$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > الهیات و معارف اسلامی

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي الهیات و معارف اسلامی
ويژگيهاي حكومت حضرت علي از ديدگاه شهيد مطهري

تاریخ ایجاد 1389/08/10  تعدادمشاهده  3324

 

ويزگيهاي حكومت حضرت علي (ع)
از ديدگاه شهيد مطهري
 
 بر نامه علي( عليه السلام)
در يك جريان بحراني عظيم در كشور اسلامي بود كه اميرالمؤمنين زمام امور را به دست. اميرالمؤمنين با كرامت و توجه به سختيها  زمامداريرا قبول كرد . پس از عهده دار شدن مسؤوليت دو كار را وجهه همت و در راس برنامه خود قرار داد : يكي پند و اندرز و اصلاح روحيه و اخلاق مردم و بيان معارف الهي كه نمونه اش نهج البلاغه است , و ديگر مبارزه با تبعيضات اجتماعي . علي تنها به اصلاح درون و آزادسازي معنوي قناعتنكرد , همچنانكه تنها اصلاحات اجتماعي را كافي ندانست , در دو جبهه دست به اصلاح زد . آري اين است برنامه                 اسلام .
اين بود كه اسلام در دستي منطق دعوت و برنامه تعليم و تربيت در راه يگانگي فردي و اجتماعي انسانها در جهت خداپرستي داشت و در دستي ديگر تيغ براي قطع روابط نامتعادل انساني و درهم ريختن طبقات اجتماعي و درهم شكستن طاغوتها .
امير المؤمنين صراحت به خرج داد سياست او صريح بود نميخواست كاري را كه ميخواهد بكند در دلش مخفي نگه دارد و بگويد فعلا حرف صريحي نزنم تا اين مردم كه امروز آمدند و با ما بيعتكردند , خيال كنند كه اين نظم موجود , همانطوري كه هست حفظ ميشود ولي بعد كه روي كار سوار شديم برنامه هائي را كه ميخواهيم اجرا ميكنيم در نگاه علي معناي اين عمل اغفال است بهمين جهت است كه بالصراحه اعلام ميكنداي كسانيكه امروز با من بيعت ميكنيد , بدانيد كه من شما را اغفال نمي كنم, برنامه حكومتي من چنين است .
با اعلام اين برنامه از همان روزهاي اول مخالفتبا حكومت علي ( ع ) آغاز شد اولين مخالفت رسمي در شكل جنگ جمل متجلي گرديد طلحه و زبير , دو شخصيت خدمتگزار اسلام در زمان پيامبر بودند ولي در دوره عثمان بدليل وضع مخصوص دستگاه خلافتو رشوه هاي كلاني كه عثمان به آنها ميداد , به صورت ثروتمندان بزرگي در آمده بودند و حالا اينها ميديدند كه علي قصد مصادره اموالشان را دارد زبير كه هر وقت بيت المال تقسيم ميشد , سهمش از ده , بيست هزار دينار كمتر نبود , حالا ميديد علي موقعي كه بيت المال را تقسيم مي كند , براي او سه يا چهار دينار ميدهد , و همان مقدار هم به غلام او و اين مسئله البته براي زبير قابل تحمل نبود براي طلحه نيز وضع به همين منوال بود به اين ترتيب ايندو مقدمات جنگ جمل را فراهم كردند .
بدنبال جنگ جمل , جنگ صفين بپا شد معاويه كه از بستگان عثمان بود , حدود بيست سال فعال مايشاء و حاكم مطلق منطقه سوريه بود و در اين مدت توانسته بود پايه هاي حكومتش را به اندازه كافي مستحكم كند علي ( ع ) بعد از بيعت فرموده بود من به هيچ وجه حاضر نيستم پاي ابلاغ معاويه را امضاء كنم و او بايد بر كنار شود مصلحت انديشان ميگفتند آقا بطور موقت هم كه شده مدتي او را بر سر كار نگه داريد فرمود هرگز اين كار را نميكنم و به دنبال اين پاسخ , معاويه جنگ صفين را به راه انداخت .
بدنبال جنگ صفين جنگ خوارج بر پا شد , كه ماجرايش را همه كم و بيش ميدانيد نتيجه اين شد كه در مدت چهار سال و چند ماه خلافت علي به علت حساسيتي كه حضرت در امر عدالت داشت, دائما در حال مبارزه بود و آني راحتش نميگذاشتند او حكومت را براي اجراي عدالت ميخواستو همين شدت عدالتخواهي بالاخره منجر به شهادتش در محراب شد .
دوره خلافت براي علي ( ع ) از تلخترين ايام زندگي او به حساب ميايد , اما از نظر مكتبش او موفق شد بذر عدالت را در جامعه اسلامي بكارد اگر علي ( ع ) بجاي آن دوره كوتاه , بيستسال خلافت ميكرد در حاليكه نظام زمان عثمان همچنان باقي مي ماند امروز نه اسلام باقي مانده بود نه علي ( ع ) , نه نهج البلاغه و نه اسمي از عدالت اسلامي علي هم خليفه اي ميشد در رديف معاويه .
روش علي ( ع ) بوضوح بما مياموزد كه تغيير رژيم سياسي و تغيير و تعويض پستها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جاي آنها بدون دست زدن به بنيادهاي اجتماع از نظر نظاماتاقتصادي و عدالت اجتماعي , فايده اي ندارد و اثر بخش نخواهد بود به علي ( ع ) ميگفتند قانون كه عطف بماسبق نمي كند شما هر كاري ميخواهيد بكنيد , بكنيد ولي از امروز به بعد ميخواهي رعايتعدالت بكني , رعايت مساوات بكني بسيار خوب , ولي از امروز آنچه كه در زمان خليفه پيشين صورت گرفته استمال سابق است و ارتباطي به دوران حكومت شما ندارد .
و علي ( ع ) در جواب همه اين به اصطلاح نصيحتها ميفرمود : نخير , قانون الهي عطف بما سبق مي كند , | ان الحق القديم لا يبطله شيئي | حق كهنه را چيزي نميتواند باطل كند وقتي بر من ثابتاست حق اين است و باطل آن , ولو سالها از روي آن گذشته فرقي نمي كند , من بايد حق را به موضع اصليش بر گردانم .
 
آغاز كناره گيريها و بهانه گيريها
افرادی كه ميدانستند مشمول حكم عدل علي خواهند شد آمدند و به كناري نشستند و مدتي باهم مشورت كردند , نماينده اي از طرف خود فرستادند . آن نماينده وليد بن عقبة بن ابي معيط بود . آمد و اظهار داشت : يا اباالحسن ! اولا خودت مي داني كه همه ما كه اينجا نشسته ايم به واسطه سوابقي كه با تو در جنگهاي اسلام داريم دل خوشي از تو نداريم و غالبا هر كدام از ما يك نفر داريم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده , ولي ما از اين جهت صرف نظر مي كنيم و با دو شرط حاضريم با تو بيعت كنيم : يكي اينكه عطف به ما سبق نكني و به گذشته هر چه شده كاري نداشته باشي , بعد از اين هر طور                   مي خواهي عمل كن , دوم آنكه قاتلان عثمان را كه الان آزاد هستند به ما تسليم كن كه قصاص كنيم , و اگر هيچ كدام را قبول نمي كني ما ناچاريم برويم به شام و به معاويه ملحق شويم .
فرمود : اما موضوع خونهايي كه در سابق ريخته شده خوني نبوده كه به واسطه كينه شخصي ريخته شده باشد , اختلاف عقيده و مسلك بود , ما براي حق               مي جنگيديم و شما براي باطل , حق بر باطل پيروز شد , شما اگر اعتراض داريد , خونبهايي مي خواهيد , برويد از حق بگيريد كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت . اما موضوع اينكه من به گذشته كاري نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم , در اختيار من نيست , وظيفه اي است كه خدا به عهده من گذاشته و اما موضوع قاتلين عثمان اگر من وظيفه خود مي دانستم كه آنها را قصاص كنم خودم همان ديروز قصاص مي كردم .
وليد بعد از شنيدن اين بيانات صريح و قاطع بازگشت و به ميان هم مسلكانش رفت و سخنان امام را به آنها گفت . آنها هم حركت كردند و رفتند و تصميم خود را بر مخالفت و دشمني , يكطرفي و علني كردند .
 
علي و استفاده از عنوان خلافت
در انتها, قسمتهايي جزئي از كارهاي شخصي و سختگيريهايي كه علی بر خودش در اين موضوع مي كرد بیان می شود. علي ( ع ) به هيچ وجه حاضر نبود نه خودش و نه كس ديگر از بستگانش و يارانش از عنوان خلافت سوء استفاده كنند . حتي گاهي سوء استفاده هم حساب نمي شد , في الجمله اولويتي به شمار مي رفت , آن هم اولويتي كه ديگران درباره او قائل مي شدند , نه خودش . اگر به بازار مي رفت كه چيزي بخرد كوشش مي كرد كسي را پيدا كند كه او را نشناسد كه او خليفه اميرالمؤمنين است , براي آنكه مبادا ملاحظه او را بكند و بين او و ديگران فرق بگذارد . همين قدر هم حاضر نبود از عنوان خودش استفاده بكند .
مناصب اجتماعي از نظركسي كه واقعا وظيفه خودش را انجام دهد و نخواهد از عنوان خودش استفاده بكند نبايد گفت حق است , بايد گفت تكليف است . فرق استبين حق و تكليف . حق يعني استفاده و بهره , تكليفيعني وظيفه . اگر ما سوء استفاده ها را از مناصب اجتماعي بگيريم آن وقت مي بينيم نمي توانيمعنوان حق به آنها بدهيم , بايد عنوان تكليف به آنها بدهيم . آن وقت استكه اگر بخواهيم درباره بعضي مناصب بحث كنيم كه آيا شامل فلان دسته و فلان صنفمي شود , بايد بگوييم آيا اين تكليفشامل آنها هست يا نيست ؟ نه اينكه آيا اين حق به آنها مي رسد يا خير ؟ صورت مسأله بكلي عوض مي شود . مثلا           مي گوييم[ ( سربازي](تكليف استنه حق لهذا مي گوييم[ ( سرباز وظيفه]                    ( نمي گوييم[ ( حق سربازي](. اگر بنا شود از عناوين سوء استفاده نشود و خالص عمل شود , معلوم مي شود همه اينها تكليف است نه حق . شرايط تكليفهم غير از شرايط حق است . براي علي كه هيچ گونه سوء استفاده اي از خلافت نمي كرد , خلافت و حكومت تكليف بود نه حق . اگر بنا شود از تكليف و وظيفه اي استفاده هاي نامشروع بشود هر تكليفي را مي شود به غلط نام حق رويش گذاشت . اگر نماز خواندن كه صددرصد تكليف است مورد سوء استفاده واقع شود و منبع درآمد زندگي كسي بشود از نظر آن شخص استفاده جو نماز خواندن يا امامت جماعتحق استنه تكليف, بزرگترين حقها هم ممكن است باشد , اما حقيقت اين طور نيست .
وقتي علي مرتضي ( ع ) را مي بينيم كه حتي حاضر نيست اين قدر از عنوان خود استفاده كند كه وقتي چيزي مي خواهد بخرد از كسي مي خرد كه او را نشناسد - مبادا به احترام مقام خلافت به او ارزان تر بفروشد - بايد بگوييم حتي خلافت هم تكليف است نه حق , چه تكليفي , كه بالاتر از آن تكليفي نيست , از تكليف هم بالاتر است , رياضت است .
در روزهاي گرم ميآمد بيرون دارالاماره و در سايه مي نشست , مبادا مراجعه كننده اي بيايد و در آن هواي گرم به او دسترسي پيدا نكند . اين در واقع رياضت بود , پر مشقت ترين تكليفها بود .
به مالك اشتر مي نويسد :
خود را از رعيت زياد در پنهان مدار كه اين پنهان داشتن , خود نوعي فشار و تنگي است
سعدي در همين مضمون در بوستان مي گويد:
تو كي بشنوي ناله دادخواه
به كيوان برت كله خوابگاه
چنان خسب كايد فغانتبه گوش
       اگر دادخواهي بر آرد خروش
 
روش سياسي امام علي (ع)
اسلام در مسائل اجتماعي نمي گذرد , چون اين گذشت , مربوط به شخص نيست , مربوط به فرد نيست , مربوط به اجتماع است . مثلا يك كسي دزدي كرده است . مجازات دزد دست بريدن است . صاحب مال نمي تواند بگويد من گذشتم . تو بگذري , اجتماع نمي گذرد , حق تو نيست , حق اجتماع است.
در حديث است كه روزي اميرالمؤمنين علي ( ع ) طبق عادتي كه در ايام خلافت داشت كه خود تنها مي رفت و حتي در جاهاي خلوتمي رفت و شخصا اوضاع و احوال را تفتيش مي كرد در يكي از كوچه باغهاي كوفه را مي رفت, يكوقت فريادي شنيد : الغوث ! الغوث! به فريادم برسيد ! به فريادم برسيد ! معلوم بود جنگ و دعوايي است . به سرعت به طرف صدا دويد . دو نفر با هم زد و خورد مي كردند . يكي ديگري را مي زد . تا امام رسيد دعواي اينها تمام شد ( شايد هم امام عليه السلام آنها را صلح داد ) . معلوم شد آن دو نفر با هم رفيق هستند . وقتي امام خواست ضارب را جلب كند و ببرد , مضروب گفت من از او گذشتم . امام فرمود : بسيار خوب تو گذشتي , اين حق خصوصي خودت است , از حق خودت گذشتي , اما يك حقي هم سلطان دارد , يعني يك حقي هم حكومت دارد و يك مجازاتي هم حكومت بايد بكند , اين را ديگر تو نمي تواني بگذري[ زيرا] به تو مربوط نيست .
از كلمات علي عليه السلام است :وفاي به عهد و پيمان و صداقتو راستي , ايندو قرين يكديگرند . من سپري بهتر از وفا سراغ ندارم . كسي كه به بازگشت به سوي خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد هرگز با مردم با غدر و فريب رفتار                نمي كند . در روزگار ما بعضي نادانان خدعه و فريب را يك نوع حسن سياستو حسن تدبير به حساب ميآورند . گاه هست كه اشخاص بصير به تحولات و گردش امور هم راه حيله و نقشه شيطاني را مي دانند ولي امر و نهي الهي مانع به كار بردن آن نقشه شيطاني است , لهذا در عين قدرت و توانايي كامل از به كار بردن آن صرف نظر مي كنند , ولي آنها كه پايبند دين و حقيقت نيستند انتظار اينگونه فرصتهاي شيطاني را مي كشند كه در موقع خود استفاده كنند . از نظر علي عليه السلام مسئله وفاي به پيمان , يك مسئله عمومي و انساني است . در فرمان معروفي كه به فرماندار خودش و به مقياس امروز به استاندار خودش مالك اشتر مي نويسد , يكي از دستورهايش اين است كه مبادا با مردمي عهد و پيمان برقرار بكني و بعد هر جا كه ديدي منفعت اين است كه عهد و پيمان را نقض بكني , آن را نقض نمايي . بعد حضرت استناد مي كند به جنبه عمومي و بشري عهد و پيمان , كه اگر بنا بشود پيمان در ميان بشر احترام نداشته باشد , ديگر سنگ روي سنگ نمي ايستد . عبارت اين است: | و ان عقدت بينك و بين عدو لكعقده او البسته منك ذمه فحط عهدك بالوفاء | اگر با دشمن خودت پيماني بستي يا آنها را با شرايط ذمه قبول كردي[به پيمانت وفادار باش] | و ارع ذمتك بالامانه و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت| عهده خودت را كه پيماني بستي به امانت رعايت كن و خودت را سپر قولي كه                داده اي قرار بده . خيلي تعبير عجيبي است ! | فانه ليس من فرائض الله شيء الناس اشد عليه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود | مي فرمايد از فرائض الهي هيچ فريضه اي نيست كه مردم با همه اختلاف سليقه ها و اختلاف عقيده ها , در آن , به اندازه اين فريضه متفق باشند ( حالا عمل بكنند يا نكنند مسئله ديگري است ) و آن اين است كه پيمان را بايد وفا كرد . چون اين يك امري است كه از وجدان انسان سرچشمه مي گيرد و به عقيده خاصي مربوط نيست كه كسي بگويد چون در دين ما دستور رسيده پس من عمل بكنم , و ديگري بگويد ولي در دين ما نيست پس لازم نيست عمل بكنم . مي گويد اين را وجدان هر بشري حكم مي كند | و قد لزم ذلك المشركون في ما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر | حتي مشركين كه به مراتب از مسلمين پست ترند اين مطلب را درك كرده بودند كه بايد پيمان را محترم بشمرند . پس چه رسد به مسلمين .
 
 
منابع :
1- نهج البلاغه
2- مجموعه آثار / استاد شهيد مرتضى مطهرى
 


Label
نظرات در مورد:ويژگيهاي حكومت حضرت علي از ديدگاه شهيد مطهري

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک