$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > الهیات و معارف اسلامی

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي الهیات و معارف اسلامی
شیطان

تاریخ ایجاد 1388/12/16  تعدادمشاهده  1029

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ
وَ صَلَّ اللهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الهِ الْطّيِّبينَ الْطَّاهِرين
مقدمه :
حمد مخصوص خدايي است كه تمام كارهايش از روي علم و حكمت مي باشد و از اوجز خير و صلاح سر نمي زند و بر همه موجودات كمال رأفت و رحمت را دارا مي باشد و حتي قراردادن موجودي به نام شيطان جهت اغواي بني آدم هم ، از روي مصلحت و حكمت او بوده است .
كتابي كه در پيش روي داريد نتيجه روزها و ساعتها تحقيق در كتب مختلف و جمع آوري مطالبي كه بتواند حقيقت شيطان را بيشتر براي ما روشن نمايد ، مي باشد .
در اين كتاب سعي شده است شيطان را آن طور كه به واقعيت نزديكتر است معرفي و مطالب را از كتب معتبر اخذ و ارائه نماييم .
نكته اي كه لازم به تذكر است اين است كه ، هر كس به راههايي كه جهت رهايي از شيطان بيان شده است عمل نمايد ، با عنايت پروردگار ، مسلماً مي تواند از دامهاي او گريخته و در قلعه محكم الهي پناهنده شود و از دسترس او در امان بماند . به همين جهت توصيه مي شودحتماًقسمت اخير كتاب راكه دررابطه با همين نكته است مطالعه فرماييد .درآخر از همه كسانيكه بنده را در تدوين اين مجموعه بنحوي ياري نموده اند تشكر مي نمايم .
ماده و معناي لغوي شيطان :
مفسرين در ريشه و اشتقاق « شيطان » اختلاف كرده اند ، برخي از ماده « شاط » و گروهي از ماده « شَطَن » دانسته اند و جهت اختلاف اين است كه هر دو ماده ، مناسب معناي شيطان است . ابن اثير « شاط » را در نهايه چنين معنا كرده است
« شاطَ يَشيطُ » به معناي سوختن ، و به اين حديث استناد نموده است
« اذا استشاط السُّلطانُ تَسَلَّطَ الشَّيطان » هر گاه آتش غضب بر سلطان چيره شود و مانند آتش گردد ، شيطان بر او غلبه مي كند .
در المنجد چنين آمده است « شَاطَ يَشيطُ شَيْطاً وَ شَياطَهً وَ شَيطوُطَهً »
سوختن چيزي را گويند و « شاطتِ القِدْرُ » سوختن غذاي درون ديگ و چسبيدن به آن را گويند و « اِسْتَشاطَ عَليه » يعني از شدت خشم آتشين شد .
در قاموس بعد از بيان مطالبي كه از المنجد بيان شد مي گويد : « شاطَ فُلانٌ » يعني هلاك شد و از اين ماده است شيطان ، و « أَشاطهُ وَ شَيَّطَهُ » سوزاند و هلاكش ساخت.و در ماده « شَطَن » مي گويد : ريسمان طويل و « الشّاطِن » خبيث ، و « الشيطان » هر گردنكش متمردي از انس و جن و جنبندگان « شَيطَنَ وَ تَشَيطَنَ »
أي فَعَلَ فِعلَهُ : يعني هر كس چنين كند ( گردنكشي كند يا خبث ورزد )در نهايه مي گويد : اگر نون شيطان را اصلي بداني از ماده « شَطَنَ » مأخوذ است به معناي دوري يا دور از خير . يا از ريسمان طويل ، و اگر نون آن را زائد بگيري از «شاطَيشيطُ » است : هر گاه هلاك شود : يا از « اِستشاطَ غضباً » هر گاه در خشم شد .
در المنجد در ماده « شَطَنَ » مي گويد : « شَطنهُ شطناً » وي را دور ساخت . و
« شطنَ الرَّجل » از حق دور افتاد . « الشيطان » روح شرير .
راغب در مفردات مي گويد : نون در شيطان اصلي است ، و از ماده « شطنَ » مي باشد ، به معناي « تباعد » و گفته شده نون در آخر آن زائد است . و ابوعبيده گفته است : « شيطان » هر سركشي است از جن و انس و حيوانات
« الشيطان اِسمٌ لِكلِّ عارمٍ من الجن و الانس و الحيوانات ».
تعريف شيطان
فخررازي در تفسير گويد : هر متمردي ككه از طاعت خدا دور باشد را شيطان گويند . و گفته شده است شيطان قدرتي است نابكار و بسيار بدكردار ، كه بر هر موجود گستاخ و سركشي قابل اطلاق مي باشد . در فرهنگ عرب ، شيطان نيرو و روحي است پليد و سركش ، كه به هر موجود گستاخ و نافرمان قابل اطلاق است ، خواه از آدميان باشد يا از پريان يا از چهارپايان .
شيطان روح شرير و متمرد است و به مناسبت دوري از خير و رحمت خداوند ، وصف شيطان بر او اطلاق شده است و بهتر آن است كه شيطان را وصف بدانيم . و گفته شده شيطان خود به خود وجود ندارد ، اسم بلا مسمّي و لفظي است معما ، چنانكه سيمرغ نامي دارد و هيچ نشاني ندارد .
فرق شيطان با ابليس چيست ؟ 
آيا شيطان همان ابليس است ؟ پاسخ منفي است ، يعني شيطان غير از ابليس است . شيطان ، آن چنانكه از موارد استعمال آن بدست مي آيد ، موجودي است فتنه انگيز ، موذي و مضر ، كه پيوسته در صدد آزار و اذيت ، و انحراف و گمراهي مردم است و بر ايجاد اختلاف و فساد ، كوششي پيگير و مستمر دارد ، چنانچه خداوند مي فرمايد :
« انّما يريدُ الشيطانُ انْ يوقعَ بينكمُ العداوهَ و البعضاءَ »
ترجمه : شيطان پيوسته مي كوشد ، تا در ميان شما دشمني و كينه ايجاد كند .
اما ابليس ، به معناي مأيوس از رحمت خداست . و آن موجودي است سركش و عصيانگر ، كه از نافرماني و تمرد ، دستور خداوند متعال را اطاعت نكرده و بر آدم خاكي سجده ننموده . ابليس اسم خاص است براي عصاينگري كه پس از سالها عبادت ، بر اثر عدم انقياد و تسليم ، يكباره از كاخ تكبر و انانيت فرو افتاد ، و براي هميشه از درگاه حق رانده شد . آدم را فريب داد ، و هم اكنونو با لشگريانش در كمين آدميان است . عده اي پنداشته اند كه شيطان همان ابليس است ، اما با توجه به معناي لغوي اين دو واژه عربي ، وبا عنايت به موارد استعمال آنها ، به خوبي روشن مي شود كه اين نظريه صحيح نيست . تعجب آن است كه : بعضي از مترجمين ، در قرآن و نهج البلاغه ، گاهي ابليس را به شيطان ترجمه كرده اند ، كه از باب حسن ظن مي توان گفت : شايد توجه به مفهوم وسيع كلمه شيطان داشته اند ، كه بر هر موجود متمرد و سركشي قابل اطلاق است . اگر در قرآن مجيد و اخبار و روايات ، گاهي از ابليس تعبير به شيطان شده است ، از اين جهت مي باشد كه ابليس مشمول اين وصف است يعني موجودي است سركش و متمرد .
يكي از دانشمندان در اين زمينه مي گويد : شيطان به معناي موجود شرور است و هم بر مخلوقات شرور ، خواه از جن باشد و خواه از انسان ، وو ابليس از جن است . همانطور كه در قرآن كريم ، كلمه آدم ، اسم خاص و عَلَم است براي آدم ابوالبشر ، و انسان و بشر اسم عام و اسم جنس است براي نوع بني آدم ، همين طور كلمه ابليس اسم خاص و علم است براي رئيس شياطين و جنيان ، و شيطان وجن اسم عام است براي آن نوع . در صدر آيه 50 از سوره 18 : الكهف ، آمده است كه « واذ قلنا للملئكهِ اسْجدوا لأدمَ فسجدوا الّا ابليس َ كانَ مِنَ الجنِّ ففسقَ عنْ امرِ ربِّهِ ».
ترجمه : و ياد بياور اي پيامبر ؛ زماني را كه ما به فرشتگان گفتيم : به آدم سجده كنيد ، همگي سجده نمودند مگر ابليس كه او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد . و در آيه 94 و 95 ، از سوره 26 : الشعراء آمده است :
« فَكُبْكِبُوا فيها همْ وَ الغاون و جنودُ ابليسَ اجمعونَ »
ترجمه : در وقتي كه جهنم براي گمراهان ظهور كند : پس همه معبودهاي باطل و همه گمراهان به رو در آتش افتند ، و تمامي لشگريان ابليس نيز به رو در آتش افتند .
نامهاو عناوين ابليس چيست ؟
نامها و اسماء گوناگوني براي ابليس ذكر كرده اند كه بدين قرار مي باشد :
1- عزازيل كه گويند : عبري و به معني عزيز خدا ، و يا نام بُزي است كه كفاره گناهان را بر او مي گذارند و در وادي باير وبي آب و علفي رها مي كنند تا كفاره گناهان قوم را به موضعي نامعلوم ببرد و آن نقطه نامعلوم منتهي اليه گناهان است ، ابليس قبل از معلوم واقع شدن ، داراي اين نام بود .
2- رجيم : چون ابراهيم او را در مني رجم و سنگسار كرد و يا اينكه توسط ملائكه يا به وسيله شهابهاي آسماني پرتاب شد .
3- حارث
4- ابومره( يا ابو قره و يا قتره ) .
5- ابوكردوس
6- ابوخلاف
7- ابودجانه
8- ابوابيني ( چون لبيني نام دختر ابليس بود ) .
9- نائل
10- ابوالجانّ
ماهيت شيطان چيست ؟
در مفردات راغب درباب ماهيت شيطان آمده است كه ، شيطان از آتش است و دليلش را آيه اي از قرآن ذكر كرده است ، « وَ خَلَقَ الْجانَ مِن مَارج مِن نارٍ »
ترجمه : خداوند جن را از مخلوطي از آتش آفريد . از كلام راغب اين مطلب را هم مي توان استفاده كرد كه پس شيطان از اجانين بوده است . كساني كه قائل به مجردات مي باشند ، مي گويند : أجنه مجرداتي ارضي و سفلي هستند ، زيرا : مجردات يعني موجوداتي كه نياز به حيّز و مكان ندارند و در مكانها و محلها حلول نمي كنند يا عالي و منزه از تدبير و تأثير اجسامند يعني « ملائكه مقرب » كه مشائيون آنها را « عقول » و اشراقيون آنها را « انوار عاليه قاهره » مي نامند ، و يا وابسته به تدبير و تأثير اجسام كه مشائيون آنها را « نفوس سماويه » « يعني قواي آسماني » و اشراقيون « انوار مدبره » نورهايي كه تدبير مي كنند مي نامند .
والاترين موجودات مجرده ، حمل كنندگان عرش مي باشند كه هم اكنونو شمارشان به چهار عدد ميرسد ، و در روز قيامت به هشت بالغ مي گردند ، آنگاه به ترتيب ، ملائكه گرداگرد عرش ، ملائكه كرسي ، ملائكه آسمانها ، ملائكه كره اتير (اتر) و هوا كه در طبيعت نسيم و باد جاي دارد ، ملائكه كره زمهرير يعني كراتي كه سردند ، ملائكه درياها و كوهها ، قراردارند آنگاه ارواح پائين تري كه در اجسام نباتي و حيواني تصرف و تأثير مي كنند در نظام خلقت مرتبتي را احراز كرده اند : پاره اي از اين ارواح پائيني تابان و الهي و داراي اعمال نيك و اهل نيكي هستند ، اينان عبارت از « اجنه صالحه » و موجوداتي نامرئي مي باشند كه كرداري شايسته دارند ، و پاره اي ديگر از ارواح پائيني ، تيره و بدكار و بدخواه مي باشند ، اينان عبارت از « شياطين » هستند .
يكي از دانشمندان در ماهيت شيطان گويد : شيطان در ابتداي امر قبل از عالم تكليف به صورت فرشتگان بود و لهذا خطاب سجده نيز در زمره ملائكه به او وارد شد :
« ولقد خلقنكم ثم صورنكم ثم قلنا للملئكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس لم يكن من السجدين »
ترجمه : و هر آينه تحقيقاً ما شما را آفريديم ، سپس شما را صورت بندي كرديم سپس به فرشتگان گفتيم : بر آدم سجده كنيد ، پس همگي آنان سجده كردند مگر ابليس كه او از سجده كنندگان نبود . شيطان چون خلقتش از آتش بود و از جمله جنيان بود كه به صورت فرشته در رديف آنها قبل از تكليف بود ، لهذا از امر خداوند تخلف جست :
« وَ اذ قلنا للملئكهِ اسجدوا لأدمَ فسجدوا الا ابليسَ كانَ مِنَ الْجنِ ففسقَ عنْ أمرِ ربِّهِ أفتتخذونهُ و ذريته اولياءَ مِن دوني و همْ لكمْ عدوّ بئسَ للظلمينَ بدلاً »
ترجمه : و زماني كه ما به ملائكه گفتيم : بر آدم سجده كنيد ، همگي سجده كردند مگر ابليس كه او از طائفه جن بود ، لهذا از امر پروردگارش انحراف جست . آيا شما او را و فرزندان او را ولي و صاحب امر و فرمان خود اتخاذ نموده و مرا بر كنار گذاشته ايد ، در حاليكه ابليس و فرزندان او دشمنان شما هستند ، بد بدل و عوضي است ابليس براي ظالمان ، كه او را به جاي من براي خودشان ولي و صاحب اختيار قرار داده اند . چون روشن شد كه شيطان از جن بوده است ، و از طرفي چون مي دانيم : خداوند جن را از باد سوزان آفريده است طبق آيه « ولجانَّ خلقنهُ مِن قبلُ مِن نارِ السَّموم »
ترجمه : و سرنوشت جنيان رامااز پيش ازاين ،ازبادآتشين آفريديم . و طبق آيه :
« وَخَلقَ الجانَ مِن مارجٍ مِن نارٍ » ترجمه : و خداوند جنيان را از آتش متحرك ( گاز آتشين ) آفريد . و از طرفي ديگر مي دانيم كه خلقت انسان از خاك است
« ولقدْ خلقنا الانسانَ مِن سللهٍ من طين »
ترجمه : و هر آينه ما تحقيقاً انسان را از جوهره و عصاره اي از گل آفريديم . بنايراين خلقت هر دوي آنها ( جن و انس ) از عالم طبيعت و كون و فساد و آلوده با شرور و نواقص خواهد گشت ، و قابل تكليف الهي و انر و نهي وطاعت و مخالفت و بالاخره تحرك بسوي مقصد و مطلوب اصلي .
يكي از دانشمندان در رابطه با ماهيت شيطان مي گويد : از ظاهر مقابله اي كه ميان جمله :
« وَلقَد خلقنا النسانَ مِن صلصالٍ مِن حماٍ مسنون » ترجمه : و همانا آفريديم انسان را از گل خشك ، از گل تيره ريخته شده .
و آيه بعد آن « وَالجانَّ خلقناهُ مِن قبلُ مِن نار السَّموم » برقرار شده اين است كه همان گونه كه جمله اولي در صدد بيان اصل خلقت بشر است ، جمله دومي هم در مقام بيان همين معناست . پس نتيجه اين مي شود كه خلقت جانّ در آغاز از باد آتشين بوده است . حال آيا نسلهاي بعدي هم مانند فرد اولشان از نار مسموم بوده ، به خلاف آدمي كه فرد اولش از گل خشك و افراد بعدش از نطفه او ، و يا جن هم مانند بشر است ، از كلام خداي سبحان نمي توان استفاده كرد زيرا كلام خدا از بيان اين مطلب خالي است . علامه مجلسي رحمه الله درباره حقيقت جن و شيطان مي فرمايد : اختلافي بين مسلمين نيست كه شيطان و جن از اجسام لطيفي هستند كه در برخي از جاها ديده مي شود و داراي حركات سريعي مي باشند . و در مجراي خون بين آدم نيز مي توانند حركت كنند .
علت سجده نكردن شيطان چه بود ؟
« قالَ مَا منعكَ أن لا تسجُدَ إذ أمَرتُكَ قالَ أنا خيرٌ مِنهُ خلقتني مِن نارٍ وَ خَلَقتهُ مِن طينٍ» ترجمه : وقتي خداوند به او گفت چرا سجده نكردي گفت من بهتر از او هستم چون من ز آتش هستم و او از خاك ، مرا از آتش آفريدي واورا ازگل خلق كرده اي . يكي از دانشمندان مي گويد : اين آيه جواب ابليس را به خداوند بيان مي كند و اين جواب اولين نافرماني ابليس است ، و در اين جواب خدايتعالي براي اولين بار معصيت شد ، چون برگشت تمامي معصيت ها به همين منيت و ايستادن در مقابل خداوند بر مي گردد در حالي كه كبريايي و بزرگي لباس است كه بر اندام كسي جز او سزاوار نيست و هيچ مخلوقي نمي تواند به خود تكيه كند و در مقابل خداوند و در مقابل إلهيه و آن وجودي كه جميع رويها در برابرش خاضع و گردن همه گردنفرازان در پيشگاه مقدس خميده و هر ( صوتي ) در برابر عظمتش در سينه حبس شده و هر چيزي برايش ذليل و مسخر است ، براي خود منيت قائل شده بذات خود تكيه زده « من » بگويد .
آري اگر«ابليس » اسير نفس خود نمي شد و نظر و فكر خود را محصور در چهار ديواري وجود خود نمي ساخت و هرگز خود را مستقل بذات نمي ديد : بلكه معبودي مافوق خود مشاهده مي كرد كه پاينده است و پايندگي هر موجودي ديگري به او است ، و ناچار نيت و هستي خود را در برابر او بطوري ذليل مي ديد كه هيچ گونه استقلالي در خود نمي ديد و بناچار در برابر امر خداوند خاضع شده و امر او را اطاعات مي كرد و هرگز به اين خيال نمي افتاد كه او از آدم بهتر است ، بلكه اگر اين طور فكر مي كرد كه امر به سجده بر آدم از محل عظمت و بزرگي خدا صادر شده است و بايد بدون درنگ اطاعت كرد بهتر بود و لكن او اينطور فكر نكرد و حتي اين مقدار هم رعايت ادب را نكرد كه در جواب پروردگارش بگويد : ( بهتر بودن جنس من نگذاشت من سجده كنم ) بلكه با كمال جرأت و جسارت گفت : ( من از او بهترم ) تا بدين وسيله هم استقلال خود را ظاهر كند و هم بهتر بودن خود را امري ثابت و از بين نرفتني بداند ، علاوه بر اين از همين جا معلوم مي شود كه در حقيقت اين ملعون به خداي تعالي تكبر ورزيده نه به آدم .
 
اين دانشمند مي گويد : از آيات مربوط به داستان آدم و ابليس استفاده مي شود كه اگر ابليس عصيان كرد و مستحق طرد شد به خاطر تكبرش بود و جمله ( أناخير منه ) من بهتر از اويم يكي از شواهد اين معنا است ، گر چه از ظاهر گفتار ابليس برمي آيد كه او مي خواسته بر آدم تكبر بورزد لكن از اينكه ابليس با سابقه اي كه از داستان خلافت آدم داشت و تعبيري كه از خداوند درباره خلقت آدم و اينكه من او را به دودست خود آفريدم شنيده بود باز زير بار نرفت ، برمي آيد كه وي در مقام تكبر بر خداوند بوده نه تكبر بر آدم . شاهد ديگرش اين است كه اگر وي در مقام تكبر بر آدم بود جا داشت خداي تعالي در آيه پنجاه سوره كهف بفرمايد :
« كانَ مِنَ الجِنّ فَستنكِفْ عَنِ الخضوع لادم » ترجمه : « چون از طائفه جن بود در برابر آدم سجده نكرد .» و حال آنكه فرمود : « فَفَسَقَ عن أمر ربِّه » از امر پروردگارش سرپيچي كرد . خداوند در قرآن علت سجده نكردن شيطان را چنين بيان مي كند : شيطان امر خدا را در سجده و فروتني نسبت به آدم اطاعت نكرد ، تكبر نمود و از كافران شد ، ولي همه فرشتگان اطاعات كردند مگر :
« إلّا ابليسَ أبَي وَ استكبَرَ وَ كَانَ مِنَ الكافِرين » ترجمه : پس همه سجده كردند بجز ابليس ، خود را بزرگ پنداشت و از كافران بود .
« إلّا ابليسَ استكبَرَ وَ كَانَ مِنَ الكافِرينَ » ترجمه : بجز ابليس خود را بزرگ پنداشت و او از كافران بود . « أَستَكبَرتَ أَمْ كُنتَ مِنَ العالين » ترجمه : آيا خود را بزرگ ديدي يا از بلندمرتبه گان بودي ابليس دعواي استقلال كرد و وجود و هستي را به خود نسبت داد و گفت : « أنا خير منه » من از آدم بهترم چون مرا از آتش آفريدي و او را از گل !
علت دشمني ابليس با آدم و همسرش چه بود ؟
يكي از مفسرين بزرگ در اين باره مي گويد : حق مطلب در اين مسئله اين است كه علت اين دشمني ، همان رانده شدن خود او از درگاه قرب ، و رجيم شدن ، و ملعون گشتن او تا روز قيامت بوده است همچنانكه از آيه
« قالَ رَبِّ بِما أغويتَني لَأّزَيننن لهم فِي الرضِ وَ لَأغوينهم أجمعين » 
ترجمه :گفت : پروردگارا : بخاطر اينكه گمراهم كردي ، من هم ، زندگي زميني را در نظرشان جلوه مي دهم و همه شان را گمراه مي كنم . ونيز آيه
« قالَ أراَيتكَ هَذا الذي كرمتَ عَلَيَّ لئِن أخرتنِ إلي يومِ القيامهِ لَأحتنكنَّ ذُريتَهُ إلّا قليلاً » گفت : آيا اين كسي است كه برمن برتريش دادي ، اگر تا روز قيامت مهلتم دهي بيخ حلق فرزندانش را خواهم گرفت مگر اندكي را . كه هر دو حكايت كلام ابليس است ، نيز اين معنا استفاده مي شود ، و معلوم است كه احترام آدم احترام نوع بشر ، و برتري آن از ابليس بوده است ، كما اينكه امر به سجده كردن ابليس براي او امر به سجده كردن در برابر نوع بوده است ، پس ، سبب اصلي اين عداوت همان تقدم نوع انسان و تأخر شيطان ، و مطرود و ملعون شدنش بوده است .
معناي كلي خاطره ، الهام ، وسواس ، ملك ، شيطان ، توفيق وإغواءچيست ؟
در مطالب قبل بيان شد كه قلب مانند محلي است كه درهاي مختلف به آن نصب شده است و يا هدفي است كه تيرهاي مختلف بسوي او نشانه رفته است و يا ... و اين ها آثاري هستند كه برقلب انسان وارد مي شوند كه بعضي از اين آثار ، يا ظاهر هستند مانند حواس خمسه انسان ، و يا در باطن هستند مانند : خيال و شهوت و غضب و غيره، حال اگر قلب چيزي را بواسطه حواس ادراك كرد ، اثري از آن در قلب باقي مي ماند و حاصل مي شود و همينطور اگر چيزي را بواسطه باطن خود ادراك كرد مثل شهوت ، اثر اين را هم در قلب خود ادراك مي كند و مي فهمد ، و اگر دست از اين خيالاتي كه در نفس حاصل شده اند برداشت اينها به همان حال باقي مي مانند و اين خيال از چيزي به چيز ديگري منتقل مي شود و به حسب انتقال خيال ، قلب انسان هم از حالي به حالي ديگر منتقل مي شود ، و تغييرات و تحولات قلب بواسطه همين اسباب مي باشد و اخص آنها (آثار ) در قلب خواطر هستند ، معناي خاطره ، آن چيزي است كه عارض بر قلب مي شود از افكار و يادها ، و مقصود از افكار ادراكات انسان هست عملاً ، حال يا بر سبيل تجدد و يا بر سبيل تذكر و يادآوري ، و اينها را خاطره مي گويند ، چون خطور مي كنند بر قلب انسان بعد از غفلت داشتن انسان از آنها ، و همين خواطر باعث مي شود كه انسان اراده كند براي عملي و كاري ، چون نيت و عزم و اراده ، اينها بعد از خطور خاطره اي در قلب تحريك مي شوند ، پس مبدأ فعال خواطر انسان مي باشد ، سپس خاطره تحريك مي كند رغبت و ميل را در انسان و رغبت هم تحريك مي كند عزم و اراده را در انسان و عزم هم تحريك مي كند نيت را در انسان ونيت هم تحريك مي كند اعضاء انسان را براي انجام كاري و عملي ، اما آن خاطره اي كه باعث تحريك رغبت و ميل انسان مي شود به دو قسم تقسيم مي شود ، يكي خاطره اي است كه انسان را به افعال خوب دعوت مي كند كه مفيد آخرت انسان است و يكي خاطره اي است كه انسان را به افعال زشت دعوت مي كند كه مضر به آخرت انسان است ، آن خاطره خوب و پسنديده را الهام مي گويند و آن خاطره بد و مذموم و ناپسند را وسواس مي گويند .
حال شما مي دانيد كه اين خواطري كه حاصل مي شوند حادث هستند يعني زماني نبوده اند و بعد بوده شده اند و هر حادثي هم نياز به سببي دارد ، و هر گاه حوادث مختلف باشند ، اين دلالت مي كند بر اختلاف اسباب ، و اين ترتيب مسببات بر اسباب از روشهاي متداول پروردگار مي باشد ، به عنوان مثال اگر اطراف اتاقي بواسطه نور آتش روشن باشد و سقف آن تاريك و بواسطه دود سياه باشد ، شما مي فهميد كه سبب سياهي غير از سبب روشنايي مي باشد به همين جهت نور قلب و ظلمت قلب هم بواسطه دو سبب مختلف مي باشد ، پس آن سببي كه انسان را دعوت به كارهاي خير و نيك مي كند ، ملك ناميده مي شود ، و آن سببي كه انسان را دعوت به كارهاي شر و بدي مي كند شيطان ناميده مي شود ، و آن لطفي كه قلب را آماده براي قبول الهام ملك مي كند توفيق ناميده مي شود و آنچه كه قلب را آماده براي پذيرش وسوسه شيطان مي كند إغواء و خذلان ناميده مي شود بنابراين ، معاني مختلفه ، اسامي مختلفه اي هم دارند ، پس ملك ، مخلوقي از مخلوقات خداست كه خداوند آنرا براي انتشار و افاصه خير و إفاده علم و كشف حق و امر به معروف خلق نموده است و شيطان ضد ملك است كه خداوند آنرا خلق كرده است براي وعده دادن به شر و امر كردن به فحشاء و ترساندن انسان در هنگامي كه مي خواهد عمل خيري و نيكي انجام دهد ، پس وسوسه در مقابل الهام است و شيطان در مقابل ملك است و توفيق در مقابل خذلان است و به همين مطلب اشاره داد آيه شريفه قرآن كريم كه مي فرمايد :« وَ مَن كُلِّ شيءٍ خلَقنا زوجين لَعلَّكم تذكرون »‌
ترجمه : و از هر چيزي دو جفت آفريديم شايد يادآور شويد .
 
راهها و حيله هاي شيطان چيست ؟
همانطور كه بيان شد ، راهها و حيله هاي شيطان براي فريب دادن آدمي و گمراه ساختن او حد و حصر ندارد ، بنابراين نمي توان همه راهها را بيان داشت ، به همين جهت در اين رابطه فقط به راهها و حيله هايي كه جلوه گرتر هستند و مهمتر مي باشند مي پردازيم و سعي مي كنيم به طور تفصيل آنها را بيان كنيم و بصورت اشاره بعضي از حيله هاي ديگر شيطان را مطرح مي سازيم ، عمده اين حيله ها و فريب ها را ما از دو طريق بدست مي آوريم ، يكي از طريق كلام الهي ، يعني قرآن كريم و يكي از طريق روايات واردهت در اين زمينه .
وسوسه چيست ؟
آيا مي دانيد اولين حيله و فريب دادن انسان توسط شيطان بواسطه چه چيزي صورت مي گيرد ؟ اولين سلاحي را كه شيطان در دست گرفت و بواسطه آن به جنگ انسان آمد و سعي در اغواي او نمود ، سلاح وسوسه بود كه به اين مطلب قرآن كريم اشاره مي فرمايد : در آن جايي كه مي گويد : « فَوَسوسَ إليهِ الشيطانُ قالَ يا آدمُ هلْ أدُلُّكَ علي شجرهِ الخخلد ِ ... » ترجمه : شيطان در او وسوسه كرد و گفت : اي آدم ، مي خواهي تو را به درخت جاودانگي رهنمون سازم ؟ آنچه به نظر مي رسد اين است كه ريشه و بن و اصل تمام حيله ها و حقه هاي شيطان به همين علت ، يعني وسوسه ، برگشت مي نمايد . به هيمن جهت بايد اين حيله و سلاح دشمن خوب شناسايي شود . و چنانچه انسان بتواند از اين فريب شيطان در امان بماند ، دچار فريب ها و حيله هاي ديگر او نخواهد شد . بدين جهت بحث را ما در اين وادي حركت مي دهيم .
معناي لغوي وسوسه چيست ؟
وسوسه در لغت به معناي دعوت كردن به امري است به آهستگي و پنهاني ، و در مجمع البيان آمده است كه كلمه ( وسواس ) به معناي حديث نفس است ، به نوعي كه گويي صدايي آهسته است كه به گوش مي رسد و وسوسه و وسواس هر دو مصدر مي باشند ولي مصدري هستند كه قاعده خاصي ندارد بلكه فقط از كلام عرب شنيده شده است . و در مفردات راغب آمده است كه : كلمه ( وسوسه ) به معناي خطور افكار زشت در دل است ، و اصل آن از وسواس است كه به معناي آواز زيورآلات زنان است ، و نيز به معناي آهسته سخن گفتن هم آمده است ، البته آهسته سخن گفتني كه هر دو شنونده را دچار خاطراتي مي سازد . و در المنجد دارد كه : « وَسوَسَ » وِسواساً و وَسوَسهً ، الشيطان لَهُ وَ إليه : يعني شيطان او را بر انگيخت به عمل بد يا او را برانگيخت به چيزي كه نه نفعي براي او دارد و نه خيري . و همچنين سخن گفتن به آهستگي را هم مي گويند و وسواس هم از همان وسوسه گرفته شده است و به كسي كه سوداء بر او غالب شده و ذهنش مشوش گرديده است هم مي گويند كه وسواس پيدا نموده است ، و همينطور به آن چه كه به قلب خطور مي كند از بدي و چيزي كه خيري در آن نيست ، نيز گفته مي شود . و يكي از بزرگان گويد وسوسه عبارت است از خاطراتي كه براي مصلحت انسان نيست ، بلكه او را از روش مستقيم و نهج قويم باز مي دارد . و بصورت جمع بندي در مطلب بالا مي توان اين معنا را استفاده كرد كه خلاصه وسوسه حالتي است كه در انسان ايجاد مي شود . در كتاب شريف و با ارزش مصباح الشريعه ، امام صادق (ع) مي فرمايند وسوسه چيزي است كه از خارج قلب بوسيله عقل خود آگاه و كمك طبع انساني ، به آدم تلقين مي شود . وقتيكه اين وسوسه در قلب آدمي جا باز كرد شخص را دچار گمراهي و كفر مي كند .
فرق وساوس شيطاني با خواطر نفساني چيست ؟
قبلاً بيان شد كه         پيوسته خواطر و وارداتي در قلب انسان ايجاد مي شود . اين خواطر در يك تقسيم بندي به چهار خاطره تقسيم مي شوند : خواطر الهي ، خواطر ملكي ، خواطر نفساني و خواطر شيطاني . اما آنچه در اينجا مورد توجه و بحث است فرق بين خواطر نفساني و وساوس شيطاني است بزرگان فرق بين اين دو را چنين بيان كرده اند :
1-نفس پيوسته مي كوشد تا به مقصد و هدفخود برسد و در اين امر پافشاري مي كند ، اما شيطان چون دعوت به لغزش و يا گناهي كند اگر پذيرفته و اجابت نشود ، او را به چيز ديگر و از راه ديگري وسوسه مي نمايد ، زيرا هدف او فقط گمراه كردن انسان است ، به هر گونه كه امكان داشته باشد ، مَثَل هواي نفس مَثَل پلنگ است كه جز با زور و قهر بازنگردد ، و مَثَل شيطان مَثَل گرگ است كه اگر از يك جانب برانيم از سوي ديگر مي آيد .
2- خاطر نفساني بعد از گناهي كه انسان مرتكب شده است بوجود مي آيد ، اما خاطره شيطاني اغلب گناهي را پشت سر ندارد ، زيرا شيطان جز به شر ابتداءً دعوت نمي كند ، او به هر صورت إغواء و گمراهي انسان را مي طلبد .
3- اگر خاطره وارده به ياد و ذكر خدا ضعيف نشود و يا زايل نگردد از هواي نفس است ، و اگر به ذكر خداي تعالي ضعيف يا از بين برود از شيطان است ، اما بايد توجه داشت كه بررسي اين فرقها بهره چنداني را به دنبال ندارد ، زيرا دوري از يكايك آنها واجب و لازم است . بله ، اين شناخت در چگونگي قطع سبب هاب هر يك از آن دو سودمند است . چون آرزوهاي نفس با ترك خوشيها بويژه گرسنگي بريده مي گردد ، و وسوسه هاي شيطاني را معارف حقيقي و علوم الهي ( و به خصوص توحيد پروردگار ) ريشه كن مي نمايد .
 
 
نفي خواطر چيست و چگونه حاصل مي شود ؟
اما نفي خواطر : عبارت است از تسخير قلب و حكومت بر آن ، تا سخني نگويد و عملي انجام ندهد و تصور و خاطره اي بر او وارد نشود مگر به اذن و اختيار صاحب آن . و تحصيل اين حال بسي صعب و دشوار است و لذا گفته اند كه نفي خواطر از اعظم مطهرات سرّ است . چون سالك در مقام نفي خواطر مي افتد ناگهان متوجه مي شود كه سيل بنيادكن خواطر و اوهام و خيالات او را فرا مي گيرد و حتي خاطراتي كه باور نمي كرد به خاطرش خطور كند از وقايع كهنه گذشته يا خيالات غير قابل وقوع بر او راه مي يابند و دائماً او را مشغول به خود مي كنند .سالك و ( هر كسي كه قصد رهايي دارد ) بايد در اين مقام مانند كوه ثابت بايستد و هر خاطري كه پيدا شود و زحمت دهد او را با شمشير ذكر هلاك كند و مراد از ذكر در اينجه همان اسماء الهيه است كه بايد سالك در وقت خطور خاطره به يكي از آن اسماء توجه كند و توجه خود را بر آن مستدام بدارد و پيوسته با چشم دل به سوي آن نگران باشد تا آن خاطره از خانه دل بيرون رود و اين طريق بسيار صحيح است كه بايد فقط با ذكري كه همان توجه و ياد يكي از اسماء خداست خاطره را دور كرد
« اِنَّ الذينَ اتَّقوا إِذا مسَّهم طائفٌ مِنَالشيطان تذكر و فإذا هم مبصرون »
ترجمه : كساني كه تقوا دارند وقتي كه انديشه اي از سوي شيطان آنانرا وسوسه كند ، زود يادآور شوند و در اين صورت ايشان از بينايان خواهند بود . بر اساس مشكل بودن رهايي از اين نوع خواطر است كه پيامبر مي فرمايند :
« منْ صلّي ركعتين لمْ يُحدِّث فيها نفسَهُ بشيءٍ مِن أمرِ الدنيا غفَرلهُ ماتقدَّمَ مِن ذنبهِ وَ ما تَأَخرَّ » كسي كه دو ركعت نماز بخواند و چيزي در خاطر او خطور نكند از امر دنيايي ، گناهان گذشته و آينده او بخشيده مي شود .
آراستن عمل زشت توسط شيطان :  
« وَ قالَ فرعونَ يا هامانُ ابنُ لي صرحاً لعلِّي أَبلغُ الأسبابَ أَسبابَ السمواتِ فاطَّلعَ إِلي موسي و إِنّي لاَظنُّهُ كاذباً و كذلكَ زيِّنَ لفرعونَ سوءُ عملهِ و صدَّ عنِ السبيلِ و ما كَيدُ فرعونَ إلَّا في تبابٍ » ترجمه : و فرعون به هامان گفت : براي من بناي بلندي بساز تا بوسيله آن از خداي موسي اطلاعي بدست آورم و من گمان مي كنم كه موسي دروغ مي گويد . براي فرعون زشتي عملش زينت داده شده بود و او را از راه بازداشته بود و اين نقشه هاي فرعون نتيجه اي جز هلاكت ندارد .
يكي از بزرگان مي گويند : مفاد جمله و كذلك زين ...يك قاعده و ضابطه كلي را بيان مي كند و آن اين است كه چرا فرعون در مقابل حقي كه موسي او را به آن مي خواند ، اينطور دست و پا مي زد ؟ براي اينكه شيطان عمل زشت او را در نظرش زيبا جلوه داده بود و او را از راه رشد نگه داشته بود وو اين عمل شيطان در زندگي انسان بسيار ديده مي شود كه گاهي اوقات با اينكه انسان مي داند حرفش غلط است و يا عملش اشتباه است و يا حق با ديگري مي باشد ولي همينطور دست و پا مي زند تا عمل خودش را صحيح جلوه دهد و اين حال از حالات شيطاني مي باشد .
راههاي ورود شيطان به دل چيست ؟
حرص و حسد :
يكي از آن دردهاي بزرگ حرص و حسد است :
هر گاه بنده به چيزي حريص باشد حرص او را كر و كور مي كند . پيامبر (ص) فرمودند : اگر چيزي را دوست بداري تو را كر و كور مي كند . « حُبُّكَ الشَّيء يعمي و يصّم » نور بصيرت همان است كه راههاي ورود شيطان را مي شناسد ، و چون پرده حرص يا حسد آن را بپوشاند نمي بيند و شيطان فرصت پيدا مي كند و در نظر شخص حريص تمام كارهايي كه او رابه خواسته اش مي رساند نيكو جلوه مي دهد ، اگر چه زشت و ناپسند باشد ، روايت شده كه وقتي نوح (ع) بر روي دريا حركت مي كرد و در كشتي از هر جانداري دو جفت برد ، چنانكه از طرف خدا مأمور شده بود ، در كشتي پيرمردي را ديد كه او را نمي شناخت پس به او گفت : چه چيز انگيزه ورودت شد ؟ گفت : وارد شدم كه دلهاي يارانت را در اختيار گيرم تا دلهايشان با من و بدنهايشان با تو باشد ، نوح (ع) گفت : اي دشمن خدا از كشتي بيرون شو كه تو رانده درگاه خدايي ، ابليس به او گفت : پنج چيز است كه مردم به سبب آن هلاك شده اند ، سه چيز برايت مي گويم ولي دو تا را نمي گويم . خدا به نوح (ع) وحي كرد كه به آن سه نياز نداري ، به او دستور بده آن دو را برايت بگويد . نوح به شيطان گفت : آن دو چيز چيست : « گفت : دو چيزي است كه در مورد آن دو مرا دروغگو نخواني و با من مخالفت نكني . مردم را حرص و حسد هلاك ساخته است ، من بوسيله حسد لعنت شدم و شيطاني رانده شدم . اما حرص : تمام ( نعمتهاي ) بهشت بر آدم مباح شد و من بوسيله حرص وي به حاجتم رسيدم ( و او را گمراه كردم ) .
ديگر از راههاي مهم ورود شيطان علاقه به آراستگي لباس و اثاث و خانه است :
شيطان هر گاه اين علاقه را در دل آدمي ببيند در آن تخم مي گذارد و جوجه مي كند . پس همواره شيطان او را به آباد كردن خانه و تزيين سقف و ديوارها و توسعه بناهاي آن فرا مي خواند و نيز به آراستگي لباس و مركب ها دعوت مي كند و در طول عمرش او را به فرمان خويش در مي آورد و هر گاه او را به اين امور گرفتار ساخت ديگر نيازي ندارد كه نزد او برگردد ، زيرا يكي از اين دلبستگي ها او را به دلبستگي ديگري فرا مي خواند و همچنان ادامه مي يابد تا اجلش برسد و بميرد ، در حالي كه پيرو شيطان و در راه او مي باشد . از اين روست كه بيم مي رود فرجام و پايان كار آدمي به كفرانجامد .
و شايد اين كريمه اشاره به همين معنا داشته باشد ، « زُيِّنَ للناسِ حبُّ الشَّهواتِ مِنَ النساءِ و البنينِ و القناطيرِ المقنطرهِ منَ الذهبِ والفضَّهِ والخيلِ المسَّومهِ و الأنعامِ و الحرثِ ذلكَ متلاعُ الدنيا واللهُ عندهُ حسنُ المأبِ » ترجمه : آراسته شد براي مردم دوستي شهوات ، از زنان و فرزندان و پوستهاي آكنده از زر و سيم و اسبان علامتگذاري شده و دامها و كشت ، اينها بهره زندگي دنيايي مي باشند و بازگشتگاه نيز در نزد خدا مي باشد . اينها راههاي ورود شيطان بوده و محل استقرار او مي باشند ، زيرا كسي كه خاركش همراهش باشد دل آسوده است . پس اگر مثلاً در راه صد دينار بيابد از دلش صد خواسته برانگيزد كه هر خواسته اي نياز به صد دينار دارد . و تنها صد دينار ( پيدا شده ) او را كفايت نمي كند بلكه به نهصد دينار ديگر نياز دارد ، پيش از داشتن صد دينار بي نياز بود و اكنون كه صد دينار پيدا كرده خود را بي نياز مي پندارد در حالي كه به نهصد دينار ديگر محتاج است تا با آن خانه اي بخرد و تعميرش كند و كنيزي بخرد و لوازم منزل و لباسهاي گرانبها تهيه كند و تمام اينها چيز ديگري مي طلبد كه در خور آن است و براي آن پاياني نيست ، پس در جهنمي مي افتد كه آخر آن ژرفاي دوزخ است و جز آن پاياني ندارد .
ثابت گويد : چون پيامبر (ص) برانگيخته شد ابليس به شيطانهاي خود گفت : حادثه اي روي داده است ، بنگريد چيست ؟ پس برفتند و سپس آمدند و گفتند : نمي دانيم . ابليس گفت : من آن خبر را برايتان مي آورم ، پس رفت و آمد و گفت : محمد (ص) برانگيخته شده است . پس شيطان اصحاب خود را نزد پيروان پيامبر مي فرستاد و آنها نااميد برمي گشتند و مي گفتند : هرگز گروهي را مانند اينان نديده ايم ، به آنان برخورد مي كنيم پس براي نماز به پا مي خيزند و اثر برخورد ما را محو مي كنند ، ابليس گفت : به آنان مهلت دهيد ، باشد كه در زندگي دنيا وسعت يابند ، آنجاست كه شما در مورد آنها به حاجت خود خواهيد رسيد . پيامبر گرامي (ص) در ضمن بياني مي فرمايند : « فواللهِ مَا الفقرَ أخشي عليكم و لكنِّي أخشي عليكم أن تُبسطَ عليكم الدنيا ، كما بُسَطَتْ عَلي مَن كانَ قبلكم ، فَتَتَنا فَسوها ، كما تنا فَسوها تهلِكَكُم كما اهلَكَتهم » به خدا سوگند من از فقر بر شما نمي ترسم ، ولي از آن مي ترسم كه دنيا پيش پاي شما گسترده شود ( امكانات نيل به ثروت و قدرت و انحاء مشتهيات در اختيارتان قرار گيرد ) آن چنان كه در اختيار امتهاي پيش از شما قرار گرفت ، آن گاه شما براي رسيدن به اهداف دنيوي ، با هم به تنافس و رقابت بپردازيد ، آن گونه كه پيشينيان پرداختند ؛ و در نتيجه دنيا شما را هلاك كند . آن چنانكه آنها را هلاك كرد ! ولذا اصحاب رسول خدا گفتند : « بُليِنا بِفتنَهِ الضَّرَّاءِ فَصَبرنا ، وَ بُلينا بِفِتنهِ السَّرَّاءِ فَلَم نَصبِر » ما در امتحان فقر و بلا قرار گرفتيم ، مقاومت كرديم و پيروز شديم . ولي در امتحان نعمت و وسعت در زندگي كه واقع شديم مقاومت را از دست داديم و شكست خورديم !
و قال ابو سعيد الخدري : قال رسول (ص) « اِنَّ اَكثَرَ مَا أَخافُ عليكم ما يُخرِجُ اللهُ لكم مِن بركاتِ الأرض ، فَقيلَ ، ما بركاتُ الأرضِ ؟ فَقالَ : زَهرهُ الدُّنيا » ابو سعيد خدري گويد : پيامبر خدا (ص) فرمود : « بيشترين چيزي كه بر شما بيمناكم بركتهاي زمين است كه خدا برايتان بيرون مي آورد ، عرض شد ؛ بركات زمين چيست ؟ فرمود : شكوفه ( زندگي ) دنيا .
و نيز روايت شده عيسي (ع) سنگي را متكاي خويش قرارداد . پس ابليس بر او گذشت و گفت : اي عيسي به دنيا مايل شدي ! عيسي (ع) سنگ را از زير سرش برداشت و به دور افكند ، و گفت : اين سنگ با دنيا از آن تو باشد ، در حقيقت كسي كه مالك سنگي شود تا در هنگام خفتن متكاي خود قرار دهد مالك چيزي در دنيا شده كه ممكن است با آن شيطان بر او چيره شود ، زيرا كسي كه مثلاً در شب براي نماز برمي خيزد هر گاه در نزديكش سنگي باشد كه آن را متكاي خويش قراردهد شيطان ممكن است همواره او را به خوابيدن و متكا ساختن آن سنگ فرا بخواند و اگر همان سنگ نباشد استراحت و رغبت به خواب بدلش خطور نمي كند . اين است نتيجه داشتن يك سنگ ، پس چگونه باشد حال كسي كه مخده هاي گسترده و فرشهاي پهن شده و تفريگاههاي پاكيزه دارد . پس چه وقت براي عبادت خدا به نشاطي مي آيد .
بخل و ترس از تهيدستي دام شيطان است .
« الشيطانُ يَعدُكُمُ الفقر وَ يَأمُرُكم بِالفحشاءِ وَاللهُ يَعِدُكُم مَغفرهً مِنهُ وَ فَضلاً وِ اللهُ واسعٌ عليمً » ترجمه : شيطان به شما وعده فقر مي دهد و امر به فحشاء مي كند و خدا وعده آمرزش از خويش و فزوني مي دهد و خدا گشايش دهنده و داناست .
يكي از امور مهم كه بر آن بسيار تأكيد شده است انفاق در راه خدا است كه در سوره بقره خداوند چهارده آيه را پشت سر هم به اين امر اختصاص داده است ، كه در اين آيات مسايل انفاق خوب بيان شده است و همين آيه شريفه
« الشيطان يعدكم الفقر » هم در بين آن آيات آمده است .
از جمله مسائلي كه مطرح شده است اين است كه انسان بايد از اموال طيب و پاكيزه انفاق كند و انفاق اموال پست خوب نيست ، چون انفاق نكردن از اموال مرغوب بدين جهت است كه اين اموال را در قوام ثروت خويش مؤثر مي دانند و لذا راضي نيستند به ديگران بدهند ، بخلاف اموال پست و بي ارزش كه قيمتي ندارد ، و اين از وساوس شيطان است كه دوستان خود را از فقر و تهيدستي مي ترساند با اينكه دادن مال در راه خدا و براي خشنودي او بي عوض و سود نيست ، بعلاوه اينكه ، مال ، انسان را بي نياز نمي كند و بي نياز كننده واقعي خداست ، چنانچه در سوره النجم ، آيه 48 مي فرمايد : « وَأنَّه هو أغني وَ أقني » اوست كه بي نياز كرد و عطا فرمود.
آيه « الشيطان يعدكم الفقر » به انسان هشدار مي دهد كه خودداري كردن از بذل مال به جهت ترس از تهيدستي و فقر غلط است ، ولي بجاي مسبب كه ترس از فقر است ، سبب آن ، يعني ترساندن شيطان را ذكر كرده تا دلالت كند كه اين ترس بسيار مضر است ، زيرا شيطان جز به باطل و گمراهي امر نمي كند .
در اينجه چون ممكن است توهم شود كه اين ترس گر چه از ناحيه شيطان است اما ترس بي جايي نيست ، جمله « يَأمُرُكم بِالفحشاء » را اورده ، چون اين خودداري كردن از بذل مال كم كم صفت بخل را در نفس انسان مستقر و پا برجا مي كند و كم كم باعث ردّ اوامرالهي وانكار احكامي كه متعلق باموال است مي شود و اين موجب كفرورزي به خداي بزرگ مي گردد و از طرفي بندگان محتاج را در مهلكه تنگدستي و بيچارگي قرار مي دهد و موجب تلف شدن نفوس و هتك اعراض و ساير جنايات مي گردد .
خداوند در سوره توبه ، آيه (76-75) مي فرمايد : « وِ منهم مَن عاهدَالله لئن آتانا مِن فضلهِ لَنصدَّقَنَّ و لنكوننَّ مِنَ الصَّالحين ، فَلمّا آتانا مِن فضلهِ بَخِلوا بهِ و تولوا و هم معرضوون »‌ترجمه : و از ايشان كساني هستند كه با خدا عهد كرده اند اگر خدا از فضل خود بما دهد ، البته تصدق كنيم و از شايستگان باشيم ، همين كه خدا از فضل خود بديشان داد بخل ورزيدند و در حالي كه اعراض كننده بودند پشت كردند .
در تفسير روح البيان در ذيل همين آيه آورده است كه ابن عباس گفته است كه اين آيه درباره ثعلبه ابن خاطب الانصاري نازل شده است .
تعصب راهي ديگر براي شيطان :
ابو حامد گويد : تعصب يكي از مهمترين راههاي ورود شيطان است كه بيشتر مردم بوسيله آن هلاك شده اند و منبرها در اختيار گروهي قرار گرفته است كه ترسشان از خدا كم و بينش ديني آنان اندك و تمايلشان به دنيا قوي و حرصشان برجلب مريد بسيار است ، و جز با تعصب نمي توانند به مقامي برسند و پيرواني بدست بياورند . پس مقام و مريد خواهي را در سينه هايشان نيكو دانستند و مردم را از حيله هاي شيطان در آن امر بازنداشتند ، بلكه خودشان از شيطان در تنفيذ حيله هايش نيابت كردند و مردم همواره به آن راه رفتند و كارهاي مهم دينشان را فراموش كردند ، پس خود هلاك شدند و ديگران را نيز هلاك كردند . خداي متعال توبه ما و ايشان را بپذيرد . يكي از پيشينيان گويد : به ما خبر داده اند كه ابليس گفته است گناهان را براي امت محمد (ص) بياراستم و آنان با طلب آمرزش كمرم را شكستند ، پس گناهاني را در نظرشان آراستم كه در مورد آنها استغفار نمي كنند و آن گناهان خواهشهاي نفساني است . شيطان ملعون راست گفته است زيرا مردم نمي دانند كه اين خواهشها از عواملي است كه آدمي را به گناهان مي كشاند ، پس چگونه از آنها استغفار كنند ؟ از بزرگترين حيله هاي شيطان اين است كه انسان خود را به اختلافات مردم كه در مذهب و نزاعهاي خصوصي دارند سرگرم كند .
ابن مسعود گويد : گروهي در مجلسي نشستند و به ياد خدا پرداختند شيطان آمد كه آنها را حركت دهد و از هم جدا كند ولي نتوانست ، پس نزد رفقاي ديگري آمد كه درباره دنيا سخن مي گفتند و در ميان آنها اختلاف انداخت ، پس برخاستند و به نزاع و كشتار يكديگر پرداختند ، ولي اين گروه منظور شيطان نبودند در نتيجه گروهي كه سرگرم ذكر خدا بودند به ميانجي گري ميان آنها مشغول شدند و از آن مجلس ذكر خدا پراكنده شدند و شيطان جز اين هدفي نداشت .
بدگماني به مسلمانان و مؤمنين از راههاي شيطان است :
ديگر از راههاي مهم ورود شيطان بدگماني به مسلمانهاست ، از اين رو خداي متعال فرموده است : « إجتنبوا كثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعضَ الظَّنِّ إِثمٌ »
ترجمه : از بسيار از گمانها بپرهيزيد چرا كه بعضي از گمانها گناه است . هر كس بر ديگري از روي گمان بدي حكم كند شيطان او را به غيبت وامي دارد ، در نتيجه يا هلاك مي شود و يا در اقدام به اداي حقوق او كوتاهي مي كند و يا در احترامش سستي مي نمايد و يا در او بنظر حقارت مي نگرد و خود را از او بهتر مي داند و تمام اين امور هلاك كننده است . لذا دين از اينكه انسان خود را در معرض تهمت قراردهد منع كرده است و پيامبر (ص) فرموده است : «‌اتَّقوا مواضِعَ التُّهم » از مواضع تهمت بپرهيزيد . تا انجا كه صفيه يكي از همسران پيامبر گويد : پيامبر خدا (ص) در مسجد معتكف بود ، پس نزد او آمدم و با او سخن گفتم و چون شب شد برگشتم . پيامبر برخاست و همراهم آمد . پس دو مرد از انصار به پيامبر برخوردند و سلام كردند و گذشتند . پيامبر آنها را صدا زد و فرمود : اين زن صفيه دختر حيي است . عرض كردند ، اي رسول خدا آيا ما به تو جز خوبي گمان ديگري مي بريم ؟ پيامبر فرمود : « إِنَّ الشَّيطانَ لَيجري مِن بَني ادَم مَجري الدَّمْ وَ إِنِّي خَشيتُ أَن يُدخَلَ عليكما » شيطان مانند خون در بدن آدمي جاري است و ترسيدم كه گمان بدي به دلتان راه يابد . پس ببين چگونه پيامبر با مهرباني دينشان را حفظ كرده و چطور نسبت به امتش مهربان است و راه پرهيز از تهمت را به آنان مي آموزد تا دانشمند پارسا كه به دينداري مشهور است در حالات خود سهل انگار نباشد و از روي خود پسندي بگويد : به شخصي مانند من جز گمان خوب نمي رود زيرا تمام مردم به پارساترين و پرهيزگارترين و عالمترين افراد به يك چشم نمي نگرند ، بلكه به بعضي به ديده رضايت و به بعضي با ديده خشم و نارضايتي مي نگرند .
و عين الرضا عن كل عيب كليله                    و لكن عين السخط تبدي المساويا
چشمي كه از روي رضايت مي نگرد از ديدن هر عيبي ناتوان است ولي ديده اي كه با نارضايتي و خشم مي نگرد بديهاي ( شخص مورد نظر ) را اشكار مي سازد .
از اين رو پرهيز از بدي و دوري از تهمت زدن به اشرار لازم است زيرا اشرار به تمام مردم گمان بد مي برند ، پس هر گاه انسانس را ديدي كه به مردم بد گمان است و در جستجوي عيبهاست بايد بداني كه باطنش پليد است و همان پليدي باطني است كه اثرش به بيرون تراوش مي كند و ديگران را مانند خود مي بيند ، زيرا مؤمن در جستجوي يافتن راه عذر است و منافق در جستجوي عيبهاست و مؤمن درباره تمام مردم از قلبي پاك برخوردار است .
تمام گرفتاريها و امور بد و زشت از ناحيه شيطان است :
تمام اموري كه در اين عالم اتفاق مي افتد و انسان در آن امور مشاهده نقصاني مي كند و در آن بدي و زشتي مي يابد از جانب شيطان است ، هر رنج و ألم و گرفتاري و حزن و اندوهي كه حاصل مي شود بنحوي مربوط به شيطان مي شود و اين مسئله را مي توان از لابلاي آيات قرآن بدست آورد .
1- در قضيه حضرت موسي علي نبينا و اله و عليه السلام كه حضرت با آن قبطي درگير شد و در اثر ضربه اي كه به آن شخص زدند از دنيا رفت ، در آنجا حضرت مي فرمايد : « قالَ هذا مِن عَملِ الشَّيطان إنَّهُ عدوٌّ مُضلٌّ مُبينٌ » اين از عمل شيطان است بدرستيكه او دشمن گمراه كننده آشكاري است .
در اينجا موسي مي گويد : اين اتفاق از عمل شيطان است چون شيطان است كه بين آن دو نفر عداوت و دشمني افكنده و به درگيري با يكديگر وادارشان كرد و كار بدانجا منجر شد كه موسي مداخله كرد و مرد قبطي بدست او كشته شد و موسي در خطر و گرفتاري سختي دچار شد .
چون حضرت موسي مي دانست كه اين جريان پنهان نمي ماند و بزودي قبطيان عليه او شورش مي كنند و خبر به گوش اشراف و درباريان و سپس به خود فرعون رسيده از او بازخواست مي كنند و بالاخره انتقام خواهند گرفت . اينجاست كه متوجه مي شود ، در لطمه اي كه به آن قبطي زده و باعث مرگ او شده اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمي دهد ، براي اينكه خداوند جز بسوي حق و صواب هدايت نمي كند ( و بدي و عمل قبيح و زشت و اشتباه از او سر نمي زند ) لذا حكم كرد به اينكه اين عمل منسوب به شيطان است و اين كشتن قبطي هر چند نافرماني موسي نسبت به خدا نبود ، به جهت اينكه اولاً : كشتن خطايي بود و عمدي نبود ، و ثانياً جنبه دفاع از مرد اسراييلي (و مظلوم ) را داشت و مرد كافر و ظالمي را از او دفع كرد ، و لكن در عين حال اينطور هم نبود ، كه شيطان در آن هيچ مداخله اي نداشته باشد ، چون شيطان همانطور كه از راه وسوسه آدمي را به گناه و نافرماني خداوند وادار مي كند ، همچنين او را به هر كار مخالف صواب و صحتي نيز وادار مي كند ، يعني به كاري كه گناه نيست لكن انجامش مايه گرفتاري و مشقت است وادار مي كند . و بعد موسي از روي ناراحتي و انزجار از شيطان مي گويد :
« اِنَّهُ عَدوٌّ مُضلٌّ‌مُبينٌ » اشاره به اينكه اين كاري كه از او سر زده نوعي ضلالت است ، كه به شيطان نسبت مي دهد ، هر چند كه اين نافرماني موجب مؤاخذه نبود ، بلكه صرفاً اشتباه بود ، لكن همين اشتباه هم منسوب به خدا نيست بلكه منسوب به شيطاني است كه دشمن گمراه كننده آشكار است و اين واقعه از شيطان و از سوء تدبير او بوده كه مي خواهد زحمات انسان را بي نتيجه سازد و به عاقبت وخيم مبتلا گرداند .
به همين جهت است كه وقتي فرعون به وي اعتراض مي كند كه « وَفَعلتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعلْتَ وَ اَنتَ مِنَ الكافرينَ » تو هماني كه آن كار را كردي و نعمت خوبيهاي مرا در حق خودت كفران نمودي .
حضرت در پاسخ او مي گويد : « فَعلتُها إذاً وَ أَنا مِنَ الضَّالِّين » من اگر آن كار را كردم در وقتي بود كه از گمراهان بودم .
2- در قضيه حضرا أيوب علي نبينا و اله و عليه السلام : « وَاذكُر عبدَنا أيُّوب إذ نادي رَبَّهُ أنِّي مَسَّني الشَّيطانُ بِنُصُبٍ وَ عذابٍ »
به ياد بياور بنده ما ايوب را در آن زمان كه خداي خود را ندا داد كه شيطان مرا دچار عذاب و گرفتاري كرد .
در اينجا حضرت مي خواهد عذاب و گرفتاري را بنحوي از سببيت و تأثير به شيطان نسبت دهد و بگويد كه شيطان در اين گرفتاريهاي من دخيل و مؤثر بوده است .
در تفسير مجمع البيان در ذيل جمله ( اني مسني الشيطان ) گفته : بعضي ها گفته اند كه دخالت شيطان در كار ايوب بدين قرار بود كه وقتي مرض او شدت يافت ، بطوريكه مردم از او دوري كردند ، شيطان در دل آنان وسوسه كرد كه آن جناب را پليد پنداشته ، و از او بدشان بيايد ، و نيز به دلهايشان انداخت كه او را از شهر و از بين خود بيرون كنند ، و حتي اجازه آن ندهند كه همسرش كه يگانه پرستار او بود ، بر آنان درآيد ، و ايوب از اين بابت سخت متأذي شد ، بطوريكه در مناجاتش هيچ شكوه اي از دردهايي كه داشت نكرد . بلكه از اين شيطنت شيطان شكوه كرد .
3- اِنَّما الخَمرُ وَالميسِرُ وَ الأَنصابُ وَ الأزلامُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشِّيطان
همانا شراب و قمار و بتان و تيرها پليدي هستند كه از كردار شيطان ميباشند .
در اين آيه همه افعال زشت و قبيح و پليد را به شيطان نسبت مي دهد . و همچنين دشمني و كينه را هم به شيطان نسبت مي دهد :
« اِنَّما يُريدُ الشَّيطان أنْ يوقعَ بينكمُ العَداوَهَ وَ البغضاء ... »
همانا شيطان مي خواهد بين شما دشمني و كينه بيفكند .
4- در قضيه خروج آدم و حوا از بهشت هم خارج شدن آنها را از كار شيطان بيان مي كند : « فَأزلَّهما الشَّيطانُ عَنها فأخرجَهُما ممَّا كَانَا فِيهِ »
پس بلغزانيدشان شيطان ، و بيرون كرد از آنچه كه در آن بودند . شواهد بسيار ديگري هم در قرآن موجود مي باشد كه با دقت بيشتر مي توان آنها را بدست آورد .
آيا اجانين ( شياطين و كفار از آنها ) همان ميكروبها هستند ؟
يكي از دانشمندان مي گويد : بعضي از افرادي كه خيال مي كنند تمام عالم ملك و ملكوت را تفحص و گردش كرده اند و در تحت تكفل علوم مادي خود گرفته اند و در لابراتور شيميايي و فيزيكي خود تجزيه و تحليل نموده اند مي گويند : جن همان ميكروب است ، چرك زير ناخن ميكروب است ، خاكروبه محل اجتماع ميكروبهاست ، دسته كوزه بواسطه اينكه محل گرفتن كوزه با دست است محل اجتماع چرك و بالنتيجه ميكروب است ، كثافاتي كه در مزابل و گلخن هاي حمام موجود است محل اجتماع ميكروب است كه در لسان اين روايات به جن تعبير شده است . اينها تفسيرهاي غلط است كه از نزد خود مي كنند ، اينها جن نيست ، ميكروب است و ميكروب يك پديده مادي است و آن موجودي كه داراي فهم و شعور است و شيطنت دارد و بدجنس است و با موجودات فاسده اين عالم چون چرك و ميكروب انس مي گيرد و رابطه برقرار مي كند و در جاي متعفن مي رويد و به لباس سياه علاقمند است جن است . و لذا كراهت شديد دارد كه انسان لباس سياه در بر كند . لباس سياه لباس اهل جهنم است و مستحب است انسان لباس سفيد بپوشد ، لباس سفيد لباس فرشتگان است .
جن موجودي داراي شعور و فهم است مانند انسان ، منتهي از انسان بسيار ضعيف تر ، چون خلقت او از دخان است يعني از گازها و دودها و بخارها ، و لذا به چشم افراد معمولي ديده نمي شود ، ، از داخل شدن در جاهاي گناه و شرب و خمر و زنا و قمار و نميمه و سخن چيني و جاي كثيف و متعفن مسرور مي شود ، به زنهايي كه بدون مقنعه باشند هر چند در خانه ، جن علاقمند است البته اصناف كفار از جن ( و شياطين از آنها ) .
 
 
شياطين قرين چه كساني هستند ؟
وَ مَن يَعشُ عنْ ذكرِ الرَّحمن نُقَيِّض لَهُ شيطاناً فَهُوَ لَهُ قرين و كسي كه از ياد رحمان ، خود را به كوري زند شيطاني برايش مقدر مي كنيم تا همواره قرينش باشد .
(عشا يعشوا عشواً ) در مورد كسي كه خود را به كوري و يا شبكوري زده باشد ، بدون اينكه در چشمانش آفتي باشد ، بكار برده مي شود . و كلمه « نقيض » از مصدر « تقيض » به معناي تقدير است و همچنين به معناي چيزي را نزد چيزي برده مي باشد. بنابراين معناي آيه شريفه اين مي شود كه : كسي كه از ياد خداي رحمان ، خود را به كوري بزند و به اين مسئله به نظر شبكورها بنگرد ، ما شيطاني برايش مي آوريم . پس شياطين قرين و همنشين كساني هستند كه از ذكر و ياد خدا روي گردان هستند . و در قرآن در جاي ديگر تعبير به ارسال كرده است مي فرمايد :
« ألم تَرَ أنا اَرسلنا الشَّياطينَ عَليَ الكافرينَ تَؤُزُّهُم أزَّا » آيا نمي بيني كه ما شيطانها را به سراغ كافران فرستاديم تا به نوعي تحريكشان كنند .
بنابراين شياطين قرين اين چنين افرادي شدند ، « وَ اِنَّهم لَيَصُدُّونَهم عَنِ السَّبيلِ وَ يَحسَبوُنَ أنَّهم مُهتَدونَ و همين هايند كه همواره از راه حق جلوگيري مي كنند و خيال مي كنند راه درست همان راهي است كه آنان مي روند .
يعني شيطانها هستند كه اينگونه افرادي را كه از ياد خدا خود را به كوري مي زنند ، از ياد او منصرف مي كنند و در اين موقع آنها فكر مي كنند كه به سوي حق راه يافته اند . و اين پندار از جانب شيطان و دليل بر قرين بودن شيطان با آنان مي باشد و نشان مي دهد كه آنها از تحت ولايت خدا خارج و تحت ولايت شيطان درآمده اند و دليل اين مطلب اين است كه انسان بطبع اولي خود متمايل به حق است و به حكم فطرتش مي خواهد هر چيزي كه به او عرضه مي شود بشناسد ، اما اگر سخن حقي بر او عرضه شود و او بواسطه هواي نفسش آن را بپذيرد و اين روشش را ادامه دهد ، خداوند هم بر دلش مهر مي زند و چشم دلش را كور مي نمايد و برايش قريني قرار مي دهد ، در اين وقت است كه ديگر با هر حقي كه مواجه مي شود آن را بر باطل منطبق مي كند ، با اينكه فطرتاً متمايل به آن حق است ولي شيطانش او را به اين تطبيق دعوت مي نمايد در نتيجه مي پندارد كه راه همين است و متوجه نيست كه در بيراهه است و احتمال هم نمي دهد كه دارد به طرف باطل حركت مي كند .
و اين همان پرده اي است كه خداوند مي فرمايد : « ألَّذينَ كَانَت أعيُنُهُم في غِطاءٍ عَن ذِكري آن كسانيكه از ياد من بر روي چشمهايشان پرده اي بود . تا آنجا كه مي فرمايد : « قُل هل نُنَبئُّكم بِالأخسَرينَ أعمالا ألَّذينَ ضَلَّ سَعيُهم في الحياهِ الدُّنيا ، وَ هُم يَحسَبونَ أنَّهم يُحسِنونَ صُنعا بگو آيا مي خواهيد به شما خير دهم از كسانيكه در اعمالشان از هر كس ديگر بي بهره ترند ؟ كساني هستند كه در دنيا هر چه مي كردند در بيراهه مي كردند و مي پنداشتند كه كار خوبي مي كنند .
و در آيه اي ديگر در روز قيامت به اينگونه افرادي كه در دنيا قريني از شيطان داشتند ، مي فرمايد : « لَقد كُنتَ في غَفلَهٍ مِن هذَا ، فَكَشفنا عَنكَ غِطاءَكَ ، فَبصرُكَ اليومَ حديد »‌تا اينكه مي فرمايد : «‌قالَ قَرينُهُ : رَبَّنا ما أطغَيتُهُ ، وَ لكن كانَ في ضلالٍ بعيد » تو هماني كه در دنيا از اين عالم در غفلت بودي ، ما پرده غفلت را كنار زديم ، اينك امروز ديدگانت تيزبين و خيره شده است ، قرينش در پاسخ مي گويد : پروردگارا : من او را به طغيان نكشيدم ، بلكه او خودش در بيراهه اي دور از مسير بود . يعني او خود مستعد بود كه دعوتهاي من را بپذيرد و هر چه به او پيشنهاد مي كردم او با اختيار خود قبول مي كرد و من مسئول گناهان و طغيان او نيستم .
راه رهايي از شيطان توكل به خداست :    
« و امّا يَنزَ غَنَّكَ مِن الشَّيطانِ نزعٌ فَاستَعذْ بِاللهِ إنَّهُ سميعٌ عليمٌ » و هر گاه از جانب شيطان در تو وسوسه و دخالتي خواست صورت بگيرد ، پس به خدا پناه ببر كه او شنوا و دانا مي باشد . در مفردات راغب آمده است كه نزغ به معناي وارد شدن و مداخله در امري براي خرابكاري و فاسد كردن آن است و بعضي هم گفته اند نزغ به معناي كمترين و كوچكترين وسوسه شيطان است .
يكي از راههايي كه قرآن جهت رها شدن از شيطان به انسان نشان مي دهد و واقعاً مؤثر و مثمر ثمر هم مي باشد ، پناه بردن به پروردگار است ، چنانچه در آيه شريفه فرمود ككه هر موقع شيطان به سراغت آمد به خدا پناه ببر ، و اين بواسطه آن است كه خداي سبحان يگانه ركن و پناهگاهي است كه مي تواند اين دشمن مهاجم را دفع بكند .
عشق و محبت خدا يكي ديگر از راههاي نجات از شيطان :
امام صادق (ع) مي فرمايند كه امير المؤمنين فرمودند : «‌حُبُّ الله نارٌ لا يَمُرُّ عَلي شَيئٍ إلّا احتَرقَهُ » محبت خدا آتشي است كه بر هر چيزي كه بيفتد آنرا مي سوزاند و از بين مي برد .
سلاح محبت براي از بين بردن شيطان و كلاً غير خدا ، از همه سلاحهاي ديگر برنده تر و قوي تر مي باشد و براي غلبه بر هواي نفساني بهترين نيرو و قوا را دارا مي باشد و سريع ترين وسيله براي وصول به قرب خدا و لقاء پروردگار مي باشد .
اگر اين محبت به پروردگار در دل انسان قرار بگيرد ، ديگر شيطان توان حركت و گرديدن دور انسان را نخواهد داشت ، چون وقتي اين محبت وارد دل شد هر چه غير از محبوب هست را از دل بيرون مي كند و بدنبال چيز ديگري غير محبوب حركت نمي كند چنانچه امام سجاد (ع) مي فرمايد :
« إلهي مَن ذَالذي ذاقَ حَلاوَهَ مَحبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً وَ مَن ذالذي أنسَ بقربِكَ فَابتغي عنكَ حِولَا » خدايا ! چه كسي است كه شيريني محبت تو را چشيده باشد و غير تو را برگزيند و چه كسي است كه به قرب و نزديكي تو انس گرفته باشد و لحظه اي از تو روي گردانيده باشد .
امام صادق (ع) مي فرمايند : چون اين محبت خدا به خلوتخانه دل پرتو افكن شود او را از هر فكر و ذكري خالي مي سازد و از هر يادي بجز ياد خدا گريزان مي شود و نه به چيزي مشغول مي شود و نه ياد غير خدا مي كند .
امير المؤمنين مي فرمايد : « إلهي لم يكنْ لِي حولٌ فَانتَقِل بِهِ عنْ معصيتِكَ إلّا في وقتٍ ايقَظتَني لِمَحَبتكَ وَ كَمَا اَرَدتَ اَن اَكونَ » خدايا بر من حول و قوه اي نيست كه بواسطه آن از معصيت ( كه در اثر تسلط شيطان است ) و نافرمانيت رهايي يابم مگر در وقتي كه براي دوستي و محبتت مرا بيدار كردي و آن طور كه خواستي باشم .
يعني هر وقت نور اين محبت در دل من افتاد من از دست شيطان و گناه نجات يافته ام و الا من بخودي خود چنان تواني را ندارم كه بتوانم با اين دشمن ديرينه مبارزه كنم و از دست او خلاصي يابم . اگر انسان خدا را دوست داشت و محبت خدا در دلش افتاد متقابلاً خداوند او را دوست مي دارد و كسي را كه خداوند دوست بدارد او را از دست دشمنانش حفظ مي كند و نجات مي دهد نمي گذارد به دام شيطان بيفتد چنانچه در روايت آمده است كه : « اِذا أحَبَ اللهُ عبداً جَعلَ لهُ و عِظاً مِن نَفسهِ وَ زاجراً مِن قَلبهِ يَامُرهُ وَ ينهاه »‌هر گاه خدا بنده اي را دوست دارد واعظي از درونش قرار مي دهد كه او را نصيحت كند و يك زجر دهنده و نگهدارنده اي در قلبش قرار مي دهد كه او را امر به اعمال نيك و پسنديده كند و نهي از امور ناشايست و مكروه بنمايد .
بنابراين بايد در كسب محبت پروردگار كوشش نمود تا به اعلي درجه آن نائل بشويم و از دغدغه هاي نفس و هواهاي نفساني و وساوس شيطاني رهايي پيدا كنيم . و خلاصه هر آنچه را كه انسان آرزو دارد به آن برسد و بدست بياورد ، مي تواند بواسطه محبت بدان دست پيدا كند .
قال علي (ع) : حَبُّ الله نارٌ لايَمُرُّ عَلس شيءٍ الّا احتَرق وَ نورَ الله لا يَطلِعُ عَلي شيءِ الّا أضاءَ وَ سماءُ اللهَ مَا ظَهرَ مِن تحتِهِ مِن شيءٍ الّا غَطّاه ، وَ ريحُ اللهِ مَا تَهب في شيءٍ الّا حَرَّكَتهُ وَ مَاءُ الله يحيي بِهِ كُلّ شيءِ ، وَ أرضُ اللهِ يَنبُتُ منها كلّ شيء فَمَن أحبَّ الله أعطاهُ كلّ شيءٍ مِنَ المُلكِ و المُلك »
محبت خدا آتشي است كه بر چيزي مرور نمي كند الا اينكه آن را مي سوزاند و نور خداست كه آگاه بر چيزي نمي شود و بر چيزي نمي تابد الا اينكه آن را روشن مي سازد و آسمان خداوند است كه چيزي در زير اين آسمان نمي باشد مگر اينكه آن را در بر گرفته و باد خداوند است كه به هر چيزي بوزد آن را به حركت در مسي آورد
و اين محبت آب خداوند است كه بواسطه آن هر چيزي زنده مي شود و زمين خداوند است كه همه چيز از آن مي رويد ، پس هر كسي را كه خداوند دوستش بدارد همه چيز به او مي دهد از ملك و ملكوت .
بحثي در تمثل شيطان :
چگونه شيطان براي بعضي از مردم مجسم مي شود و براي بعضي نمي شود ؟‌و هر گاه صورتش را ببيند آيا صورت واقعي اوست يا صورتي است كه به آن شكل در آنده است ؟ و اگر به صورت واقعي اش مي باشد پس چطور به صورتهاي گوناگون در مي آيد ؟ و چطور در يك زمان در دو جا ديده مي شود ؟‌و چطور به دو صورت ديده مي شود تا آنجا كه دو نفر او را به دو صورت مختلف مي بينند ؟
در جواب اين سؤالات بايد گفت : شيطان و فرشته دو صورت دارند ، يكي صورت واقعي و ملكوتي و يكي صورت تمثل يافته و در غالب شكل ريخته شده ، چنانچه اين دو صورت را پيامبر اكرم در مورد جبراييل مشاهده كردند ، اما صورت واقعي جبرائيل را آن حضرت در كوه حراء مشاهده كردند و جبرائيل خود را به آنگونه كه بود نشان حضرت داد كه تمام عالم را از شرق تا غرب در بر گرفته بود و يك وقت هم حضرت او را به صورت واقعي اش در سدره المنتهي در شب معراج مشاهده نمودند . اما صورت تمثل يافته او را در بيشتر مواقع حضرت به صورت دحيه كلبي كه مردي بسيار خوش صورت و زيبا بود مشاهده مي نمودند ، چنانچه اسامه بن زيد مي گويد : همانا جبرئيل به محضر پيامبر (ص) رسيد در حالي كه ام سلمه در خدمتش بود ، پس با او به سخن گفتن پرداخت ، آنگاه برخاست و پيامبر به ام سلمه فرمود اين كيست ؟ ام سلمه گفت : دحيه است .
بايد دانست كه : اينگونه ظهور ، تمثلي بيش نيست . يعني جبرئيل به شكل و صورتي مانند صورت دحيه در اين عالم ظهور داشته است . نه آنكه جبرذيل در قالب بدن دحيه داخل شده و حلول كرده است و نه آنكه او به ماهيت انساني همچون دحيه در آمده ، و در هنگام نزول بشري شده است .
ماهيت فرشتگان علوي غير از ماهيت انسان است و تغيير و تبدل ماهيات محال است . نه بشري مي تواند ملك شود و نه فرشته اي مي تواند انسان گردد ، و يا در قالب و صورت انسان در آيد . بلي ظهور و تمثل بشري بصورت فرشته و يا فرشته اي به شكل انسان امكان دارد و معناي تمثل و حقيقت آن فقط بروز و ظهوري است به صورت و شكل همانند وي ، بدون اتخاذ هيچ يك از آثار آن را در خود .
به همين نحوه شيطان هم داراي دو صورت مي باشد يكي صورت ملكوتي و واقعي و يكي هم صورت تمثل يافته و به شكل و شمايل درآمده . صورت واقعي شيطان را فقط كساني مي توانند مشاهده كنند كه از اولياء و مقربان باشند و در مراتب معنوي به كمال رسيده باشند كه البته آنچه را كه آنان مشاهده مي كنند صورت شيطان ديگر نمي باشد بلكه حقيقت او مي باشد كه نه صورتي دارد و نه شكلي دارد ، چنانچه صورت ملكوتي كه پيامبر از جبرئيل مشاهده نمودند چنين بود . اما در بيشتر موارد كساني كه شيطان را مي بينند صورت تمثل يافته او مي باشد . و چون شيطان يك موجود ملكوتي مي باشد به اشكال گوناگوني هم در مي آيد به همين جهت است كه عده اي او را به صورت سگ و عده اي بصورت مار و عده اي بصورت پيرمرد و عده اي بصورتهاي ديگر مشاهده مي كنند چنانچه نقل شده است كه مردي از خداوند خواست كه جان شيطان را در قلب آدميزاد به او نشان دهد . پس در خواب بدن مردي را ديد مانند بلور كه درون آن از برونش پيدا بود و شيطان را بصورت قورباغه اي ديد كه برطرف چپ ميان شانه و گوشش نشسته است و خرطوم دراز و باريكش را از سمت چپ در دلش داخل كرده و او را وسوسه مي كند و چون خدا را ياد مي كند غايب مي شود . و يا يكي از اهل مكاشفه شيطان را بصورت سگي ديد كه به مرداري چسبيده و مردم را به آن دعوت مي كند و آن مردار به شكل دنيا بود .
 
 
 
تمثلات و سخنان شيطان در حكايات :
چرا شيطان ضعيف و ذليل شد ؟
روزي پيامبر اكرم (ص) از راهي مي گذشت ، شيطان را ديد كه خيلي ضعيف و لاغر شده است ، از او پرسيد چرا اينقدر ضعيف و ذليل شده اي ؟ گفت : اي رسول خدا ! از دست امت تو رنج مي برم و در زحمت هستم . رسول خدا فرمود : مگر امت من به تو چه كرده و مي كنند كه رنج مي بري ؟ گفت : يا رسول الله شش خصلت دارند كه من نمي توانم اين شش خصلت را در آنها ببينم !
1- هر كجا به هم ميرسند به يكديگر سلام مي كنند .
2- با هم مصافحه مي كنند .
3- از براي هر كاري كه مي خواهند انجام دهند ، ان شاء الله مي گويند .
4- استغفار مي كنند و با گفتن اين جمله سعي مرا باطل مي كنند .
5- هر وقت نام مبارك تو را مي شنوند صلوات مي فرستند .
6- در ابتداء هر كاري كه مي خواهند انجام دهند بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند .
شيطان و شاگرد شيخ انصاري (ره) :
يكي از شاگردان شيخ انصاري در عالم خواب ديد شيطان طنابهاي بسياري بدست داشته و بين آنها طناب ضخيمي مي باشد . از او مي پرسد اينها چيست ؟
شيطان مي گويد : بوسيله اين طنابها بني آدم را بسوي خود مي كشانم و آنها را وادار به معصيت مي نمايم . از او پرسيد اين طناب ضخيم براي كيست ؟ گفت : اين براي استادت شيخ انصاري است كه ديروز او را تا بازار بردم ولي آن را پاره كرد و برگشت . از او سؤال مي كند پس طناب من كدام است ؟ شيطان مي گويد : تو نيازي به طناب نداري ، خودت به دنبال من مي آيي .
بعداً مرحوم شيخ انصاري مي گويد شاگرد درست خواب ديده و شيطان راست گفته است ، زيرا من يك قران از پول مال امام (ع) برداشته به عنوان قرضي كه چيزي براي منزل تهيه كنم و تا بازار رفتم ولي متوجه شدم و برگشتم .
چه موقع دل شيطان شاد مي شود ؟
روزي شيطان با حضرت يحيي صحبت مي كرد ، حضرت يحيي از او پرسيد چگونه مردم را گمراه مي كني ؟ ابليس وسايل گمراه كننده خويش را برشمرد . حضرت از او سؤال كرد كه در بين اين وسايل كدام يك بيشتر چشم و دلت را روشن مي كند ؟
شيطان گفت : زنان ، زنان شكارگاه و دامهاي من مي باشند زماني كه تعداد افراد صالحي را كه بخواهم گمراه كنم زياد شوند از زنان كمك مي گيرم و بوسيله آنان جان و دلم شاد مي شود .
 
شيطان ، اولين كسي كه با ابوبكر بيعت كرد :
سلمان مي گويد : در حاليكه علي (ع) سرگرم غسل پيامبر (ص) بود از آنچه مردم
( در بيرون خانه ) انجام دادند ، خبر دادم و گفتم : هم اكنون ابوبكر بر منبر پيامبر نشسته و مردم نه با يك دست بلكه با دو دستش بيعت مي كنند ! علي (ع) فرمود : اي سلمان ، هيچ فهميده اي اول كسي كه روي منبر پيامبر با او بيعت كرد چه كسي بود ؟
عرض كردم : همين قدر مي دانم كه او را در سقيفه بني ساعده ديدم كه با انصار مخامصه مي كرد . و اول كسي كه با او بيعت كرد مغيره بود و بعد از او بشير بن سعيد ، سپس ابو عبيده ، عمر بن خطاب ، سالم غلام ابي حذيفه و معاذ بن جبل .
علي (ع) فرمود : درباره اينان از تو سؤال نكردم ، بگو آيا فهميدي اول كسي كه از منبر بالا رفت و با او بيعت كرد كه بود ؟ گفتم : نفهميدم ، ولي پيرمرد سالخورده اي را ديدم بر عصا تكيه كرده و ميان دو چشمش جاي سجده بود به طوري كه بسيار جدي و كوشا در عبادت مي نمود . از منبر بالا رفت و در حال گريه گفت : شكر خدا را كه قبل از مردن تو را در اينجا ديدم ، دستت را براي بيعت دراز كن ، ابوبكر دستش را جلو برد او هم بيعت كرد و گفت : روزي است مانند روز آدم ! و از منبر پائين آمده از مسجد خارج شد . امير المؤمنين پرسيد : اي سلمان ، آيا او را شناختي ؟ عرض كردم : نه ! ولي از گفتارش ناراحت شدم ، مثل اينكه مرگ پيامبر را به مسخره
گرفته بود . علي (ع) فرمود : او شيطان بود ! پيامبر به من خبر داد كه ابليس و رؤساي يارانش در روز عيد غدير ، شاهد منصوب شدن من به امر خدا بودند و اينكه من صاحب اختيار آنان هستم ، و پيامبر هم به آنان دستور داد كه حاضران به غايبان اطلاع دهند ، در اين هنگام شياطين و بزرگان آنها به سوي خود شيطان روي آوردند و گفتند : اين امت مورد رحمت خداوند قرار گرفته و از گناه دور خواهند شد ، ما ديگر براي اينان راه نخواهيم يافت . آنها پناه خود و امام بعد از پيامبر را شناختند . شيطان هم گرفته و محزون شد ! امير المؤمنين فرمود : پيامبر به من خبر داده است كه : مردم در سقيفه بني ساعده با ابوبكر بيعت خواهند كرد بعد از آنكه بر سر حق ما اختلاف پيدا مي كنند و با دليل ما استدلال مي كنند . بعد به مسجد مي آيند و اول كسي كه با او بيعت مي كند شيطان است كه به صورت پير سالخورده اي جدي خواهد بود كه اين حرفها را خواهد گفت بعد خارج شده شياطين خود را جمع مي كند ، آنها هم در مقابلش سجده كرده و مي گويند : اي رئيس بزرگ ما ، تو همان كسي هستي كه آدم را از بهشت راندي . او هم مي گويد : كدام امت بعد از پيامبرش گمراه نشد ؟ خيال كرده ايد من ديگر راهي بر آنان ندارم . نقشه مرا چگونه ديديد آنگاه كه امر خدا را مبني بر اطاعت از علي ، و امر پيامبر را راجع به همين مطلب ترك كردند .
و اين همان گفته خداوند است كه فرمود :
« وَ لقد صدَّقَ عَلَيهم إبليسَ ظَنُّهُ فَاتَّبعوهُ إلَّا فَريقاً مِنَ المؤمنين »
همان شيطان حدسي كه درباره آنان زده بود به مرحله عمل رسانيد سپس او را پيروي كردند جز گروهي از مؤمنان .


Label
نظرات در مورد:شیطان

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک