مقدمه :
معاد،در عقل و فطرت هر انساني جايگاه قابل توجّهي دارد، زيرا کيست که نپرسد ويا نخواهد بداند که آينده انسان و جهان چه ميشود؟ پايان عمر و تلاش ما بهکجا ميرسد؟ نتيجه و هدف از زندگي چيست ؟ آري اين سؤالها براي همه مطرحاست.در پاسخ به اين سؤالها دو جواب داريم:
الف: تمام اديان ، آينده جهان و انسان و نتيجه کارها و تلاش او را بسيار روشن واميدوار کننده و روح بخش ميدانند، قرآن ميگويد : و أنّ اِلي ربّک المنتَهيهمانا نهايت و پايان به سوي پروردگارت ميباشد
.ب: مکتبهاي مادّي، آينده جهان و انسان را بنبست، تاريک، فاني و نيستيميدانند و اين ديد بسيار خطرناک و يأسآور است، علاوه بر اين چنينمکتبهايي هيچ گونه دليل علمي هم براي عقيده خود ندارند.قرآن دراين باره ميفرمايد:وقالوا ما هِي الاّ حياتُنَا الدُّنيا نَموتُ و نَحيي و ما يهلکُنا الاّالدّهر و ما لَهم بِذلکَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ يظنُّونکسانيکه ايمان به قيامت ندارند گفتند: زندگي جز همين چند روز دنيا نيست که ماهم در آن مرگ وحياتي داريم وبعد هم روزگار ما را نابود ميکند.ولي اين انکار و گفتهها روي علم و دليل نيست، بلکه تنها يک سري وَهم و خيالي باطلي است که آنها دارند.
معاد درقرآن :
آيات قرآن کريم, پيرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرين آن را مي توان به پنج دسته،تقسيم کرد:
1-ياتي که بر اين نکته, تاکيد مي کند که برهاني بر نفي معاد،وجود ندارد. اين آيات،به منزله خلع سلاح منکرين است .
2-ياتي که به پديده هاي مشابه معاد،اشاره مي کند تا جلوي استبعاد را بگيرد.
3-ياتي که شيهات منکرين معاد را رد، ا مکان وقوع آنرا تثبيت مي کند.
4-ياتي که معاد را به عنوان يک وعده حتمي و تخلف ناپذير الهي،معرفي مي کندو در واقع، وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات مي نمايد.
آياتي که اشاره به برهان عقلي بر ضرورت معاد دارد:
در حقيقت، سه دسته اول، ناظر بر امکان معاد؛ و دو دسته اخير، ناظر به وقوع و ضرورت آن است .
مراحل وجود و هستي
براي اثبات هر وجود و موجودي سه شرط و مرحله لازم است:
الف: امکان شدن.
ب: دلائل وقوع.
ج: نبود مانع.
بنابراين بهتر است ببينيم اساساً معاد يک واقعيت شدني است يا نشدني؟ يعنيآيا از نظر عقل محال نيست؟ و بعد از آنکه امکان آن براي ما روشن شد، دليلمعاد چيست؟ زيرا تنها ممکن بودن کافي نيست، بلکه هر کار ممکني تا دليل وعلّت نداشته باشد واقع نميشود، و در مرحله سوّم بحث دراين است که مانعيبراي معاد نيست.
اين سه شرط براي معاد نيز وجود دارد که به ترتيب بيان ميکنيم:
امکان معاد آيات قرآن براي امکان معاد را مي توان به چند گروه تقسيم کرد :
گروهاول آياتي که از طريق اشاره به نظم موجود در جهان ، بيانگر قدرت خداوند درزمينه امکان پذير بودن معاد مي باشد . (سوره احقاف / 33 )دوم آيات اشاره دارد به تطورات جنين و دگرگوني هاي يک نطفه که از آغار طيمي کند تا به يک جنين کامل تبديل شود .( مومنين ، آيات 12 الي 16 و قيامت، آيات 37 الي 40(گروه سوم آيات ، اشاره دارد به آفرينش نخستين انسان . ( عنکبوت / 19 ، اعراف / 29 و يس ، 78الي 79) گروه چهارم از آيات که اشاره داره به احياي ارض و نباتات در طبيعت و ... . ) روم / 19و 50 ، فصلت / 39) واز سوي ديگر دلايلي وجود دارد که با پاسخ دادن به سؤال افرادي که مي پرسند، چگونه امکان دارد که بدن پوسيده ، دوباره احياء شود ؟ و آن را دليل بربه وقوع نپوستن معاد مي دانند ، مي توان امکان به وقوع پيوستن و حتمي بودنمعاد را اثبات نمود .
درطول تاريخ، هيچ کس دليل علمي براي نبودن معاد نياورده است وتنها چيزي کهمخالفان معاد زمزمه ميکنندآن است که مگر ميشود انسانِ مردهاي که ذرّاتشپوسيده و پخش شده است بار ديگر زنده شود؟ آيا اين محال نيست؟پاسخعقل و قرآن آن است که بدون شک و ترديد اين کار شدني است، زيرا هم در فکرقابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونههايي از زندهشدن مردگانرا به چشم خود ميبينيم.گرچهاستدلالهاي ما از قرآن است، ليکن قرآن فکر و عقل ما را دعوت به انديشهميکند و ميگويد: آيا کسي که نمونههاي کارش را هر روز و شب و در هر فصلو سال مشاهده ميکنيد، باز جايي براي استبعاد و انکار عمل و کاري از اووجود دارد؟!امامجواد عليه السلام ميفرمايد: خوابيدن و بيدارشدن، بهترين نمونهاي است کهمردن و زنده شدن را براي ما قابل درک ميکند. آري مرگ يک خواب طولاني وشديدي بيش نيست.بهارو پائيز درختان، نمونه ديگري از زنده شدن و مردن گياهان است، در سوره فاطرميخوانيم: خداست که بادها را ميفرستد تا ابرها را برانگيزد و آنرا بهشهرها و مناطق مرده روانه ميکند و پس از باريدن، آن شهر مرده را زندهميکند، سپس ميفرمايد: کذلِکَ النُّشوريعني زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گياهان است.در جاي ديگر ميفرمايد: و اَحيينا بِهِ بَلدَةً مَيتا کذلِکَ الخُروجما به واسطه باران شهر مرده را زنده کرديم، همچنين است خروج شما در قيامت.بنابراين،نمونههاي زنده شدن در آفرينش و جهان هستي هر روز و شب و هر سال و فصل پيشچشم ما ميدرخشد و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براي ما سادهو ممکن جلوه ميدهد.
نمونههاي ديگر براي امکان معاد
قرآن براي اثبات زنده شدن مردگان که کار محالي نيست، نمونههاي فراواني را بيان ميکند، از جمله:
الف: شخصي استخوان پوسيدهاي را از ديوار کند و با فشار دست آن را پودرکرد (و با يک دنيا غرور و نِخوت) به رسول خداصلي الله عليه وآله گفت: کيستکه دوباره اين استخوان پوسيده متلاشي شده را زنده کند؟خداوند به پيامبرش ميفرمايد:قل يحييهَا الّذي أنشَأها اوّلَ مَرّة .اگرسازنده کالايي بگويد که من محصول کارخانهام را باز کرده و دوباره بهممتّصل ميکنم، سخن گزافي نگفته است، زيرا ساختن از باز کردن و دوباره بستنمهمتر است. ب: حضرت عُزير عليه السلام در سفري از کنار آبادي خراب شدهاي عبور ميکرد،از روي تعجّب (نه انکار) پرسيد: چگونه خدا اينها را پس از مرگ زندهميکند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از اوپرسيد: چقدر در اينجا ماندهاي؟ آن پيامبر گفت: يک روز يا نصف روز. خداوندفرمود: تو صد سال است که اينجا هستي، به الاغي که سوارش بودي و غذايي کههمراه داشتي نگاه کن و قدرت خدا را درياب که چگونه الاغ، مرده و پوسيده ومتلاشي شده، ولي غذايي که بايد بعد از يکي دو روز فاسد شود، صد سال است کهسالم نگاهداري شده است، حالا براي اينکه زندهشدن مردگان را با چشم خودببيني نگاهي به همين استخوانهاي پوسيده الاغ کن که در جلو چشم تو آنرا اززمين بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر ميگردانيم تا براي آيندگاننشانه ودرسي باشد. آن حضرت زماني که هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذايصدساله را ديد گفت: ميدانم که خدا بر هر کاري قدرت دارد. ج: حضرت ابراهيم عليه السلام از کنار دريايي ميگذشت، لاشهاي را ديد کهگوشهاي از آن در دريا و قسمت ديگرش در خشکي قرار داشت و حيوانات دريايي وصحرايي و پرندگان بر سر آن ريخته و هر ذرّهاي از آن را يک نوع حيوانيميخورد، همين که اين منظره را ديد از خدا پرسيد: روز قيامت چگونه مردگانرا زنده ميکني؟ (در حالي که ذرّات اين لاشه در دريا و صحرا و فضا پخش شدهو هر قسمت بدنش جزو بدن حيواني گرديده است) خداوند از ابراهيم پرسيد: آياايمان به معاد و قدرت من نداري؟ گفت: چرا ولي با مشاهده عيني، آرامش دلپيدا ميکنم.به او بگو: همان خدايي که مرتبه اوّل او را آفريده، بعد از متلاشي شدن هم ميتواند دوباره آن را خلق کند
آري، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام ميکند، ولي تجربه و مشاهده دل را آرامش ميبخشد.
خداوند به ابراهيم فرمود: چهار نوع پرنده را بگير و پس از ذبح و کشتن،گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاي چند کوه بگذار و سپس يک يک آنپرندگان را صدا کن و ببين چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار همقرار ميگيرد و به شکل پرنده اوّل ساخته ميشود. حضرت ابراهيم عليه السلامخروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبيده و درهم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر يک از آن پرندهها را صدا زد،تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهي بود، بهم متّصل شد و در برابرچشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند. آري،خداوند براي امثال حضرت ابراهيم که در کلاسهاي ابتدايي و متوسطه قبولشدهاند، مرحله بالاتري دارد و آنان را به آزمايشگاههاي مخصوص خود درنظام هستي ميبرد، ولي براي کساني امثال ما که از پلّههاي اوّل هم بالانرفتهايم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت و يقين خبري نيست. بنابراينوسوسه منکران معاد در دو چيز است:اوّل اينکه آيا ميشود استخوان پوسيده زنده شود؟و قالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَديدا !ميگويند: آيا هنگامي که ما استخوانهاي پوسيده و پراکندهاي شديم، دگر بار آفرينش تازهاي خواهيم يافت؟
دوّم اينکه بر فرض زنده شدن استخوانهاي پوسيده ممکن باشد، اين کار توسّط چه کسي انجام خواهد گرفت؟فسيقولونَ مَن يعيدُنا قُلِ الّذي فَطَرکم اوّلَ مَرّةميپرسند چه کسي دوباره ما را برميگرداند؟ به آنها بگو: همان خدايي که بار اوّل شما را آفريد.
کسانيکه اينقدر بهم پيوستن اجزاي متلاشي مردگان و زنده شدن آنها را بعيدميدانند، چرا در اصل آفرينش شکي ندارند؟ اصل آفرينش که از دوباره آفريدنمشکلتر است! اگر يک کارگر ساده خشتمال بگويد که من خشت خودم را خردميکنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازهاي ميسازم، آيا اينقدرتعجّب ميکنند؟! اگر کسي که هواپيما ميسازد بگويد: من اين هواپيما را بازميکنم و درهم ميريزم و دوباره ميسازم، آيا بايد در سخن او شک کرد؟هرگز، زيرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسي که کارمشکلي انجام داد، کار آسانتر را هم ميتواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا وقدرت بينهايت او هيچ چيز مشکل نيست.)
به سراغ قرآن ميرويم که در اين زمينه ميفرمايد: هُو الّذي يبدؤا الخَلقَ ثمّ يعيدُه و هُو اَهوَنُ عَليهاو خدايي است که خلق و آفرينش را پديد آورد و سپس آن را باز ميآورد و باز آوردن آسانتر است.باز هم چند مثال ساده ديگر بياوريم که چگونه از ذرّات پخش شده و بيجان، موجودي جاندار ساخته ميشود:
1- گاو علف ميخورد و از ذرّات علف شير بيرون ميآيد
2- انسان قطعه ناني ميل ميکند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و... ساخته ميشود
3- بسياري از پارچهها از نخي است که از دل نفت بيرون کشيده شده است
4- فلزي که ذوب ميشود، کفهاي درون خود را خارج و بيرون ميريزد
5- مَشک دوغي را مکرر تکان ميدهيد، سپس ذرّات پخش شده چربي همه يکجا و بر روي آن جمع ميشود.چگونهقبول ميکنيد که دستگاه گوارش گاو بتواند شير را از علف بيرون کشد، انسانبتواند نخ را از دل نفت بيرون آورد و شما بتوانيد با حرکتي که به مشکميدهيد ذرّات پخششده چربي را جمع نماييد، امّا همين که ميشنويد خدازمين را حرکت ميدهد؛ اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها و ذرّات استخوانهاي پوسيده ما را از هر جايي که باشد يک جا جمع ميکند، قبول نميکنيد؟
در اين بحث، چند آيه ساده و کوتاه از قرآن کريم را متذکّر ميشوم، از جمله:
· کما بَدَأکم تَعُودونهمان گونه که شما را در آغاز پديدآورد، زنده ميکند.
· و لَقَد عَلِمتُم النَشأةَ الاُولي فَلولا تَذَکّروناي منکران معاد! شما که به آفرينش نخستين آگاهي داريد، پس چرا پند نميگيريد و باز لجاجت ميکنيد؟
· فَلينظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق يخرُجُ من بَين الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه علي رَجعِه لَقادِربايدانسان بنگرد که از چه خلق شده، از آبي جهنده آفريده شده که اين آب جهندهاز ميان کمر و دندهها بيرون ميآيد. آري، خدايي که شما را از چنين آبيآفريد از برگردانيدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست .
· ألَيس ذلِکَ بِقادرٍ علي أن يحيي المَوتي آيا خدايي که شما را از نطفه آفريد، نميتواند دوباره مردگان را زنده کند؟
· أفَعَيينا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم في لَبسٍ من خَلقٍ جَديدمگر ما از خلقت اول وامانده شديم که آنها از خلقت جديد و دوباره در شک و شبهه افتادهاند.
· أوَلَم يروا انّ اللّه الّذي خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ علي أن يخلُقَ مِثلَهمآيا مشاهده نميکنند خدايي که آسمانها و زمين را آفريد، ميتواند مثل اين مردم را نيز بيافريند؟
· أوَلا يذکُر الانسان أنّا خَلقناه من قَبل و لم يکُ شَيئاآيا کسي که معاد را باور ندارد به ياد ندارد که ما از اوّل او را آفريديم در حالي که هيچ نبود؟
چونبناي اين تحقيق به خلاصه گويي است، بنابراين از نمونههاي ديگري که درقرآن آمده و از ماجراهايي نظير داستان اصحاب کهف که بيدارشدن يک عدّهجوانمرد خداشناس بعد از 309 سال خواب است، صرفنظر ميکنيم.
انگيزههاي انکار معاد از ديدگاه قرآن
1- گريز از مسئوليت
قرآن ميفرمايد:يريدُ الانسانَ لِيفجُرَ اَمامَه يسئَلُ أيانَ يومُ القيامَة انسانميخواهد براي فساد و عياشي راههاي جلو خويش را باز کرده و آن را موجّهکند، لذا منکر قيامت شده و ميگويد: قيامتي نيست، تا بتواند هر کاريميخواهد انجام دهد.گاهيانسان ميخواهد از درخت يا زميني در بيابان استفاده کند، وجدان اخلاقي وروح تقوا به او ميگويد: اين کار را نکن که صاحبش راضي نيست. او براياينکه سر وجدان خود کلاهي بگذارد و راه را براي استفاده خود باز کند. ميگويد: اين زمين و درختان که مالک ندارند.يامثلاً وقتي ميخواهد کسي را غيبت کند ميگويد: فلاني به قدري شخص ناروايياست که اساساً غيبت ندارد، تا بدين وسيله بتواند هرچه دلش ميخواهد نثاراو کند. گاهي براي توجيه نگاه به نامَحرم ميگويد: همه خواهر و برادريم. گاهي که ميترسد امر به معروف و نهي از منکر انجام دهد و يا با طاغوتدرگير شود، ميگويد: بايد تقيهّ کرد. گاهي که قاطعيت کافي ندارد،ميگويد: بايد با مردم مدارا نمود.آري،انسان چنان قدرت توجيه دارد که گاهي خود او هم ناخودآگاه آن را باورميکند. ما اين انگيزهها را که ريشه رواني دارد، به عنوان گريز ازمسئوليت نام مينهيم.
2- عدم ايمان به قدرت و علم خدا :
درآيات متعدّد قرآن ميخوانيم که مخالفان و منکران معاد هيچ دليل و برهانعلمي براي انکار قيامت ندارند، بلکه تنها زنده شدن را بعيد ميدانند که مانمونههاي آن را در اينجا بيان ميکنيم
· و ما لَهم بِذلِک مِن عِلمٍ اِنْ هُم اِلاّ يظنُّونکساني که منکر معاد هستند هيچ گونه دليل علمي ندارند، تنها با خيال و گمان حرفهايي ميزنند
· زَعَم الّذينَ کَفروا أن لَن يبعَثوا کفّار گمان ميکنند که بعد از مرگ ديگر زنده نميشوند
· اِذا ضَللنا فِي الارضِ ءانّا لَفِي خَلقٍ جَديدآيا هر گاه ما مرده و پوسيده شديم و ذرّات بدن ما در زمين پراکنده و گم شد، دوباره آفريده ميشويم؟!
· ءاذا کنّا تُراباً ءاِنّا لَفِي خَلقٍ جَديدآيا هر گاه ما بعد از مرگ پوسيده و خاک شديم باز هم زنده ميشويم؟!
باتوجّه به گفتههاي مخالفان ميبينيم که تنها بهانه آنها استبعاد و بعيددانستن قيامت است، ليکن قرآن جوابهاي روشني به آنها ميدهد که مانمونههايي از آن را در بحث (امکان معاد) بيان کرديم و در اينجا هم حديثيرا اضافه ميکنيم که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: اذا رأيتُمالرَّبيعَ فَاکثروا ذکر النُّشور هر گاه فصل بهار را مشاهده ميکنيد زياد به ياد قيامت و زنده شدن بعد از مرگ خودتان باشيد.آيات قرآن هم مکرّر اين مسأله را دنبال ميکند که زنده شدن مردگان چيزي است مثل زنده شدن زمين و درختان.
اين بهار نو ز بعد برگ ريز هست برهان بر وجود رستخيز
در بهاران سرّها پيدا شود هرچه خورده است اين زمين رسوا شود
آري،دليل انکار معاد همان است که انسان ايمان به قدرت خداوند ندارد، لذا قرآنبراي مخالفان نمونههايي از قدرت الهي را نقل ميکند و ميفرمايد: همانقدرتي که تو را ساخت ميتواند متلاشي کرده و دوباره از نو بسازد و ناگفتهپيداست که متلاشي و بهم پيوستن از اصل آفريدن آسانتر است (گر چه براي خداهيچ کاري، مشکل نيست).
3-آگاهي نداشتن به زمان قيامت:
بهانه ديگر مخالفان معاد اين است که زمان قيامت چه وقت است؟درقرآن ميخوانيم که پس از شنيدن جوابهايي از رسول خداصلي الله عليه وآلهبه جاي قبول کردن با تعجّب و مسخره سر خود را تکان داده و ميگفتند: ويقولون مَتي هوقيامت چه وقت است؟ غافل از آنکهزمان وقوع قيامت را جز خدا کسي نميداند، ولي ندانستن تاريخ هرگز دليلانکار نيست. آيا اگر کسي ساعت مردن خود را نداند بايد اصل مردن را انکارکند؟
4- زنده کردن مردگان از بهانههاي منکران :
معاد اين است که به پيامبرصلي الله عليه وآله ميگفتند: قالوا ائتُوا بآبائنا اگر خداوند مردگان را زنده ميکند پس تو همين الآن پدران ما را زنده کن! و يا ميگفتند: فَاتوا بِآبائنا اِن کنتم صادقِيناگر شما راست ميگوييد که قيامتي هست، پس پدران ما را زنده نماييد!انساناگر بناي لجاجت نداشته باشد همين خواب و بيداري خود و بهار و پائيز درختانبراي قبول کردن معاد کافي است و اگر بناي لجاجت داشته باشد بر فرض پدرش همزنده شود، ميگويد: خود ما را جوان کن و بالأخره تقاضاي بهم ريختن دستگاهآفرينش را ميکند و آخر هم ايمان نميآورد!!مگرماه را آن بزرگوار براي آنان دو نيم نکرد؟ مگر حضرت صالح براي قومش شترمادهاي را به عنوان معجزه خود به اذن خدا از دل کوه بيرون نياورد، امّاآنان شتر را پي کردند و کشتند و مستوجب عذاب گرديدند؟ مگر بعداز دو نيم شدن ماهبه جاي ايمان آوردن نگفتند که اينها همه سحر و جادو است؟ و مگر حضرت عيسي عليه السلام که مرده زنده ميکرد توانست همه مردم را تسليم قدرت خدا کند؟مگردر قرآن نميخوانيم که عدّهاي نزد پيامبر بزرگوار آمدند و گفتند: ما بهتو ايمان نميآوريم تا اينکه آسمان را بر زمين فرودآوري يا خداوند وملائکه را نزد ما احضار کني. غافل از آنکه وظيفه پيامبران عزيز بيان استدالال و نشان دادن نمونههايي از قدرت الهي است، نه اجابت خواستهها و هوا و هوس اين و آن.مگر به خاطر ايمان آوردن اين و آن ميتوان نظام هستي را بهم ريخت؟مگر خداوند جسم است تا نزد اين و آن احضار شود؟خداونددر پاسخ کساني که زنده شدن مردگان را کار محال و ناشدني ميپندارند چنينميفرمايد: أوَلَم يروا اَنّ اللّه الّذي خَلَق السّموات و الارضَقادِرٌ علي أن يخلُقَ مِثلَهم و جَعَل لهم أجلاً لاريبَ فيه فأبَيالظالمون الاّ کفوراًمگرنميدانند خدايي که آسمانها و زمين را آفريده است ميتواند مانند آنها رانيز بيافريند، براي اين مردم مهلت و مدّتي قرار داده که ترديدي در آننيست، ولي ستمگران جز انکار کاري نميکنند.کوتاهسخن آنکه اگر ايمان مردم نياز به معجزه دارد که انبيا آوردند و اگر ايمانهر فردي مستلرم بهم ريختن نظام آفرينش است که هرگز انبيا تسليم اميال يکعدّه هوسران لجوج نخواهند شد.
5-مرگ، پايان قدرت خدا و نيستي منکرانمعاد:
ميگويند: مردن، يعني تمام شدن قدرت خدا و پيروزي عوامل مرگ بر ارادهخدا، در حالي که مردن نيز از مقدّرات الهي و تحت اراده و قدرت خداوند است. قرآن ميفرمايد:نَحن قَدّرنا بَينکُم الموتَ و ما نَحنُ بِمَسبوقِين ماخودمان مرگ را در ميان شما مقدّرنموديم و هيچ عاملي در هستي بر ما پيروزنشده و سبقت نميگيرد. آنان ميگويند: مردن، يعني نيستي و فاني شدن! غافلاز آنکه نيستي که آفريدن نميخواهد. چنانکه در قرآن ميخوانيم:خَلَق الموتَ و الحَياةخداوند هم مردن و هم زندگي و حيات را آفريد.بنابراينمرگ نيستي نيست، بلکه انتقال از منزلي به منزل ديگر است. جالب اينکه قرآناز مردن، 14 مرتبه با واژه تَوفي که به معناي تحويل گرفتن است نامميبرد، يعني با مردن، شما نابود نميشويد بلکه ما داده خود را بدون کم وکاست پس گرفته و موقّتاً تحويل مأموران خودمان ميدهيم.رسول خداصلي الله عليه وآله نيز فرمودند: گمان نبريد که با مرگ نابود ميشويد، بلکه از خانهاي به خانه ديگر کوچ مينماييد.
فهرست منابع و مآخذ
1- قرآن کريم
2- طالقاني ، محمود : پرتوي از قرآن ، شرکت سهامي انتشار ، تهران ، دي 1350
3- طباطبايي ، محمد حسين : تفسير الميزان ، ترجمه سيد محمد باقر موسويهمداني ، نشر بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي ، چاپ دوم ، تابستان 64
4- قرائني ، حسن : معاد ، انتشارات حديث ، چاپ اول ، 1379
5- کليني : اصول کافي ، ترجمه و شرح سيد هاشم رسولي ، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت (ع) ، جلد اول
6- مجلسي (علامه):بحار الانوار ، دارالکتب الاسلاميه ، چاپ چهارم ، جلد چهارم
7- مصباح يزدي ، محمد تقي : معارف قرآن ، انتشارات اسلامي ، 1381