تعاریف آموزش و پرورش
دید کلی
آموزش و پرورش تعاریف گوناگونی دارد. گوناگونی تعاریف غالبا ناشیاز پیچیدگی و چند وجهی بودن امر آموزش و پرورش است .
عقیده بروک اور و اریکسون ( Brookover & Erikson ) درباره اموزش و پرورش
آموزش و پرورش عبارتست از : تحلیل علمی الگوهاو فراگردهای اجتماعی دخیل درنظام آموزش و پرورش. منظور از نظام آموزش وپرورش ، انگاره (pattern) یا الگوی علمی نهادها و سازمانهای رسمی جامعه است که بهواسطه آن معارف و میراث فرهنگی منتقل ، و پرورش و رشد اجتماعی و شخصی افراد جامعهمیسر میشود.
عقیده درباره آموزش و پرورش
آموزش وپرورش ، کلیدی است که در را به سوی نوسازی (modernization) جامعه می گشاید.
عقیده اگوست کنت در مورد آموزش و پرورش
آموزش و پرورش را به منزله تهذیب و تزکیب آدمی دانسته و برآن بود که ترقیانسانیت بیش از همه مرهون و مدیون تعلیم و تربیت است چه به مدد آن ذهن آدمی ازمراحل مذهبی و فلسفی به مرحله علمی یا اثباتی انتقال میپذیرد و از این برکت اینتحول فکری ، تکامل اخلاقی و اجتماعی روی میدهد.
عقیده هربرت اسپنسر درباره آموزش و پرورش
او غایت آموزش و پرورش را تدارک و تامین زندگی بهتر برای فرد درجامعه دانسته ، اسپنسر معتقد بود که طبیعت ، حس درک و تشخیص خوب و بد را در نهاد انسان بهودیعه گذاشته تا راهنمای اعمال او واقع شود. لذا هر کودک ، با توجه به پیامدهایرفتار و کردار خود به یادگیری پرداخته ، از این راه طبیعی آموزش و پرورش و یادگیری، به تفاوتهای میان خوب و بد یا صواب و خطا پی خواهد برد.
عقیده لستروارد (Lester ward) درباره آموزش وپرورش
وارد آموزش و پرورش را وسیله تغییر و پیشرفت جامعه ، و حاصل آنرابهزیستیو سعادت فردی میدانست. به زعم او ،تغییر و تحول اجتماعی ، براثر مساعی آگاهانه فردی به ظهور میرسد. از این رو ،آموزش و پرورش میتواند در امر هدف جویی و تغییرات اجتماعی مطلوب ، کوشش آگاهانه ووسیله سودمندی به شمار آید.
آموزش و پرورش در جامعه شناسی دورکیم
تعریف دورکیم از آموزش و پرورش
آموزش و پرورش فعالیتی است که نسل بالغ ، درباره نسلی که هنوز برای حیات اجتماعینارس است، به جای میآورد. موضوع این فعالیت عبارت است از برانگیختن و پروردن افکارو معانی و شرایط معنوی و مادی که مقتضای حیات در جامعه سیاسی و محیط خصوصی است کهطفل برای زندگانی در آن ، آماده میشود.
بنابراین ، نقش آموزش و پرورش درجامعه ، آن است که کودکان را که هنوز اجتماعی نشدهاند، متناسب با نظام اجتماعی بارآورده و برای سازگاری با محیط خاص اجتماعی شان آنان را به هنجار ، رسوم و عاداتمقتضی ، مجهز سازد.
اطلاعات اولیه
دورکیماز جمله جامعه شناسانی است که بهآموزش و پرورشتوجه زیادی کرده و درباره آنبه فراوانی سخن گفته است، لذا تحلیلهای جامعه شناختی معتبری در این زمینه ، باید درآثار و آرای وی جستجو کرد. امیل دورکیم (1917- 1858) معتقد بود کهپدیدههایی کهجامعه شناسی باید مطالعه کند، وقایع یا حقایق اجتماعیاند و حقایق اجتماعی را باید بهعنوان چیز (Thing) تلقی کرد.
به تعریف او ،واقعه اجتماعیآن است که در عین داشتن وجودمخصوص و مستقل از تظاهرات فردی ، در سراسر جامعه معینی عام باشد. از لحاظ دورکیم ،امور یا حقایق اجتماعی ، وسیله توضیح رفتار اجتماعی بوده به حقایق فردی یا روانشناختی ، تقلیل پذیر نیستند، حقایق اجتماعی در بیرون از افراد هستند و قیودی برآنها اعمال میکنند، و جامعه ، وجودی مستقل از افراد دارد. هر فرد در جامعهایمتولد میشود که پیش از او سازمان یافته است و در نتیجه تحول شخصی او را شکلمیدهد.
بنابراین ، از دید دورکیم ، انسان محصول جامعه است و حالتهای جامعهدر حالات افرادی که بدان تعلق دارند، بازتاب پیدا میکند. به نظر او آموزش و پرورشو جامعه با یکدیگر پیوند نزدیک دارند. به عبارت دیگر ، هر جامعه ، نظام آموزش وپرورشی مناسب با ساختار و زمان خود پدید میآورد. حتی ، هر طبقه اجتماعی ، اجتماعمحلی ، اجتماع شغلی ، ویژگیهای آموزشی و پرورشی مناسب خود را بوجود میآورند. امروزه ، این واقعیت را ، هر کارگزار آموزش و پرورش با تجربههایی که دارد، تصدیقمیکند.
برداشت دورکیم از آموزش و پرورش
برداشت او از آموزش و پرورش ، از مفهومیکه برای انسان قائل است، ناشی میشود. به نظر او ، آدمی ، در اصل ، یک موجود زیستیبه دنیا میآید و بنابراین ضرورت که مألا موجودی اجتماعی است و در جامعه زندگیخواهد کرد، لذا ، ملزم به آموزش و یادگیری راه و رسم زندگی اجتماعی جامعه خویش است. پس از لحاظ او ، آموزش و پرورش ، وسیله سازماندهی خود فردی و خود اجتماعی ، به صورتیک موجود با انظباط است که میتوان آن را به تشکل شخصیت و تولد اجتماعی شخص تعبیرکرد.
عقیده دورکیم درباره همبستگی
به بیان او ، هر جامعه انسانی مستلزم همبستگیاست، یعنی پیدایی این احساس در مردم که همه آنان «اعضای یک پیکرند» و با یکدیگرپیوند دارند. ولی از لحاظ تاریخی ، همبستگی ممکن است انواع متفاوتی داشته باشد. دورکیم ، از دو نوع همبستگی نام برده و آنها را همبستگی مکانیکی (ماشینی) و همبستگیارگانیکی (زنده یا اندام وار ، در قیاس با اندام موجود زنده) نامیده است.
همبستگی مکانیکی (Mechanical Solidarity)
همبستگی از راه همانندی است وهنگامی که این شکل از همبستگی بر جامعه مسلط باشد، افراد جامعه چندان تفاوتی بایکدیگر ندارند، آنان که اعضای یک اجتماع واحد هستند به هم همانندند و احساسات واحدیدارند، زیرا به ارزشهای واحدی وابستهاند و مفهوم مشترکی از تقدس دارند. جامعه ازآن روز منسجم است که افراد آن هنوز تمایز اجتماعی پیدا نکردهاند.
همبستگی ارگانیکی (Organic Solidarity)
همبستگی ارگانیکی است که اجماع(توافق) اجتماعی ، یعنی وحدت انسجام یافته اجتماعی در آن ، نتیجه تمایز اجتماعیافراد با هم است و یا از راه این تمایز بیان میشود. افراد ، دیگر همانند نیستندبلکه متفاوت و (لزوم) استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجه وجود همین تمایزها وتفاوتهاست. همبستگی ارگانیکی ، به عنوان ویژگی جوامع جدید ، همبستگی بسیارپیچیدهای است که در آن شکل اساسی رابطه بین مردم ، احساس ساده تعلق به یکدیگرنیست، بلکه شبکه پیچیدهای از روابط قرار دادی است که براساس تعقل و قانون ، تشکل وتداوم پیدا میکند.
همبستگی از دیدگاه دورکیم در جوامع مختلف در ارتباط با آموزش وپرورش
جوامع ابتدایی
جامعه ابتدایی ،جامعهای متجانس است که در آن افراد ، کورکورانه از اعتقادات ، ارزشها و رسوم رایجو مستقر پیروی میکنند، همانندیهای زیادی میان آنان مشاهده میشود، و اجبارها والزامهای خانوادگی ، گروهی و قومی ، دامنه و حدود رفتارها را تعیین تکلیف میکنند. در این جامعه ، فعالیتهای گروهی و اجتماعی ، تنوع چندانی ندارند. از این رو ، افرادتقریبا در همه امور و فعالیتها ، مشارکت و همکاری میکنند.
در مجموع ،میتوان گفت که در جامعه ابتدایی ، هر فرد ، به خودی خود ، رفتار دیگران را سر مشققرار میدهد، در هر کاری به طرزی ماشینی ، از دیگران تبعیت کرده ، به اعتقادات وآداب و رسوم و سنن ، گردن مینهد. در نتیجه یک سلسله روابط ساده ، بر رفتار اجتماعیحاکمیت یافته و جامعه را از همبستگی برخوردار میسازد. در چنین جامعهای ، آموزش وپرورش ، بدون قصد قبلی و هدف مشخص و بدون نقشه آگاهانه ، از طریق خانواده و روابطرایج میان نسل بالغ و سالمند و نسل جوان و نارس ، عملی میشود.
جوامع پیشرفته
جامعهای نامتجانس است. همانندی و همفکری ، در بین افراد آن تضعیف شده و تفاوتهای فراوانی میان آنان بهوجود آمده است. لیکن این تفاوتها که حالت مکمل دارند، موجب کمال جامعه میشوند. دراین جامعه که از ساختار روابط پیچیدهای برخوردار است، کار و فعالیت ، مستلزمهمکاری و تعاون است. در نتیجه ، پیدایی تقسیم کار و تخصص ضرورت پیدا میکند که براثر آن ، افراد در گروهها و دستههای مختلف گرد آمده و هر یک ، کار معینی را به سودهمگان برعهده میگیرند.
درجامعههای جدید ، پیچیدگی روابط و تخصصی شدنکارکردهای نهادها و سازمانهای اجتماعی ، نهادهایی نظیردین وخانواده، قادر به ایفای نقشهای پیچیده وگوناگون آموزشی و پرورشی مورد انتظار جامعه نیستند. به عبارت دیگر ، در نظام پیچیدهجامعه ارگانیکی ، آموزش و پرورش افراد جامعه ، از طریق مشارکت مستقیم آنان درزندگی اجتماعی، آن گونه که در جامعه سادهاتفاق میافتاد، غیر ممکن است.
آثار تربیتی دورکیم
آثار تربیتی دورکیم به دلیل رویکرد و جامعه شناختی ،از جهات نظری و کاربردی ، قابل توجهاند. از این رو ، در ادبیاتجامعه شناسی آموزش و پرورش ، غالبا از او به عنوان بنیانگذار این رشته نام بردهمیشود. دورکیم ، در نوشتههای تربیتی خود ، ضمن تعریف آموزش و پرورش و تحلیل جوانباجتماعی آن ، ابعاد جامعه شناختی آموزش و پرورش را به عنوان کار ویژه جامعه شناسانآینده مشخص کرده است:
شناخت و تشخیص واقعیتهای اجتماعی آموزش و پرورش و کارکرد جامعهشناختی آنها
شناخت و تشخیص روابط میان آموزش و پرورش و تغییر اجتماعی وفرهنگی
تحقیق و مطالعه تطبیقی و میان فرهنگی در انواع گوناگون نظامهایآموزش و پرورش::
پژوهش دربارهکلاس درسومدرسهبه عنوان یکنظام اجتماعی پویاو در حالپیشرفت
عقیده بیدول درباره آموزش و پرورش
اومعتقد بر آن است که از آموزش و پرورش همگانی میتوان به عنوان یک ابزار عمده وحدتملی یاد کرد و آموزش تخصصی به دلیل اهمیت زیادی که از لحاظ اقتصادی دارد، سیاست وخط مشی آموزش و پرورشی دولت را به یک مساله مهم سیاسی مبدل میسازد.
عقیده ماکس وبر درباره آموزش و پرورش
او آموزش و پرورش را در واقع یک تحولاجتماعی میداند و تاریخ را به منزله حرکت جامعههای بشری به سوی عقلانیت و تقسیمکار تخصصی و پیچیده تر تلقی میکند.
آموزش و پرورش در جامعه شناسی ماکس وبر
آشنایی