$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > الهیات و معارف اسلامی

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي الهیات و معارف اسلامی
اشنايي با نهج البلاغه

تاریخ ایجاد 1389/08/10  تعدادمشاهده  2244

 

آشنايي با نهج البلاغه
  (نهج البلاغه)عنوان كتابي است كه درفرهنگ اسلامي، مانند آفتاب نيمروزمي درخشد؛ وهمچون صدفي مهشون به گوهرهايي ا زحكمتهاي       عالي است. اين عنوان را شريف رضي بر منتخبي ازخطبه ها ومواعظ، نامه ها و عهد نامه ها وكلمات قصار امير مؤمنان(ع)انتخاب كرد.                    
     نهج البلاغه يعني راه روشن بلاغت. گرداورنده ي آن دروجه تسميه اين گنجينه ي گرانقدرچنين اظهار داشته است: ( پس ازتمام شدن، چنين ديدم كه نامش را نهج البلاغه بگذارم ؛ زيرا اين كتاب درهاي بلاغت و    
سخنوري را به روي بيننده ي خود مي گشايد و خواسته هايش را به او نزديك مي سازد. هم دانشمند و دانشجو را بدان نياز است، وهم مطلوب سخنور و پارسا درآن وجود دارد).
شيخ محمد عبده  عالم بزرگ اهل سنت! درمقدمه اي كه بر شرح خود برنهج البلاغه نوشته است،راجع به اين عنوان مي نويسد:(اين كتاب جليل،مجموعه اي است از سخنان سيد و مولاي ما،امير مؤمنان،علي(ع)كه سيد شريف رضي از سخنان متفرق ان حضرت، گزينش و گردآوري كرده و نام آن را نهج البلاغه نهاده است.من اسمي مناسبتر و شايسته تر
 ازاين، كه برمعناي آن دلالت كند،سراغ ندارم، وبيشتراز ان چه اين اسم برآن دلالت دارد، نمي توانم ان را توصيف كنم ).                                                        
نامي را كه شريف رضي براين مجموعه نهاده است، گوياي وجهي ازكلمات علي(ع) بود كه ا ورا سخت مجذ وب و شيفته مي ساخت وا ين وجه نهج البلاغه، يعني فصاحت وبلاغت كلام ونفوذ آن تا عمق جان،هر          كسي را متحيرمي سازد. استاد مطهري دراين رابطه مي نويسد :                             
 ((سيد رضي شيفته ي سخنان علي بوده است.ا ومردي اديب وشاعرو سخن شناس بود سيد رضي به خاطر همين شيفتگي به ادب عموما      و به كلمات علي خصوصا داشته، بيشتراز زاويه ي فصاحت و بلاغت وادب به سخنان مولا مي نگريسته است. به همين جهت درانتخاب انها اين خصوصيت را درنظرگرفته است، يعني آن قسمتها كه ا زجنبه ي بلاغت
برجستگي خاصي داشته،بيشتر نظرش راجلب مي كرده است.از اين رو، نام مجموعه ي منتخب خويش را نهج البلاغه نها ده است)).      
البته آنچه شريف رضي ازبيانات ومكتوبات اميرمؤمنان، علي(ع ) گردآورده وآن را نهج البلاغه ناميده است، تنها راه روشن بلاغت نيست بلكه ترجماني ازقرآن وموزهاي نبوي وراه روشن هدايت است0
      
 عصر گردآوري نهج البلاغه: 
     نهج البلاغه درسال 400 هجري گرداوري شده است ؛ عصري  كه ازنظرفرهنگي، برجسته و ويژه است. اين عصرمصادف با دوره ي سوم           خلافت عباسيان مي باشد كه پس از دو دوره تحولاتِ بزرگ سياسي شكل گرفت واين دوره،روزگار تحولهاي فرهنگي است.                         
دوره ي نخست خلافت عباسيان ، ازسال 132 تا232 هجري قمري است ، كه دوره ي تثبيت و تحكيم  قدرت سياسي نظامي آنان به شمار مي آيد. دراين دوره ، عباسيان به قلع وقمع مخالفان پرداختند و استبدادي واستبدادي خشن،همچون امويان را شكل دادند و سلطه گري نمودند0 دوره ي دوم خلافت عباسيان ، ازسال 232 تا 334 هجري قمري است ، كه دوره ي حاكميت قشريگري و سركوب انديشه ورزي است.                
دراين دوره ، انديشه به بند كشيده شد وآزادي فكربه ضعف وفتورگراييد. معتزله و شيعه سخت تحت تعقيب و شكنجه قرارگرفتند و مردم از ترس جان ، به پنهان داشتن انديشه هاي خود اقدام كردند. دراين دوره ، جمود، قشريگري وظاهرگرايي برجامعه حاكم شد و استبداد به خشن ترين شكل ظهوريافت0
اما دوره ي سوم خلافت عباسيان،ازسال 334 تا 447 هجري قمري است كه با ورود معز الدوله ،/احمد بن بويه / به دستگاه خلافت عباسي  و پيدايش فضاي سياسي جديد شكل گرفت. با حضور وقدرت گيري ديلميان دربغداد، كارحكومت عباسي شكل جديدي به خود گرفت.خلفا سلطنت مي كردند،اما حكومت واداره ي امور        دراختيارآل بويه بود.خلفا درظاهر حكومت مي كردند،وبا املاك ودرآمد         اختصاصي ومقرري اي كه از دولت مي گرفتند زندگي مي كردند0
بدين ترتيب ، با تسلط ال بويه برمركز خلافت وحاكميت عملي آنان،  ا وضاع سياسي اجتماعي شيعه تغيير يافت و شيعيان پس از يك دوره طولاني سراسر حرمان ، درعرصه ي اجتماعي امكان ظهور يافتند0اين اوضاع جديد، فضايي نسبتا مناسب براي رشد معارف وانديشه هاي شيعه فراهم نمود0 
دراين دوره، بند از زبان ها برداشته شد و گروها ومذاهب مختلف، معتقدات خود را بدون ترس بيان داشتند ، و بطورنسبي ،امنيتي فرهنگي   فراهم شد ، به گونه اي كه كمتركسي با زبان تعصب ديني به ديگري  هجوم مي برد،اين فضاي فرهنگي متآثرازتفكرشيعي آل بويه بود0
 گردآورنده ي نهج البلاغه :
گرداورنده ي نهج البلاغه،ابوالحسن محمد بن حسين موسوي ،معروف به سيدرضي و شريف رضي است. وي درسال 359 هجري.قمري ، درنيمه ي دوم سده ي چهارم هجري ديده به جهان گشود و در سال 406
هجري. قمري، دراوايل قرن پنجم هجري به سوي دار باقي شتافت0            
*جايگاه خانوادگي سيدرضي:
وي از وجوه مختلف شخصيتي، يعني وراثت،تربيت،كرامت وعزت وكم نظير است. او درخانداني برجسته از خاندان علويان بغداد متولد گشت.هم از جانب پدر،وهم از جانب مادر، نسبي بسياربزرگ و شريف داشت.نسبش از سوي پدربا پنج واسطه به امام هفتم،حضرت موسي بن جعفر(ع) و ازسوي مادربا شش واسطه به امام چهارم،  حضرت علي بن الحسين(ع) مي رسد.ازاين رو، بهاءالدوله ي ديلمي او را به ذي الحسبين       و شريف رضي ملقب نمود0 بهاء الدوله ي ديلمي يكي ا ز افراد خاندان ديلميان است.{ اين براساس كتاب تاريخ بغداد،جلد دو ،ص 246؛ وكتا المنتظم،ج 15،ص115؛ والبدالية والنهاية،ج12،ص4برگرفته شده است.
 نبوغ واستعداد سيد رضي:
ايشان ازاوان كودكي همراه برادرش ، سيد مرتضي به تحصيل علوم مقدماتي پرداخت وهوش سرشار واستعداد كم نظير خود را درعرصه هاي مختلف ظاهرساخت . بيش از ده سال از سن شريف رضي نگذشته بود كه به سرودن شعر پرداخت و چنان قريحه اي از خود نشان داد كه سابقه نداشت . سيد رضي ازهمان زماني كه به محضراساتيد بزرگ و عالي رتبه روزگارخود راه يافت ، شگفتي آنان را برانگيخت وهمگان را به تحسين واداشت . او دربيست سالگي درتمام علوم متدوال عصرخويش سرآمد شده بود.                                                  
  
 تاليفات و تصنيفات سيد رضي:
سيد رضي با وجود گرفتاري هاي بسيارسياسي ،اجتماعي وفرهنگي، و با وجود مشاغل مهم و حساس و وقت گيري همچون : نقابت طالبيان،  امارت حج و نظارت ديوان مظالم درعمر47ساله ي خويش،آثاري بس مهم برجا گذاشته است كه هريك درنوع خود، ممتازو حايزاهميتي بسياراست، كه البته برخي ازآنها به جا مانده  و بسياري از آنها از ميان رفته، كه جزنام ونشاني از آنها در دست نيست0
 
معارفي ازنهج البلاغه:
 خدا شناسي:
نوع شناخت در رابطه با خداوند به شدت در زندگي آدمي تاثيرگذاراست. خداشناسي، تنها امري قلبي و ذهني نيست، بلكه انسان هرطوركه خدا را بشناسد ، زندگي مي كند. خداوندهمه چيز يك انسان مؤمن است.   
نوع فهم اهل ايمان از خدا،درروش،رفتاروكردارآنان تاثيرمي گذارد. كساني كه ازخدا تلقي جاهلانه و تنگ نظرانه دارند،رحمت خداوند را محدود مي كنند وخداوند را همواره بركرسي غضب مي نشانند به انتظار اين كه از بنده اش لغزشي پيدا شود و به عذاب ابد كشيده شود؛ چنان كه خوارج خدا را اين گونه فرض مي كردند0
  از نظرآنان، جزافرادي بسيار معدود از بشر،همه مخلد در اتش جهنم ‍          بودند.چنين اشخاصي همه مردم جهان را با ديد كفر وا لحاد مي نگرند و            دايره ي اسلام و مسلماني را بسيارمحدود تصورمي كنند. اما كساني كه ازخدا تلقي عالمانه و عاشقانه دارند،رحمت اورا واسع مي بينند،خداوندرا همواره درجايگاه رحمت مي دانند،كه چون بنده اي گناه ورزد وازساحب قرب الهي دور گردد،خداي مهربان ازسرلطف و رحمت به سوي بنده ي عاصي بازگرددتا بنده توفيق استغفارو توبه بيابد،وچون بنده اي توبه كند،  توبه ي اورا بپذيرد و اورا قبول نمايد.
 
 خدا شناسي در عينيت زندگي:
 در نگاه توحيدي علي(ع)،عالم جلوه ي خداست و همه ي موجودات            و مخلوقات،جلوه گرعظمت وقدرت خداوندند.‹‹ الحَمْدُ للةِ المُتجلي لِخَلقِهِ            بِخلقِهِ :سپاس خداي را كه به آفرينش مخلوقاتش برآفريدگان خود نموداراست!»    
اگر انسان خدا را به درستي باوركند وحضورا ورا درهمه جا بپذيرد  و گستره ي نعمت ا و را ببيند و درمقابل عظمت قدرت الهي سر فرود           آورد و به او دل بسپارد، به محكم ترين تكيه گاه پناه مي برد وبه آرامش حقيقي مي رسد و هرگز گردنكشي و گردن فرازي نمي كند و در راه درست گام بر مي دارد ، اين گونه است كه خداشناسي درعينيت زندگي معنا مي يابد.هرچه ياد خدا دردل آدمي بيشتر بنشيند و هرچه عظمت حق در جان انسان بيشتر جلوه كند ، روح آدمي فربه ترمي شود و انسان ا ز امور دنيايي كه مايه ي اضطراب و تشويش است ،آزاد مي شود و از آن چه موجب حقارت و پستي است، نجات مي يابد0                                     
انديشه ي سياسي:                                                                                              
سياست در انديشه ي علي:
سياست درانديشه ي علي(ع) به مفهوم هدايت و رهبري است.سياست            تدبيراموروفراهم كردن زمينه هاي لازم براي اصلاح مردم با هدايت ا و در جهت خوشبختي اين جهاني و سعادت آن جهان است؛ چنان كه ا مير            مؤمنان،سياست درست و نيكو را مايه ي راستي ودرستي و برپايي مردم دانسته و فرموده است:« حُسْنُ السيَاسةِ قوام‎‏ُالرَعِية:» ‹نيكويي سياست، بر پا دارنده ي مردم است›. درانديشه ي علي(ع) سياست به هيچ وجه به مفهوم قدرت مداري،خود رأيي،تحكم وتجبر نيست،بلكه تدبيرصحيح اموردرجهت خدمت به مردم،        تحقق عدالت و فراهم كردن زمينه ي تربيت است.ازاين رو،امام علي(ع)      زمامداران قدرت مدارو خود كامه را،سياستمدار و شايسته ي قرارگرفتن درجايگاه سياست مردمان نمي داند ، لذا درنامه اي به معاويه، اين مفهوم  را چنين بيان مي كند:«معاويه! ازكِي شما سياستمداران مردم و سرپرستان كاراين امت بوده ايد؟تورا مي ترسانم ازاين كه پيوسته در فريب آرزوها، گرفتار باشي و درآشكارونهان، دو گانه باشي!»                                                      
ازمنظرعلي(ع)، سياست به دوراز فريبكاري،قدرتمداري،رياكاري وزورگويي است،بلكه تدبيراموربا مباني اخلاقي و رفتارانساني است و از آفات نفساني و مديريتي به دور بوده و برا ساس خطوطي كلي، سامان مي پذيرد كه آن را درمفهوم صحيحش تحقق پذيرمي سازد0
حفظ خطوط الهي وقانون گرايي:                                                                   
حفظ حدودالهي،مرزباني و قانون گرايي درهمه ي عرصه ها،ازجمله عرصه سياست نزدعلي(ع)جايگاه ويژه دارد . هيچ كس حق نداردحدود،  قوانين ومرزها رابشكند و خود را فراتر ازآنهابداند.حفظ قوانين وحدود، حرمتها وحقوق،به خصوص درروابط،مناسبات واقدامات سياسي،شاخص  سياست علوي است. اميرمؤمنان خود سخت پايبند حدود وحقوق بود. با  دقت تمام موازين وقوانين را پاس مي داشت ، كارگزاران خودرا دراين جهت مراقبت مي نمود واجازه نمي داد كسي راه تجاوز وتعدي به حقوق مردمان را هموا رسازد و قوانين را زيرپا بگذارد. هرگاه باچنين موردي روبه رو مي شد ، بلافاصله به رفع آن اقدام مي نمود و اجازه نمي داد حرمت شكني و قانون گريزي رشد كند، يا ترويج يابد0ايشان درباره ي    خود چنين فرمود :« به خدا سوگند! اگر[تمام] شب را روي خارهاي سخت، بيداربه سربرم، يا مرا درغل و زنجيركنند و بكشند، اين نزد من محبوب تر است ازآن كه خدا و رسولش را روز قيامت درحالي ملا قات كنم كه به يكي از بندگان ستم كرده ، يا چيزي از مال دنيا را غصب نموده باشم.»
هم چنين فرمود :« به خدا سوگند! اگراقليم ها ي هفتگانه را با آن چه در زيرآسمان هاست ، به من بدهند تا خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان موري نافرماني ، هرگز نخواهم كرد.» آ ن حضرت حتي در سخت ترين شرايط نيز به كارگزاران خود اجازه ي حرمت شكني نمي داد. به عنوان  مثال : دردوره اي كه گروه هاي غارتگري از جانب معاويه به مناطق مختلف اعزام مي شدند تا رعب و وحشت ايجاد كنند ، مردم را مأيوس و    منفعل نمايند و با غارت و كشتار برنامه ي اصلا حات بنيادي امام را متوقف سازند، امام آن هنگام كه جارية بن قدُامة ازاصحاب نيك پيا مبر و اميرمؤمنان  را براي دفع گروه هاي غارتگر قاسطين اعزام مي كرد، وقت مشايعت و به هنگام وداع به او چنين فرمود:« ازخدايي كه بازگشتت به سوي اوست، پروا كن! مبادا كه مسلماني يا [كافر] هم پيماني راخواركني! مبادا كه مال ، فرزند و چارپاي كسي را غصب كني، اگرچه برهنه پا وپياده مانده باشي، و نماز را درسروقت ادا كن !»                                                     
اميرمؤمنان علي(ع) اينگونه مرزباني مي آموخت0                        
 
 پايبندي به كيفيت استخدام وسيله:                                             
    ميان هدف و وسيله سنخيت وجود دارد و نمي توان با وسايل نادرست و ناپاك به مقاصد درست و پاك رسيد . نمي توان با كاشتن بدي ، نيكي درو كرد و ممكن نيست با ستم، عدالت برپا شود0                            
هيچ گندم كاري و جوبر دهد                                         ديده اي اسبي كه كره خر دهد؟ (مثنوي)
اميرمؤمنان به كيفيت استخدام وسيله پايبند بود و هرگز براي حفظ حكومت خويش و پيشبرد سياست هايش از وسايل نادرست بهره نبرد. چون امام زمام امور را به دست گرفت،اصلاحات همه جانبه وبنيادي را           آغاز كرد؛ازجمله: به تبعيضات پايان بخشيد0برخي ازياران امام نزد وي رفتند و ازآن حضرت خواستند كه تبعيضات را زير پا نگذارد و اشراف عرب،قريش و كساني را كه بيم مخالفت و غدراز جانبشان مي رفت، بر ديگران برتري دهد،اماحضرت حاضرنشد براي حفظ حكومت وموقعيت   خود عدالت را زيرپا بگذارد و از راه ستم، كارخود را پيش بَرَد، لذا در پاسخ به آنان، فرمود:« آيا مرا فرمان مي دهيد تا از راه ستم به كسي كهسرپرست اويم، پيروزي بجويم؟ به خدا سوگند! تا روزگارباقي است واختران درپي يكديگرمي چرخند، به چنين كاري نزديك هم نگردم.»اميرمؤمنان در سياست خويش جز به حق عمل نمي كرد و هدف براي او به هيچ وجه وسيله را توجيه نمي كرد، هرگزدرسياست به دروغ ،خيانت،پيمان شكني و گناهكاري دست نزد. آن حضرت،ازجمله تفاوتهاي اصلي سياست خود وسياست معاويه اي همين امرمعرفي كرده وفرموده است:« به خداسوگند! معاويه زيرك تر(سياستمدارتر) ازمن نيست. ليكن شيوه ي او پيمان شكني و گنهكاري است[وبراي رسيدن به هدف خويش مرتكب انواع گناه و خيانت ها مي شود] واگرپيمان شكني ناپسند و ناشايست نبود،زيرك ترازمن كسي نبود،     اما هرپيمان شكني گناه، وهر گناهي نوعي كفر است.» درانديشه ي سياسي علي، پيش بردن امور ازراه نادرست عين شكست و نابودي است هرچند انسان تصور كند به نتيجه رسيده است: « كسي كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست،و كسي كه با ستم غلبه كند، درواقع مغلوب است.»
 
حقوق شناسي:
 مفاهيم حق؛
حق در معاني گوناگوني به كار رفته است كه از آنها، پنج معنا ذكر شده است، سه معنا اعتباري و دومعنا حقيقي،عبارتنداز:1 حق به معناي اجازه طلبيدن،(‍‍‍‎‎ مثلاً وقتي مي گوييم آدميان حق پرستش معبود را دارند ،           
معنايش اين است كه رخصت دارند و دراستفاده يا عدم استفاده از اين حق بر سر دو راهي هستند، واين امربراي آنان مجاز است.) يكي ازياران علي(ع)  پرسشي نا استوارو نسنجيده از امام كرد وحضرت آنرا پاسخ داد وبرحق پرسشگري آدميان تأكيد كرد و فرمود:« تو را حق پرسش است»                            
2 حق به معناي استحقاق، يعني سزاواري شخص نسبت به چيزي .اميرمؤمنان علي(ع) درنامه اي به يكي از كارگزارانش چنين نوشته است :          
« پس بايد كارمردم به آنچه حق است(استحقاق آنرا دارند) نزد تويكسان باشد!» براي تقدير،پاداش، تنبيه و مجازات؛ حق چنين است0                              
 3 حق به معناي مطالبه وطلب، يعني كسي ازديگري مطالبه وانتظاري داشته باشد وبه طورمتقابل اين امربراي آن ديگري هم لحاظ شود. مانند:
حق مردم بر زمامداران، و حق زمامداران برمردم0اما دو معناي حقيقي آن عبارتند از: 1 امر واقعي كه واقعيت دارد؛ يعني به واقعيت عيني و           خارجي حق گفته مي شود.به عنوان مثال: مرگ امري است كه وجود وواقعيت دارد،پس نتيجه مي گيريم كه حق است0                                                          
2 حق به معناي حقيقت، يعني به ادراك مطابق با واقع كه حقيقت است،        
به عنوان مثال:ادراك اينكه مرگ وجود دارد واعتراف بدان يك حقيقت           است،از اين رو حق است.                                                                           
 جايگاه حقوق:                                                                                                     
     شناخت حقوق و توجه به حقوق متقابل و محورقرارگرفتن حقوق در زندگي،بنيان زندگيِ سالم و سعادت آميزاست.تا زماني كه آدميان به حقهاي گوناگون واقف نشوند و رعايت آن حقوق را محور رفتارومناسبات خود قرارندهند،زندگي انساني ازتكيه گاهي محكم برخوردارنخواهد شد.          
بسياري ازستمگري ها و بي عدالتي ها و رفتارهاي غيراخلا قي و پست ازنشناختن حقوق وناآگاهي به حقوق يكديگر وعدم پايبندي به حقوق بر مي خيزد. بنابرين از عوامل مهم و اساسي اصلاح رفتارها و مناسبات وكردارها،حقوق شناسي وپايبندي به حقوق است0                                                   
    اميرمؤمنان علي(ع) دردوران حكومت خويش درمطرح كردن حقوق و پايبندي به آن تلاش بسياركرد. درانديشه ي امام حق،آموختني است وتا     زماني كه مردم حرمت نيا بند و حقوق مداري را نياموزند و برمبناي آن تربيت نشوند، نظام اجتماعي وسياسي و حكومتي درست حقوقمدارنمي  شود و رعايت حقوق ومطالبه ي حقوق واداي حقوق به طورهمه جانبه معنا نمي يابد.ازاين رو،امام بيش ازهرچيزبر اين تأكيد داشت كه مردم و زمامداران و كارگزاران را با حقوق مداري آشنا سازد تا همه تابع حقوق وحدودشوند ومناسبات وروابط انساني،آن سان كه بايد شكوفا گردد.رهبر حقوقمداران درباره ي اهميت حقوق انسانها و رعايت وپاسداري آن چنين مي فرمايند:«خداي سبحان حقوق بنده گانش را برحقوق خود مقدم داشته است. پس هر كه حقوق بندگان را ادا كند، اين امر به اداي حقوق خداوند منجر خواهد شد.»                        
امام علي(ع) حقوق مردم را تا اين اندازه والا معرفي كرده است؛ پس مشخص است كه باچنين ديدگاهي در حقوق شناسي، رفتار ديني و سلوك            انساني ومناسبات حكومتي ومديريتي چگونه خواهد بود وانسانها تا چقدر حرمت وكرامت خواهند يافت و پاس داشتن حقوقشان چه اعتباري خواهد    داشت.                                       
حقوق متقابل (محدوده ي حقوق):                                                                              
   حقوق درمعناي مطالبات و طلب ها دوسويه ومتقابل است. دراين معنا حقوق يك طرفه،بي معناست،وحق وتكليف،حقوق وحدود ملازم يكديگر            هستند. اگرقرارباشد حق يكطرفه وجود داشته باشد،جزبراي خداي متعال
معنا ندارد،آن هم به سبب قدرت لا يزال وعدالت محض و فراگيرخداوند است كه با وجود اين، خداي رحمان ازسر رحمت و بخشندگي و ازباب كرامت وافزون دهي،آن را نيزدو طرفه قرار داده است. بيان اميرمؤمنان دراين باره روشن است:« كسي را حقي نيست جز اين كه براو حقي است ؛ وبراوحقي نيست،جزآن كه اورا حقي بر ديگري است. واگركسي را حقي بُود كه حقي براونَبُود، خداي سبحان،نه ديگري ازآفريدگان؛ زيرا اورا توانايي بر بندگان است، عدالت او نمايان درهر چيز كه گوناگون قضاي او بر آن روان است. ليكن خدا حق خودرا بر بندگان،اطاعت خويش قرارداده وپاداش آنانرا            در اطاعت، دو چندان يا بيشتر نهاده، از در بخشندگي كه او راست، وافزون دهي كه وي راسزاست» بنابراين، درباره ي مخلوقات به هيچ وجه حقوق يك طرفه وجود ندارد و كسي را بر ديگران حقي نيست ، مگر اين كه ديگران را نيزبراو حقي است. دراين ميان مهمترين، اساسي ترين و كار سازترين حقوق دو طرفه، حق زمامداران و مردم است0                                        
 اقسام حقوق:
 درآموزه هاي علي(ع)  به اقسام حقوق پرداخته شده است : حقوق خدا، حقوق زمامداران ، حقوق مخالفان ، حقوق اقليت هاي ديني، حقوق خود، حقوق كارومسؤليت، حقوق طبيعت، حقوق حيوانات،حقوق مردمان 0             
پيامدهاي پايبندي به حقوق ديگران:                                                    
پايبندي و رعايت حقوق متقابل، درهرحوزه اي موجب تحقق عدالت،  پيدايش الفت و زمينه سازاخلاقيات و روابط درست انساني است.« پس چون مردم حق زمامدار را بگزارند و زمامدار حق مردم را به جا آورد، حق ميان آنان ارزشمند، راه هاي دين پديدار،نشانه هاي عدالت برجا وسنت چنان  كه بايد اجرا مي شود . پس كار زمانه به سامان مي رسد و روزگار اصلاح مي گردد،وبه پايداري و برقرارماندن دولت اميد مي رود ودشمنان[ازنابودي و سقوط چنين مجتمعي]نا اميد مي گردند» سخن امام دربيان پيامدها ونتايج  پايبندي به حقوق و رعايت حقوق متقابل، بيان گر نكاتي اساسي است:
عزت حق، يعني ا رجمندي و ا ستواري حق در جامعه درگرو رعايت  حقوق متقابل زمامدار ومردم است. ا ين گونه است كه روابط هاي سياسي  واجتماعي تابعي ازحق مي گردد و درجامعه به درستي مديريت مي شود.       
 2 - بارعايت حقوق متقابل ،دين ودينداري جلوه گرمي شود. مشخص است كه درنگاه علي(ع) براي فراهم كردن زمينه ي رشد دين وتعالي دينداري  بايد حقوق متقابل به طورعيني تحقق يابد؛ يعني دين و دينداري در بستر      
حقوق مداري معنا مي يابد.                                                                                                   
3 - عدالت در وجوه مختلفش تابعي از رعايت حقوق متقابل و پايبندي به آن است.شعارعدالت بدون شناخت حقوق متقابل و تحقق آن حقوق،راه به جايي نخواهد برد. درجامعه اي كه حقوق، مبناي رفتارها  و مناسبات قرارگيرد ، عدالت به راحتي تحقق مي پذيرد.                                                                         
4-  سنت هاي نبوي، راه و رسم هاي پسنديده و سعادت بخش اخلاقي در  وجوه مختلف زندگي درشرايطي به بارمي نشيند كه حقوق متقابل جلوه            يابد.                                                                              
5 - با فراهم شدن اين چهارامر ، زمانه چنان مي شود كه شوق زندگي و   تكا پوي متعالي در آ ن موج مي زند ، مردمان ا ز زيستن خود خشنود هرروزخود را بهتر از قبل مي بينند،پس رضايت عمومي فراهم مي شود.         چنين مجتمعي برقرا رمي ماند، زيرا عوامل پايداركننده به سبب رعايت و پايبندي به حقوق متقابل درآن فراهم است؛آن چه از جانب دشمنان در جهت تضعيف وتخريب چنين مجتمعي صورت پذيرد، راه به جايي نمي برد؛چرا            كه بنيان هاي اساسي آن با حقوقمداري محكم است.                                                       
سيره ي حكومتي :
 مفهوم حكومت؛                                                                                                  
     نوع رفتارحكومتي و مديريتي، به شدت متأثر ازنوع درك ازمفهوم حكومت است وهرگونه كه حكومت فهميده شود،به تناسب آن فهم ودريافت  رفتار حكومتي شكل مي گيرد.اگر حكومت به مفهوم سلطه،تجبر،تحكم و
خود كامگي باشد،رفتارهايي سلطه گرانه، مستبدانه،آمرانه وخود كامانه در  رفتار و مناسبات حكومتي ظهورمي نمايد.اگرحكومت به مفهوم مديريت،            مشاركت، هدايت و خدمت باشد، رفتارهاي مديريتي، مشاركتي، هدايتي و
خدمتي در رفتار و مناسبات حكومتي رُخ مي نمايد0                                            
    تاريخ بشر پيوسته شاهد دركي سلطه گرانه از حكومت بوده است و اين مفهوم رايج ازدريافت مفهوم حكومت به شمار مي آمده است؛ گاه صريح وخشن ، وگاه غيرمستقيم و فريبكارانه. همواره دريافت متداول ا زمفهوم      حكومت،حكمراني،گردنكشي و گردن فرازي، برخورداري گروه و طبقه اي خاص ازهمه چيز و اعمال اراده ي فردي يا گروهي اندك بر اراده ي جمعي بوده است. بسياري حكومت‍را به مفهوم تسلط بر جان ومال و اختيا‍ر اِعمال قدرت به هر روش، و تصرف همه جانبه وهمه گونه درامور مردم مي دانسته اند وبراين اساس،حكومت هاي خود كامه ي فردي يا جمعي را شكل مي داده اند. دربسياري مواقع، چون حكومت شوندگان نيزهمين رااز مفهوم حكومت داشته اند،اين سلطه گري ونافرماني را امري طبيعي دانست‍ه      وبدان تن داده اند.گاهي نيز براي اجتناب ازوضعي بدتر و رفتاري خشونت بارتر،به سلطه گري رايج رضايت داده اند0        گاهي مفهوم حكومت چنان ازجايگاه حقيقي خود دورشده است كه آن به مفهوم سياست بي قيد ومستبدانه و بي مرزحاكمان درآمده و به صورت به بندگي كشيدن مردمان و دست به دست كردن اموال و دارايي ها و گروه گروه كردن جامعه و برآوردن برخي گروه ها و به زيركشيدن برخي ديگر جلوه كرده است.                                                       
بسياري ا زحاكمان ، مفهوم حكومت را با خود رأ يي و خود كامگي            مترادف مي ديده اند و حكومت را به مفهوم حكمفرمايي مي دانسته اند. بر اين اساس،حكومت را حق خويش دانسته و بالطبع براي ديگران هيچ گونه حقي در حكومت و مديريت جامعه قايل نبوده اند . ا زاين رو، اجازه ي انديشيدن، سخن گفتن، انتخاب كردن، انتقاد نمودن و نصيحت كردن را به     كسي نمي دادند،جزدرآنچه آنان مي پسنديده اند وبدان رضايت مي داده اند؛        آن هم ا ز سر منتي كه حكمفرمايان بر مردمان مي گذاشته اند.‍        
   اما مفهوم حكومت درنهج البلاغه و درانديشه و سيره ي علي(ع)،جزبه مفهوم مديريت، محبت، مشاركت، هدايت و خدمت نيست و ا ين مفهوم به زيبايي تمام در سخن وعمل اميرمؤمنان جلوه يافته است. آن حضرت تلاش      مي كرد تا چنين مفهومي را كه با مفاهيم كهن و رايج ناسازگاربود ، تبيين            نمايد و درعمل محقق سازد.پيشواي موحدان، علي(ع) در نامه اي كه به : اشعَث بن قَيس،استاندارآذربايجان نوشته است،آن مفهوم كهن ورايج حكومت را رد كرده و مفهوم درست و انساني حكومت را به او مي آموزد. او پس از  شكل گيري حكومت امام علي (ع) ودر دوران حكومت خليفه ي سوم، به استانداري آذربايجان منصوب شده بود و از حكومت دركي طبق فهم رايج آن  دوره داشت؛ يعني تسلط و تجبر ، خود محوري و خود كامگي.البته امام پس            ازمدتي كوتاه او را ازا ستانداري عزل نمود. نامه ي اميرمؤمنان به ا و در تبيين نگاه امام به حكومت و دريافت آن حضرت ا زمفهوم حكومت بسيار
 درخورتوجه است؛ وي چنين نوشته است : « همانا كاري كه به عهده ي توست،طعمه اي برايت نيست، بلكه امانتي است برگردنت. آنكه تو را بدان            كار گمارده،نگهباني امانت را به عهده ات گذارده، و تو پاسخگوي آني نسب‍ت به آن كه فرا دست توست. اين حق براي تو نيست كه درميان مردمان به خود رأيي و استبداد عمل نمايي و به كاري دشوار جز با دست آويز محكم درآيي. در دست تو مالي از مال هاي خداي عزوجل است، و توآن را خزانه داري تا آن را به من بسپاري. اميدوارم براي تو بدترين واليان نباشم! والسلام.»        اميرمؤمنان دراين نامه آن ذهنيت كهن ورايج ازمفهوم حكومت رامنك‍وب مي كند وآن فهمي را كه با حكومت پيامبر معنا يافت، تبيين مي نمايد. امام اين برداشت از زمامداري و كارگزاري را كه، حكومت همچون طعمه            اي دراختيار زمامداران و كارگزاران است و هرگونه بخواهند، مي توانند عمل كنند و هرگونه كه ميل كنند، مي توانند تصرف نمايند به شدت نفي كرده و نقطه ي متقابل چنين برداشتي را اثبات مي كند ، كه حكومت و مسؤليت ، امانتي ا ست برگردن زمامداران و كارگزاران كه بايد از آن به خوبي نگهباني كنند و در خدمت آن امانت باشند، نه مسلط بر آن0 ديگراي‍ن كه زمامداران و كارگزاران درحيطه ي عمل خود پاسخ گويند و اين همان مسؤليت است؛يعني زمامداري وكارگزاري، مسؤليت پذيري است،نه سل‍طه گري0هيچ كس اين حق را ندارد كه هرگونه خواست،عمل نمايد، وكس‍ي حق خود رأ يي و خود كامگي ندارد0 همچنين مسؤلان بايد براي ا قداماتِ خود ملاك داشته باشند و براساس حجتي روشن عمل كنند و در اداره ي اموربايد ازاِعمال نظربي معنا و حكومتِ رأي بپرهيزند0همچنين امام علي       تكليف اموال وامكانات را روشن مي كند تا راه خود سري را دراين زمينه       ببندد ومسؤلان بدانند كه اموال ودارايي ها وامكانات،دراصل ازآنِ خداست كه به صورت‍ امانت و از باب نيابت در اختيار مردمان همه مردمان و نه گروهي خاص نهاده است تا در راه رفاه وآسايش همگاني، وبه گونه اي خردمندانه و با تدبيري درست استفاده شود0مسؤلان، خزانه داران داراي‍ي هستند، نگهبان آنچه متعلق به مردمان است0 آنان وكيلان مردمانند ، نه  حاكمان ومسلطان برايشان0                                           
ضرورت حكومت: 
ويژگي اجتماعي بودن،ازفطريات انسان است0تاريخ بشر وآثارباقيمانده   ازقرون واعصارگذشته بيانگرآن است ، كه انسان هميشه در اجتماع و به    صورت دسته جمعي زندگي مي كرده است . همين زندگي اجتماعي ملازم  وجود قدرتي نظم آفرين و قوانيني مورد پيروي همگان است؛ زيرا جز در بسترامنيت ونظم اجتماعي وقانون،رشد و بالندگي و پيشرفت وسير به سوي كمال معنا نمي يابد0 هيچ چيز مانند: عدم امنيت و فقدان نظم اجتماعي و بي قانوني،به جوامع انساني آسيب نمي رساند وازحركت به سوي مقاصد  شان باز نمي دارد0سخن اميرمؤمنان درباره ي شعار«حكم و داوري جز  براي خدا نيست» كه از جانب مقدس مآبانِ بي بصيرت و كوته بين و كج انديش(خوارج) مطرح شد و بيانگردريافتي نادرست و ظاهر گرايانه ازدين  بود،مبين ديدگاه امام درضرورت حكومت ونيازبه قدرتي نظم آفرين اس‍ت.
 شريف رضي آورده است كه چون آن حضرت سخن خوارج را شنيد كه  مي گفتند: « لا حُكْمَ إلاً للهِ،» فرمود:« سخني است كه بدان باطلي خواهند.            
 آري، حكم جز ازآنِ خدا نيست، ليكن اينان مي گويند فرمانروايي و حكومت جزبراي خدا روا نيست؛ در حالي كه مردم را دولتي و حاكمي بايد، نيكوكار  يا تبهكار، تا درحكومت اوانسان با ايمان كارخويش كند وانسان كافربهره ي خود بَرَد، تا آن گاه كه وعده ي حق سررسد ومدت هر دو دررسد. درسايه ي            حكومت او، مالِ ديواني را فراهم آورند و با دشمنان پيكار كنند و راه ها را ايمن سازند؛ به نيروي اوحق ناتوان را از توانا بستانند. تا نيكوكردار روزبه آسودگي به شب رساند وازگزند تبهكار درامان ماند.»                                  
خوارج با نفي حكم غيرخدا، فرمانروايي وحكومت را براي غيرخدا ‍رد كردند0 بدين معني كه وقتي براي غيرخدا هيچ فرما ني نباشد ، دولت و    حكومت غيرخدا نيزمنتفي است،زيرااستنباط حُكم وملاحظه ي خيروصلاح جامعه و نظم آفريني درجهت مصالح همگاني از وظايف حكومت است كه بدون آن حكومت معني نمي يابد0 با نفي حُكم غيرخدا ، امارت و حكومت انسان ها منتفي است0 واين امرچيزي جزعدم امنيت و فقدان نظم اجتماعي و بي قانوني را در پي نخواهد داشت0 روشن است كه در چنين وضعي ،         جامعه ي انساني به چه سرنوشت تباهي گرفتار خواهد شد0                     
 
هدف يا وسيله:
ا زجمله مسايل مهم و تعيين كننده درباره ي حكومت ا ين است كه مشخص شود حكومت ازديدگاه علي(ع)هدف شمرده شده است يا وسيله0 گمان حاكمان از اين امر به شدت دررفتارحكومتي آنان تأثيردارد0اين كه
آيا حكومت في نفسه با ارزش است يا به امري ديگر ارزش مي يابد،و اين كه آيا حكومت بالاترازهرامرديگراست يا خود درخدمت اموري ديگرقرار دارد،درتصميم گيري ها،برنامه ريزي ها ورفتارهاي حكومتي نقش اساسي دارد.
برخي حكومت را هدف گمان مي كنند، ازاين رو، همه چيز را براي آن مي خواهندودرراه آن مي دانند0ازاين روحكومت في نفسه بالاترين ارزش راداراست وهمه چيز بايد با آن سنجيده شود،اماخودآن باچيزي محك نمي  خورد0 دراين صورت همه تلاش ها براي رسيدن و دستيابي به حكومت وحفظ ونگه داري آن به هرصورت و با هر وسيله ممكن است؛ و بالاترين لذت ومهمترين سعادت ، دستيابي به حكومت و حفظ قدرت است0حكومت براي برخي معبودي است كه همه چيز را در پاي آن قرباني مي كنند:
حُريت ،انسانيت،عدلت و             برخي ديگر حكومت را وسيله و طريق مي دانند، از اين رو حكومت را براي اموري ديگرمي خواهند ودرآن جهت به كارمي گيرند0دراينجا ممكن است حكومت وسيله وطريق رسيدن به قدرت ومُكنت،ونگهداري وگسترش اينها باشد،وممكن است حكومت وسيله وطريق خدمتگزاري ودادگري باشد و اعتبارش فقط دراين جهت باشد0                                                                    
   دلالت سخن اميرمؤمنان براين است كه حكومت في نفسه هيچ ارزشي ندارد وامري آلي است، نه عالي؛ ووسيله اي درجهت اقامه ي حق وعدالت ودفع باطل وستم بيش نيست،به طوركامل روشن است0درانديشه وسيره‌ي پيشواي آزاديخواهان ،علي، حكومت جزوسيله ي خدمت و عدالت نيست و هرگز آلت كسب قدرت و مُكنت تلقي نشده است، بلكه قدرت بدست آمده از حكومت ، وسيله ي اهدافي معين در خدمت مردم است0 آن حضرت ضمن خطبه اي فرموده است :«      خدايا ! تو مي داني آنچه ازما رفت ، نه به خاطر رغبت درقدرت بود ونه به خاطررسيدن به چيزي از بهره هاي ناچيزدنيا0»
 
                                                                                                                                               منابع و مآخذ:                                                                                                                                     
 01 آداب الصلوة، خميني( امامسيدروح الله، تهران:مؤسسه ، تنظيم و نشرآثارامام خميني(ره) چاپ چهارم، 1373 ش0                   
02احياي فرهنگ درعهد آل بويه،جويل ل0كرمر،ترجمه ي ،   محمدسعيد حنايي ، كاشاني،تهران: مركز نشر دانشگاهي ، چاپ اول،    1375 ش0                                                                                       
 3 0البدالية والنهاية، أبوالفداء اسماعيل بن عمربن كثيرالدمشقي،    تحقيق علي شيري، بيروت: داراحياء التراث العبري، الطبعة الاولي.       
 4 0 الشريف الرضي محمد بن الحسين بن موسي الموسوي، محمد   ،   هادي الاميني، طهران: مؤسسه نهج البلاغه، الطبعةالاولي، 1408ق.
 5 0 برگرفته از تفسير موضوعي نهج الباغه،مصطفي دلشاد تهراني،       1340، تدوين نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري دردانشگاه ها0    
 
 
                                                                                                           
 
                      مشخصات تحقيق:                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   نام دبيرودرس مربوطه:                                                                                                                                                        
                      جناب آقاي اسدا000زاده، دين و زندگي            
 
 نام دبيرستان وكلاس :                                                                               
 
                        شهيدعلي اكبرجباريان، 302 رياضي    
 
 موضوع تحقيق :                                                                                                               
                             نگاهي به نهج البلاغه                                                     
 نام گردآورنده :                                                                                                               
                                 سينا جعفري                                               
 
 زمان تحويل تحقيق:                                                                                               
 
                            زمستان 84 بهمن          ماه                                
 
 
 
 


Label
نظرات در مورد:اشنايي با نهج البلاغه

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک