$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > الهیات و معارف اسلامی

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي الهیات و معارف اسلامی
اعراف23 -28

تاریخ ایجاد 1389/08/10  تعدادمشاهده  959

 

 تفسير :
وسوسه هاى شيطانىدر لباسهاى دلپذير
اين آيات فصل ديگرى از سرگذشت آدم را بيان ميكند،نخست ميگويد: خداوند به آدم و همسرش (حوا) دستور داد كه در بهشت سكونت اختيار كنند (و يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة ).
از اين جمله چنين استفاده مى شود كه آدم وحوا در بدو خلقت در بهشت نبودند، سپس به سوى بهشت راهنمائى شدند، و همانطور كه درسوره بقره ذيل آيات مربوط به آفرينش آدم يادآور شديم ، قرائن نشان مى دهد كه اينبهشت ، بهشت رستاخيز نبوده بلكه همانطور كه در احاديث اهلبيت (عليهم الاسلام ) نيزوارد شده است بهشت دنيا يعنى باغ سرسبز و خرمى از باغهاى اين جهان بوده كه انواعنعمتهاى پروردگار در آن فراهم بوده است .
در اين هنگام ، نخستين تكليف و امر ونهى پروردگار به اين صورت ، صادر شد:
شما از هر نقطه اى و از هر درختى از درختانبهشت كه ميخواهيد تناول كنيد، اما به اين درخت معين نزديك نشويد كه از ستمگرانخواهيد بود (فكلا من حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين ).
سپسشيطان كه بر اثر سجده نكردن رانده درگاه خدا شده بود و تصميم قاطع داشت تا آنجا كهمى تواند از آدم و فرزندانش انتقام بگيرد و در فريب آنان بكوشد، و نيز به خوبىميدانست كه خوردن از درخت ممنوع ، باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسهآنان برآمد، و براى رسيدن به اين مقصود،

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 116
انواع دامها را بر سر راه آنانگسترد!
نخست همانطور كه قرآن مى گويد به وسوسه كردن آنان مشغول شد، تا لباسهاىاطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بيرون كند، و عورت آنها كه پنهان بود آشكار سازد (فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما ورى عنهما من سوآتهما.
و براى رسيدن به اينهدف ، بهترين راه را اين ديد كه از عشق و علاقه ذاتى انسان به تكامل و ترقى و زندگىجاويدان ، استفاده كند و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آنانبتراشد، لذا نخست به آدم و همسرش گفت : خداوند شما را از اين درخت نهى نكرده جزاينكه اگر از آن بخوريد يا فرشته خواهيد شد و يا عمر جاويدان پيدا ميكنيد (و قالمانها كما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين .
و بهاين ترتيب ، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه ديگرى جلوه داد، و اين طور مجسم كردكه نه تنها خوردن از شجره ممنوعه زيانى ندارد، بلكه موجب عمر جاويدان و يا رسيدن بهمقام و درجه فرشتگان خواهد شد.
شاهد اين سخن جمله اى است كه در سوره طه آيه 120از قول ابليس ‍ ميخوانيم يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى اى آدمميخواهى ترا به زندگى جاويدان و فرمانروائى كهنگى ناپذير راهنمائى كنم ؟!
درروايتى كه در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) و در عيون اخبار الرضا (عليهالسلام ) از امام على بن موسى الرضا (عليهم الاسلام ) نقل شده چنين ميخوانيم كه : شيطان به آدم گفت اگر شما از اين درخت ممنوع بخوريد، هر دو فرشته خواهيد شد و براىهميشه در بهشت مى مانيد، و گرنه شما را از بهشت بيرون مى كنند! آدم با شنيدن اينسخن در فكر فرو رفت ، اما شيطان براى اينكه پنجه هاى

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 117
وسوسه خود را بيشتر و محكمتردر جان آدم و حوا فرو برد، سوگندهاى شديدى ياد كرد، كه من خيرخواه شما هستم ! (وقاسمهما انى لكما لمن الناصحين ).
آدم كه هنوز تجربه كافى در زندگى نداشت ، وگرفتار دامهاى شيطان و خدعه و دروغ و نيرنگ نشده بود، و نمى توانست باور كند، كسىاين چنين قسم دروغى ياد كند، و چنين دامهائى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسليمفريب شيطان شد، و با ريسمان پوسيده مكر و خدعه او براى بدست آوردن آب حيات و ملكجاويدان ، به چاه وسوسه هاى ابليس فرو رفت و نه تنها آب حيات به دستش نيامد، بلكهدر گرداب نافرمانى خدا افتاد، آنچنانكه قرآن آنرا در يك جمله خلاصه كرده ، ميگويد: به اين ترتيب شيطان ، آنها را فريب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد (فدلاهما بغرور).
با اينكه آدم مى بايست ، با توجه به سوابق دشمنى شيطان ، و باعلم و اطلاع از حكمت و رحمت واسعه خدا و محبت و مهربانى او، تمام وسوسه ها را نقشبر آب كرده ، تسليم شيطان نشود ولى هر چه بود واقع شد.
همينكه آدم و همسرش از آندرخت ممنوع چشيدند، بلافاصله لباسهايشان از تنشان فرو ريخت و اندامشان آشكار گشت (فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوآتهما).
از جمله بالا به خوبى استفاده مى شود كهبه مجرد چشيدن از ميوه درخت ممنوع اين عاقبت شوم به سراغ آنها آمد، و در حقيقت ازلباس ‍ بهشتى كه لباس كرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 118
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه آنها قبل از ارتكاب اين خلاف برهنه نبودند بلكه پوششى داشتند كه در قرآن ،نامى از چگونگى اين پوشش برده نشده است ، اما هر چه بوده است ، نشانه اى براى شخصيتآدم و حوا و احترام آنها محسوب ميشده كه با نافرمانى از اندامشان فرو ريخته است .
در حالى كه تورات ساختگى ميگويد: آدم و حوا در آن موقع ، كاملا برهنه بودندولى زشتى آنرا درك نمى كردند، و هنگامى كه از درخت ممنوع كه درخت علم و دانش ! بودخوردند چشم خردشان باز شد، و خود را برهنه ديدند و از زشتى اين حالت آگاهشدند!
آدمى را كه تورات معرفى مى كند در واقع ، آدم نبود! بلكه به قدرى از علم ودانش دور بود كه حتى برهنگى خود را تشخيص نميداد، ولى آدمى را كه قرآن معرفى مى كندنه تنها از وضع خود با خبر بود بلكه از اسرار آفرينش (علم اسماء) نيز آگاهى داشت ومعلم فرشتگان محسوب ميشد و اگر شيطان توانست در او نفوذ كند نه به خاطر نادانى اوبود بلكه از پاكى و صفاى او سوء استفاده كرد.
شاهد اين سخن آيه 27 همين سوره استكه ميگويد: يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهمالباسهما:
اى فرزندان آدم ! شيطان شما را فريب ندهد، آنچنانكه پدر و مادرتان رااز بهشت ، بيرون كرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت .
و اگر بعضى ازنويسندگان اسلامى نوشته اند كه آدم در آغاز برهنه بود در واقع اشتباهى است آشكار كهبر اثر نوشته هاى تورات پيدا شده است !
به هر حال قرآن سپس ميگويد: هنگامى كهآدم و حوا چنين ديدند بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشيدن اندام خود،استفاده كردند

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 119
(و طفقايخصفان عليهما من ورق الجنة ).
و در اين موقع از طرف خداوند ندا رسيد كهمگر من شما را از آن درخت نهى نكردم ، مگر به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكار وسرسخت شما است ، چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپرديد و در اين گرداب سقوطكرديد؟
(
و ناديهما ربهما ا لم انهكما عن تلكما الشجرة و اقل لكما ان الشيطانلكما عدو مبين ).
از مقايسه تعبير اين آيه با نخستين آيهاى كه به آدم و حوااجازه سكونت در بهشت را ميداد به خوبى استفاده مى شود كه آنها پس از اين نافرمانى ،چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند و حتى از درختان بهشتى نيز فاصله گرفتند،زيرا در آيه قبل هذه الشجرة (اين درخت ) كه براى اشاره نزديك است به كار رفته و دراين آيه هم جمله نادى (ندا داد) كه براى خطاب از دور است آمده ، و هم كلمه تلكما كهبراى اشاره به دور ميباشد ذكر شده .
در اينجا به چند نكتهبايد توجه كرد:
1 -
از جمله وسوس له (با توجه به كلمه لام كه معمولابراى نفع و فائده مى آيد) چنين استفاده مى شود كه شيطان در وسوسه هاى خود، چهرهخيرخواهى و دوستى آدم را به خود گرفت ، در حالى كه در جمله وسواس اليه چنين معنىوجود ندارد، بلكه تنها به معنى نفوذ مخفيانه در قلب كسى است . و در هر حال نبايدتصور كرد كه وسوسه هاى شيطان هر چند قوى و نيرومند باشد از انسان سلب اختيار مى كندبلكه باز انسان مى تواند با نيروى

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 120
خرد و ايمان در مقابل آنايستادگى كند و به تعبير ديگر وسوسه هاى شيطانى انسان را مجبور به كار خلاف نميكند،بلكه نيروى اختيار همچنان باقى خواهد بود، اگر چه مقاومت در مقابل آن نياز بهپايمردى و ايستادگى بيشتر و گاهى تحمل درد و رنج دارد، و در هر حال اينگونه وسوسهها سلب مسئوليت از كسى نميكند، همانطور كه در مورد آدم نكرد، لذا ملاحظه ميكنيم ،با تمام عواملى كه در برابر آدم به عنوان تشويق به نافرمانى خدا از طرف شيطان وجودداشت ، خداوند او را مسئول عملش دانست و به ترتيبى كه بعدا خواهد آمد، او را كيفرداد.
2
- شجره ممنوعه چه درختى بوده است ؟
در ششمورد از قرآن مجيد اشاره به شجره ممنوعه شده است ، بدون اينكه درباره كيفيت و يانام آن سخنى به ميان آيد، ولى در منابع اسلامى دو نوع تفسير براى آن آمده است ، يكىتفسير مادى كه طبق معروف در روايات ، گندم بوده است بايد توجه داشت كه عرب شجرة راتنها به درخت اطلاق نميكند، بلكه به بوته هاى گياهان نيز شجره مى گويد و لذا درقرآن مجيد به بوته كدو شجره اطلاق شده است و انبتنا عليه شجرة من يقطين (صافات آيه 146).
و ديگرى تفسير معنوى كه در روايات از آن تعبير به شجره حسد شده است ، زيراطبق اين روايات ، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعيت خود چنين تصور كرد كه مقامىبالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت ، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولياء ازفرزندان او (پيامبر اسلام و خاندانش ) آشنا ساخت ، او حالتى شبيه به حسد پيدا كرد،و همين شجره ممنوعه بود كه آدم مامور بود به آن نزديك نشود.

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 121
در حقيقت طبق اين روايات ، آدماز دو درخت تناول كرد كه يكى از مقام او پائين تر بود و او را به سوى جهان ماده مىكشيد و آن گندم بود، و ديگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولياء خدا بود كه از مقام وموقعيت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حد خود تجاوز كرد به آن سرنوشتگرفتار شد.
اما بايد توجه داشت كه اين حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها يكاحساس نفسانى بوده است ، بى آنكه كمترين گامى بر طبق آن بردارد.
و با توجه بهاينكه آيات قرآن چنانكه كرارا گفته ايم ، داراى معانى مختلف است مانعى ندارد كه هردو معنى از آيه اراده شود.
اتفاقا كلمه شجرة در قرآن مجيد در هر دو معنى به كاررفته است ، گاهى در معنى درختان معمولى و مادى مثل و شجرة تخرج من طور سيناء تنبتبالدهن (مؤ منون - 20) كه اشاره به درخت زيتون است ، و گاهى در شجره معنوى به كاررفته مانند والشجرة الملعونة فى القرآن (اسراء - 60)
كه منظور از آن ، جمعى ازمشركان يا يهود و يا اقوام طاغى ديگر همانند بنى اميه ميباشد.
البته مفسراناحتمالات متعدد ديگرى درباره شجره ممنوعه داده اند، ولى آنچه گفتيم از همه روشنتراست .
اما نكته اى كه در اينجا بايد يادآور شد (اگر چه در جلد اول تفسير نيزاشاره كرده ايم ) اين است كه در تورات ساختگى كه امروز مورد قبول همه مسيحيان دنياو يهود است ، شجره ممنوعه به عنوان شجره علم و دانش و شجره حيات و زندگى معرفى شدهاست تورات ميگويد: آدم قبل از آنكه از شجره علم و دانش بخورد علم و دانشى نداشت وحتى برهنگى خود را تشخيص نميداد، و هنگامى كه از آن خورد، و به معنى واقعى آدمگرديد، از بهشت

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 122
رانده شد، از ترس اينكه مبادااز درخت حيات و زندگى نيز بخورد و همچون خدايان ! حيات جاويدان پيدا كند!.
و ايناز روشنترين قرائنى است كه گواهى ميدهد، تورات فعلى كتاب آسمانى نيست بلكه ساختهمغز بشر كم اطلاعى است كه علم و دانش را براى آدم عيب مى پندارد و آدم را به گناهعلم و دانش مستحق رانده شدن از بهشت خدا مى شمرد گويا بهشت جاى افراد فهميدهنبود!
جالب اينكه دكتر ويليام ميلر كه او را به عنوان مفسر برجسته و تواناىانجيل (و به طور كلى عهدين ) به شمار مى آورند، در كتاب خود تحت عنوان مسيحيت چيستچنين مى نويسد: شيطان به صورت مار داخل باغ شد و حوا را راضى كرد كه از ميوه آندرخت بخورد، سپس حوا آن را به آدم داد و آدم هم از آن ميوه خورد، اين عمل والديناوليه ما تنها يك اشتباه معمولى ، و يا خطائى از راه بيفكرى نبود، بلكه عصيان عمدىبر ضد خالق بود، به عبارت ديگر آنها مى خواستند، خدا شوند، آنها مايل نبودند مطيعاراده خدا گردند، بلكه ميخواستند اميال خود را انجام دهند، نتيجه چه شد؟ خدا آنهارا به شدت سرزنش نمود و از باغ بيرون راند تا در جهان پر درد و رنج ، زندگىكنند.
اين مفسر تورات و انجيل در حقيقت ، خواسته است شجره ممنوعه تورات را توجيهكند ولى بالاترين گناه يعنى ضديت و جنگ با خدا را به آدم نسبت داده است . چه خوببود به جاى اين گونه تفسيرها لااقل ، اعتراف به دستكارى در كتب به اصطلاح مقدسه مىنمودند.
3
- آيا آدم گناه كرد؟
از آنچه در بالااز كتب مقدس يهود و مسيحيان نقل كرديم ، چنين برمى آيد

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 123
كه آنها نه تنها معتقدند كهآدم مرتكب گناه و معصيت شد، بلكه گناه او يك گناه معمولى نبود، يكنوع گناه سنگين وپرمسئوليت و حتى مبارزه با دستگاه ربوبيت از او سر زد!. ولى مدارك اسلامى اعم ازعقل و نقل به ما ميگويد:
هيچ پيامبرى مرتكب گناه نمى شود، و مقام پيشوائى خلق بهشخص ‍ گناهكار، واگذار نخواهد شد، و ميدانيم كه آدم از پيامبران الهى بود، بنابراينآنچه در اين آيات ذكر شده مانند پارهاى از تعبيرات ديگر كه درباره ساير پيامبران درقرآن آمده است كه نسبت عصيان به آنها داده شده ، همگى به معنى عصيان نسبى و تركاولى است ، نه گناه مطلق
توضيح اينكه : گناه بر دو گونه است ، گناه مطلق و گناهنسبى ، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحريمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترك واجب و انجام حرام را شامل ميشود.
اما گناه نسبى آن است كه عمل غيرحرامى از شخص بزرگى سرزند، كه با توجه به مقام و موقعيتش شايسته او نباشد، ممكن استگاهى انجام يك عمل مباح و حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نباشد در اين صورت انجامآن عمل ، گناه نسبى محسوب ميشود، مثلا اگر شخص با ايمان و ثروتمندى براى نجات فقيرىاز چنگال فقر، كمك بسيار مختصرى كند، شك نيست كه اين كمك هر چند ناچيز باشد، كارحرامى نيست بلكه مستحب است ، ولى هر كس آن را بشنود مذمت ميكند آنچنان كه گوئىگناهى مرتكب شده است و اين به خاطر آن است كه از چنان انسان ثروتمند و با ايمانىانتظار بسيار بيشترى ميرود.
به همين نسبت ، اعمالى كه از بزرگان درگاه پروردگارسرميزند، با موقعيت ممتازشان سنجيده ميشود، و گاهى با مقايسه به آن كلمه عصيان وذنب (گناه ) بر آن اطلاق ميگردد، فى المثل نمازى كه ممكن است از

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 124
يك فرد عادى ، نماز ممتازىباشد براى اولياى حق ، گناه محسوب شود ، زيرا يك لحظه غفلت در حال عبادت براى آنهاشايسته نيست ، بلكه بايد با توجه به علم و تقوى و موقعيتشان به هنگام عبادت غرق درصفات جلال و جمال خدا باشند. ساير اعمال آنها غير از عبادات نيز چنين است ، و باتوجه به موقعيت آنها سنجيده ميشود، به همين دليل اگر يك ترك اولى از آنها سرزند،مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار ميگيرند (منظور از ترك اولى اين است كه انسان كاربهتر را رها كند و سراغ كار خوب يا مباحى برود).
در روايات اسلامى ميخوانيم كهگرفتارى يعقوب و كشيدن آنهمه زجر فراق فرزند، به خاطر آن بود كه نيازمند روزه دارىبه هنگام غروب آفتاب بر در خانه او آمد و او از كمك كردن به وى غفلت نمود و آنفقير، گرسنه و دلشكسته بازگشت .
اين كار اگر از يك فرد عادى سرزده بود، شايدآنقدر مهم نبود اما از يك پيامبر بزرگ الهى و رهبر امت آنچنان با اهميت تلقى شد كهمجازات بسيار شديدى از طرف خداوند براى آن تعيين گرديد. نهى آدم از شجره ممنوعه نيزيك نهى تحريمى نبود بلكه يك ترك اولى بود، ولى با توجه به موقعيت آدم با اهميت تلقىشد و ارتكاب مخالفت با اين نهى (هر چند نهى كراهتى بود) موجب چنان مؤ اخذه ومجازاتى از طرف خدا گرديد.
اين احتمال نيز از طرف بعضى از مفسران داده شده استكه نهى آدم از شجره ممنوعه نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى توضيح اينكه گاهى خداونداز چيزى نهى مى كند به عنوان اينكه صاحب اختيار انسان و مولاى او است ، و اطاعتفرمانش بر هر انسانى لازم است چنين نهى را نهى مولوى نامند، اما

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 125
گاهى از چيزى نهى ميكند، تنهابه خاطر اين كه به انسان بگويد ارتكاب اين عمل اثر نامطلوبى براى او دارد، درستهمانند نهى طبيب از غذاهاى مضر و زيانبخش ، شك نيست اگر بيمار مخالفت دستور طبيب راكند، نه توهينى به او كرده و نه مخالفتى با شخص او نموده است ، بلكه ارشاد وراهنمائى او را ناديده گرفته و خود را به زحمت انداخته است
در مورد داستان آدمنيز خداوند به او فرموده بود كه خوردن از شجره ممنوعه نتيجه اش بيرون رفتن از بهشتو افتادن در زحمت و رنج است ، اين يك ارشاد است ، نه فرمان ، و به اين ترتيب آدمتنها مخالفت نهى ارشادى كرد، نه عصيان و گناه واقعى .
ولى تفسير اول صحيحتر بهنظر ميرسد زيرا نهى ارشادى ، احتياج به آمرزش و غفران ندارد، در حالى كه آدم - همانطور كه در آيه بعد ميخوانيم - از خداوند تقاضاى غفران و آمرزش كرد، به علاوهدوران بهشت همانطور كه در جلد اول در ذيل آيات مربوط به آدم گفتيم ، يك دورانتعليماتى براى آدم محسوب ميشد، دوران آشنائى با تكاليف و امر و نهى پروردگار، دورانشناختن دوست از دشمن و دوران ديدن نتيجه عصيان ، و مخالفت فرمان خدا، و قبول وسوسههاى شيطان ، و ميدانيم كه نهى ارشادى در حقيقت تكليف نيست و مسئوليت نمى آورد. درپايان اين بحث يادآور ميشويم كه گرچه كلمه نهى و عصيان و غفران و ظلم ، همه در بدونظر به معنى گناه مطلق و حقيقى و آثار آن است ولى با توجه به مساله عصمت انبياء كهبا دليل عقلى و نقلى ثابت شده ، تمام اين تعبيرها، حمل بر گناه نسبى ميشود، و اينموضوع با توجه به عظمت مقام آدم و ساير انبياء زياد دور از ظاهر لفظ نيست .

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 126
آيه 23 - 25
آيه وترجمه
قَالا رَبَّنَا ظلَمْنَا أَنفُسنَا وَ إِنلَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَسرِينَ(23)
قَالَاهْبِطوا بَعْضكمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَ لَكمْ فى الاَرْضِ مُستَقَرُّ وَ مَتَعٌإِلى حِينٍ(24)
قَالَ فِيهَا تحْيَوْنَ وَ فِيهَا تَمُوتُونَ وَ مِنهَاتخْرَجُونَ(25)
 ترجمه :
23 - گفتند: پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى اززيانكاران خواهيم بود.
24 -
فرمود: (از مقام خويش فرود آئيد در حالى كه بعضىنسبت به بعض ديگر دشمن خواهيد بود (شيطان دشمن شماست و شما دشمن او) و براى شما درزمين قرارگاه و وسيله بهره گيرى تا زمانى خواهد بود.
25 -
فرمود: در آن (زمين ) زنده ميشويد، و در آن ميميريد و از آن (در رستاخيز) بيرون خواهيد آمد .
 تفسير :
بازگشت آدم بسوىخدا
سرانجام هنگامى كه آدم و حوا، به نقشه شيطانى ابليس ، واقف شدند ونتيجه كار خلاف خود را ديدند به فكر جبران گذشته افتادند و نخستين گام را اعتراف بهظلم و ستم بر خويشتن ، در پيشگاه خدا قرار دادند و گفتند: پروردگارا! ما بر خويشتنستم كرديم (قالا ربنا ظلمنا انفسنا).
و اگر ما را نيامرزى و رحمت خود را شاملحال ما نكنى ، از زيانكاران خواهيم بود (و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن منالخاسرين

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 127
و براى توبه و بازگشت به سوىخدا و اصلاح مفاسد نخستين گام اين است كه انسان از مركب غرور و لجاجت پائين آيد وبه خطاى خويش ‍ اعتراف كند، اعترافى سازنده و در مسير تكامل .
جالب اينكه بهقدرى در توبه و تقاضاى عفو، ادب نشان ميدهند كه حتى نميگويند خدايا ما را ببخش (اغفر لنا) بلكه ميگويند اگر ما را نبخشى از زيانكاران خواهيم بود!.
شك نيست كههر گناه و نافرمانى پروردگار، ظلم و ستم بر خويشتن است ، زيرا همه برنامه ها ودستورات او همه در مسير خير و سعادت و پيشرفت انسان است ، بنابراين هر گونه مخالفتبا آن مخالفت با تكامل خويشتن و سبب عقب ماندگى و سقوط خواهد بود، و آدم و حوا نيزاگر چه گناه نكردند، اما همين ترك اولى ، آنها را از مقام والايشان فرودآورد.
گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پيشگاه خدا پذيرفته شد و همانطور كه درسوره بقره آيه 37 ميخوانيم فتاب عليه (خداوند توبه آنها را پذيرفت ) ولى به هر حالاثر وضعى آن عمل ، دامانشان را گرفت ، و دستور خارج شدن از بهشت به آنها داده شد، وفرمود: فرود آئيد در حالى كه شما با يكديگر (انسان و شيطان ) دشمن خواهيد بود (قالاهبطوا بعضكم لبعض عدو).
و زمين تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهره گيرى شماخواهد بود (و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ).
و نيز به آنها گوشزد كرد، كههم در زمين زندگى ميكنيد و هم در آن ميميريد، و از همان براى حساب در روز رستاخيز،برانگيخته خواهيد شد
(قال فيها تحيون و فيها تموتون و منهاتخرجون ).
ظاهر اين است كه مخاطب در آيه قال اهبطوا بعضكم لبعض عدوآدم

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 128
و حوا و شيطان همگى هستند، ولىدر آيه بعد بعيد نيست مخاطب تنها آدم و حوا باشند، زيرا آنها هستند كه از زمينبرانگيخته ميشوند
ماجراى آدم و دورنماى اين جهان
گرچه بعضى از مفسران ، كهمعمولا تحت تاثير افكار تند غربى قرار دارند، سعى كرده اند به داستان آدم و همسرش ،از آغاز تا پايان چهره تشبيه و مجاز و كنايه و به اصطلاح روز سمبوليك بدهند و تمامبحثهاى مربوط به اين ماجرا را حمل بر خلاف ظاهر كرده ، كنايه از مسائل معنوىبگيرند، ولى شك نيست كه ظاهر آيات حكايت از يك جريان واقعى و عينى مى كند كه براىپدر و مادر نخستين ما واقع شد، و چون ، در اين داستان نكته اى وجود ندارد كه نتوانآن را طبق ظاهر تفسير كرد، و با موازين عقلى سازگار نباشد، (تا قرينهاى براى حمل برمعنى كنائى به دست آيد) دليلى ندارد كه ما ظاهر آيات را نپذيريم و بر معنى حقيقىخود حمل نكنيم .
ولى با اين حال اين جريان حسى و عينى مى تواند اشاراتى به زندگىآينده نوع بشر در اين جهان ، در برداشته باشد.
يعنى : در صحنه پرغوغاى زندگى اينجهان ، انسانى كه از نيروى خرد و غرائز سركش تركيب شده ، و هر كدام او را به سوئىميكشد، در برابر مدعيان دروغين كه سوابق سوء آنها همچون شيطان روشن است قرار دارد وآنها سعى دارند با وسوسه هاى مداوم خود، پرده بر روى عقل و خرد او بيفكنند، و او رابه اميد آب به دنبال سراب در بيابان زندگى سرگردان سازند.
تسليم شدن در برابروسوسه هاى آنها، نخستين نتيجه اش فرو ريختن لباس تقوا از اندام آدمى و آشكار شدنزشتيهاى او است .

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 129
نتيجه ديگرش دورى از مقام قربپروردگار و سقوط از مقام والاى انسانيت و رانده شدن از بهشت آرامش و امنيت و افتادندر سنگلاخهاى زندگى و رنجهاى حيات مادى ميباشد.
در اين موقع باز نيروى عقل مىتواند به كمك او بشتابد، و به زودى به فكر جبران بيفتد، و او را به درگاه خدابفرستد تا با شجاعت و صراحت ، به گناه خويش اعتراف كند، اعترافى سازنده و آگاهانهكه نقطه عطفى در زندگى او محسوب شود.
در اين هنگام بار ديگر دست رحمت الهى بهسوى او دراز ميگردد و او را از سقوط هميشگى رهائى ميبخشد اگر چه كم و بيش ، گرفتارآثار تلخ وضعى گناه خود خواهد بود، ولى اين ماجرا درس عبرتى براى او خواهد شد، و مىتواند از اين شكست پايه هاى پيروزى زندگى آينده خود را محكم كند و از اين زيان سودسرشارى در آينده ببرد.

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 130
آيه 26 - 28
آيه وترجمه
يَبَنى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكمْلِبَاساً يُوَرِى سوْءَتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِبَاس التَّقْوَى ذَلِك خَيرٌ ذَلِكمِنْ ءَايَتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ(26)
يَبَنى ءَادَمَ لايَفْتِنَنَّكمُ الشيْطنُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُعَنهُمَا لِبَاسهُمَا لِيرِيَهُمَا سوْءَتهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْث لا تَرَوْنهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشيَطِينَ أَوْلِيَاءَلِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ(27)
وَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً قَالُوا وَجَدْنَاعَلَيهَا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُبِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(28)
 ترجمه :
26 - اى فرزندانآدم ! لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندام شما را ميپوشاند و مايه زينت شماست ولباس پرهيزگارى بهتراست ، اينها (همه ) از آيات خدا است شايد متذكر (نعمتهاى او) شوند.
27 -
اى فرزندان آدم ! شيطان شما را نفريبد آنچنان كه پدر و مادر شما رااز بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشاندهد، چه اينكه او و همكارانش شما را مى بينند و شما آنها را نمى بينيد (اما بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.
28 -
و هنگامى كه كارزشتى انجام ميدهند ميگويند پدران خود را بر اين عمل ديديم ، و خداوند بما دستورداده است ! بگو خداوند (هرگز) دستور به عمل زشت نمى دهد آيا چيزى بر خدا مى بنديدكه نمى دانى

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 131
 تفسير :
اخطار به همهفرزندان آدم
همانطور كه در آخرين بحث در آيات گذشته گفتيم ، سرگذشت آدمو درگيرى او با شيطان دورنمائى بود از زندگى همه انسانها در روى زمين ، به همين جهت، خداوند از اين آيات به بعد يك سلسله دستورات و برنامه هاى سازنده ، براى همهفرزندان آدم ، بيان ميكند، كه در حقيقت دنباله اى است از برنامه هاى آدم در بهشت .
نخست به همان مساله لباس و پوشانيدن بدن كه در سرگذشت آدم نقش ‍ مهمى داشت ،اشاره كرده ميفرمايد: اى فرزندان آدم ، ما لباسى بر شما فرو فرستاديم ، كه (اندامشما را ميپوشاند و) زشتيهاى بدنتان را پنهان ميسازد. (يا بنى آدم قد انزلنا عليكملباسا يوارى سوآتكم ).
ولى فايده اين لباس كه براى شما فرستادهايم ، تنهاپوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيها نيست بلكه لباس تجمل و زينت كه اندام شما رازيباتر از آنچه هست نشان ميدهد، براى شما نيز فرستاده ايم (و ريشا).
ريش در اصلواژه عربى ، به معنى پرهاى پرندگان است و از آنجا كه پرهاى پرندگان لباسى طبيعى دراندام آنها است ، به هر گونه لباس ، نيز گفته ميشود، ولى چون پرهاى پرندگان غالبابه رنگهاى مختلف و زيبا است يك نوع مفهوم زينت در معنى كلمه ريش افتاده است ، علاوهبر اين به پارچه هائى كه روى زين اسب و يا جهاز شتر مى اندازند ريش ‍ گفتهميشود.
بعضى از مفسران و اهل لغت نيز آنرا به معنى وسيعترى اطلاق كرده اند

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 132
و آن هر گونه اثاث و وسائلمورد نياز انسان است ، اما مناسبتر در آيه فوق همان لباسهاى زينتى و جالب است .
به دنبال اين جمله كه درباره لباس ظاهرى سخن گفته است ، قرآن بحث را به لباسمعنوى كشانده و آن چنان كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است ، هر دو جنبه را بهممى آميزد و ميگويد: لباس پرهيزكارى و تقوا از آن هم بهتر است (و لباس التقوى ذلكخير).
تشبيه تقوى و پرهيزكارى به لباس ، تشبيه بسيار رسا و گويائى است ، زيراهمانطور كه لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ ميكند، و هم سپرى است در برابربسيارى از خطرها، و هم عيوب جسمانى را مى پوشاند و هم زينتى است براى انسان ، روحتقوى و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشانيدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسيارى ازخطرات فردى و اجتماعى ، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب ميشود. زينتى است چشمگير كهبر شخصيت او مى افزايد.
در اينكه منظور از لباس تقوى چيست در ميان مفسران گفتگوبسيار شده است ، بعضى آنرا به معنى عمل صالح و بعضى حياء و بعضى لباس ‍ عبادت وبعضى به معنى لباس جنگ مانند زره و خود و حتى سپر گرفته اند، زيرا تقوى از مادهوقاية به معنى نگاهدارى و حفظ است ، و به همين معنى در قرآن مجيد نيز آمده استچنانكه در سوره نحل آيه 81 ميخوانيم : (و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكمباسكم ...) و براى شما پيراهنهائى قرار داد كه شما را از گرما حفظ مى كند و همپيراهن هائى كه شما را در ميدان جنگ محفوظ ميدارد.
ولى همانطور كه بارها گفتهايم آيات قرآن غالبا معنى وسيعى دارد كه مصداقهاى مختلف را در بر ميگيرد، در آيهمورد بحث نيز ميتوان تمام اين معانى را از آيه استفاده كرد.

تفسير نمونه جلد 6 صفحه 133
و از آنجا كه لباس تقوى درمقابل لباس جسمانى قرار گرفته ، به نظر ميرسد كه منظور از آن همان روح تقوى وپرهيزكارى است ، كه جان انسان را حفظ مى كند و معنى حياء و عمل صالح و امثال آن درآن جمع است .
در پايان آيه مى فرمايد: اين لباسهائى كه خدا براى شما قرار دادهاعم از لباس مادى و معنوى ، لباس جسمانى و لباس تقوى ، همگى از آيات و نشانه هاىخدا است تا بندگان متذكر نعمتهاى پروردگار شوند. (ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون ).
فرود آمدن لباس !
در آيات متعددى از قرآن مجيد، به جمله انزلنا (فروفرستاديم ) برخورد مى كنيم كه ظاهرا، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائين ،سازش ‍ ندارد، مانند آيه مورد بحث ، زيرا خداوند در اين آيه ميفرمايد: لباسى براىشما فرو فرستاديم كه اندام شما را ميپوشاند در حالى كه ميدانيم لباس يا از پشمحيوانات گرفته مى شود و يا از مواد گياهى و مانند اينها كه همه از زمين است .
درسوره زمر آيه 6 نيز ميخوانيم و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج (براى شما هشت زوجاز چهار پايان فرو فرستاد) و در سوره حديد آيه 25 ميخوانيم و انزلنا الحديد ... (آهن را فرو فرستاديم ...)


Label
نظرات در مورد:اعراف23 -28

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک