مقدمه :
روشهاي متعارف مختلف طراحي سيستمهاي كنترل ،معمولاً روشهاي سعي و خطا مي باشند، كه در آنها براي تعيين پارامترهاي طراحي يك سيستم مورد قبول ، روشهاي مختلف تحليل ، بطور توالي (iterative) مورداستفاده قرار مي گيرند. نحوه عملكرد قابل قبول سيستم معمولاً برحسب مشخصه هاي زماني نظير زمان صعودد ، زمان قرار ، حداكثر جهش و يا برحسب مشخصه هاي فركانسي نظير حد فاز، حد دامنه و پهناي باند بيان ميشود. ليكن با اين روش، در مورد سيستمهائي با چند ورودي و چند خروجي كه نيازهاي تكنولوژيكي امروزه را برآورده مي نمايند، بايد معيارها يا نحوه عملكردهاي گوناگوني صادق باشند. بعنوان مثال ، طرح سيستم كنترل موقعيت هواپيما كه مصرف سوخت رانيز حداقل سعي كند با استفاده از روشهاي متعارف امكانپذير نيست. روش جديد و مستقيم طرح چنين سيستمهاي پيچيده اي كه كنترل بهينه (optimal control) ناميده ميشود، با توسعه كامپيوترهاي ديجيتال ، امكانپذير شده است .
هدف سيستم كنترل بهينه تعيين سيگنالهاي كنترل بطوري است كه در محدوديتها يا قيود فيزيكي صدق كرده ودر ضمن نحوه عملكرد يا معيار معيني را حداقل يا حداكثر نمايد.
مثالي كه ميگويد «تنظيم خوب مسئله نصف حل آن است» ممكن است كمي اغراق آميز بنظر آيد، ليكن بدون شك منظور مناسبي را دنبال مي كند.
تنظيم صورت هر مسئله كنترل بهينه احتياج به موارد زير دارد :
1. بيان رياضي يا مدل سيستمي كه بايد كنترل شود.
2. بيان محدوديتهاي فيزيكي .
3. تعيين نحوه عملكرد سيستم .
مدل رياضي :
جزء متنابهي ازهر مسئله كنترلي ، مدل سازي آن سيستم است. هدف،بدست آوردن ساده ترين بيان رياضي است كه پاسخ سيستم فيزيكي را به تمام وروديهاي مورد نظر بطورمناسب پيش بيني كند. بنابراين اگر :
متغيرهاي وضعيت(يا بطور ساده وضعيتهاي ) پروسه در زمان t و
وروديهاي كنترل به پروسه در زمان t باشند، انگاه سيستم ممكن است با n معادله ديفرانسيل مرتبه اول بيان شود.
بردار
را بعنوان بردار وضعيت سيستم و بردار
را بعنوان بردار كنترل تعريف خواهيم كرد. آنگاه معادلات وضعيت سيستم مي تواند بصورت زير نوشته شود .
تعريف :
تاريخچه يا سايقه مقادير سيگنال كنترل در مدت [t0,tf] توسط u نشان داده شده و آنرا سابقه كنترل (control history) و يا بطور ساده كنترل گويند.
تعريف :
تاريخچه يا سابقه مقادير وضعيت در فحاصله [t0,tf] بنام سابقه وضعيت يا منحني وضعيت ناميده شده وتوسط x نشان داده ميشود.
محدوديت هاي يا قيود فيزيكي :
پس از انتخاب مدل رياضي سيستم.بايد محدوديتهاي فيزيكي برروي وضعيتها وكنترلها را تعريف نمود.
ارزيابي عملكرد :
براي ارزيابي كمي عملكرد يك سيستم ، طراح بايد نحوه ارزيابي عملكردي را (performance measure) انتخاب نمايد. يك سيستم بهينه ، سيستمي است كه اين نحوه ارزيابي عملكرد( يا تابعي معيار) را حداكثر يا حداقل نمايد. تعيين اين تابعي معيار در بعضي از مسائل بسيار ساده و روشن بوده ودر پاره اي ديگر انتخاب آن به سادگي ممكن نيست . براي مثال انتقال سيستم از نقطه A به نقطه B با حداكثر سرعت ممكن ،مشخص ميكند كه زمان عمل ( كه دراينجا تابعي معياراست ) بايد حداقل باشد. در مثال ديگر« قرار دادن موقعيت و سرعت سيستم نزديك صفر با صرف انرژي كنترلي كم» بلافحاصله يك تابعي معيار خاصي را تعيين نميكند. درچنين مسئله اي طراح ممكن است چندين تابعي معيار را مورد بررسي قرار دهد تا اينكه بتواند عملكردبهنيه را بدست آورد.
مسئله كنترل بهينه :
مسئله كنترل بهينه معمولاً بصورت زير است :
كنترل قابل قبول u* كه باعث ميشود سيستم
مسير قابل قبول x* را تعقيب نموده و تابعي زير را حداقل نمايد، پيدا نمائيد.
u* كنترل بهينه و x* منحني مسير بهينه ميباشد.
به نكاتي چند بايد توجه نمود:
اولاً ممكن است قبلاً اطلاع از وجود كنترل بهينه نداشته باشيم . به عبارت ديگر،امكان دارد غير ممكن باشد كه كنترلي پيدا كنيم كه (الف) قابل قبول بوده و (ب) باعث شود سيستم، مسير مطلوبي را تعقيب نمايد، با توجه به اشكال استفاده از تئوري هاي وجود جواب (existence theorems) اغلب پيدا كردن كنترل بهينه ساده تر از اثبات وجود جواب خواهد بود.
ثانياً اگر كنترل بهينه اي وجود داشته باشد ممكن است جواب منحصر بفرد نباشد، منحصر بفرد نبودن جواب باعث مشكل شدن روشهاي محاسباتي شده ليكن به ما اجازه ميدهد كه از بين چندين كنترل كننده، امكان انتخاب داشته باشيم. اين خود براي طراح مناسب تر است ، زيرا ميتواند با در نظرگرفتن پارامترهاي ديگر نظير قيمت ، اندازه و غيره كه در تابعي معيار در نظر گرفته نشده اند انتخاب خود را انجام دهد.
ثالثاً وقتي مي گوئيم u* باعث حداقل شدن تابعي معيار ميشود منظوراينست كه براي تمام و داريم :
اين رابطه بيان ميكند كه كنترل بهينه باعث كوچك شدن تابعي معيار نسبت به هر كنترل قابل قبول ديگر و هر مسير قابل قبول ديگري ميشود. بنابراين دنبال يك حداقل مطلق ميگرديم نه يك حداقل محلي. البته يك روش براي تعيين حداقل مطلق اينست كه حداقل هاي محلي را پيدا كرده وسپس از بين آنان، آن (يا آنهايي ) كه كوچكترين مقدار تابعي معيار را بدست ميدهد ( يا ميدهند) را برگزيد..
تعريف وضعيت يك سيستم :
وقتيكه به وضعيت سيستم اشاره ميشود تعريف زير را در نظر خواهيم داشت :
تعريف :
وضعيت سيستم مجموعه مقادير ميباشد كه اگردر لحظه اين مقادير معين باشند وبراي وروديهاي سيستم معلوم باشند، در هر لحظه ديگر اين مجموعه مشخص باشد.
دسته بندي سيستمها :
سيستمها را با جملاتي نظير خطي ،غير خطي ، غير متغير با زمان [1] و متغير با زمان مشخص مي نمايند. ما سيستمها را برمبناي معادلات وضعيت آنها دسته بندي خواهيم كرد.براي مثال ، اگر سيتمي غير خطي و متغير با زمان باشد معادلات وضعيت آن بصورت زير خواهند بود :
سيستمهاي غير خطي متغير با زمان توسط معادلات وضعيتي بشكل زير نشان داده مي شودند:
اگر سيستم خطي و متغير با زمان باشدمعادلات وضعيت آن بصورت زير است :
كه در آن A(t) و B(t) ماتريسهاي و با عناصر متغير با زمان ميباشند. معادلات وضعيت سيستم خطي غير متغير با زمان داراي شكل زير است :
كه در آن A و B ماتريسهاي ثابتي هستند.
معادلات خروجي :
كميتهاي فيزيكي كه بتواند اندازه گيري شوند خروجي ناميده شده و بصورت نشان داده ميشوند. اگر خروجيها توابعي غير خطي ، متغير با زمان از وضعيتها و كنترلها باشند، معادلات خروجي را بصورت زير مي نويسيم :
اگر خروجي به وضعيتها و كنترلها با روابط خطي و غير متغير با زمان بستگي داشته باشندآنگاه :
كه در ان C و D ماتريسهاي ثابت و ميباشند.
ملاحظات :
در طرح سيستمهاي كنترل ، هدف نهائي بدست آوردن كنترل كننده اي است كه باعث عملكرد سيستم بطريق مطلوبي ميشود. معمولاً پارامترهاي ديگري نظير وزن، حجم ، قيمت و قابليت اعتماد نيز در طرح كنترل كننده تأثير داشته وبين مشخصات مورد لزوم نحوه عملكرد وملاحظات اجرائي بايد كم وزياد نمود. روشهاي طراحي متعارف ، براي سيستم هاي خطي ، يك ورودي ، يك خروجي و با شرايط اوليه صفر بسيار مناسب ميباشند. طراح با استفاده از مشابه سازي ، تحليل رياضي يا روشهاي ترسيمي اثرات جاسازي تجهيزات و وسائل فيزيكي مختلف را در سيستم برآورد مي نمايد.
با روش سعي و خطا، يا يك طرح كنترل كننده قابل قبولي بدست مي آيدو يا طراح نتيجه مي گيرد كه مشخصات مورد لزوم نحوه عملكرد، نمي توانند مصداق پيدا كنند.
مسائل پيچيده فضائي زيادي كه قابل خورند به روشهاي متعارف نيستند با استفاده از تئوري كنترل بهينه حل شده اند. بهرحال مجبوريم قبول كنيم كه تئوري كنترل بهينه حل شده اند، بهرحال مجبوريم قبول كنيم كه تئوري كنترل بهينه در حال حاضر روش كلي قابل كاربردي ، براي طرح ساده كنترل كننده ها دراختيار نمي گذارد. قانون كنترل بهينه ،اگر بتواند بدست آيد، معمولاً براي اجراء به كامپيوتر ديجيتال احتياج داشته وتمام وضعيتها براي تغذيه برگشت ( فيدبك) به كنترل كننده بايد دردسترس باشند. اين محدوديتها ممكن است مانع اجراي قانون كنترل بهينه گردند، ليكن تئوري كنترل بهينه بدلائل زير دراين حالت هم مهم ميباشند:
1. دانستن قانون كنترل بهينه ممكن است ديد مناسبي در طرح كنترل كننده تا حدودي بهينه (Suboptimal controller) كه كنترل كننده قابل اجراي ساده اي را بدست ميدهد در اختيار گذارد.
2. قانون كنترل بهينه ،استانداردي براي ارزشيابي طرحهاي تا حدودي بهينه در اختيار مي گذارد بعبارت ديگر، با دانستن قانون كنترل بهينه ، يك معيار كمي تنزل نحوه عملكرد حاصله در اثر استفاده از كنترل كننده تا حدودي بهينه خواهيم داشت .
تابعي معيار يا ارزشيابي عملكرد:
پس ازمدل سازي سيستمها وتعيين محدوديتهاي كنترل ووضعيت ، تابعي هاي معيار يا ارزشيابي هاي عملكردي كه در سيستمهاي كنترل مورد استفاده قرار ميگيرند را مورد بحث قرار ميدهيم. هدف دراينجا،تأمين عوامل فيزيكي انتخاب تابعي معيار، ميباشد.
روشهاي طراحي كلاسيك سيستمهاي كنترل ، براي سيستمهاي خطي غير متغير با زمان با يك ورودي و يك خروجي و شرايط اوليه صفر باموفقيت بكارمي روند. تابعي هاي معيار متعارف عبارتند از پاسخ سيستم به ورودي يكه و سرعت ، كه توسط زمان صعود ،زمان قرار، درصد جهش ودقت حالت تعادل مشخص مي گردندو پاسخ فركانسي سيستم كه توسط حد فاز و حد دامنه ،ماكزيمم دامنه وپهناي باند مشخص ميشوند. روشهاي كلاسيك ، نشان داده اند كه در بسياري از موارد قابل استفاده بوده وقابل اعتمادند، ليكن مي خواهيم به مواردي كه با روشهاي كلاسيك قابل عمل نيستند، بپردازيم.
تابعي هاي معيار براي مسائل كنترل بهينه:
مسئله كنترل بهينه عبارتست از پيدا كردن كنترل به طوريكه باعث شود سيستم
مسير كه باعث حداقل شدن تابعي معيار زير ميشود راتعقيب كند.
حال سعي مي كنيم براي بعضي از مسائل كنترلي متعارف بعضي از عوامل فيزيكي انتخاب تابعي معيار را فراهم آرويم .
مسئله حداقل زمان :
مسئله : براي انتقال سيستمي از شرايط اوليه دلخواهي به يك مجموعه هدف S(target set) در حداقل زمان،تابعي معياري كه بايد حداقل شودعبارتست از :
كه tf اولين لحظه ايست كه x(t) بامجموعه هدف S برخورد ميكند. مثالهاي حمله موشك به هواپيما، سيستم تفنگ (ضدهوائي) و نيز سيستم چرخيدن رادار ميباشد.
مسائل كنترل وضعيت نهائي :
مسئله: حداقل كردن انحراف وضعيت نهايي سيستم از يك مقدار مطلوب آن r(tf) يك تابعي معيار ممكن ،عبارتست از :
چون هردو انحراف مثبت ومنفي مناسب نمي باشند، لذا تابع مجذور انتخاب شده است .البته ميتوان از تابع قدر مطلق نيز استفاده كرد ليكن تابع مجذور از نظر رياضي براي بررسي مناسب تر ميباشد. معادله فوق را با استفاده از روابط ماتريسي ميتوان بصورت زير نوشت:
اين رابطه را ميتوان بشكل زير نشان داد :
كه در آن اندازه (norm) بردار ميباشد.
براي عموميت دادن بيشتر مسئله ميتوان ماتريس H كه يك ماتريس حقيقي متقارن مثبت شبه موكد و بنام ماتريس ارزش گذاري (weighting matrix) است را به صورت زير دراين تابع بكار برد.
(1)
كه معادله فوق را ميتوان بصورت زير نيز نوشت:
(2)
اگر H ماتريس قطري واحد باشد معادلات (1) و (2) معادل خواهند بود.
اگرH يك ماتريس قطري باشد ، فرض اينكه H بايد ماتريس مثبت شبه موكد باشد، باعث خواهد شد كه تمام عناصر قطراصلي غير منفي باشند. با تنظيم وانتخاب عناصر H مي توان اهميت انحراف هر يك از متغيرهاي وضعيت رااز مقدار مطلوب آن تعيين كرد. براي مثال اگر hii را بزرگ انتخاب كنيم انحراف xi(tf) از مقدار مطلوب آن با اهميت تلقي شده واگر hjj را صفر در نظر بگيريم ،انحراف xj را بي اهميت تلقي كرده ايم .
عناصر H براي نرماليزه كردن مقادير عددي نيز بكار گرفته و تنظيم مي شوند.
مسائل كنترل حداقل تلاش :
مسئله : انتقال سيستمي از يك وضعيت اوليه x(t0)=x0 به مجموعه هدف S با مصرف حداقل نيروي كنترل .
معني جمله « كنترل حداقل تلاش » (minimum control effort) بستگي به كاربرد خاص فيزيكي آن داشته و لذا تابعي معيار شكلهاي مختلفي ميپذيرد. براي مثال يك قمر مصنوعي در يك سفر بين كرات را در نظر بگيريد، فرض كنيد u(t) تراست موتور راكت بوده و فرض كنيد دامنه تراست متناسب با نرخ مصرف سوخت باشد، براي حداقل كردن كل مصرف سوخت ،تابعي معيار
انتخاب ميشود. اگر چندين سيگنال كنترل وجود داشته و نرخ مصرف نيروي كنترل I ـ ام بصورت باشد( كه در آن ct ثابت تناسب است) در نتيجه حداقل كردن تابع معيار زير
باعث حداقل شدن نيروي كنترل خواهد شد. ها ضرائب غير منفي،ارزش گذاري مي باشند.
مسائل تعقيب :
مسئله: نزديك كردن وضعيت x(t) سيستم به وضعيت مطلوب r(t) در حد ممكن (tracking problem) در محدوده [t0,tf].
بعنوان تابعي معيار.تابع زير انتخاب ميشود.
كه در آن Q(t) ماتريسي است حقيقي متقارن مثبت شبه موكد به ازاء هر . عناصر مختلف Q آنچنان تعيين ميشوند كه به وضعيتهاي مختلف ،اهميت وارزش مورد نظر داده شود. همچني عناصراين ماتريس براي نرماليزه كردن عددي مقادير انحراف بكار مي روند. براي مثال اگر Q ماتريس قطري ثابت با Qii=0 باشد بدين معني خواهد بود كه به xI اهميت داده نشده است .
مسائل تنظيم كننده ها :
مسئله تنظيم ، حالت خاص مسئله تعقيب است كه در آن به ازاء هر مقدار r(t)=0 ميباشد.
انتخاب تابعي معيار يا ارزشيابي عملكرد:
در انتخاب تابعي معيار، طراح سعي مي نمايد كه يك تابع رياضي چنان تعريف كند كه وقتي آن تابع حداقل مي شود نشان دهد كه سيستم در مطلوب ترين وضعيت خود عمل مي نمايد. بنابراين انتخاب تابعي معيار عبات است ازترجمه مشخصات فيزيكي مورد لزوم سيستم درغالب عبارات رياضي .
برنامه ريزي پويا :
پس از انتخاب تابعي معيار براي يك سيستم ،وظيفه بعدي تعيين تابع كنترلي است كه اين تابعي معيار را حداقل نمايد.دو روش براي بدست آوردن حداقل اينگونه توابع بكار گرفته ميشود، يكي اصل حداقل يابي پونترياگن (the minimum principle of Pontryagin) وديگري برنامه ريزي پوياي بلمن (Bellman’s dynamic programming) ميباشد. روش تغييراتي پونترياگن منجر به مسئله غير خطي با شرايط جدي در دو نقطه مجزاي ابتداء وانتها مي گردد كه با حل آن كنترل بهينه حاصل خواهد شد.
قانون كنترل بهينه :
كنترل بهينه اي بشكل
را تعريف كرديم، كه كنترل بهينه مدار بسته و يا فيدبك بود. رابطه تابعي f بنام قانون كنترل بهينه يا سياست بهينه ناميده شد. توجه شود كه قانون كنترل بهينه چگونگي تهيه مقدار كنترل را در زمان t از مقدار وضعيت در همان زمان مشخصمي كند. ظهور t در آرگومان f نشان دهنده اين است كه قانون كنترل بهينه ممكن است متغير با زمان باشد. در روش برنامه ريزي پويا، يك سياست بهينه يابي با بكارگيري اصل بهينگي بدست ميآيد.
[1] ـ غير متغير با زمان ، ايستا و يا ثابت ،كلماتي است كه در اينجا بجاي هم بكار برده ميشوند.