مقام ساختن و اصلاحشان بر آيد بسيار كار پسنديدهاى است و چون غالباً چنين قدرتى از غالب جوانان بعيد است لذا سفارش اكيد بر اين است كه با اين قشر مجالست و رفاقتى نداشته باشيد. در توصيههاى اولياى دين در اين زمينه از دو چيز نهى شده است.
 
يكى نزديك شدن به مراكز و مجالس بدنام كننده و ديگرى رفاقت با افراد بدنام و مورد اتهام.
 
در وصيت على(عليه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبى(عليه السلام) چنين آمده است كه: ايّاكَ وَمَواطِنَ التُّهمَة والمجلسِ المظنونَ بِهِ السُّوءُ فَاِنَّ قرينَ السَّوءِ يَغُرُّ جَليسَهُ.
«از مراكز بدنام و محلهاى مورد تهمت و از مجالسى كه مورد سوء ظن است دورى كن به دليل آنكه رفيق بد، دوستش را فريب مىدهد و او را به كار ناپسند تحريك مىكند»(1).
 
و نيز پيامبر عظيم الشّأن اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: اَولى النّاس بالتُّهمَةِ مَنْ جالَسَ اهلَ التهمة.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج42 ص203 روايت 7.
 
«شايستهترين مردم براى بدنام كردن و ننگ اجتماعى كسى است كه با بدنامان مجالست داشته باشد»(1). قطعاً كسى كه داراى اعمال و عقايد خوبى باشد و مردم او را به صفات نيك بشناسند در حاليكه با افراد بدنام مجالست نمايد و با آنها حشر و نشر داشته باشد تدريجاً مورد اتهام واقع مىشود و چه بسا بدنامى آنان در او سرايت نموده و او را مورد تأثير قرار دهد.
5 ـ صادق بودن و صداقت داشتن:
از اوصاف ديگرى كه در آئين دوست يا بىملاك و محور است اين است كه رفيق بايد در گفتار صادق و در رفتار صداقت داشته باشد. صدق در گفتار و صداقت در رفتار، تعديل شخصيت انسان را به همراه دارد.
 
آنكه در گفتار صادق نبوده و سعى در درست جلوه دادن قضاياى كاذب است و يا در اعمال و رفتار خود تلاش مىكند كه نوعى رفتار تصنعى و كاذب را براى خود ايجاد نمايد و در وراى آن رفتار حقيقى خود را بپوشاند از ديدگاه علوم روانشناختى از نوعى كمبود و كاستى روحى و باطنى رنج مىبرد و سعى دارد كه از اين طريق آن كاستى خود را به اين صورت جبران نمايد. واِلا كسى كه داراى شخصيت متعادل و حقيقى بوده و از تعديل روحى و روانى برخوردار باشد نيازى نمىبيند كه به كذب قولى و عملى دست زند.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج72 ص90 روايت 3.
 
روانشناسان مدعىاند كه با تجربه ثابت شده است آنانكه از حيث شخصيتى ضعفى در خود مىبينند و يا كمبود عاطفى در خود احساس مىكنند سعى دارند كه خود را به نحوى در ميان دوستان مطرح سازند كه يكى از بهترين راهها بزرگ نمائى در امور است و اينان هميشه مىخواهند خوبى را بدى، راست را دروغ، زيبا را زشت، راستى را كجى، نزديك را دور و هر امرى كه جلوهاى تازه و اعجاب آور داشته باشد نمايان سازند تا اينكه خود مطرح گردند. و شايد به همين دليل باشد كه در اخبار و روايات ائمّه(عليهم السلام) انسان كاذب و دروغگو به سراب تشبيه شده است و از پيمان دوستى با آنان شديداً نهى شده است.   
  
 
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: اِيّاكَ ومصادقة الكذّابِ فَاِنِّه كالسرابِ يُقَرِّبُ عليك البعيدَ ويُبَعِّدُ عنك القريبَ.
«از دوستى با انسان كذاب برحذر باش چون او همانند سراب است كه دور را براى تو نزديك و نزديك را از تو دور مىسازد»(1).
 
يعنى همانگونه كه سراب امر واقعيت دارى نبوده و از دور فريبنده است دوستان كاذب هم اين چنين مىباشند چون ايشان هم امور غير واقعى را واقعى جلوه مىدهند. جوان هوشمند بايد بداند كه چنين دوستانى به پيمان دوستى وفادار نخواهند بود و زيان ارتباط با آنان بيش از نفعشان است.
 
رئيس مذهب شيعه در سخنى ديگر مىفرمايند: لاينبغى للمرء المسلم
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ اصول كافى، ج4 كتاب العشرة ص455.
 
اَنْ يُواخى الفاجر ولا الأحمق ولا الكذّاب. «شايسته نيست براى انسان مسلمان كه با شخص تبهكار و احمق و دروغگو رفاقت كند»(1). علاوه بر اين ملاكات پنجگانهاى كه بيان شد از مطالعه در روايات بدست مىآيد كه همچنين بايد از دوستى و پيمان رفاقت با افراد چاپلوس، خائن، ظالم و سخنچين وكسى كه داراى اوصاف رذيلهاست دورى نمود.
حدود و قلمرو دوستى
با توجه به مطالبى كه در اين قسمت از بحث مطرح گرديد يك نكته بسيار دقيقى بدست مىآيد كه نبايد از آن غافل بود و آن نكته اين است كه دوستى و رفاقت با ديگران داراى حدود و ثغورى است كه بايد در پيمان دوستى از آن حد و مرز فراتر نرفت و لازمه پايدارى و قوام دوستى حفظ آن حدود است.
 
اساساً اگر آن حدود ناديده گرفته شود نوعى دشمنى است كه در لواى دوستى ظاهر شده است و بخاطر عدم ملاحظه همين حدود است كه برخى در قيامت با حسرت و ندامت و پشيمانى زياد فرياد بر مىآورند كه: يا ويلتى ليتنى لم اتّخذ فلاناً خليلاً. «اى واى بر من! كاش فلان (فرد گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم»(2). او مرا از ياد حق گمراه نمود بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمد.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ اصول كافى، ج4 كتاب العشرة ص454.
 
2 ـ سوره مباركه فرقان، آيه 28.
 
امام صادق(عليه السلام) در روايتى بسيار زيبا اين حدود را چنين بيان مىفرمايند: «دوستى و رفاقت با ديگران داراى حدودى است كسى كه همه آن حدود را دارا نباشد او را دوست كامل براى خود انتخاب نكن و آن كس كه هيچ يك از آن حدود را ندارد در حقيقت دوست نيست. (آن حدود عبارتند از:) اول آنكه: ظاهر و باطنش نسبت به تو يكسان باشد. دوّم آنكه: زيبايى و زشتى تو را زيبايى و زشتى خود ببيند. سوم آنكه: دست يابى به مال و رسيدن به مقام رفتارش را نسبت به تو تغيير ندهد. چهارم: در باب رفاقت و دوستى آنچه در اختيار دارد نسبت به تو مضايقه نكند. پنجم: هنگام سختىها و مصائب تو را رها و تنها نگذارد»(1). بنابر اين در انتخاب دوست بر ما لازم است كه اين مسائل را معيار قرار دهيم و ناديده گرفتن حدود دوستى موجب خسرانى است كه شايد قابل جبران نباشد.
نقش دوست در سرنوشت انسان
از مجموع مطالبى كه گفته شد تا حدى تأثير و نقش دوستان در زندگى انسان مشخص گرديد و شايد بتوان گفت كه همه تأكيدات دين ناظر به
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج71 ص173 روايت 1.
 
اهميت اين نكته است كه ايفاى نقش دوستان را در سرنوشت انسان نبايد ناديده گرفت. بدون ترديد مىتوان گفت كه مهمترين عامل در شكل دهى شخصيت آدمى بعد از تصميم و اراده فرد، دوستان و معاشران او هستند. چون طبيعت انسان تأثير پذيراست و بخش عمدهاى از اوصاف اخلاقى و عقايد فردى را از ديگران كه با او مصاحب و قرينند اخذ مىكند و اين امرى نيست كه قابل كتمان باشد چون حالت انفعالى و تأثير پذيرى هم از حيث علمى امر ثابت شدهاى است و هم از جهت منطق دينى امرى پذيرفته شده است. آنچه كه ديدگاه دين را در اين امر تبيين مىكند رواياتى است كه در اين خصوص وارد شده است. امير بيان على(عليه السلام) در تأثير همين امر مىفرمايند: «هر گاه امر كسى بر شما متشبّه شد و دين او را تشخيص نداديد به دوستانش نظر كنيد اگر اهل دين بودند او نيز پيرو دين خداست و اگر بر دين خدا نبودند پس او هم نصيب و بهرهاى از دين خدا ندارد»(1). امام صادق(عليه السلام) فرمودند: خصلتان مَنْ كانتا فيه والاّ فاعزَبْ ثم اعزبْ، ثمّ اعزبْ قيل وما هما؟ قال: الصلاةُ فى مواقيتها والمحافظة عليها والمواساة.
«هر كه دو خصلت در او بود قابل معاشرت و دوستى است و گر نه از او دورى كن، دورى كن، دورى كن گفته شد: آن دو صفت چيست؟ فرمود: يكى نماز را به
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مَنِ اشتبه عليكم امره ولم تعرفوا دينَهُ فانظروا الى خلطائهِ فَاِنْ كانوا اهلَ دين الله فهو على دين الله واِنْ كانوا على غير دين الله فلا حَظَّ له مِنْ دين الله. بحار الانوار، ج3 ص197.
 
وقتش خواندن و به آن مواظب بودن و ديگرى همدردى»(1). اينكه امام سه بار تأكيد ورزيدند كه دورى كنيد نشانه شدّت تأثير پذيرى صفات اخلاقى افراد در يكديگر است به همين دليل امام اصرار دارند كه با اهل نماز و پاسداران و حافظان نماز معاشرت و حشر و نشر داشته باشيد تا اخلاق آنان به شما سرايت نمايد. مفهوم اين كلام نورانى آن است كه اگر با غير ايشان و كسانى كه بىتوجه به نماز و عبادتند نشست و برخاست داشته باشيد آنان شما را از مسير سعادت منحرف مىسازند و اخلاقشان را در شما تسرّى مىبخشند چنانچه سنائى غزنوى گفته است: با بدان كم نشين كه درمانى***خو پذير است نفس انسانى و يا عارف رومى (مولوى) چنين زيبا سرودهاند كه: تا توانى مىگريز از يار بد***يار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها همى بر جان زند***يار بد بر جان و بر ايمان زند و براستى كه نقش دوست در سعادت و شقاوت انسان بسيار مؤثر است و غالباً اثر و نقش او از نقش و تأثير خانواده و نزديكان بيشتر و مهمتر است. پس بايد در انتخاب و شناخت او دقيق و كوشا بود.
درمان فساد اخلاقى
در حلّ اين معضل اخلاقى، سالم نگه داشتن محيط خانواده از طرف والدين و اجتماع از جانب واليان امر و حاكم، و از بين بردن مقدّمات گناه،
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ خصال شيخ صدوق، باب الاثنين ص55.
 
شرط اصلى است. جوانان مىتوانند براى فاصله گرفتن و دورى از مفاسد اخلاقى كه از راههاى مختلف آنان را تهديد مىكند و گرفتار نيامدن به دامهاى شيطانى، شيوههاى مختلفى را اتخاذ نمايند و آن مشغول شدن يا سرگرمى به كارهاى مختلف هنرى يا فنى كه آمادگى و استعداد انجام و رشد يابى آن را در خود مىبينند. بعنوان مثال برخى از نوجوانان و جوانان شايد استعداد درس خواندن يا مطالعه كردن را نداشته باشند امّا آمادگى كارهاى هنرى يا ذوق امور فنى را دارند به اينان توصيه مىشود كه استعدادهاى خود را بكار گرفته و ارتقاء بخشند چه اينكه معطل گذاشتن ذوق و استعداد خاص فردى در حقيقت بزرگترين عامل ركود شخصيت انسانى است. به نظر مىرسد كه مفاسد اخلاقى معلول عوامل مختلفى كه مهمترين آن ثروت و مكنت مادى، غرور جوانى و بيكارى است مىباشد، چنانچه آن شاعر عرب سرودهاند: اِنَّ الشَّبابَ والفراغَ والجِدَه***مَفْسَدَةٌ لِلْمَرءِ اَىُّ مفسدة
همانا كه جوانى و بيكارى و سرمايه بدترين مفسده و فساد اخلاقى راايجاد مىكنند.
 
پس از شناخت اين عوامل بايد در رفع آن كوشيد و طرق رفع و زوال آن علل، براى هر فردى با ديگران مختلف است. ممكن است كسى ذوق هنرى داشته باشد و ديگرى ذوق مطالعه، يكى شوق و خلاقيت در امور فنى داشته باشد و ديگرى اشتياق در رشتههاى ورزشى.
 
به هر حال هر كه به خود رجوع كند مىفهمد كه به چه چيزى علاقمند است. پيدا كردن امر مورد علاقه و تعقيب نمودن آن يكى از بهترين و مهمترين رموز موفقيت و سربلندى انسان در زندگى است و بسيار زيبا فرمودهاند مرحوم علامه محمّد تقى جعفرى كه: «در هر سرى شوقى است عاشق كسى است كه ذوقش را دريابد».
 
چنانچه نوجوانى كه در ابتداى زندگى اجتماعى، ذوق باطنى خود را پيدا نموده و آن را دنبال كند موفق است و اين كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)است كه فرمودند: اِعْمَلوا فكُلّ مُيسَّرٌ لِما خُلِقَ له.
«همه شما كار كنيد و كوشش نمائيد ولى متوجه باشيد كه هركس براى كارى كه آفريده شده لايقتر است و آن را به سهولت و آسانى انجام مىدهد»(1).
 
و نيز يكى از مهمترين وصيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به امتش اين است كه فرمودند:
 
علامةُ اعراض الله عن العبدِ اشتغاله بما لا يَعْنيه. «نشانه روى گردانى خدا از بندهاش اين است كه او را به چيزى مشغول نمايد كه بدردش نمىخورد».
 
پس مفسده و معضل اخلاقى غالباً از آنجا سرچشمه مىگيرد كه فرد بدون تأمل و انديشه و جستجوى ذوق باطنى زندگى را سپرى مىكند و اگر بدنبال عملى مىرود بدون مطالعه قبلى است و به همين جهت در ميان دوستان گاهى خود را سرخورده و شكست خورده مىبيند و در اثر آن به مفاسد اخلاقى مبتلا مىگردد.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج5 ص157 روايت 10.
 
توجه و تفطن به اين نكته بر همه نوجوانان و جوانان لازم است كه خداوند علاوه بر نعمت نشاط و شادابى جوانى، نعمت و موهبت عقل و انديشه و خلاقيت فكرى هم به او عنايت فرموده است و اگر كسى از اين نعمات الهى در مسير زندگى استفاده نكند در واقع بركات الهى را ناديده گرفته و كفران نموده است. اينكه در آيات و روايات تأكيد شده است كه نعمتهاى الهى را زير پا نگذاريد و قدر آن را بدانيد منظور فقط سرمايه مادى نيست بلكه سرمايههاى معنوى هم مشمول نعمت الهى است. انسان همانطور كه نبايد سرمايه مادى را كفران نمايد سرمايه معنوى را هم نبايد ناديده بگيرد. ناديده گرفتن و كفران سرمايه معنوى به اين است كه انسان استعداد الهى خود را بكار نگرفته و از آن بهرهبردارى نكند. عدم استفاده از استعداد سرشار جوانى موجب انحرافات رفتارى و مفاسد اخلاقى است و نتيجه آن عقاب و عذاب الهى است كه خداوند وعده آن را داده و فرموده است «لئن كفرتم انّ عذابى لشديد» «و اگر نعمت الهى را كفران نمائيد مجازات و عذابم شديد است»(1). پس بيائيم با حفظ و جهت دهى از اين درّ گرانبهايى كه در دست داريم خويشتن و جامعه اسلامى خود را تعالى بخشيم و انديشه پاك و حيات با نشاط جوانى كه دو ابزار مهم ارتقاء انسانى اندرا با آميخته كردن به افكار غير دينى و اعمال زشت اخلاقى از كف ندهيم. الگوگيرى و اسوه قراردادن حيات جوانى بزرگان دين و مطالعه زندگى
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه ابراهيم، آيه 7.
 
آنان در اين مسير اهميت ويژهاى دارد چون كه آنان جوانى را تجربه نموده در حاليكه ما مىخواهيم تجربه نمائيم يعنى گذشته آنان حال يا آينده ماست. كلام گوهر بار على(عليه السلام) مؤيد همين مطلب است كه فرمودند: مَنْ اَحْكَمَ مِنَ التجارِبِ سَلِمَ مِنَ العواطبِ (المعاطب).
«هر كس كه اعمال خود را برپايه تجربيات محكم و استوار سازد از سقوط و تباهى بسلامت خواهد بود»(1).
 
و يا اينكه فرمودند: فَاِنَّ الشقىَّ مَنْ حُرِمَ نَفع ما اُوتِىَ من العقلِ والتجربة.
«همانا بدبخت كسى است كه از سرمايه عقل و تجربه سودى نبرد و از ذخائرى كه به او عطا شده بهرهاى نگيرد»(2).
 
پس تجربههاى ديگران علم و دانش مؤثّر و مفيدى است كه انسان را از معضلات و مفاسد اخلاقى نجات مىدهد و عاقلان و خردمندان كسانى هستند كه از تجربيات زندگى پند گيرند.
 
چنانچه على(عليه السلام) فرمودهاند:
 
العاقلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التجاربُ. «عاقل كسى است كه از تجربيات پند گيرد»(3).
 
اين بخش از بحث را با وصيت بسيار آموزنده على(عليه السلام) خطاب فرزندش كه در همين زمينه بيان داشتهاند به پايان مىبريم. باشد كه اين وصايا چراغى در مسير هدايت ما قرار گيرد.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ غرر الحكم، ج5 ص215 (دوره 7 جلدى).
 
2 ـ بحار الانوار، ج33 ص304 روايت 554.
 
3 ـ بحار الانوار، ج33 ص160 روايت 46.
 
«اى پسر عزيزم اگر چه من عمر طولانى نكردم مانند كسانى كه پيش از من بودند ولى در كارهاى آنان نظر كردم و در تاريخشان با دقت انديشه نمودم و در آثارشان سير نمودم تا حدّى كه از كثرت اطلاع مانند يكى از آنان به حساب آمدم اخبارى كه از گذشتگان پيدا كردهام به قدرى مرا به وضع آنان آگاه نمود كه گويى خودم با اولين تا آخرين آنها زندگى كردهام و جريان امورشان را از نزديك ديدهام. بر اثر تعمق در تاريخ آنان روشنى و تيرگى كارشان را شناختم و سود و زيان اعمالشان را تشخيص دادم سپس مجموع اطلاعات تاريخى خود را غربال نمودم آنچه آموزنده و مفيد بود در اختيار تو گذاردم و تنها مطالب زيبا و دلپذير وقايع را براى تو برگزيدم و ذهنت را از قضاياى مجهول و بىفايده كه اثر علمى و عملى ندارد بركنار نگاه داشتم»(1). در ادامه همين نامه مىفرمايد كه از گذشتگان نيكوكار و يارى كنندگان به دين خدا تجربه را بياموز زيرا آنها بودند كه به هواى نفس پشت پا زدند و از مفاسد فاصلهگرفتند وخود را بهفلاح وسعادت دنيا وآخرت رساندند.
بهانه مزاحمت نماز در امور شخصى
كسى كه نماز را مزاحمى براى اعمال و كارهاى روزمره شخصى بداند از دو حال خارج نيست يا ناشى از عدم آگاهى و جاهل بودن به موقعيت
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نهج البلاغه، نامه 31 فراز 13.
 
نماز و جايگاه آن در دين است كه تصور مىكند نماز با ساير تعاليم دين يكسان بوده و با بقيه احكام اسلامى فرقى ندارد و يا به خاطر ايجاد بهانه در ترك آن است كه مىخواهد آن بهانه را بعنوان دليل نمايان سازد كه هر دو جهت مردود است. بطلان تصور اوّل به اين است كه نماز برترين جايگاه را در دين دارا بوده و هرگز در عرض ساير احكام دين نيست. در برخى از تعابير، معصومين(عليهم السلام) نماز را عصاره دين و بلكه تمام دين به شمار آوردهاند چون همه دين در نماز متجلى است. و بطلان تصور دوم به اين است كه طبيعى است هركس براى انجام عمل يا ترك آن سعى دارد كه دليلى داشته و انجام و ترك هركارى را بدون علت انجام ندهد چون هيچ كارى بدون علت نيست. البته اگر سئوال شود كه اقامه نماز كه جنبه ايجابى و عملى دارد نياز به دليل دارد ولى ترك نماز چيزى نيست كه جنبه عملى داشته باشد تا نيازمند دليل باشد؟ پاسخ ما اين است كه چون نماز حكمى است كه از بنده خواسته شده و جزء واجبات بحساب آمده اگر كسى آن را ترك نمايد بايد دليل اقامه كند نه كسى كه آن را انجام مىدهد. و امور زيادى در دين وجوددارد كه جنبه سلبى آنها و تركشان نيازمند دليل است مثل اينكه در قيامت از انسان سئوال مىشود تو كه سالم بودى چرا روزه نگرفتى؟ چرا تو كه مستطيع بودى به حج نرفتى؟ تو كه سرمايه داشتى چرا خمس و زكات ندادى؟ همه اينها جنبه سلبى دارند و تركشان محتاج دليل است نه انجام آنها. اينجاست كه افراد به بهانهها تمسك مىجويند و تلاش دارند كه آن بهانههاى واهى و خيالى را بعنوان دليل ترك عمل خود ارائه نمايند و حال آنكه خود مىدانند كه اينها بهانهاى بيش نيست. معمولاً عادت بشرى بر اين است كه بهانه تراشى كند و تنبلى و سستى در هر كارى را توجيه نموده و اعتذار بطلبد و اين عذر و بهانهها دليل و نشانه عدم تمايل يا سستى اراده اوست.
غرور و تكبر
اين وصف يكى از مذمومترين اوصاف بشرى است و در اعراض و روى گردانى خدا از بنده، وجود همين صفت در انسان كافى است. در چندين آيه از آيات الهى خداوند اين صفت را نكوهش نموده است. در آيهاى مىفرمايند:
 
ساصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الارض بغير الحقّ. «بزودى مردمى كه بدون علت در زمين تكبر مىورزند از آيات خود دور سازيم»(1).
 
و در آيه ديگر مىفرمايند:
 
كذلك يطبع الله على كلّ قلب متكبّر جبّار. «همچنين خداوند مهرزند بر دل هر متكبّر جبار»(2).
 
يعنى همه قلب و دل او را مهرزند كه هيچ شناخت و معرفت قلبى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه اعراف، آيه 146.
 
2 ـ سوره مباركه غافر، آيه 35.
 
نداشته باشد. و در آيه 23 سوره مباركه نحل فرمود: انّه لايحبّ المستكبرين. «همانا خداوند انسانهاى مغرور و مستكبر را دوست ندارد». و نيز در آيه 60 سوره مباركه غافر مىفرمايند: «هر كه از بندگانم كبر ورزد بزودى او را داخل جهنّم نمائيم». و همچنين در كلمات معصومين(عليهم السلام) و در روايات، ذم بسيارى از اين صفت شده است. نبى بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: لايدخل الجنّة من كان فى قلبه مثقال حبّة مِنْ خردل من كبر.
«كسى كه به اندازه يك دانه خردل غرور در دل داشته باشد وارد بهشت نمىشود»(1). فيض كاشانى از امام باقر(عليه السلام) روايت مىكند كه فرمودند: «در دوزخ بيابانى است بنام سقر كه ويژه متكبران است از زيادى گرمى خود به خداى متعال شكايت مىكند و دستور مىخواهد تا نفسى برآرد چون نفس كشد همه دوزخ را بسوزاند»(2). خلاصه اينكه مرض كبر از بزرگترين امراض روانى است و از اعظم رذائل اخلاقى است كه بسيارى از افراد خواص و عوام به آن مبتلايند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج1 ص152 روايت 30.
 
2 ـ فيض كاشانى ـ اخلاق حسنه ـ ، ص99. مرحوم نراقى ـ معراج السعاده ـ ، ص218.
 
مرحوم نراقى دركتاب ارزشمند معراج السعاده در اين باب مىفرمايند: «بسى بزرگان ايام كه به اين صفت گرفتار دام شقاوت گشتهاند اين صفت مانع مىشود كه انسان به كسب اخلاق حسنه دست يابد چون بواسطه اين صفت آدمى خود را بزرگ مىبيند و تواضع و حلم و نصيحت را نمىپذيرد»(1).
وامّا درمان اين بيمارى:
بهترين راه درمان و علاج اين بيمارى، تواضع و فروتنى است چون حكماء و عرفا گويند هر دردى به ضدش درمان پذيرد. بنابر اين ركوع و سجده خاضعانه و خاشعانه در مقابل عظمت و كبريائى خداوند و احساس ذلّت و خوارى در برابر او مىتواند به انسان اين بينش و معرفت را ايجاد كند كه او موجود ناچيزى است.
 
علماى علم اخلاق گفتهاند كه درمان و علاج كبر از دو راه ميسّر است. علمى و عملى.
 
امّا راه علمى آن است كه نفس خود را بشناسد يعنى معرفت و شناخت به خود و خداى خود پيدا كند.
 
چون وقتى انسان خود و خداى خود را بشناسد به حقارت و ضعف و ناتوانى خود و عظمت و قدرت الهى پى خواهد برد و خواهد فهميد كه لحظه و آنى از خالق خود بىنياز نيست.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ معراج السعاده، ص216.
 
پس همه غرور و تكبر ناشى از جهل و حماقت اوست و انسان آگاه مىداند كه از خاك ناچيز و آب گنديده خلق شده و چند صباحى در اين دنيا زنده نخواهد بود. چنين انسانى هرگز فخر نمىفروشد و كبر به بازار عرضه نمىكند. على(عليه السلام) درباره اعجاب آفرينش انسان مىفرمايد: اِعْجَبوا لهذا الانسان ينظر بشحم ويتكلّم بلحم ويَسْمَعُ بِعَظْم ويَتَنَفَّسُ مِنْ خَرم.
«براى آفرينش انسان به شگفت آئيد كه با پيهى مىبيند و با گوشتى سخن مىگويد و با استخوانى مىشنود و از شكافى (بينى) نفس مىكشد»(1).
 
اين همه شگفتى را خالقش در او ايجاد كرده و اگر تأمل كند به عظمت خالق و به حقارت خود پى خواهد برد.
 
مرحوم نراقى از علما و فقهاى بزرگ شيعه كه در علم اخلاق يد طولايى دارد در درمان علمى مرض غرور مىفرمايند:
 
«اى انسان قدر و مقدار خود را بشناس، اوّل و آخر خود را درنظر گير، اندرون خود را مشاهده كن، اى منى گنديده و اى مردار ناپسنديده. اى جوال نجاسات و اى مجمع كثافات، اى جانور متعفن و اى كرمك عفن اى عاجز بى دست و پا، اى به صد هزار احتياج مبتلا تو كجا و تكبر كجا، شپشى خواب و آرامش را از تو مىگيرد. جستن موشى تو را از جا مىجهاند، لحظه گرسنگى تو را از پا در مىآورد، در شب تاريك از
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نهج البلاغه، حكمت 7.
 
سايهات مىترسى. پس در صدد معالجه اين مرض بر آى و بدانكه از معالجه مخصوصه اين مرض، تأمل و تفكر در مذمت تكبر و غرور و مدح تواضع است»(1). بنابر اين اگر فرد در خويشتن خويش و در رفتار خود با ديگران تأمل نمايد و بينش و معرفتى بدست آورد از كبر و غرور فاصله مىگيرد. وامّا راه عملى آن اين است كه در مقابل خدا و خلق تواضع كند و رفتار بزرگان را الگو براى خويش قرار دهد. ابو حامد محمد غزالى گويد: «به اعرابى كه در مقابل خداى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تكبر مىكردند دستور رسيد كه نماز بخوانيد چون در نماز اسرارى است كه يكى از اسرار آن تواضع و فروتنى است در حال قيام و ركوع و سجود، چون در عرب رسم بود كه خم شدن راننگ مىدانستند و هرگاه تازيانه كسى از دستش مىافتاد براى برداشتن آن خم نمىشد. و اگر بند كفشش پاره مىشد براى بستن آن سرفرود نمىآورد. حكيم بن حزام گفت با پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اين شرط بيعت كردم كه جز ايستاده سجده نكنم چون سجود نزد عرب نهايت خوارى و پستى بود و به آن امر شدند تا غرورشان بشكند و كبرشان نابود گردد. پس كمال حقيقى در علم و عمل است»(2). خلاصه كلام در درمان اين بلاى اخلاقى اين است كه يك جوان بايد
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ معراج السعاده، ص221 ـ 220.
 
2 ـ احياء العلوم، ج3. طريق علاج كبر و اكتسبا تواضع، ص754.
 
بداند كه در طول تاريخ بشريت در ميان همه اقوام انسانى هميشه كاملترين و با فضيلتترين افراد، متواضعترين آنها و پستترين و فرومايهترين انسانها، مغرورترينشان بودهاند. و مجد و عزّت آدمى در تعبد و تسليم پذيرى او در مقابل معبود حقيقى است و تا كسى عبد خدا نگردد حرّيت پيدا نكند و تا حرّيت پيدا نكند كمال نيابد و تا كمال نيابد به سعادت واصل نشود و همه اين مراتب جز با علم و معرفت به عظمت الهى و عجز و ناتوانى به خود ميسّر نگردد. چنانچه خداى متعال به داود پيامبر(عليه السلام) وحى كرد: «اى داود مرا بشناس و خودت را بشناس داود(عليه السلام) فكرى كرد و گفت: تو را به يگانگى و قدرت و بقا شناختم و خود را به ضعف و عجز و فنا. خداى متعال به او وحى كرد: اى داود آنگونه كه بايد مرا شناختهاى»(1).
تسويف و طريق رهائى از آن
چنانچه در عامل هشتم گفته شد برخى از جوانان و افراد ميان سال اعمال عبادى و تكاليف دينى خود را به آينده موكول مىكنند و توجيهاتى از قبيل طولانى بودن عمر انسانى و يا بخشش و عفو الهى را درنظر دارند. در حلّ اين عامل و از بين بردن آن بر نسل جوان توجه به اين نكته ضرورى است كه شيطان براى فريب دادن هركسى، دام مشخص و معينى را كه مقتضاى حال او باشد مىگستراند و نحوه فريب دادن ابليس براى همه
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ملا عبد الصمد همدانى ـ بحر المعارف ـ ، ج2 ص353.
 
يكسان و يكنواخت نخواهد بود. او عالم را به گونهاى فريب مىدهد و عامى را به گونهاى ديگر. جوان را به طريقى در دام خود گرفتار مىسازد و پير را به طريق ديگر. زن را به يك نوع گمراه مىسازد و مرد را به نوعى ديگر. به هر حال كانال انحراف ابليس كانال مشخصى نيست كه شناخت آن آسان باشد. چه بسا جوانانى كه تصميم به عبادت گرفتند و ليكن شيطان انجام عبادتشان را به تأخير انداخته و گفته شتاب مكن. چه بسا جوانى به سمت مسجد روانه بود كه شيطان او را برگردانده و به او القاء كرده كه وقت به اندازه كافى هست. ابن جوزى كه از علماى بزرگ اسلام است كتابى دارند بسيار ارزشمند بنام «تلبيس ابليس» كه در نوع خود كتاب كم نظيرى است. ايشان در باب «تلبيس ابليس بر همگان از راه آرزوهاى دور و دراز» چنين آوردهاند كه: «بسا يهودى و نصرانى كه در دلشان محبت اسلام افتاده و خواسته مسلمان شوند امّا شيطان آنان را به تأخير واداشته و گفته: شتاب مكن و تأمل بورز. و بدين گونه به امروز و فردا مىگذرانند تا كافر مىميرند و نيز شيطان آدم گنهكار را با همين امروز و فردا كردنها از توبه باز مىدارد و او را به سوى شهوات بر مىانگيزد و چنين القا مىكند راه توبه باز است»(1).   
 
  
 
يكى ديگر از دامهاى شيطان بر افراد عوام آن است كه در ارتكاب انواع معصيت گويد اين نقد را بگير و دست از آن نسيه بردار! حال آنكه
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تلبيس ابليس، ص288.
 
اگر درست بفهمد معصيت، نقد نيست زيرا حرام است پس جاى مقايسه ندارد. اگر بين دو مباح كه يكى نقد است و ديگرى نسيه گزينش مىكرد وجهى داشت امّا مثال عامى چنان است كه به تب دار گويند: عسل نخور بگويد: لذت عسل نقد است و وعده سلامت نسيه. و يا اينكه از مردم عوام كسى باشد كه بگويد: خدا كريم است عفوش بسيار گسترده است و اميد به لطف الهى جزء دين است. اين آرزوى دور و دراز را اميد و رجاء نامند و هلاك گردند»(1).
 
پس همه اين امور از حيلههاى شيطان است و براى نجات و رهايى از آن بايد چاره جويى كرد. در طريق نجات و آزادى از اين مكرهاى شيطانى ابن جوزى چنين پيشنهاد مىكند كه: «بايد جانب احتياط را نگهداشت و حكم احتياط اين است كه ترك امروز و فردا كنيم و از آرزوى دراز روى گردانيم كه عمر رفته باز نمىآيد و از آنچه مىترسيم يعنى مرگ امانى نداريم و در تأخير، آفتهاست بايد مرگ را جدّى گرفت و در توبه و نيكوكارى تعجيل نمود كه گفتهاند: سوف (يعنى بزودى فلان كار را خواهم كرد) بزرگترين لشكر شيطان است. كسى كه فريب امروز و فردا كردن نفس و شيطان را خورده دم مرگ، تلخابه ندامت را به سختى فرو مىبرد»(2).
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تلبيس ابليس، ص275.
 
2 ـ تلبيس ابليس، ص288.
 
 
رابطه اعتقاد و عمل
پر واضح است كه اعمال آدمى از اعتقادات او سرچشمه مىگيرد و ميان ايدئولوژى و جهان بينى و يا حكمت نظرى و عملى ارتباط و پيوند وثيق و عميق برقرار است.
 
ميزان پاى بندى به تكاليف دينى به اعتقادات هر شخصى وابسته است. يعنى هر چه عقيده انسان نسبت به دين بيشتر باشد او در انجام فرائض دينى مقيدتر و تعهدات عملى او بيشتر است. بىجهت نيست كه فرد معتقد به خدا و قيامت در اعمال و رفتارش تمام تلاش خود را در راه رضاى الهى مدّ نظر دارد و همه اهتمامش اين است كه به حرام نيفتد و سعى دارد كه فرد مقيدى در جامعهاش قرار گيرد. فردى كه داراى ضعف ايمان يا بى اعتقادى باشد هدف معين و مشخصى در زندگى ندارد و چون داراى هدف معينى نيست زندگى و حياتش متزلزل است و چنين انسانى سعادتمند نخواهد بود.
 
صريح تر بگويم كه انسان با اعتقادات دينى زنده است و هر چه معتقدات او قوى تر باشد زنده تر است در مقابل، انسان فاقد اعتقادات مذهبى از ارزشهاى انسانى بى بهره است. دليل اين سخن آن است كه: اعتقادات مذهبى و ايمان دينى، تنها يك سلسله احكام و دستورات دينى به انسان ارائه نمىدهد بلكه شماى كلى نظام هستى را درنظر او تغيير مىدهد و مسير زندگى او را متحوّل مىسازد.
 
 
آثار و نتايج اعتقادات دينى
چون سخن بدينجا رسيد به برخى از آثار و فوايد ايمان و اعتقاد دينى اشاره مىشود. ترديدى نيست به اينكه تقويت پايه اعتقادى و دست يابى به معتقدات محكم دينى كه بر معرفت و آگاهى استوار باشد نشاط و شادابى زيادى به انسان اعطا مىكند. بنابر اين بر جوانان تحصيل كرده كه داراى افكار روشن و تازهاى مىباشند آگاهى به اين نكته لازم است كه هر عملى بدون رنگ دينى و صبغه مذهبى عملى بى نتيجه و كارى بدون ثمر خواهد بود. اين سخن، تلقى و برداشت ما از متون دينى نيست كه از ظاهر آيات و روايات بدست آورده باشيم بلكه صريح آيات و روايات بر اين نكته دلالت دارند.
 
مَن عمل صالحاً مِنْ ذكر اَوْ اُنثى وهو مؤمن فلنحيينّه حياةً طيّبةً. «كسى از زن و مرد كه عمل صالح انجام دهد در حاليكه مؤمن باشد ما به او حيات طيّب و پاك عطا مىكنيم»(1).
 
و در آيه ديگرى خداوند مىفرمايد:
 
الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم وحسن مآب. «آنانكه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاكيزهترين زندگى و بهترين سرانجامها نصيبشان است»(2).
 
آيه اوّلى حيات طيّبه و زندگى پاكيزه را در گروه اعتقاد و ايمان به خدا و
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه نحل، آيه 97.
 
2 ـ سوره مباركه رعد، آيه 29.
 
قيامت مىداند و بى شك چنين اعتقادى، تحقق جامعهاى پاك و با امنيت را دربردارد. چون «حيات طيّبه يعنى تحقق جامعهاى قرين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستى، تعاون و مفاهيم سازنده انسانى خواهد بود و از نا بسامانيها و درد و رنجهايى كه بر اثر هوا پرستى و انحصار طلبى بوجود مىآيد و زندگى را تيره مىسازد در امان است»(1).
 
و آيه دوم بهترين عاقبت و مطلوبترين آينده را از آن كسانى مىداند كه داراى اعتقاد راسخ و عمل نيك مىباشند و آينده تاريك و مبهم براى كسانى است كه هواى نفس را به خدائى گرفته و در زندگى از او فرمان مىبرند. جالب اين است كه علوم بشرى امروز نه تنها منكر كلام الهى نيست بلكه بسيار تأكيد دارد كه بشر امروزى تا به اعتقادات دينى و مذهبى روى نياورد و به تعاليم مذهبى توجه نكند از اين همه نا آراميها و آشوب و اضطرابها كه جامعه انسانى را تهديد مىكند رهايى نخواهد يافت.
 
در جوامع بشرى تا مردم و خصوصاً حاكمان آنها به عقايد مذهبى تمايل پيدا نكنند و خدا را شاهد و ناظر اعمال خود نبينند و اعتقاد پيدا نكنند كه در عالم ديگرى بنام آخرت بايد به تك تك اعمال خود پاسخ گويند قتل و غارت و جنگهاى خانهمان سوز هميشه انسانها را تهديد كرده و آنها را در حال ترس و اضطراب نگه مىدارد.
 
اينجاست كه براى ما روشن مىشود كه بايد در معتقدات دينى و پاى بندى به دستورا الهى بكوشيم تا آرامش فردى و امنيت اجتماعى را بدست آوريم.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تفسير نمونه، ج11 ص389.
 
ويليام جميز از دانشمندان منصف و معروف قرن بيستم در امريكا است كه در زمينه انسان و مذهب كتابى را تأليف كردهاند بنام «دين و روان». او نكات بسيار زيبايى را در اين زمينه بيان داشته كه مطالعه آن به جوانان تحصيل كرده توصيه مىشود.
 
او در اين باب گويد: «دعا و نماز و يا بعبارت ديگر اتصال با روح عالم خلقت و يا جان جانان (خدا) كارى است با اثر و نتيجه، نتيجه آن عبارت است از: ايجاد يك جريان قدرت و نيرويى كه بطور محسوس داراى آثار مادى و معنوى مىباشد. گذشته از آن زندگى را داراى مزه و طعم مىنمايد كه گوئيا رحمت محض مىشود و ديگر اينكه يك اطمينان و آرامش باطنى ايجاد مىگردد كه آثار ظاهرى آن نيكويى و احسان بىدريغ است»(1).
 
استاد مطهرى(رحمه الله) در كتاب ارزشمند «انسان و ايمان» آثار و فوايد اعتقاد دينى و ايمان را خوشبختى به جهان و خلقت و هستى، بهبود روابط اجتماعى و كاهش ناراحتىها و اعطاى نيروى مقاومت مىدانند. كه اين آثار و فوايد برخى از نتايجى است كه از عقايد دين نشأت مىگيرد(2).
 
بنابر اين شايسته است كه نسل جوان ما هر چه بيشتر خود را در اين زمينه رشد و تعالى بخشند و از آثار قوت ايمان و نيروى اعتقاد دينى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ دين و روان، ص177.
 
2 ـ مجموعه آثار، ج2 ص49 ـ 43.
 
بهرهگيرند كه صلاح و فلاح فردى و اجتماعى در اين است چنانچه تجربه پيدايش و ظهور انقلاب اسلامى و دفاع مقدس در هشت سال جنگ نا برابر، بهترين نمونه آثار و نتايجى است كه از اعتقادات دينى ملت خصوصاً نسل جوان ما به بار نشست و اگر نبود آن قدرت ايمان و اعتقاد قطعاً اين ملت نه در مقابل طاغوت پيروز مىشد و نه در جنگ سربلند مىگرديد.
 
 
رفتار ناشايست برخى از مبلغان دينى
مبلغان دينى بعنوان گروه خاص و لباس ويژه و نام مشخص روحانى در ميان مردم شناخته شدهاند و رسالتى كه بر عهده دارند رساندن پيام الهى است و در حقيقت اكثرى مردم دين خود را از آنها مىگيرند. خصوصاً به اينكه شروع به انجام تكاليف دينى با تقليد از يك عالم و مجتهد دينى همراه است همه اين مسائل خود به خود رسالت يك روحانى را در اجتماع سنگينتر و خطير تر ساخته است طورى كه همه گفتهها و رفتارهاى او را به اسم دين مىشناسند.
 
بنابر اين يك عالم دين بايد متصف به صفات اولياى دين بوده و ظرافت در گفتار و رفتار را هرگز از دست ندهد. سعى كند سيرهاى را كه پيشوايان دين داشتهاند در شخصيت خويش متجلى سازد و حركات او جلوهاى از سيره اولياى الهى باشد. آنچه را كه در روايات اخلاقى از معصومين(عليهم السلام) به ما رسيده صفاتى چون عفو و گذشت، احسان و نيكى،
 
حلم و بردبارى، ستر و پرده پوشى، حق شناسى و وفادارى، برخورد و رفتار عاطفى و پذيرش انتقاد و نقد پذيرى كه جزء مكارم اخلاقى مىباشند بايد نصب العين يك مبلّغ دين قرار گيرد. ظرافت در امر تبليغ چنان است كه يك روحانى بعنوان مبلغ دين بايد در عين دورى از انظلام و ظلم پذيرى، سنگ صبورى در مقابل هرگونه انتقاد و نقد در اصلاح رفتار خويش بوده باشد كه غالباً اين چنين مىباشند.
 
در حقيقت چهره واقعى روحانيت در طول تاريخ اسلام چنين بوده است و ليكن چون معصوم نبوده و رداى عصمت بر تن نكرده است احتمال خطا و اشتباه در او هست. ما هرگز منكر رفتارهاى ناشايست برخى از مبلغان دينى و روحانيون نيستيم و هيچ اصرارى هم وجود ندارد كه آنها را توجيه نمائيم. چنانچه توصيه بزرگان دين در اصلاح ساختار رفتارى مبلغان است. امام خمينى(رحمه الله) كه مصداق بارز و كامل يك مبلغ دين در عصر ما بشمار مىآيند اين نكته را هميشه متذكر مىشدند كه بايد طلاب جوان متوجه برخورد خود باشند تا بهانه دست مخالفان ندهند. و مىفرمودند كه مبادا خداى ناخواسته اين وجهه خوبى كه شما روحانيون داريد و اين توجهى كه به شما شده است سُست شود جوانهايى كه در بين شما هستند اگر خداى ناخواسته يك وقت تندى دارند آنها را نصيحت كنيد كه در امور اسلامى با روش اسلامى رفتار كنيم و با اخلاق اسلامى با مردم رفتار كنيم(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ در جستجوى راه امام ـ روحانيت ـ ، ص184 ـ 182.
 
پس همه اين كاستىها را مىپذيريم امّا سخن ما به جوانان آگاه و تحصيل كرده اين است كه چنين خطاهايى نبايد به اسم دين تمام شود. مگر در مشاغل علمى ديگر اين چنين است كه اشتباه فرد را به جاى خطاى آن علم به حساب مىآورند بعنوان مثال هرگاه طبيبى در طبابت مرتكب اشتباه گردد و با اشتباه و خطاى خود موجب مرگ بيمارى بشود هرگز انسان عاقل نمىگويد كه من ديگر علم طب را قبول ندارم و ديگر به طبيب مراجعه نمىكنم بلكه عقلش حكم مىكند به اينكه من اين طبيب را قبول ندارم. در علم دين هم چنين است. اگر يك روحانى و مبلّغ دينى خطايى را مرتكب شد و يا احتمالاً به انحراف كشيده شود بايد اين را به حساب شخصى او گذاشت نه به حساب دين.
 
نبايد به اين موارد جزئى و مصاديق شخصى توجه نمود بلكه بايد ديد كه اين قشر چقدر در طول تاريخ اسلام براى حفظ دين از جان و مال خود گذشتند و همه هستى خود را ايثار نموده و شكنجهها و سختىها و تبعيدها را پذيرفتند تا ملتهاى مسلمان و حتى جوامع بشرى غير مسلمان را بيدار سازند.
 
به خاطر همين كه اين قشر، بيشترين تلاش را براى حفظ دين و بيدارى مسلمين كردهاند در طول تاريخ آماج بيشترين افتراآت و تهمتها بودهاند و اگر بخوبى دقت و توجه شود بسيارى از مطالبى كه در سوء رفتار علماى دينى گفته يا نوشته شده در راستاى ضربه زدن به دين و از بين بردن جايگاه بلند اين قشر مهذَّب در ميان مردم بوده است.
 
دشمنان دين هميشه سعى داشته و دارند كه از احساسات و عواطف جوانان بعنوان ابزارى كار آمد در مسير رسيدن به اهداف ضد دينى خود بهره گيرند و چون بصورت مستقيم نمىتوانند با غيرت دينى جوانان برخورد نموده و دين را از دستشان بگيرند به نحو مرموزى تلاش مىكنند كه عوامل و ابزارهاى تقويت دين را ضعيف و سُست جلوه دهند. و به همين خاطر داستانهاى سوء رفتارى را جعل كرده و به اين قشر مقدس نسبت مىدهند تا اينكه بتوانند هر چه بيشتر چهره ايشان را مخدوش نمايند.
 
مسئوليت اصلى جوانان ما اين است كه اين توطئهها را بشناسند و هر چه را مىشنوند و مىخوانند در بوته احتمال قرار دهند نه اينكه جزم و يقين به آن پيدا كنند و يا آنچه را كه خود مشاهده مىكنند به اسم دين نگذارند بلكه آن را رفتار فردى او بدانند.
 
 
 
 
 
 
 
فصل سوّم :
 
فلسفه نماز
 
 
بحث درباره فلسفه و حكمت نماز در واقع آشنايى با اسرار و رموزى است كه در اين عمل عبادى نهفته است اين نكته براى ما بسيار روشن است كه هرگز خداوند متعال هيچ دستورى را بدون حكمت و علت بر بندهاش واجب نمىسازد اگر حكمى از جانب او رسد يا واجب است و يا حرام و يا مستحب است و يا مكروه.
 
در اعمال واجب مصلحت شديده نهفته است و در حرام مفسده شديده در مستحب و مكروه، مصلحت و مفسده وجود دارد و ليكن چون مصالح و مفاسدشان زياد نبوده به حد وجوب و حرمت نرسيده است. و به همين خاطر خداوند در مستحب و مكروه امر و نهى نكرده است. امّا در واجب و حرام خداوند بندهاش را الزام به انجام و ترك فعل نموده است. اين مطلب براى ما پر واضح است كه خداوند چون مصالح بندگان خود را مىخواسته آنها را مكلف به انجام برخى از اعمال كرده است.
 
براى ما ترديدى روا نيست و از حيث روحيه تعبد و تسليم پذيرى در مقابل پروردگار اين امر پذيرفته است امّا در اينجا مىخواهيم جهت عقلى قضيه براى ما روشن گردد چون بحث ما درباره فلسفه نماز است و فلسفه هر چيزى يعنى تبيين عقلى آن چيز.
 
وقتى لفظ فلسفه به كلمهاى اضافه شود به همين معنا خواهد بود. مثلاً فلسفه روزه، فلسفه حج، فلسفه وضو و فلسفه جهاد.
 
بنابر اين در اين فصل مىخواهيم براى پرسشهاى نماز پاسخ عقلى و منطقى ارائه نمائيم.
 
چرا بايد نماز خواند؟ حقيقت نماز چيست؟ معناى ركوع و سجود چيست؟ چرا بايد پيشانى به زمين گذاشت؟ دست به قنوت برداشتن به چه معناست؟ و سئوالاتى از اين قبيل مطالبى هستند كه بايد توضيح داده شوند كه ما بصورت مجمل و فشرده راز و رمز و فلسفه وجودى هر يك از اجزاى نماز را بيان خواهيم داشت نخست به فلسفه اصل نماز اشاره مىكنيم.
 
 
فلسفه نماز
تمام پديدههاى نظام هستى معلول و مخلوق ذات حق بوده و منشأ آفرينش آنها خالق قادرى است كه هستى از او نشأت گرفته است. همه موجودات از جمله انسان از فيض حق وجود يافتهاند. و نه تنها در مقام حدوث بلكه در مقام بقاء نيازمند و محتاج اويند.
 
يعنى خداوند نه تنها نعمت وجود را به موجودات اعطا نموده است بلكه ربوبيت و سرپرستى آنها را نيز عهدهدار گشته است پس خدا هم خالق است و هم رب، و همه موجودات به خالقيت و ربوبيت او اعتراف دارند.
 
يسبح لله ما فى السموات وما فى الارض الملك القدوس العزيز الحيكم.
«تسبيح مىگويد خدا را آنچه در آسمانها و در زمين است آن پادشاه پاك عزيز حكيم را»(1).
 
انسان كه اشرف كائنات است بر اساس فطرت به ربانيت او مقر و معترف است و هرگونه شرك را از او نفى مىكند و لازم است كه فقر خويش و غناى خالق، كوچكى خود و عظمت رب را اظهار نمايد و رمز نماز در همين است كه بنده اظهار عبوديت و بندگى نمايد. چنانچه در كلام گوهر بار امام رضا(عليه السلام) آمده است كه: علة الصلاةِ انَّها اقرارٌ بالربوبيّة لله ـ عزّ وجل ـ وخلعُ الانداد وقيامٌ بين يدى الجبّار جلّ جلاله بالذّل والمسكنة والخضوع والاعتراف.
«علت نماز اقرار به ربوبيت خدا و نفى هرگونه شريك براى او و ايستادن با خضوع و كوچكى و بيچارگى در پيشگاه خداست»(2).
 
از آن جهت كه آدمى مركّب از عقل و شهوت است و نيز در فرمان بردارى او هيچ گونه جبرى وجود ندارد بلكه با اختيار زندگى مىكند قطعاً
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه جمعه، آيه 1.
 
2 ـ ميزان الحكمة، ج5 ص376.
 
داراى معاصى و گناهان هم هست پنج بار ايستادن در مقابل خداوند در حال نماز به معناى اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان و طلب مغفرت در مقام عمل است.
 
پس «نماز، ايستادن با اعتراف به گناه و درخواست آمرزش گناهان پيشين و نهادن صورت بر زمين پنج نوبت در شبانه روز با عظمت خدا، همراه است»(1).
 
و چون هواى نفس هر لحظه او را به غفلت و سركشى سوق مىدهد و به غرور و خود خواهى دعوت مىكند و به افزون طلبى و تماميت خواهى فرا مىخواند بايد در مقابل آن، عاملى باشد بسيار قوى و نيرومند كه جلوى اين رذايل را سد نموده و او را به سمت عزت و عظمت انسانى سوق دهد كه آن نماز است چون نماز تنها عنصر بازدارنده از ذمائم اخلاقى است.
 
چنانچه در حديث آمده است كه «نماز موجب ياد خدا و دورى از غفلت و سركشى و باعث خشوع، فروتنى و خواهان طلب افزايش معنوى و مادى است»(2).
 
و چون در سرشت آدمى نسيان و فراموشى عجين است هر لحظه بيم آن مىرود كه انسان خود و آفريدگارش را به باده نسيان و فراموشى سپرده و طغيان و سركشى را پيشه خود سازد و عمرى را در حيوانيت و پستى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص376.
 
2 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص376.
 
سپرى سازد و كمال و انسانيت خويش را در حيات حيوانى ببيند اينجاست كه: «نماز او را به مداومت بر ذكر خدا در شب و روز بر مىانگيزاند تا بنده، مولى و مدبر و آفريدگار خود را فراموش نكند چرا كه فراموشكارى، باعث طغيان و سركشى خواهد بود»(1).
 
وبالاخره اينكه فلسفه نماز، حضور در پيشگاه ربوبى و اظهار بندگى و عبوديت و اقرار به ربوبيت پروردگار و جاودانگى بر آن ذاتى است كه موجب مىشود بنده در پى اصلاح و سعادت خويش برآيد و به كمال انسانى خود دست يابد. «انسان در حال نماز در محضر خدا و به ياد خداست و همين حالت او را از معاصى بازداشته و از همه تباهىها و تاريكىها او را مانع مىشود»(2).
 
 
فلسفه قبله
حالت نماز از بهترين حالات روحانى و معنوى انسان در تمام لحظات عمرش بحساب مىآيد بنده خود را به تمام معنى آماده مىسازد تا با معبود خويش سخن بگويد. عبد وقتى در مقابل معبود خويش قرار مىگيرد و مهياى سخن گفتن با او مىگردد احساس مىكند كه بايد آدابى را درنظر بگيرد و با حفظ آن آداب با او سخن بگويد چنانچه در عرف اجتماعى هم چنين است.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ همان مأخذ.
 
2 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص376.
 
يكى از آداب اين حالت معنوى و ملكوتى، قيام در مقابل كعبه است، محلّى كه جلوهاى از حق در آن تجلّى يافت و نمونهاى از تصوير كعبه حق در بيت المعمور در اين سراى مادى در آن مكان ظهور يافت. لذا فرمان رسيد به آنان كه مىخواهند از دنيّت دنيا اِدبار نموده و قلب خويش را از همه امور سرگرم كننده آن بازداشته و با انقطاع از ملعبههاى خلق وصال به حق پيدا نمايند به قبله اقبال نمايند تا شايد بدان واسطه نورانيت قلبشان به وجود جسمانى و مادى آنان تسرّى يافته و قدرت حق را با خلافتى كه از قِبَل او بعهده دارند در زمين ظاهر سازند. چنانچه از امام صادق(عليه السلام) منقول است كه فرمودند: «هرگاه براى نمازى رو به قبله ايستادى از دنيا و آنچه در آن است و مردم و آنچه در آنند مأيوس باش و قلبت را از هر چيز كه تو را از خدا غافل مىكند خالى كن و با چشم دل عظمت خدا را نظاره كن»(1).
 
و قيام مقابل كعبه در حال نماز بايد يادآور ايستادن انسان در مقابل عظمت الهىاذا استقبل المصلى القبلة استقبل الرحمان بوجهه لا إله غيره.
«آنگاه كه نمازگزار روى به قبله مىايستد روى به آن خدايى ايستاده است كه جز او خدايى نيست»(2).
 
در واقع رو كردن به قبله به معناى بردن دل بدانجاست يعنى سپردن دل به صاحبدل است كه گناه را از او باز دارد و در مسير كمال سير دهد بنابر اين استقبال ظاهرى به كعبه بايد با توجه باطنى بدان همراه باشد والاّ نماز، او را سودى نبخشد. «حاتم اصم را از نمازش پرسيدند در جواب گفت: چون وقت نماز آيد وضو سازم و به موضع نماز روم پس براى نماز كعبه را در ميان دو ابروى خود فرض مىكنم و صراط را زير دو قدم خود و بهشت را بر راست و آتش را از چپ و ملك الموت را پشت سر و آن نماز را آخرين نماز خود پندارم و با خوف و رجا، با خضوع و خشوع و اخلاص آن را انجام دهم»(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص396.
 
2 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص376.
 
پس استقبال به قبله در حال نماز به معناى استدبار دل از غير خداست. و اعراض از قبله به معناى استقبال به غير اوست. و به همين خاطر توجه به قبله در نماز از واجبات شمرده شده و روى گردانى از آن از محرمات به حساب آمده چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند: «آيا آن كس كه در نماز صورتش را از قبله بر مىگرداند نمىترسد از اينكه خداوند او را مسخ نمايد و صورتش را مبدّل به صورت حمار كند»(2).
 
 
سرّ الله اكبر
گفتن تكبير به معناى ورود در حريم معنوى نماز است و با تعظيم و تكبير در شروع نماز خداوند او را تكريم و تعظيم نمايد و او را نزد بندگان ديگرش بزرگ بدارد چون او با بيان الله اكبر نه تنها خالق خويش را بزرگتر دانسته بلكه از او نفى شرك نموده است. و اين مضمون كلام گوهر بار امام حسن عسكرى(عليه السلام) است كه فرمودند: «هنگامى كه نمازگزار دو دستش را جهت گفتن الله اكبر بالا برد و ثناى خدا گويد خداى تعالى به ملائكه خود چنين فرمايد: اى عبادت كنندگان من آيا نمىبينيد بندهام را كه چگونه مرا بزرگ و عظيم شمرد و از شريك و تشبيه و نظير پاك دانست و دستش را بلند كرد و دورى جست از گفتههاى دشمنان من كه براى من شريك قائلند
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ احياء العلوم، ج1 ص339.
 
2 ـ المحجه البيضاء، ج1 ص382.
 
شما را شاهد مىگيرم به درستى كه به زودى من او را در دار جلالم بزرگ و عظيم خواهم كرد و پاك مىگردانم او را در پاكيزگى دار كرامتم و او را از گناهان پاك مىسازم و از عذاب جهنّم و آتش آن او را حفظ مىكنم»(1).
 
و شايد سرّ بالا بردن دستان به هنگام تكبير (الله اكبر) نفى همه امور دنيوى و قدرتهاى پوشالى و يا نفى همه اوصاف مادى از اوست. چنانچه از على(عليه السلام) منقول است كه فرمودند: وجه ديگر «الله اكبر» اين است كه كيفيت و چگونگى را از او نفى مىكند گويى اذان گوينده مىگويد: خداوند والاتر از آن است كه وصف كنندگان صفت او را ادراك كنند»(2).
 
گفته مىشود همين كه وقتى بندهاى تكبيره الاحرام نماز را بگويد خداوند به او توجه كند و فرشتهاى را مأمور كند كه ثواب همه اجزاى نماز را به دست او سپارد و او را نزد خود عزيز دارد و مشمول عزت خود گرداند و در قلب او اثر كبريائى خويش را نمايان سازد اگر ذكر تكبير او از روى صدق و صفا باشد.
 
ولى اگر در قلب او چيزى باشد كه از حقيقت معناى تكبير بازش دارد خداوند او را از حلاوت و شيرينى ياد خود محرومش سازد و از قرب به خود و شادمانى مناجات محجوب سازد. امام صادق(عليه السلام) را در اين باره كلام زيبائى است كه فرموده ايشان چنين است: «پس به هنگام نماز دل خود را بيازماى اگر شيرينى نماز را و در عمق جان، سرور و بهجت آن را
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص221.
 
2 ـ بحار الانوار، ج81 ص131.
 
مىيابى و دلت از راز و نياز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت مىبرد بدان كه خداوند، تو را در تكبيرى كه بر زبان راندهاى تصديق فرموده است و گر نه بدان فقدان لذّت مناجات و محروميت از شيرينى عبادت دليل بر اين است كه خداوند تو را در گفتن تكبيرات دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است»(1).
 
و اينكه چرا گفتن هفت تكبير در ابتداى نماز داراى ثواب و فضيلت است هشام بن حكم گويد از امام موسى كاظم(عليه السلام) پرسيدم امام در پاسخ فرمودند: «اى هشام خدا آسمانها را هفت، زمين را هفت و حجابها را هفتگانه آفريد پس چون پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را به معراج برد و قرب او به پروردگارش به اندازه فاصله دو كمان يا نزديكتر شد يك حجاب از حجابهايش برداشته شد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تكبير گفت و آغاز نمود به گفتن كلمات افتتاحيه نماز، پس چون حجاب دوم برايش برداشته شد تكبير گفت و به همين منوال گذشت تا به هفت حجاب رسيد پس آن جناب هفتتكبير گفت بدين علت براى افتتاح نماز هفت تكبير گفته مىشود»(2).
 
     
 
فلسفه حمد و سوره (قرائت)
بعد از گفتن تكبير كه نماز گزار وارد نماز مىشود خواندن سوره حمد واجب است و گفتن بسم الله در شروع آن ضرورى است. سوره حمد از
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج81 ص230. و مصباح الشريعة، باب 13.
 
2 ـ علل الشرايع، باب 30 ص322.
 
عظمت بالايى نزد خدا برخوردار بوده به حدى كه شايد هيچ سوره ديگرى به بزرگى آن نرسد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به جابر بن عبد الله انصارى فرمود: «اى جابر آيا برترين سورهاى را كه خدا در كتابش نازل فرموده به تو نياموزم؟ جابر عرض كرد: آرى پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا آن را به من بياموز. پس رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) سوره حمد (امّ الكتاب) را به او تعليم داد و فرمود اى جابر آيا آگاهت نسازم از اين سوره؟ عرض كرد. چرا پدر و مادرم فداى تو باد يا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) از آن مرا با خبر ساز. فرمود: آن شفاى هر دردى است جز مرگ»(1). در برخى از آيات قرآن رموز و اسرارى است كه آن را داراى فوايد وآثار بسيار نموده است كه سوره حمد جزء آن دسته از آيات و سورههاست در شروع آن بسم الله الرحمن الرحيم است كه با هفت آيه ديگر كامل مىگردد. الله اسم خاص خداست كه مستجمع جميع اسماء و صفات الهى است و هيچ كتاب الهى و آسمانى نازل نشد مگر با بسم الله. و هر كارى بدون آن آغاز شود بىنتيجه خواهد بود. پس گفتن بسم الله در ابتداى هر كارى رنگ الهى بخشيدن به آن است. كه هر عملى بدون آن رنگ غير الهى دارد. الحمد لله رب العالمين: حمد و شكر براى اظهار سپاس از نعمات و بركاتى است كه بدون منّت بر بندگانش ارزانى داشت، و رشد و تربيتش را
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تفسير عياشى، ج1 ص20.
 
بر عهده گرفت پس جز او كسى مستحق حمد و ثنا نيست. الرحمن الرحيم: سرّ رحمان و رحيم در رحمت عامه و خاصه اوست. يعنى او هم رحمان است كه سايه رحمتش بر همه مخلوقات (كافر و مؤمن) گسترانده شد و هيچ موجودى از رحمت عامش بىبهره نيست و هم رحيم است كه علاوه بر توجه عام به همه آفرينش، عنايت خاص به بندگان مؤمن خويش دارد و آنان كه در همه لحظات حيات، او را درنظر دارند در دار الرحمه او بسر مىبرند. پس نماز گزار با ذكر الرحمان الرحيم اراده مىكند كه مشمول رحمت رحيميه او قرار گيرد تا از خاصان بحساب آيد چون رحمت رحمانيهاش شامل همه چرندگان و درندگان است. چنانچه گفته شد كه: الرحمن لجميع العالم والرحيم بالمؤمنين خاصه. «رحمان براى همه عالم است ولى رحيم اختصاص به مؤمنين دارد». مالك يوم الدين: اين جمله بدان معنى است كه اى خدا هر چند مالكيت و فرمانروايى مجازى در دنيا پوششى براى مالكيت تو شده است ولى روزى كه پردهها برداشته شود و حقايق ظهور نمايد همه ملوك و پادشاهان در مقابل تو بردهوار ايستاده و چون غلامانى ذليل و خوار پيش تو ظاهر گردند. آن روز چه بسا اميرانى كه شرمنده در اسارت باشند و اسيرانى كه در بارگاه تو عزت و اميرى يابند و چه بسا اغنيائى كه فقيروار ظاهر شوند و فقرايى كه متحول باشند. اِن الغنى والفقر بعد العرض على الله. «همانا توانگرى و بىچيزى در روز قيامت معلوم گردد»(1).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ نهج البلاغه، حكمت 446.
 
پس بسيار جاى تعجب است كه برخى با قدرت و قهاريت تصنعى و ساختگى خود بر جان و مال ديگران حكم مىرانند در حاليكه بزودى همه اين قدرتهاى پوشالى زايل و قدرت مطلقه الهى ظاهر مىگردد و از همين قدرتمندان مستبد كه با استبداد خويش عرصه زندگى را بر زير دستان ضيق كرده بودند سئوال مىشود كه: لِمَنِ الملك اليوم؟ امروز حاكميت و قدرت از آن چه كسى است؟ در پاسخ گويند: ِللهِ الواحد القهّار. «از آن خداى يكتا و قدرتمند. آنجاست كه به ضعف و زبونى خود پى برند و به مالكيت و قهاريت او اقرار و اعتراف نمايند. نمازگزار با تكرار اين كلام در هر نمازى همه همت خويش را بكار مىگيرد تا حقيقت اين كلام را در روح خود زنده سازد و از هر گونه غرور و تكبر خود را دور ساخته و عظمت و كبريائى را در دنيا و آخرت در ذات ربوبى مشاهده نمايد و قلب خويش را با اين اعتقاد تسكين بخشد و خود را بنده او سازد نه غير او. اين شمهاى از حقيقت بود كه بيان آن آمد ولى بسيارى از حقايق ديگر در اين آيه (مالك يوم الدين) نهفته كه سالكان واقعى به اسرار آن باريابند و بىجهت نبود كه امام سجّاد(عليه السلام) در حال نماز وقتى به اين جمله مىرسيد آنقدر تكرار مىكرد كه نزديك بود روح از بدنش جدا گردد»(1). إيّاك نعبد وإيّاك نستعين: آيات قبل، ذكر اوصاف الهى بود كه بنده در
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تفسير نور الثقلين، ج1 ص16.
 
حال نماز آنها را بر زبان خويش جارى نمود. با بيان به اوصاف كمال در ذات ربوبى كه وقتى علم بدان حاصل آمد و بنده خود را در مقابل مولى از همه اوصاف كماليه تهى ديده، خود را فقير محض و او را كمال مطلق و غنى على الاطلاق داند. زمانى كه اين معنى او را به سرچشمه يقين رساند آنجاست كه تمام وجودش اظهار عبوديت در قبال او كند و اين سخن از عمق وجودش به زبان آيد كه اياك نعبد و اياك نستعين. يعنى عبوديت و بندگى در مقابل تو شايسته است و اَحَدى غير تو لايق چنين مقامى نيست. اگر بندگى موجب عزت باشد و بردگى باعث سعادت، فقط بندگى و بردگى در مقابل توست نه اطاعت در برابر صاحبان قدرت. وقتى عبوديت عبد در قبال او معنى پيدا كند لاجرم در خواست هر نوع كمك بايد از او باشد چون او مصدر همه كمالات و سرچشمه تمام فيوضات است. و عبد واقعىاش با معرفت به اين معنا مىگويد اياك نستعين يعنى كمك و يارى و هرگونه توفيق را از تو طلب مىكنم و درخواست كمك و استعانت از غير تو خلاف عقل و ادب است چون كسى غير از تو قدرتى ندارد تا از او طلب گردد و موجودى جز تو مكنتى ندارد تا از او استعانت شود. هركس هر وصف كمالى را كه واجد است و هرگونه قدرتى را كه صاحب است از سرچشمه رحمت و قدرت تو گرفته است. پس هرگونه عبوديت و استعانت شايسته توست و كسى جز تو شايسته اين مقام نيست. اهدنا الصراط المستقيم: انسان و ساير موجودات نه تنها فقيرند بلكه فقر محضند. آدمى با درك اين نكته كه چيزى از خود ندارد و مستقل نيست از خداوند استعانت جست و بلا فاصله بعد از كمك خواستن از خداوند مىگويد: «خدايا ما را به راه مستقيم هدايت كن» شايد رمز اين نكته آن باشد كه مهمترين مصداق دستگيرى خدا از بنده، قراردادن او در مسير هدايت است. درخواست و تقاضاى عبد اين است كه پروردگارش او را در مسير عبوديت كه همان صراط مستقيم است مستقر سازد يعنى روح عبوديت و بندگى را از او نگيرد چون استقرار در راه راست داشتن روحيه تعبد پذيرى است. واَنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم. «و اينكه مرا عبادت كنيد كه اين است راه مستقيم»(1). «و يكى از حكمتها و اسرارى كه در راه مستقيم وجود دارد اين است كه آدمى را از هوا پرستى و تبعيت از سليقههاى فردى خارج و به محبت الهى و گرايش به دين خدا متمايل مىگرداند»(2). هرگونه افراط و تفريط را از او دور ساخته و راه ميانه و اعتدال را پيش او مىگذارد. وامّا اينكه كلمات «نعبد»، «نستعين» و «اهدنا» چرا به صورت جمع «ما» آمده با اينكه عابد و عبادت كننده يك نفر مىباشد؟ مطالب مختلفى گفته شد. كه خلاصه آن چنين است: برخى گفتهاند: چون عابد، عبادت خود را در ضمن عبادت ساير مخلوق و از جمله اولياء كه خدا عبادتشان را قبول مىكند تقديم بارگاه
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه يس، آيه 61.
 
2 ـ بحار الانوار، ج24 ص9.
 
قدس مىكند تا به اين وسيله عبادت او در كنار عبادت آنها مقبول گردد. امّا امام خمينى(رحمه الله) با تأئيد به اين نكته، سرّ ديگرى را بيان مىكنند و آن اين است كه چون سالك در الحمد لله جميع حمدها را از هر حمد كنندهاى محصور به ذات مقدس حق نمود و در فطرت تمام موجودات خصوصاً نوع انسانى، خضوع در پيشگاه مقدّس وجوددارد. چنانچه قرآن كريم مىفرمايد: وَاِنْ مِنْ شَىء الاّ يسبح بحمده ولكن لايفقهون تسبيحهم.
«هيچ موجودى نيست مگر اينكه خدا را با حمدش تسبيح مىكند و ليكن شما نمىفهميد»(1).
 
به همين خاطر سالك نمازگزار با صيغه جمع اظهار مىكند چونكه جميع موجودات در همه حركات و سكنات خود عبادت ذات مقدّس حق تعالى كنند و از او كمك و استعانت جويند»(2).
 
صراط الذين انعمت عليهم: بارزترين مصداق راه راست و صراط مستقيم الهى، راه نعمت داده شدگان است كه رحمت خاصه خداون شامل حالشان شده است. يعنى انبياء و صدّيقان و شهيدان و صالحان. چنانچه خود در كتاب مبين فرمودهاند: ومَنْ يُطعِ اللهَ والرسولَ فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقاً.
«و هر كس كه خدا و رسولش را فرمان برد پس ايشان با كسانى باشند كه خداوند
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه اسراء، آيه 44.
 
2 ـ آداب الصلاه، ص280.
 
آنان را نعمت بخشيد (آنان عبارتند از) پيامبران و راستگويان و شهدا و صالحان و آنان دوستان خوبى مىباشند»(1). و راه ديگران كه غضب شدگان و گمراهان باشند را از راه من جدا كن (غير المغضوب عليهم ولا الضالين) پس با همه اسرارى كه در سوره حمد نهفته كه ما به گوشهاى از آن اشاره كرديم جادارد كه خداوند به ملائكه و فرشتگان خويش بعد از قرائت حمد و سوره بفرمايد: «آيا اين بنده مرا نمىبينيد كه چگونه با خواندن كلام من لذّت مىبرد؟ شما را شاهد مىگيرم اى ملائكه من، هر آينه در روز قيامت به او خواهم گفت: در بهشت من قرائت كن و به درجات بالا ارتقاء پيدا كن. پس او دائم قرائت خواهد نمود و به عدد حروف درجهاى از طلا، درجهاى از نقره، درجهاى از لؤلؤ، درجهاى از جوهر، درجهاى از زبرجد سبز، درجهاى از زمرّد سبز و درجهاى از نور و ربّ العزه به او عطا خواهد شد»(2). و امّا اسرار سوره توحيد تا بدان حدّ است كه امام صادق(عليه السلام)مىفرمايند: «يهود از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سئوال كردند كه براى ما بيان كن نسبت پروردگار خود را. پس آن حضرت سه روز صبر كرد و پاسخ آنها را نداد تا اينكه اين سوره (سوره توحيد) نازل شد»(3). و نيز از امام سجاد(عليه السلام) درباره اين سوره سئوال شد حضرت(عليه السلام)فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه نساء، آيه 72.
 
2 ـ روايت از امام حسن عسكرى(عليه السلام) ـ بحار الانوار ـ ، ج82 ص221.
 
3 ـ اصول كافى، ج1 كتاب التوحيد باب النسبه حديث 1 ص122.
 
«چون خدا مىدانست كه در آخر الزمان اقوامى هستند كه داراى انديشه عميقند قل هو الله احد و آياتى از سوره حديد تا عليم بذات الصدور را نازل فرمود»(1).
اسرار ركوع
وقتى كه نمازگزار به ركوع خم مىگردد در حقيقت با عمل خود به ذلّت و خواريش و با ذكر ركوع به عظمت و كبريائى خداوند اعتراف و اقرار مىكند. و اين بهترين نوع تواضع عبد در مقابل مقام كبريائى حق است. به همين خاطر كه او خدا را به عظمت و بزرگى ياد كرد خدا نيز او را در نزد بندگان عزت و بزرگى مىبخشد. چنانچه در روايت از امام حسن عسكرى(عليه السلام) منقولست كه فرمودند: «چون نمازگزار به ركوع رفت خداوند تبارك و تعالى خطاب به فرشتگان مىكند و مىفرمايد: اى ملائكه من آيا نمىبينيد بنده نمازگزار چگونه براى بزرگى و عظمت من تواضع مىكند؟ شما را گواه مىگيرم كه هر آينه او را در دار كبريائى و جلال خودم بزرگ سازم»(2).
 
پس سرّ ركوع، خم شدن در برابر عظمت اوست و اين اقتضاى ادب عابد است در مقابل معبود. چنانچه اين تعبير از امام صادق(عليه السلام)است كه: «در ركوع ادب عبوديت است و در سجود قرب به معبود. و كسى كه به
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ اصول كافى، ج1 كتاب التوحيد ص125.
 
2 ـ بحار الانوار، ج82 ص221.
 
نيكى ادب بجا نياورد قرب را نشايد پس ركوع كسى را بجاى آر كه با دل خاضع براى خدا و تحت سلطه او ذليل و بيمناك است و اعضاى خود را از اندوه و ترس آنكه از بهره ركوع كنندگان بىنصيب گردد فرود مىآورد»(1). شايد اين فرموده امام صادق(عليه السلام) تفسير انفسى از اين آيه باشد كه خداوند فلاح و رستگارى را منوط به ركوع و سجود دانسته و فرمود: يا ايها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخير لعلكم تفلحون. «اى اهل ايمان در برابر خدا ركوع و سجود به جاى آريد و حضرت او را در تمام شئون حيات، بنده و فرمانبردار باشيد و هر كار خيرى را انجام دهيد تا به رستگارى و فلاح رسيد»(2). هر چند كه قرب كامل در سجود تحصيل مىشود و ليكن ما دام كه ادب خضوع در ركوع كامل نگردد قرب مطلق بدست نيايد چون نقص در هر جزئى به كل سرايت مىكند. چنانچه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) منقولست كه: «هركس كه وضو و ركوع و خشوعش در نماز كامل نباشد نمازش ناقص است»(3). و نيز فرموده است كه: «خداوند پنج نماز را بر مردم واجب گرداند هرگاه كسى وضوى آنها را درست بجاى آورد و در وقت بخواند و ركوع و خشوع را كامل كند
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص108.
 
2 ـ سوره مباركه حج، آيه 77.
 
3 ـ جامع احاديث الشيعه، ج4 ص44.
 
خداوند ضامن است كه گناهانش را بيامرزد و كسى كه اينگونه انجام ندهد خداوند نسبت به او عهدى ندارد و اگر خواست او را مىآمرزد و اگر بخواهد او را عذاب مىكند»(1). و خلاصه كلام در فلسفه ركوع اين است كه هيچ بندهاى براى خدا به حقيقت ركوع نكند مگر آنكه خداوند تعالى او را به نور جمال خويش بيارايد و در سايه كبريائى خود در آورد و جامه برگزيدگانش بپوشاند. ركوع مرحله اوّل است و سجود مرحله دوّم، هركس كه معنى و حقيقت اوّلى را به جاى آورد شايستگى دوّمى را يافته. پس بايد كه ركوع با خضوع و خشوع كامل باشد تا سجده به تَبَع آن كامل گردد. از ربيع بن خُثَيم حكايت كنند كه با يك ركوع شب را به صبح مىرساند و چون به صبح مىرسيد قامت راست مىكرد و مىگفت: «آه! مخلصان پيشى گرفتند و ما از راه مانديم». و ركوع خود را كامل كن به اينكه پشت خود را راست نگاه دارى و از اين پندار كه به قدرت و همت خود به خدمت او قيام كنى فرود آى (كه اين امكان ندارد) جز به يارى او. و قلب را از وسوسههاى شيطان و فريبها و نيرنگهايش فرارى ده كه خداوند تعالى بندگان خويش را به ميزانى كه در برابر او كرنش كنند بلند مىكند و آنان را به هر اندازه كه عظمتش بر باطنهايشان پرتو افكنده به حقيقت فروتنى و كرنش (در برابر خود) هدايت مىفرمايد»(2).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ كنز العمال، ج7 ص276.
 
2 ـ بحار الانوار، ج82 ص108.
 
و معناى كشيدن گردن در ركوع اين است كه در ايمان به خدا استوارم اگر چه گردنم زده شود و معناى سربرداشتن از ركوع و گفتن «سمع الله» اين است كه حمد و ثناى ما را مىشنود و آن خدايى كه مرا از نيستى و عدم به وجود آورده است»(1).
فلسفه سجده
سجده سر بر آستان قدس ربوبى سائيدن است و چشم از خويشتن بستن، رأس بر خاك نهادن و خود را حقير شمردن، روح سجده رهايى دل از امور مادى فانى وقطع اميد از علائق دنيوى است و حقيقت سجود اتصال به معبود است و وصال به مقام محمود. نزديكترين حالت عبد به مولى و بهترين حالت قرب به خداست كه آن ذات قدس فرمود: واسْجُدْ واقْتَرِبْ. «سجده كن و تقرب جوى»(2) چون قُرب در سجود نهفته است و به همين دليل مىتوانيم ادعا كنيم كه: نشانه تكميل مخلوق تطويل در سجود است. و در روايت آمده است كه: «خداوند حضرت ابراهيم را در اثر سجدههاى طولانى به مقام «خليل اللهى» رساند»(3).
 
و امّا سرّ سجده آنچنانچه از روايات بر مىآيد اين است كه انسان در مقابل معبودش ادعاى هرگونه تكبر و خودبينى را نفى و همه عظمت و
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص395.
 
2 ـ سوره مباركه علق، آيه 19.
 
3 ـ مستدرك الوسائل، ج1 ص329 به نقل از اسرار الصلاه، ص429.
 
كبريائى را از آن او مىداند. خود را وابسته و خداى خويش را ذاتى مستقل به حساب مىآورد. با اين حالت به خدا گويد كه بندگى هيچ قدرتى بر گردنم نيست و در مقابل هيچ قدرتمندى جز تو خضوع نكرده و سر فرود نمىآورم. عبوديت ديگران را از خود نفى و روح بندگى تو را در سردارم. براى من يقين حاصل است كه وجودم از آن توست و اگر رفعت و كمالى باشد از جانب توست. اصل آدمى از خاكست و برگشت او به تراب، پس من به امر تو، جبين خويش را كه سلطان نفس در آن ظهور دارد به زمين مىسايم و با شكستن هواى نفس علوّ مقام را از تو طلب دارم. و بنابر همين اسرار نهفته در سجود است كه هيچ سجدهاى بدون رفعت در مقام بندگى نيست و هرگز زيان نبرد آنكه حقيقت آن را درك نمود و گفته شد كه: «اگر نمازگزار بداند در حال سجده چه اندازه مشمول جلال الهى است هرگز راضى نمىشود كه سر از سجده بردارد»(1). از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه مردى پيش پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: يارسول الله! گناهان من بىشمار است و عمل نيك من اندك. پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: سجده فراوان بجاى آور زيرا سجده گناهان را دور مىسازد چنانچه باد برگ درخت را مىريزاند»(2). هر گاه نماز گزار به سجده رود خداوند به فرشتگان گويد اى ملائكه
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص207.
 
2 ـ بحار الانوار، ج85 ص162.
 
من آيا نمىبينيد كه چگونه بندهام بعد از ارتقاء تواضع مىكند و براى من مىگويد: اگر تو صاحب جلالت و مكنت در دنيا هستى پس من خوار در نزد تو هستم خداوند مىفرمايد: به زودى او را از طريق حق بالا مىبرم و بوسيله او باطل را دفع مىكنم»(1). و خلاصه كلام در اين باب اين است كه از على(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره فلسفه و سجده سئوال شد فرمودند: «سجده اوّل به اين معناست كه خدايا اصل ما از خاك است و معناى سر برداشتن از سجده اين است كه خدايا! ما را از خاك خارج كردى. و معناى سجده دوم اين است كه خدايا دوباره ما را به خاك بر مىگردانى و سربرداشتن از سجده دوم به معناى اين است كه خدايا يك بار ديگر در قيامت از خاك بيرونمان خواهى كرد»(2). پس سجده به معناى يادآورى و تذكر نفس به مبدأ و معاد است و ترك آن به معناى فراموشى و دورى از مبدأ و معاد.
سرّ قنوت
قنوت چون ركوع و سجود بهترين نوع ادب در عبوديت و بندگى است. پشت كردن از غير حق و روى نمودن به ربّ مطلق است. دراز كردن دست خالى در مقابل پروردگار غنى است. اظهار فقر است در برابر غنىّ مطلق، تضرعى است از بيچارگى عبد، و تواضعى است در مقابل عظمت
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص221.
 
2 ـ المحجه البيضاء، ج1 ص391.
 
رب. و هر چه اين حالت طويل باشد به همان مقدار، مقام بنده در دار بقاء رفيع خواهد بود. چنانچه در حديث از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شده كه فرمودند: اَطْولكم قنوتاً فى دار الدنيا اطولكم راحة يوم القيامة فى المواقف.
«راحتترين شما در موقف قيامت كسى است كه قنوت طولانى ترى داشته باشد»(1). و اين بدان جهت است كه حقيقت نماز اظهار مسكنت و بيچارگى، تضرع و بىنوايى است كه بايد دستها را در قنوت دراز نمود و با گفتن «خدايا خدايا» نماز را كامل كرد»(2). و بخاطر فضيلت آن و حالت خاص دعايى كه در بردارد بسيار بر آن تأكيد رفته است طورى كه برخى از روايات حالت قنوت را در نماز واجب دانستهاند. و به همين جهت اهل معرفت اهتمام داشتند كه مضامين دعايشان با معارف معنويه همراه و از امور ماديه بدور باشد.
فلسفه تشهد
تشهد حمد و ثناى خداوند متعال است. تجديد و تكرار شهادت به خدا و رسول است كه در واقع تاكيد بر ايمان و اسلام است. بنده همانطور كه در مقام گفتار و قول، اظهار بندگى مىكند بايد معناى آن كلام را با صفاى ضمير پيوند دهد و با همه وجودش خدا را بندگى نمايد چون بايد
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج85 ص199.
 
2 ـ المحجه البيضاء، ج1 ص349.
 
بداند كه همه امور در دست اوست و هيچ ارادهاى جز خواست و اراده او قادر به انجام هيچ كارى در نظام هستى نيست. از امام صادق(عليه السلام) در باره اسرار تشهد سئوال شد فرمودند: «خداوند ـ عز وجل ـ فرمود پرورگار تو آنچه بخواهد مىآفريند و انتخاب و اختيار مىكند و آنان را در كارهايشان گزينش و انتخاب نيست، منزه و برتر است خداوند از آنچه شرك مىورزند. پس بنده سپاسگزار خدا باش در عمل آن سان كه به زبان ذكر او گويى، پس تسليم فرمان او باش و بندگى او را بجاى آر و تو را به صلوات و درود بر پيامبرش محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) امر كرده پس نماز خدا را با صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و طاعت او را با طاعت آن حضرت و شهادت به وحدانيت او را به شهادت بر رسالت آن جناب وصل كن و بكوش تا بركات معرفت آن جناب از دستت نرود و از بهره درود فرستادن او غافل نشوى»(1). و نيز از امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت است كه: «خداوند متعال مدام در هر ركعت از نمازى كه بنده مىخواند خطاب به ملائكه چنين خواهد گفت: تا زمانى كه براى تشهد اوّل و دوّم نشست در اين هنگام خداى تعالى گويد: اى ملائكه من به تحقيق به جا آورد بنده من خدمت و عبادت مرا و اكنون نشسته و ثناى مرا مىكند و درود بر محمّد پيغمبر من مىفرستد هر آينه بر او ثنا مىفرستم در ملكوت آسمانها و زمين و هر آينه درود بر ارواح او مىفرستم و زمانى كه درود بر امير المؤمنين(عليه السلام)در نمازش
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مصباح الشريعه، باب 17.
 
فرستاد خدا به او گويد اى بنده من هر آينه من بر تو درود مىفرستم چنانچه تو بر على درود مىفرستى، هر آينه او را شفيع تو قرار مىدهم چنانچه تو به وسيله او طلب شفاعت كردى»(1). خلاصه اينكه سرّ تشهد هماهنگ كردن زبان است با قلب، گفتار است با كردار و قول است با عمل و به يك معنى عبور از نظام كثرت است به وحدت و وصول به مقام ولايت.
اسرار سلام
سلام از سِلم به معناى صلح و امان است يعنى كسى كه به امر الهى گردن نهاد و دستور دين پيامبرش را با خضوع و فروتنى امتثال نمود از بلاياى دنيوى و عقاب اخروى در امان است. چون ممكن نيست كسى نمازش را كامل انجام دهد و در عين حال از وعدههاى الهى برخوردار نباشد و نيز ممكن نيست كسى واقعيت سلام كه وصفى از اوصاف الهى و اسمى از اسماء ربوبى است را درك نمايد و در زندگى خود در برخورد با ديگران آن را عينيت نبخشد. چگونه ممكن است كسى با عمق جان، مناجات با معبود خويش را با سِلم و امان به اتمام رسانده و حقيقت آن را با دل گره و پيوند زند و در عين حال از ياد الهى غافل بماند در حاليكه هنر بندگى، ياد خدا بودن در تمام احوال زندگى است. در همين رابطه نكته ظريفى را از ابو سعيد ابو الخير نقل مىكنند. گويند به شيخ خبر آوردند كه
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص221.
 
فلانى بر روى آب راه مىرود. شيخ گفت: اين امر سهل است چون هر چَغْزى (غورباغهاى) و صعوهاى (گنجشك و پرنده آوازخوان) نيز بر روى آب راه مىرود گفتند كسى را مىشناسيم كه با دعا و وِرد خواندن به هوا مىرود. گفت: هر زَغَنْ (پرندهاى شبيه كلاغ) و مگس نيز در هوا پرواز مىكند و مىپرد. گفتند جناب شيخ فلان كس در يك لحظه از شهرى به شهرى مىرود. شيخ ابو سعيد در جواب فرمود: شيطان هم در يك نَفَس از مشرق به مغرب مىرود پس اين چنين چيزها را قيمتى نيست. بنده آن بُوَد كه در ميان خلق بنشيند و برخيزد و بخورد و بخسبد و بخرد و بفروشد و در بازار در ميان خلق داد و ستد نمايد و زن بگيرد و با خلق درآميزد و يك لحظه از ياد خداى غافل نباشد.   
 
  
 
آنچه در اسرار سلام بيان شد در حديث طولانى از امام صادق(عليه السلام)وارد شده كه خلاصه آن اين است كه: «معناى سلام در پايان هر نماز، امان است و هركس تسليم امر الهى باشد در امان است و سلام نامى از نامهاى خداوند متعال است كه ميان خلق خود به وديعت نهاده تا معنى و محتواى آن را در داد و ستدها و امانتدارىها و روابط با هم و صحت آميزش و معاشرتها به كار ببرند.
 
چنانچه خواستى سلام را جاى خود نهى و حق معناى آن را ادا كنى، بايد از خدا پروا كنى و دين، دل و عقلت از گزند خودت در سلامت باشد. و آنها را به تيرگى گناهان نيالايى و بايد فرشتگان نگهبانت را سلامت بدارى، آنها را نيازارى و ملولشان نسازى و با بدرفتارى با ايشان آنان را از
 
خود نترسانى. آنگاه دوستت و سپس دشمنت (بايد از جانب تو در سلامت باشد) كه هركس نزديكترين فرد به او از دست او در سلامت نباشد به طريق اولى دورترين فرد از او در سلامت نخواهد بود.
 
و هر كس كه سلام را در جايگاههايش ننهد او را نه سلامى است و نه تسليمى و در سلام گفتنش دروغگو است هر چند كه بلند و آشكار در ميان مردم سلام بگويد»(1).
 
در اين عمل عبادى (نماز) اسرار معجزه آسايى است كه به شمهاى از آن با استناد به روايات اشاره گرديده باشد كه با درك هر چه بيشتر از اهميت و جايگاه نماز در مكتب انسان ساز اسلام، توشهاى برگيريم و با اداى اين فريضه مهم و درك گوشهاى از اسرار و مفاهيم آن به حيات طيّبه فردى و اجتماعى دست يافته و تحت ولايت الهى با سِلم و صلح، زندگى سعادتمندانهاى را تحصيل نمائيم.
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مصباح الشريعه، باب 18.
 
فصل چهارم :
اهميت و آثار نماز در اسلام
تمام كوشش و تلاش ما در اين بخش از بحث بر اين است كه فضيلت نماز را در دين اسلام تبيين نموده و اهميت و جايگاه آن را روشن سازيم، به اين معنى كه اگر خواسته باشيم تعاليم و دستورات الهى را در دين از حيث درجه و مرتبه مورد ارزيابى قراردهيم نماز در چه مرتبهاى از مراتب قراردارد و جايگاه آن در چه حدّى است؟ آيا مىتوان آن را در عرض ساير تعاليم دينى قرارداد يا خير نماز از جايگاه ويژهاى در دين برخوردار مىباشد؟ عناوينى كه در اين فصل مورد بحث قرار خواهند گرفت در راستاى همين هدف انتخاب شدهاند. انشاء الله كه بتوانيم در تعقيب اين هدف خوانندگان محترم را مددى رسانده باشيم.
1 ـ ارزش و جايگاه نماز
نماز در مكتب انسان ساز اسلام از جايگاه ويژهاى برخوردار بوده و هيچ عملى از اعمال دينى و افعال عبادى با آن قابل مقايسه نمىباشد و اگر خواسته باشيم تعاليم و دستورات دين را درجه بندى نموده و مراتبشان را مشخص نمائيم نماز در بالاترين درجه و مرتبه تعاليم دينى قراردارد. و از چنان ارزشى برخوردار است كه ساير ارزشهاى دينى در عرض آن قرار نمىگيرند. اگر درك و معرفت به ارزش نماز براى كسى حاصل گردد هرگز در آن كوتاهى نكرده و يا آن را ترك نخواهد نمود. در روايتى از امام صادق(عليه السلام)چنين آمده است كه: «هر گاه كسى به نماز ايستد رحمت الهى از آسمان بر او نازل مىشود و فرشتگان اطراف او را احاطه مىكنند و فرشتهاى گويد: اگر اين نماز گزار ارزش نماز را مىدانست هيچ گاه از نماز منصرف نمىشد»(1). و يا على(عليه السلام) در حديثى مىفرمايند: اوصيكم بالصلاةِ التى هى عمود الدين وقوام الاسلام فلا تغفلوا عنها.
«شما را سفارش مىكنم به نمازى كه ستون دين و قوام اسلام است پس از نماز غافل نشويد»(2).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ اصول كافى، ج3 ص265.
 
2 ـ مستدرك الوسائل، ج1 ص172.
 
خداوند در شب معراج به نبى مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حقايق بسيارى را نمايان و متجلى ساخت كه يكى از آن حقايق كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آشكار گرديد نماز بوده است كه بصورت محملى از نور كه چهل نوع از انواع نور در آن بود و اطراف عرش خدا را احاطه كرده بود ظاهر گرديد. و به همين جهت آن سفير الهى فرمودهاند الصلاة نورٌ. «نماز نور و روشنايى است»(1). پس كسى كه با نماز مأنوس است در قلمرو نور و روشنايى قراردارد و آنكه با نماز فاصله دارد از نور و روشنايى دور افتاده و خود را در محيط تاريكى و ظلمت انداخته است. بنابر اين مىتوان نتيجه گرفت كه مفهوم كلام نبى(صلى الله عليه وآله وسلم) اين است كه تاركين نماز در تاريكىاند و چونبه ارزش نماز در زندگى خود ارجى ننهادهاند نزد مسلمين فاقد اعتبار و ارزش اجتماعى بوده و ايشان را در زندگى دنيا و آخرت سعادتى نيست. ارزش و شخصيت آدمى به ميزان اهميت دادن او به ارزشهاى دينى است و مؤمن واقعى از بىتوجهى و بىمبالاتى نسبت به تعاليم دينى و ارزشهاى الهى مبرّاست. پس نماز را در دين جايگاهى بس بلند است به منزله سر در بدن و روح در كالبد جسم، همانگونه كه بدن بىسر و جسم بىروح را ارزشى نيست دين بىنماز را خيرى نخواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ميزان الحكمه، ج10 ص234.
 
2 ـ اهميت نماز در ايجاد ارتباط خدا و خلق
فريضه نماز امرى نيست كه فقط بنده را به خالق و پروردگارش نزديك سازد و حلقه اتصال بين عبد و معبود را شدّت بخشد و عشق به خدا را در قلب و باطن او زنده سازد بلكه اين يكى از آثار و نتايج مطلوبى است كه در زندگى نمازگزار ظاهر مىشود. اثر ديگرى كه نماز در حيات مسلمين ايجاد مىكند اين است كه در عين قرب الهى او را با جامعه انسانى پيوند داده و نسبت به ساير انسانها بلكه تمام همنوعانش ولو غير مسلمان يك فرد مسئول بار مىآورد. و اين است روح نماز و تعبد به خدا كه هرگز نمىگذارد فرد در مقابل خلق خدا بىتفاوت باقى بماند. و احساس مسئوليت اجتماعى نداشته باشد.
 
پس در نماز دو اثر عمده نهفته است يكى اثر فردى كه موجب نزديكى او با خدايش مىگردد و ديگر اثر اجتماعى است كه او را در جامعه فرد مسئول بار مىآورد. يعنى نمىشود كسى اهل نماز و عبادت باشد و در عين حال نسبت به جامعه بشرى و همنوعان خويش هيچ وظيفهاى را احساس نكند.
 
فلذا به همين خاطر مىبينيم كه در آيات متعدد قرآن زكات در كنار صلاه (نماز) آمده است و اين بدان معناست كه اهل نماز اهل صدقات و زكات نيز هستند يعنى اهل نماز به فكر اجتماع خويش بوده و تلاش دارند كه با دادن زكات و اعطاى صدقات، جامعه را از فقر بيرون آورند.
 
واقيموا الصلاة وآتوا الزّكاة وماتقدّموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله.
«و نماز را به پا داريد و زكات را ادا كنيد. هر كار خيرى براى خود از پيش فرستيد آن را نزد خدا خواهيد يافت»(1).
 
و در آيه ديگر مىفرمايد: الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلاة وممّا رزقناهم ينفقون.
«(تقوا پيشگان) كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند و نماز را بپا مىدارند و از آنچه روزيشان كرديم انفاق مىكنند»(2).
 
و در آيهاى بسيار زيبا چنين مىفرمايند: الذين اِنْ مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلاة وآتوا الزّكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر.
«ياران خدا كسانى هستند كه اگر در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را به پا مىدارند و زكات مىدهند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند»(3).
 
و از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) منقول است كه فرمودند: لاتتمّ صلاةٌ إلاّ بزكاة. «نماز كامل نمىشود مگر با پرداختن زكات»(4).
 
يعنى انسانهاى نمازگزار هميشه به فكر سعادت و تعالى جامعه خويشند و نمىتوانند نسبت به آينده مردم جامعه خود بىتفاوت باشند. اگر مشاهده كنند كه فقيرند به آنها زكات پرداخت مىكنند و اگر ببينند كه از سعادت و كمال خويش منحرف شدند آنان را امر به نيكى كرده و از اعمال
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه بقره، آيه 110.
 
2 ـ سوره مباركه بقره، آيه 3.
 
3 ـ سوره مباركه حج، آيه 41.
 
4 ـ بحار الانوار، ج96 ص29.
 
زشت باز مىدارند و در همه حال و همه جا به نيكبختى و سعادت اجتماعى انسانها مىانديشند و معتقدند كه سعادت بشر در پرتو خوبىها و اعتقاد به خدا و عمل به تعاليم دين نهفته است. و بقول اقبال لاهورى اهل نماز معتقد است كه زندگى و حيات حميده در خيمه ايمان لميده است آنكه اين نديده گلى از باغ آن نچيده است. لا اله باشد صدف گوهر نماز***قلب مسلم راجح اصغر نماز در كف مسلم مثال خنجر است***قاتل فحشا و بغى و منكر است هر كه پيمان با هوالموجود بست***گردنش از بند هر معبود رست بنابر اين وصلت به معشوق و رستن از غير معبود و تلاش در راه وصول به سعادت براى مخلوق دو اثر اصلى و عمده در نماز است كه نمازگزار واقعى به آن واصل مىگردد.
3 ـ نماز اولين فريضه الهى
قبلاً به اين نكته اشاره شد كه نماز مهمترين امر الهى است امّا جالب است كه بدانيم نماز نه تنها مهمترين و مؤثرترين امر و دستور الهى است بلكه اولين حكمى است كه از طرف خداوند بر بندگان واجب شده است. چنانچه در روايتى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين آمده است كه:
 
اوّل ما افترض الله على امّتى الصلواتُ الخمس.
«اولين چيزى كه خداوند بر امّت من واجب كرد نمازهاى پنجگانه است»(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ كنز العمال، ج7 حديث 1885.
 
و نيز در حديثى ديگر فرمودهاند: انّ اوّل مافرض الله على عباده الصلاة وآخرُ مايبقى عند الموت الصلاة.
«همانا اولين فريضهاى كه از طرف خداوند بر بندگانش واجب شد نماز بود و آخرين فريضهاى كه تا دم مرگ از او ساقط نمىگردد و وجوبش همچنان باقى است نماز است»(1).
 
شايد به خاطر اهميت زياد و نتايج مفيدى كه در اين فريضه الهى وجودداشته موجب شده است كه جزء اولين دستور و امر الهى قرار گيرد و اگر سئوال شود كه آيا اين نكته در همه اديان و مذاهب الهى كليت دارد و يا اينكه فقط اولين حكم الهى در دين اسلام بوده است. پاسخ اين است كه اين امر اختصاص به دين اسلام ندارد بلكه دستور به اقامه نماز و برپايى آن، اولين امر الهى تشريعى در زمان وضع شريعت بوده است و اين نكتهاى است كه از قرآن در فرمان به حضرت موسى فهميده مىشود. در ابتداى پيامبرى حضرت موسى خداوند خطاب به او فرمود: إننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى واقم الصلاة لذكرى.
«من الله هستم معبودى جز من نيست مرا پرستش كن و نماز را براى ياد من برپا دار»(2).
 
بنابر اين نماز نه تنها مهمترين ركن دين است بلكه اولين دستور و حكم الهى در دين نيز مىباشد.
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ لئالى الاخبار، ج4 ص8.
 
2 ـ كنز العمال، ج7 ح18899.
 
4 ـ نماز اولين عمل خيرى كه نزد خدا بالا مىرود
اعمال خير و افعال پسنديده در دين بسيارند و هر يك از اعمال نيك آثار خاص خود را دارند و بُرد هر كدام از واجبات الهى به مقدار اهميتى است كه در دين براى آنها تعيين و مشخص گرديده است. از آن جهت كه نماز از اهميت ويژه و خاصى برخوردار است بُرد او نسبت به ساير عبادات هم بيشتر است. از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه فرمودند: اوّل مايُرفَعُ مِنْ اعمالهم الصلوات الخمس. «اولين عملى كه از انسانها بالا برده مىشود نمازهاى پنجگانه است»(1). پس مىتوان گفت از آن جهت كه نماز اولين عمل خيرى است كه نزد خدا بالا مىرود مهمترين عمل خير هم مىتواند باشد و شايد بخاطر اهميت والاى آن و جايگاه رفيعى كه در دين دارد اين همه به آن اهتمام شده و شارع مسلمانان را به آن توجه داده است. چنانچه رسول بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند: «همه دستورات اسلام را از كوچك و بزرگ آشكار كن ولى بيشترينهمت تو درباره نماز باشد»(2).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ كنز العمّال، ج7 ص18899.
 
2 ـ بحار الانوار، ج77 ص129.
 
5 ـ نماز اولين پرسش در قبر
در اخبار و روايات بسيارى وارد شده است كه اولين پرسش و سئوالى كه خداوند در قيامت از بندگانش مىنمايد نماز است و در واقع نماز همان عددى است كه همه اعداد در كنار او قابل شمارش مىباشند و اگر آن عدد نباشد ساير اعداد به حساب نمىآيند.
 
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: حافظوا على الصلوات الخمس فانّ الله ـ عزّ وجلّ ـ إذا كان يوم القيامة يدعوا العبد فاوّل شىء يُسأل عنه الصلاة فان جاء بها قامةً والاّ رُخّ به فى النّار.
«نمازهاى پنجگانه را محافظت كنيد زيرا روز قيامت كه مىشود خداوند بندهاش را فرا مىخواند و نخستين چيزى كه از او مىپرسد نماز است اگر آن را بطور كامل انجام داده باشد (به بهشت مىرود) و گر نه در آتش افكنده مىشود»(1).
 
و نيز فرمودند: «اوّل چيزى از عمل بنده كه در روز قيامت در آن نظر شود نماز است اگر به كمال و تمام آراسته باشد قبول واقع گردد و عملهاى ديگر به تبع آن هم مقبول گردد و اگر ناقص بود مردود شود و ديگر اعمال در رد شدن به آن ملحق شوند»(2).
 
و از امام صادق(عليه السلام) رسيده است كه فرمودهاند: «وقتى بنده فرداى قيامت در مقابل خداى عز وجل قرار گرفت اولين چيزى كه از او سئوال مىكنند نمازهاى واجب، زكات واجب، روزه واجب، حج واجب و ولايت ما اهل بيت است»(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص201.
 
2 ـ احياء العلوم، ج1 ص332.
 
نقل است كه مردى نزد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و عرضه داشت اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دعا كن كه خدا مرا به بهشت داخل كند پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند: مرا با زيادى سجده كردن همراهى كن»(2). يعنى مهمترين عاملى كه موجب رفتن به بهشت مىشود نماز است. و نيز از خاتم رسولان(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل شده كه: «همانا ستون دين نماز است و آن اوّل چيزى است كه به آن از عمل فرزند آدم رسيدگى مىشود. اگر صحيح باشد به ساير اعمال رسيدگى مىشود و اگر صحيح نباشد به ساير اعمال او توجهى نمىشود»(3).
6 ـ برترى نماز بر ساير اعمال آدمى
از مطالب مذكور مىتوان چنين نتيجه گرفت كه نماز در ميان اعمال خير ديگر جزء برترين آنهاست. وقتى به كتب روائى مراجعه شود و روايات باب نماز را مشاهده كنيم مىبينيم كه از نماز بعنوان پايه و ستون دين(4)، نشانه ايمان(5)، نور مؤمن(6)، پرچم اسلام(7) و تعابيرى از اين قبيل
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ وسائل الشيعه، ج3 ص90.
 
2 ـ وسائل الشيعه، ج3 ص30.
 
3 ـ وسائل الشيعه، ج3 ص23.
 
4 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص370.
 
5 ـ شهاب الاخبار، ص59.
 
6 ـ شهاب الاخبار، ص50.
 
7 ـ كنز العمال، ج7 ص279.
 
ياد شده است كه همه اين تعبيرها نمايانگر برترى نماز بر ساير اعمال عبادى است. از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث شده است كه فرمودند: الصلاة خيرٌ موضوع فَمَنْ شاءَ استقلّ ومَنْ شاءَ استكثر.
«نماز بهترين چيزى است كه مقرر شده پس هر كه خواهد كم بخواند و هر كه خواهد زياد كند»(1).
 
و نماز نه تنها بهترين اعمال در دنيا بلكه بهترين اعمال در قيامت نيز مىباشد يعنى برترى و امتياز نماز بر ساير اعمال نيك و پسنديده محدود و منحصر به دنيا نيست بلكه اين برترى براى نماز در آخرت نيز محفوظ مىباشد. در همين زمينه امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند: اِنَّ افضل الاعمال عند الله يوم القيامة الصلاة. «همانا بهترين عمل در روز قيامت نزد خداوند نماز است»(2).
 
و نيز نماز محبوبترين عمل نزد بارى تعالى است. چنانچه على(عليه السلام)فرمودند: احبّ الاعمال الى الله الصلاة. «محبوبترين اعمال نزد خداوند نماز است»(3).
 
روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه حاوى نكات دقيق و ظريفى است در اين روايت كه از مضامين بلندى برخوردار است از حضرتش سئوال شد كه يا رسول الله چه عملى نزد خدا با فضيلتتر است؟
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ جامع احاديث الشيعه، ص4 ـ 6.
 
2 ـ مستدرك الوسائل، ج3 ص7.
 
3 ـ بحار الانوار، ج82 ص233.
 
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: نماز به وقت آن. و در ادامه كلامش فرمودند: هركس بر نماز محافظت نمايد در قيامت همراه وى نورى است و هر كس كه نماز را ضايع نمايد با فرعون و فرعونيان محشور گردد. و اگر عملى نزد خداوند بر تر و بالاتر از نماز بود خداوند فرشتگان خود را به انجام آن امر مىكرد در حاليكه همه فرشتگان در حال نمازند برخى در حال قيامند و برخى در حال قعود، برخى در ركوعند و بعضى در سجود»(1). بنابر اين بهترين عمل كه نزد خداوند تجلى يافته نماز است. حتى حج با آن همه اعمال و مناسكى كه دارد و آن همه آثار اجتماعى كه بر او مترتب است به اهميت نماز نمىرسد و در روايات نماز برتر از حج شمرده شده است. امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند: اَمّا انّه ليس شىءٌ افضل من الحج الا الصلاة. «بدرستى كه هيچ عملى بالاتر از حج نيست مگر نماز»(2). نتيجه اينكه نماز بهترين وسيله نزديكى بنده به خدا بوده و با اين همه تأكيداتى كه براى نماز شده است بدون ترديد مىتوان گفت كه همه اعمال خير آدمى تابع نماز اويند سعى كنيم كه بخوبى از اين بهترين عمل حراست و پاسدارى نمائيم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ احياء العلوم، ج1 ص330.
 
2 ـ وسائل الشيعه، ج3 ص26.
 
7 ـ نماز آخرين وصيت انبياء و اولياء الهى
توجه به اين نكته بسيار جالب است كه بدانيم آخرين توصيه و كلامى كه از پيامبران و سفراى الهى و اولياى دين به ما رسيده است نماز است. بسيار روشن است كه انسان در آخرين لحظات حياتش كه مىخواهد به دنياى ابدى و جاودانى سفر كند هر سخنى را به زبان نمىآورد و سعى دارد كه مهمترين مطلب را در اواخر عمر از خود به يادگار بگذارد. وقتى به وصاياى انبياء الهى و اولياى دين رجوع مىكنيم مىبينيم كه هميشه پيروان خود را به نماز توجه مىدادند و همه انبياى الهى آن را بعنوان آخرين وصيت خويش قراردادهاند. چنانچه در روايتى از امام صادق(عليه السلام) به اين نكته اشاره شده كه فرمودند: اَحَبُّ الاعمال الى الله ـ عزّ وجلّ ـ الصلاة وهى آخِرُ وصايا الانبياء.
«نماز بهترين كارها نزد خداوند و آخرين وصيتهاى پيامبران الهى است»(1).
 
آخرين فرستاده خداوند يعنى پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به تبعيت از ساير رسولان الهى امت خويش را به همين نكته توجه دادند و بسيار بر اين امر تأكيد داشتند. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد:
 
عليك بالصلاة فاِنّ آخر ما اوصى به رسول الله وحَثّ عليه الصلاةُ. «بر تو باد به نماز زير آخرين چيزى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به آن سفارش نموده و بر آن تأكيد داشت نماز بود»(2).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ ميزان الحكمه، ج5 ص397.
 
2 ـ بحار الانوار، ج84 ص236.
 
و نه تنها تأكيد بر اقامه نماز از سفارشات اكيد پيامبران الهى بود بلكه همه اولياى الهى و جانشينان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) به مواظب از اين دستور الهى سفارش مىكردند. على(عليه السلام) در هنگام شهادتش بعنوان آخرين وصيت و توصيه بر فرزندان و پيروان خويش فرمودند: الصلاةَ الصلاةَ الصلاةَ. يعنى شما را سفارش مىكنم به نماز، نماز، نماز»(1). و اين چنين بود وصيت ساير اولياى الهى و خلفاى بحق مقام نبوى.
8 ـ نماز يعنى تمام دين
همه دين در نماز خلاصه شده است و در حقيقت نماز تجلى واقعى دين است و به همين جهت گفته شد كه هر كس اهل نماز نباشد اهل ديندارى نيست و ديندار كسى است كه قائم به نماز باشد. و شايدبه همين خاطر بود كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ملاك و معيار بين ايمان و كفر را در نماز دانستهاند. و فرمودند كسى كه نماز را ترك كند دين خود را ويران و نابود ساخت. الصلاة عماد الدين فمن تركها فقد هدم الدّين. «نماز پايه دين است پس كسى كه نماز را ترك كند بتحقيق دين را نابود نمود»(2).
 
و يا اينكه فرمودند: من ترك الصلاة متعمّداً فقد كفر. «هركس نماز را عمداً ترك كرد كافر است»(3).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مستدرك الوسائل، ج1 ص173.
 
2 ـ احياء العلوم، ج1 ص331.
 
3 ـ همان مأخذ، ج1 ص331.
 
اگر دين را به منزله خيمهاى فرض كنيم كه حافظ سعادت انسان باشد و آدمى براى وصول به سعادت خويش به آن خيمه پناه برده باشد نماز پايه و ستون آن خيمه خواهد بود و اگر ستون نباشد قطعاً خيمه استوار نخواهد بود. پس تا ستون نماز نباشد خيمه دينى در كار نخواهد بود و اين بهترين تشبيهى است كه در فرمايشات رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است(1). و نماز علامت اصلى و نشانه واقعى دين است و اگر نماز نباشد هيچ وجه امتيازى براى شناخت دين حق از باطل نخواهد بود. چنانچه امير بيان على(عليه السلام)فرمودند: واقام الصلاة فانّها الملةُ. «برپا داشتن نماز نشانه اصلى دين است»(2). و همچنين در روايات مشاهده مىشود كه نماز را به چهره اصلى دين تشبيه كردهاند. و اگر هر پديدهاى با چهرهاش شناخته شده است، چهره دين با نماز شكل گرفته و آن را بايد با نماز شناخت. پس اگر كسى نمازش را ترك نمايد و يا از آن فاصله بگيرد دين مشخصى ندارد. چون دين او بدون چهره واقعى است. و اين است كلام گوهر بار رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) كه: الصلاةُ وجهُ دينكم. «نماز سيما و چهره دين شماست»(3). اين تشبيه و تعبير نه تنها از بيانات بزرگان دين بكار رفته بلكه تلقى و
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ من لايحضره الفقيه، ج1 ص639.
 
2 ـ نهج البلاغه، خطبه 110.
 
3 ـ فروع كافى، ج1 ص270.
 
برداشت عرفى مردم و امت پيامبران هم اين چنين بوده است. و اين نكتهاى است كه از توجه و دقت در آيات قرآن بدست مىآيد بعنوان نمونه وقتى قرآن كريم داستان و قصه شعيب پيامبر(عليه السلام) را نقل مىكند در احتجاج اين پيامبر الهى با قوم خودش چنين مىفرمايد: «و بسوى قوم مَدْيَن برادرشان شعيب را براى هدايتشان فرستاديم شعيب خطاب به قومش فرمود: اى قوم من، خدا را بپرستيد و خدايى جز او براى شما نيست و پيمانه و ترازو را كم نكنيد بدرستى كه من خير و صلاح شما را مىخواهم و از عذاب روزى كه بر شما احاطه كند مىترسم. با مردم به عدالت برخورد نمائيد و اشياى مردم را كم ارزش نكنيد و در زمين به فساد مشغول نشويد. مردم در پاسخ به نصايح حضرت شعيب(عليه السلام) گفتند: اى شعيب آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه ما از عبادت بتها دست برداريم آنچه را كه پدرانما انجاممىدادند. قالوا ياشعيب اصلاتك تامرك أننترك مايعبد آباؤنا»(1). مقصود از اينكه آيا نماز تو به تو امر مىكند اين است كه آيا دين تو به تو دستور مىدهد كه مراد از نماز همان دين است. پس نماز مساوى با دين است و دين مساوى با نماز.
9 ـ نماز و رابطه آن با حاكميت دينى
يكى از علائم و نشانههايى كه در حاكميت و حكومت دينى وجوددارد و شايد يكى از بارزترين شاخصه و امتياز حاكميت الهى بر ساير حكومتها
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه هود، آيه 87 ـ 90.
 
بحساب آيد اين است كه حاكمان در حكومت دينى براى برپايى و نشر تعاليم دين و از بين بردن مناهى و زشتىهاى فردى و اجتماعى كه موجب فساد جامعه مىگردد تبليغ مىكنند و آنان كه حكومت را براى خود هدف مىدانند از چنين همتى برخوردار نبوده و نيستند. آنان كه داعيه پيروى از دين خدا را دارند و خود را جانشين اولياى خدا و حكومت و حاكميت خويش را همان حاكميت الهى دانسته و خود را در اين راستا پيرو ائمّه(عليهم السلام) مىدانند همه همتشان در قلمرو تعاليم دين خداست. يعنى وجه تمايز اين نوع حكومت با حكومتهاى ديگر در اين است كه در حكومتهاى غير دينى حاكمان به مصالح و منافع فردى يا گروهى مىانديشند و همه تلاش و كوشش حاكمان در اين مسير سوق داده مىشود. امّا در حكومت دينى همه اهتمام حاكمان دين در راستاى مصالح مسلمين و تحقق و اعتلاى كلمه توحيد مىباشد.   
 
  
 
حاكم دينى وقتى مصالح ديگران را با اجراى احكام و تعاليم دين در تعارض ببيند. مصالح گروه را ناديده گرفته و اقامه دين را ترجيح مىدهد. يكى از وظايف مهم حاكمين دينى تبليغ و هدايت مردم بسوى عبوديت الهى و بندگى خداوند خصوصاً اقامه نماز در جامعه است. الذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلاة. مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه در زمين آنان را قدرت بخشيم نماز را بپا مىدارند»(1).
 
اين آيه بدان معنى نيست كه وقتى حاكمان دينى به حكومت رسيدند
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه حج، آيه 41.
 
اقامه نماز مىكنند بلكه براى برپايى نماز در جامعه تلاش مىكنند. چنانچه امام حسين(عليه السلام) در تفسير آيه مزبور فرمودند كه اين آيه در مورد ما خاندان اهل بيت نازل شد و مصداق آن اهل بيت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) مىباشند(1). و مىدانيم كه مصداق محتوا و معناى آيه را محدود نمىكند يعنى چنين نيست كه اگر وظيفه ائمّه معصوم(عليهم السلام) چنين است وظيفه و مسئوليت ديگران اين نباشد بلكه آيه تعميم دارد بر ائمّه(عليهم السلام) و آنانكه پيروشان مىباشند. پس اگر حاكميت در اين امور كه جزء مبانى و اصول اوليه دين مىباشد تساهل بورزد و در اين راستا قصور و كوتاهى داشته باشد و ارتباط و پيوند حاكم با اصول اساسى دين چون نماز سست گردد در دينى بودن آن ترديد هست. اگر چه اين امر نبايد بصورت تصنعى و صورى يا به نحو ابزارى مورد استفاده قرار گيرد چنانچه در بسيارى از جوامع اسلامى عرب مشاهده مىشود. كه آنان براى فريب مردم بدان متوسل مىشوند.
10 ـ نماز مهمترين وسيله تقرب به خدا
يكى ديگر از امتيازات نماز بر ساير اعمال عبادى و احكام دينى اين است كه نماز بهترين وسيله تقرّب و نزديكى به خداست. هر چند هدف همه احكام و عبادات دينى براى نزديكى بندگان به معبود تشريح و وضع گرديدهاند ولى ترديدى نيست كه همه آنها بصورت يكسان و يكنواخت انسان را به خدا نزديك نمىكند. بلكه هر كدام داراى درجات و مراتب
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج24 ص166.
 
مىباشند، بعنوان مثال حج و جهاد و صوم و زكات همه وسيلهاى براى قرب و نزديكى به خدايند امّا اثرى كه در جهاد هست در حج نيست و يا اثر و نتيجهاى كه در حج وجوددارد در زكات نيست. پس تأثير همه اينها مساوى نيستند. آنچه كه از متون دينى بر مىآيد اين است كه تأثير نماز به مراتب بالاتر و بيشتر است. در روايتى از امام موسى كاظم(عليه السلام) هفتمين پيشواى شيعيان چنين منقول است كه: افضل مايتقرّب به العبد الى الله بَعْدَ المعرفة به الصلاة. «بهترين چيزى كه بنده بعد از شناخت خدا به وسيله آن به درگاه الهى تقرّب پيدا مىكند نماز است»(1). آنچه كه از اين روايت و روايات مشابه آن فهميده مىشود دو نكته مهم است يكى اينكه انسان محتاج و نيازمند به نزديكى و تقرّب است تا كمال خود را بيابد يعنى هر انسانى براى رسيدن به كمال نيازمند تقرّب الهى است. و نكته مهم ديگر اينكه بدون سبب و وسيله اين تقرّب و تكامل حاصل نمىشود. براى سير معراجى و سفر روحانى نياز به بُراق است و بهترين براق تقرّب به سوى خداوند متعال كه تكامل انسانى در پرتو آن نهفته است نماز است. چونكه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند: الصلاةُ معراج المؤمنِ. «نماز عروج دهنده مؤمن به سوى خداست»(2). پس نزد تقوا پيشگان بهترين وسيله نزديكى به خداوند و رمز
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تحف العقول، ص391.
 
2 ـ اعتقادات مجلسى، ص29.
 
رستگارى نماز است و منشأ همه انحرافات رفتارى و مفاسد اخلاقى دورى از اين راز است و هر كه آگاه از اين راز است در زندگى سرافراز است امّا براى كسى كه از عظمت راز نماز بىتماس است براى او راه بسى دور و دراز است.
11 ـ قرآن و نماز دو سفره الهى در زمين
انسان در اين نظام هستى طورى آفريده شد كه بايد بر اساس نظام علّى و معلولى تدريجاً رشد يابد تا به كمال رسد. بر خلاف فرشتگان كه آخرين مرحله رشد و تكامل را در ابتداى خلقت خود دارا هستند.
 
در اين مسير رشد و تكامل (جسمى و روحى) هر يك از انسانها با استفاده و بكارگيرى از نعمات و بركات الهى پيش مىروند. در رشد جسمانى هر چه قدر از نعمات الهى در زمين بهره بيشترى ببرد مىتواند هيكل و قيافه بزرگتر و قويترى پيدا كند نسبت به كسى كه از آن بركات الهى بىبهره است. و در رشد معنوى و تكامل روحى هر چه از قوه عاقله بهتر استفاده نمايد فرد آگاهتر و متكاملتر و داراى روح بلندترى خواهد بود. بنابر اين خداوند اسباب و وسائل رشد (روحانى و جسمانى) را براى او فراهم ساخته است اگر اين انسان قادر به تكامل است بايد ابزار تكامل در او باشد.
 
خداوند علاوه بر فراهمنمودن زمينه كامل براى تكاملانسان در درون، دو سفره پر بركت براى غذاى روحش در زمين پهن نموده است كه آن دو
 
سفره الهى قرآن و نمازند. هر كس مىتواند به فراخور تفكر و انديشهاش از اين دو سفره گسترده استفاده نموده و روح خود را تكامل بخشد.
 
رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در يك جا مىفرمايند: القرآنُ مأدبةُ الله. «قرآن سفره الهى است».
 
و در جاى ديگر مىفرمايند: الا انّ الصلاة مأدبَةُ الله فى الارض قد هنّاها لاهل رحمة فى كلّ يوم خمس مرّات.
«آگاه باشيد نماز سفره گسترده خدا در زمين است كه خداوند آن را روزى پنج بار براى اهل رحمتش گوارا نموده است»(1). پس بيائيم با تأمل و تفكر عقلانى در كنار اين دو سفره الهى كه به پهناى زمين براى ما انسانها گسترانده شده بنشينيم و هر چه بيشتر و بهتر روح خود را تغذيه نموده و مراحل تكامل خود را طى نمائيم كه در غير اين صورت و با فاصله گرفتن يا خارج شدن از اين دو دبستان الهى سعادت و تكامل نصيب كسى نمىشود(2).
12 ـ نماز موجب گشايش مشكلات دنيا
هيچ يك از اعمال عبادى و امور دينى در حيات و زندگى انسان بىتأثير نيستند بلكه هر يك از آنها در حد خود مؤثر واقع مىشوند و ميزان تأثير
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مستدرك الوسائل، ج1 ص170.
 
2 ـ كلمه مأدبة اگر به ضم باء خوانده شود به معناى ادبستان است و اگر به فتح باء باشد به معناى سفره مىباشد.
 
آنها بنابر اهميتى است كه شارع براى آنها درنظر گرفته است. در باب تأثير نماز آثار زيادى را برشمردهاند كه يكى از آنها حل مشكلات دنيوىاست يعنى نماز مىتواند بسيارىاز معضلاتو مشكلات نمازگزار را در زندگى مادىاش از بين ببرد و آنها را از سر راه او بردارد. اين مطلب در زندگى بوعلى سينا معروف است كه مىگفت هر گاه براى من در مسائل علمى مشكلى پيش مىآمد و توانايى حلّ آن را در خود نمىديدم به مسجد جامع شهر رفته و دو ركعت نماز مىخواندم و مشكل من حل مىشد. اين سيره همه علماى دين از سابق بوده و هست و منشأ روائى هم بر اين سيره علماء وجود دارد. چون در روايات به تواتر رسيده است كه انبياء و اولياء الله در رفع هر مشكلى و دفع هر دشمنى به نماز متمسّك مىشدند. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در اوقات فشار زندگى و تنگى و سختى معيشت، اهل بيت خود را به نماز توصيه مىكردند. در پندها و نصايح حضرت عيسى بن مريم وارد شده است كه به حواريّون خود مىفرمود: «اى ياران من به حق به شما مىگويم: هيچ چيزى از عبادات و نيكىها در رسيدن و توفيق يافتن به شرف و منزلت آخرت، و هيچ ياور و ناصرى بر مشكلات و سختىهاى دنيا بهتر و بالاتر از نماز دائمى نيست. و چيزى نزديكتر به خداى مهربان از نماز نيست. پس هميشه نماز را اقامه كنيد و زياد نماز بخوانيد و هر عمل شايستهاى انسان را به خدا نزديك مىكند امّا نماز به خدا نزديكتر است و اثرش بيشتر مىباشد»(1).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ تحف العقول، ص508.
 
در كتاب مكارم الاخلاق از ابى عبيده حذاء روايت شده كه گويد با امام باقر(عليه السلام) همراه بودم كه مركب من گم شد. امام(عليه السلام) فرمود: «دو ركعت نماز بگذار و بعد بگو: خداوند تو كه گمشده را باز مىگردانى و از گمراهى به هدايت مىآورى گمشدهام را به من بازگردان كه آن از احسان و بخشش توست. بعد امام(عليه السلام) فرمود: اى ابا عبيده پيش آى و سوار شو با حضرت سوار شدم همچنان كه راه را مىپيموديم در مسير ما يك سياهى به چشم خورد امام فرمود: اين شتر توست چون دقت كردم دريافتم كه شتر من است»(1). و نيز از امام باقر(عليه السلام) در روايتى ديگر چنين آمده است كه فرمودهاند: «همانا مَثَل نماز براى نمازگزار، مثل مردى است كه بر سلطانى وارد گردد و اظهار حاجت كند پس آن شخص سلطان، ساكت و آماده استماع و شنيدن سخنان صاحب حاجت گردد تا اينكه از درخواستش فارغ شود همچنين است نمازگزار مسلمان تا هنگامى كه به نماز ايستاده خداوند نظر رحمتش را از او قطع نخواهد كرد و انوار الهى شامل حال اوست تا وقتى كه از نمازش فارغ گردد»(2). پس نماز مىتواند چنان قدرتى را در نمازگزار ايجاد كند كه او بر همه معضلات و سختىهاى زندگى فائق آيد و با آنها دست و پنجه نرم كند لذا با وجود همين اثر در نماز است كه مشاهده مىشود انسانهاى اهل نماز چون كوه در مقابل مصائب و سختىها مقاومت مىكنند و هيچ باد تندى
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مكارم الاخلاق، ص259.
 
2 ـ بحار الانوار، ج82 ص231.
 
آنها را به حركت در نمىآورد. امّا در مقابل افراد بىنماز تحمل كمترين سختىها را در زندگى ندارند و مشكلات زندگى آنها را به هر سمتى كه بخواهد سوق مىدهد. و اندوه و غم تمام وجودشان را فرا مىگيرد. امام صادق(عليه السلام)مىفرمايند: «چه مانعى دارد كه چون يكى از شما غم و اندوهى از غمهاى دنيا بر او درآمد وضو بگيرد و به مسجد برود و دو ركعت نماز بخواند و براى رفع اندوه خود، خدا را بخواند مگر نشنيدهاى كه خدا مىفرمايد: «واستعينوا بالصبر والصلاة»(1).
13 ـ نماز باعث بخشش گناهان
يكى از آثار و بركات نماز واقعى اين است كه گناهان انسان را مىزدايد و موجب عفو و بخشش قرار مىدهد گويى كه نماز وسيلهاى است براى نمازگزار كه نزد بارگاه الهى از صاحبش شفاعت مىكند و بهتر بگوئيم كه نماز اكسيرى است كه هرگاه بر چيزى تماس حاصل كند بر ارزش آن مىافزايد. نماز تاريكى را از قلب نمازگزار خارج و نورانيت در باطن او ايجاد مىكند. از امام صادق(عليه السلام) منقول است كه: «كسى كه دو ركعت نماز بخواند و بداند كه در نماز چه مىگويد و بعد از اتمام هر نماز گناهى بين او و خداوند باشد خدا او را مىبخشد»(2).
 
و از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث شده كه فرمودند: «هر گاه به
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مجمع البيان، ج1 ص100.
 
2 ـ بحار الانوار، ج84 ص240.
 
نماز ايستادهاى و توجه كردى و فاتحه الكتاب را قرائت كردى و در حد امكان سورههاى كوچك يا بزرگ قرآن را خواندى پس ركوع و سجود تمام انجام دادى آنگاه تشهد و سلام دادى اثر اين نماز تو آمرزش تمامى گناهانت مىباشد كه در مابين دو نمازى مىباشد آن نمازى كه قبلاً بجا آوردى و نمازى كه بعداً خواندى. پس آنچه از نماز عايد تو مىگردد همانا آمرزش كليه گناهانت مىباشد»(1). و نيز در روايتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نماز پنجگانه به نهر آبى تشبيه شده است كه روزانه پنج بار انسان خود را در آن نهر شستشو مىدهد. براى چنين انسانى هيچ گناهى باقى نمىماند مگر گناهان مهلك مثل انكار رسالت پيامبران و انكار امامت و يا ظلم و ستم به برادران دينى»(2). بنابر اين بر ما كه از معاصى و گناهان مبرّا نبوده بلكه آلوده به انواع معصيتها مىباشيم فرض است كه اين آلودگى را در خود پاك سازيم و نماز بهترين وسيله براى پاكسازى آلودگىهاى درونى انسانهاست.
14 ـ نماز عامل نجات از عذاب الهى
دنياى مادى كه ما در آن زندگى مىكنيم گذر گاهى بيش نيست و انسان براى هدفى ابدى و غرضى جاودانه خلق شده است. دنيا محلّ كاشت و آخرت جاى برداشت است. تمام تلاش و همت انسان عاقل در اين امر خلاصه مىشود كه خود را به كمالات نفسانى رسانده تا در زندگى
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج82 ص205.
 
2 ـ بحار الانوار، ج82 ص219.
 
اخروى از تنعمات الهى كه همان آثار و نتايج اعمال دنيوى اوست برخوردار گردد. در اين دنيا كه حيات موقّت ما در آن تقدير و تعيين شده اگر با اعمال حسنه همراه باشد در آخرت رضوان الهى را بدنبال دارد و اگر با اعمال سيئه همراه باشد عذاب الهى را. آنچه كه مىتواند موجب نجات و رهايى انسان از عذاب و خشم الهى گردد و او را از جهنّم دور ساخته و وارد جنّت نمايد نماز است. چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند: نّجوا انفسكم اعملوا وخيرُ اعمالكم الصلاة.
«خودتان را از عذاب الهى نجات دهيد و عمل كنيد كه بهترين اعمال شما نماز است»(1).
 
نماز بهترين توشه اخروى است و بهترين وسيله براى رساندن بندهبه درجات عالى و موجب تحريم آتش است. چگونه ممكن است كه جسم و قلب انسانى هماهنگ در مقابل پروردگارش تعظيم نمايد و خدا آن بدن را در قيامت در آتش قهر خود بسوزاند؟ چنين چيزى ممكن نيست چنانچه امام باقر(عليه السلام) فرمودهاند: «هيچ مؤمنى نيست كه در وقت نماز در حال سجود و يا ركوع يا قيام باشد مگر اينكه خدا جسمش را بر آتش حرام كرده است»(2).
 
عبد الرحمن بن سمره مىگويد. روزى محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودم حضرت فرمودند من ديشب عجايبى ديدم عرض كردم يا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)جان و اهل و اولاد ما فداى تو باد براى ما بيان بفرمائيد چه ديديد؟
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مستدرك الوسائل، ج1 ص175.
 
2 ـ جامع احاديث الشيعه، ج4 ص27.
 
حضرت فرمودند: ديدم مردى از امّت مرا كه ملائكه عذاب او را محاصره كرده بودند در اين حال نمازش آمد و مانع از عذابش شد»(1). در روايتى طولانى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين فرمودند: «اى فرزندان آدم آتشى را كه با دست خود برافروختهايد خاموش كنيد پس برمىخيزند و وضو مىگيرند بعد از آن گناهان و معاصىشان ساقط مىشود آن هنگام كه نماز مىخوانند هر چه از زشتىها كه در ما بين دو نماز مرتكب شدهاند بخشوده مىشود. مجدداً در ما بين دو نماز آتش مىافروزند. همين كه هنگام نماز ظهر فرا رسد منادى حق ندا دردهد كه اى انسانها برخيزيد و آتشى را كه براى سوزاندن خويش برافروختهايد خاموش كنيد پس برمىخيزند و وضو مىگيرند و نماز به جا مىآورند آنگاه هر چه كه در ما بين دو نماز مرتكب شده بودند بخشوده مىشود. و هرگاه وقت نماز عصر فرارسد چنين است كه در نماز ظهر گذشت و با فرارسيدن وقت نماز مغرب واقامه آن معصيتهاى قبل از مغرب او آمرزيده مىشود پس مىخوابند در حاليكه آمرزيده شدهاند و چيزى از گناهان بر آنان نيست بعد از آن گروهى در راه خير سير مىكنند و گروهى در راه شر»(2). و خلاصه اينكه: «نماز بنده خدا در محشر تاجى است بر سر او. و موجب نورانيت صورتش، لباس براى بدن وى و ساتر و حايل بين او و آتش جهنّم است»(3).
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ مستدرك الوسائل، ج1 ص83.
 
2 ـ بحار الانوار، ج82 ص224.
 
3 ـ بحار الانوار، ج82 ص231.
 
15 ـ نماز بازدارنده زشتىها
اينكه نماز آدمى را از فحشا و زشتىها دور مىسازد ترديدى نيست چون كه اين صريح كلام الهى است امّا نماز چقدر در اين دورى مؤثر مىباشد بايد گفت كه ميزان دورى نمازگزار از زشتىها به اندازه درك او از نماز است نه به مقدار زيادى ظاهر آن. يعنى هر چه درك نمازگزار از نماز بيشتر باشد فاصله دورى او بيشتر است. چنانچه امام صادق(عليه السلام)فرمودهاند: «آگاه باشيد همانا نماز حاجز و حائلى است از طرف خداوند در روى زمين پس آن كسى كه دوست دارد بداند كه چقدر از منافع نمازش را درك كرده و بهره برده است دقت كند و بنگرد كه اگر نمازش حاجز و حائل بين او و فواحش و منكرات است پس از منافع نماز به قدرى كه از گناه و فواحش دورى كرده درك نموده و استفاده كرده است. اگر كسى مىخواهد بداند چه قدر مقام نزد خدا دارد نگاه كند ببيند خداوند متعال نزد او چه قدر مقام دارد و كسى كه عملى را انجام داده پس به دقت به عملش بنگرد اگر آن عمل شايسته و نيكو و خالص بود پس او را ادامه دهد. و اگر عمل بدو زشتى بود ديگر تكرار نكند و از آن اعمال به شدّت اجتناب كند. كه اگر چنين كند به راستى كه خداوند به زياد كردن روزيش و برآوردن حاجتش سزاوارتر است. كسى كه در خلوت مرتكب گناهى مىشود پسبايد در خلوت حسنه وكار شايستهاى نيز انجام دهد و چنانچه كسى در ميان انظار گناه كرد پس بايد آشكار كار نيكى را انجام دهد»(1).
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ بحار الانوار، ج78 ص199.
 
16 ـ عنايت الهى به نمازگزار
در نظام هستى مخلوقات طورى آفريده شدهاند كه در همه آنات لحظات زندگى محتاج به خالق خويشند و عنايات الهى هميشه بر مخلوقات خود سارى و جارى است و ليكن عنايت الهى بر دو قسم است كه يك قسم آن عنايت عام است كه همه بندگان اعم از مؤمن و كافر را شامل مىشود و قسم ديگر عنايت خاص است كه مختص گروه خاصى از بندگان است كه آن گروه خاص كسانى هستند كه اهل نمازند. انسانهاى اهل نماز از رحمت رحيميه و خاصه الهى برخوردارند و خداوند نظر ويژه بهآنها دارد چنانچه در كلام وحى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) چنين روايت شد كه: اِذا قام العبدُ المؤمنُ فى صلاته نظر الله ـ عزّ وجلّ ـ اليه. «وقتى كه بنده مؤمن به نماز مىايستد خداوند سبحان به او نظر مىكند»(1). كه اين همان نظر و توجه خاص الهى را گويند. چون نظر عام خداوند هرگز از هيچ بندهاى قطع نمىشود. و همچنين در روايت وارد شده است كه خداوند فرشتگان خاصى را مأمور مىسازد كه در حق انسان نمازگزار دعا كنند و از خداوند طلب آمرزش براى او نمايند. پس توجهى كه خداوند بر اهل نماز دارد آن توجه خاص را نسب به ديگر بندگان ندارد. چون كه او نسبت به خدايش توجه خاص دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ وسائل الشيعه، ج3 ص21.
 
17 ـ آثار نماز در عالم قبر
زمانى كه حيات آدمى در اين دنيا خاتمه يابد و صفحه زندگى مادى او بسته گردد وارد عالمى بسيار تنگ و تاريك مىشود كه نه نورى است و نه مونسى، نه همدهى و نه كمك كارى. او در آنجا تنهاى تنهاست. اطراف او را تاريكى محض فراگرفته و وحشت قبر سراسر وجودش را پوشانده است. تمام خواستهاش اين است كه كسى براى او چراغى روشن نمايد و يا او را دلجويى داده تا مقدارى از ترس و وحشتش كاسته گردد هيچ فريادرسى براى او نيست مگر اعمال نيكى كه در دنيا انجام داده است و نماز يكى از بهترين دوستانى است كه در آن لحظات حساس و وحشت انگيز به فريادش مىرسد. رفيق تنهايى او شده و نورى در تاريكى قبرش ايجاد مىكند. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: انَّ الصلاةَ تأتى الى الميت فى قبره بصورة شخص انور اللّون يونسه فى قبره ويدفع عنه اهوال البرزخ. «همانا نماز بصورت انسانى سفيد چهره وارد قبر ميّت شده و با او انس مىگيرد و وحشتهاى برزخ را از او برطرف مىكند»(1).
 
همه موارد هفدهگانهاى كه بيان شد نشانه اهميت و آثار اين فريضه الهى بود. باشد كه همه ما آنچنان كه شايسته است به اهميت آن پى برده و آثار آن را در حيات دنيوى و اخروى لمس نمائيم.
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ لئالى الاخبار، ج4 ص1.
 
فصل پنجم :
عذاب تاركين نماز
در اين فصل به آيندهاى كه ترك كنندگان نماز را تهديد مىكند مطالبى بيان خواهيم كرد. با سير اجمالى و مطالعه در آيات و روايات، نكات بسيار تكان دهندهاى درباره عقاب و عذاب تاركين نماز به چشم مىخورد برخى از آنچه كه در متون دينى ما رسيده را در اين بخش تبيين نموده تا شايد انذارى باشد براى همه كسانى كه در اين امر سهل انگارى نموده و يا احياناً از اين فرمان الهى سرباز مىزنند.
 
 
سختى دنيا و ترك نماز
به ياد خدا بودن و با ذكر و ياد او زندگى كردن موجب گشايش و آسايش حيات مادى است. ترديدى نيست كه انسان همه امور زندگى را با تدبير و اراده خود ادامه مىدهد و هر چه عاقلانهتر بينديشد زندگى بهترى خواهد داشت و هر چه از بكارگيرى عقل و انديشه در زندگى فاصله
 
بگيرد معضلات و مشكلات او در زندگى بيشتر خواهد بود. و ليكن اين نكته را نبايد فراموش كرد كه همان عقل است كه دستور به تعبد و عبوديت به انسان مىدهد به حدّى كه گفته مىشود هركس كه عاقلتر است عابدتر است يعنى تكامل عقل در تعبد محض نسبت به پروردگار است.
 
پس عاقل كسى است كه عابد باشد و جاهل كسى استكه از عبادت و ذكر خدا اعراض كند. به همين خاطر اين گروه از افراد انسانى چون عقل خود را بكار نگرفته و از نعمت عقلانى بهرهاى ندارند از ياد الهى غافلند و نتيجه اين غفلت و رويگردانى از ياد خدا، قرار گرفتن در سختىها و تنگناهاى زندگى است.
 
وَمَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكرى فَاِنَّ له معيشةً ضنكاً ونحشره يوم القيامةِ أعمى.
«و كسى كه از ياد من روى بگرداند معيشت و زندگى را بر او تنگ نموده و روز قيامت او را كور محشور مىكنم»(1).
 
و علت كورى او در روز قيامت شايد بدين دليل باشد كه در دنيا چشم حقيقت بين نداشته كه اين همه حقايق الهى را در زمين ببيند و كسى كه حقايق بارز و آشكار الهى را در طول عمر خود مشاهده نكند و اقرار به حقيقت ربوبى ننمايد در واقع در همين دنيا نابيناست و كسى كه در اين دنيا نابينا باشد در قيامت نيز نابينا محشور مىگردد. ومَنْ كان فى هذِهِ اَعْمى فهو فى الآخرةِ اعمى واَضَلُّ سبيلاً.
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه طه، آيه 124.
 
«و كسى كه در اين دنيا كور باشد پس او در آخرت كور است و گمراهتر»(1). پس كسى كه چشم خود را ببندد و حقايق هستى را مشاهده نكند به ياد جهان آفرين و خالق نظام هستى نمىافتد و وقتى كسى به ياد خالق نباشد به انحراف و بيراهه مىافتد و كسى كه به بيراهه افتد دائماً در سختى است. در روايات وارده از معصومين(عليهم السلام) نابينايى و سختى و تنگناى زندگى به ضعف و كمبود مسائل روحى و معنوى تعبير شده است. و گفته شد كه كورى قلب بدترين كورى و نابينائى است(2). دانشمندان امروزى هم معتقدند كه بيشتر سختىهاى زندگى نشأت گرفته از ضعف روحى و وابستگى به امور مادى است. آنكس كه اميد و ايمان به خدا دارد و به حقيقت هستى دل بسته باشد از سختىها و نگرانىها در امان است، اين نكته هم در زندگى فردى و هم در حيات اجتماعى صادق است. برخى گمان مىكنند كه تنگى زندگى در كمبود در آمدهاى مادى است ولى اين بينش از ديدگاه دين پذيرفته نبوده و با فرهنگ اسلامى هيچ سازگارى ندارد و عقل هم چنين ديدگاهى را تأئيد نمىكند. به اين دليل كه اگر نگرانىها و سختىهاى زندگى با پول و تمكنات مادى قابل حل بود پس مىبايست افراد متموّل و سرمايهدار هيچ مشكلى در زندگى نداشته و
ــــــــــــــــــــــــــــ
 
1 ـ سوره مباركه اسراء، آيه 72.
 
2 ـ تفسير نور الثقلين، ج3 ص196.
 
سعادتمندترين افراد جامعه باشند در حاليكه مشكلات و سختىهاى آنها به مراتب بيشتر از ديگران است. با توجه به همين نكته است كه قرآن علت اصلى اضطرابات و نگرانىها و مشكلات زندگى را در اعراض و رويگردانى از ياد خداوند يعنى ترك نماز و عبادات مىداند. 
 
 
منبع : Taksirsazan.com
 



Label
نظرات در مورد:نماز

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک