$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > مدیریت

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي مدیریت
تحول مفهوم اوقات فراغت ، نظام هاي توليدي و بازار كار

تاریخ ایجاد 1389/08/18  تعدادمشاهده  2826

 

تحول مفهوم اوقات فراغت ، نظام هاي توليدي و بازاركار
هدف اصلي اين مقاله بررسي تحول مفهوم اوقات فراغت در دو دوره بعد از صنعتي شدندر اواخر قرن نوزدهم و قرن بيستم و بعد از دهه 1980 است.
مروري کلي بر تحول مفهوم اوقات فراغت
هدف اصلي اين مقاله بررسي تحولات مفهوم اوقات فراغت در دو دوره صنعتي شدن وگسترش سرمايه داري در اواخر قرن نوزدهم و قرن بيستم و تحولات بعد از دهه 1980 آنطورکه در نظريات جامعه شناسان و بررسيهاي جامعه شناسي اوقات فراغت منعکس شده است. تحولاتي که در ساخت اقتصادي و بازار کار در اين دو دوره رخ داد ماهيت اوقات فراغترا دگرگون کرد. رشد صنعتي شدن بر پايه نظام سرمايه داري نگرش به اوقات فراغت را ازآنچه در دوره کهن و جامعه ماقبل سرمايه داري با آن مواجه بوده تغيير داد. رشد جنبشکارگري و بالا گرفتن عرصه ستيز اتحاديه هاي کارگري و کارفرمايي و تحول در مديريتعلمي واحدهاي صنعتي در جهت ظهور مفهوم جديدي از اوقات فراغت بود که به کلي متفاوتاز تعريف آن در دوره باستان است. اگر واژه اوقات فراغت را ريشه شناسي کنيم از ريشهلاتين به معني "اجازه دادن" مي آيد لذا فراغت به معني رخصت دادن معني مي دهد.( تاميلسون، 1993، 329 -330) حتي در انديشه يوناني نيز واژه فراغت هم ذوج کار و يانيروي کار بوده است. در ميان متفکران گذشته ارسطو فراغت را به مثابه پيشه اي جدي ميدانسته است: " ما حرفه و کار و شغلي را در پيش مي گيريم تا فراغتي داشته باشيم". درنظر اول اين طور استنباط مي شود که به نظر ارسطو فراغت وضع ايده آلي است که هرشهروند به دنبال و در آرزويش است. لذا صرف اوقات فراغت لازمه زندگي است. ( مارت، 1989، ص 14) اما آنطور که بعدا در بررسي قضاوت مسلط در باره ديدگاه انديشمندانباستان در خصوص اوقات فراغت خواهيم پرداخت برخلاف نظر بارت آنچه ارسطو از اوقاتفراغت منظور نظر داشته است هم ذوج بودن آن با کار است و نه در مقابل کاربودن. ايندرست در مقابل مفهومي از اوقات فراغت قرار مي گيرد که مربوط به تحولات بعد از صنعتيشدن و رشد نظام سرمايه داري است. بنابر اين فراغت در دوره مدرن بتدريج در مقابل کارقرار مي گيرد. يعني ما در مقابل دستمزد فعاليتي مي کنيم تا فراغتي داشته باشيم. بنابر اين فرق است بين تلقي ما از اوقات فراغت در دوره مدرن که در بيشتر نوشته جاتمربوط به اوقات فراغت در علوم اجتماعي آمده است : يعني قراغت به معني " فرصتي برايوقت آزاد " . ( ويليامز ، 1976) در چنين تلقي، کار فعاليتي است که يه شما برايانجام آن پرداختي صورت مي گيرد اما فراغت صرف زماني است که اجباري در انجامش نيست وپولي هم در قبال آن درياقت نمي کنيد. بعدا نشان خواهيم داد که در دوره جديد تا چهحد چنين تعريفي از اوقات فراغت تنها ساده انگاري بيش نيست و بررسي هاي تجربي را ازعينيت دور مي کند. به عبارت ديگر رابطه کار و فراغت براحتي رابطه اي متجانس محسوبنمي شود و براحتي نيز غير متجانس نيست. بلکه رابطه اي است که با تحولات اجتماعي واقتصادي در حال تحول بوده است. آنچه که اين مقاله بطور مشخص دنبال مي کند بررسيتحول مفهوم اوقات فراغت در سه مرحله ماقبل مدرن ( دوران باستان ) ، دوره مدرن ( انقلاب صنعتي و صنعتي شدن ) و دوره مدرنيته متاخر ( دوران جهاني شدن ) است. در هريک از اين دوره ها نگرش گروه هاي مختلف مردم در جوامع گوناگون به اوقات فراغتمتفاوت بوده است که اين ناشي از تحولات در عرصه ساخت اقتصادي است. در دوره مافبلمدرن اوقات فراغت بخشي از زندکي فرهنگي بوده است. اما در دوره صنعتي فراغت به واقعمشکل جامعه صنعتي تلقي مي شده است چون بطور مشخص فعاليت هاي فراغتي ماقبل مدرنفعاليت هايي غير مولد تلقي شدند. نظم توسعه صنعتي اوليه در بيشتر جوامع فراغت رابالقوه مشکل جامعه صنعتي مي پنداشت و لذا گسترش آن را بر نمي تابيد. آنطور که دربخش بعد بررسي خواهد شد چنين نگرشي به اوقات فراغت بر اساس تفسيري خاص از اوقاتفراغت در جامعه ماقبل مدرن بود. يعني اينکه اگر کارگر صنعتي به مانند جامعه و فرهنگماقبل سرمايه داري و صنعتي زماني را به اوقات فراغت بپردازد نظم نيروي کار و توليددر خطر قرار خواهد گرفت. براي همين بود که فرهنگ اوقات فراغت و تفريح سنتي موردحمله قرار گرفت تا به حاشيه رود. ( تامسون ؛ 1967) در حقيقت مي توان گفت فعاليتفراغتي در اوايل رشد دوره صنعتي مدرن حوزه تضادهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي بود کهبه شکل ستيزاتحاديه هاي کارگري و مديريت کارخانه ها و کارفرماها تجلي مي يافت. امابه تدريج که ساخت اقتصادي تغيير کرد و بازارهاي مصرفي تشکيل شد حوزه هاي فراغتيبراي اقشار مختلف شکل يافت. بنابر اين مي توان تحول در مفهوم اوقات فراغت را همگامدر تحول در ساخت هاي اقتصادي که پيامد ظهور حوزه ستيز است نيز جستجو کرد. بر ايناساس در جامعه مصرفي امروز نمي توان همان تعريفي را از اوقات فراغت بکار برد که درآغاز جامعه صنعتي و يا در جامعه کهن و باستاني بکار مي رفت ، چون ويژگيهاي جامعهمصرفي ماهيتا با انواع جوامع گذشته متفاوت است.
اوقات فراغت در عصر باستان : تصحيح يک قضاوت تاريخي
با گسترش انقلاب صنعتي بخشي از اهداف طبقه کارگر و جنبش کارگري حق برخورداري ازاوقات فراغت و رفتن به تعطيلات بود که از طريق اتحاديه هاي کارگري تحت عنوان مرخصيبا استفاده از حقوق و دستمزد دنبال مي شد. به قول آدرنو اصطلاح اوقات فراغت ياداشتن وقت آزاد در همين دوران باب شد يعني فراغت خاطر و داشتن زندگي راحت و بيدغدغه. (آدرنو، 1379 ، ص 27) البته جنبش طبقه کارگر يا جنبش کارگري در ابتدا بيشتراوقات فراغت را با پول در تنش مي ديده است ( کراس ، 1986) . لذا در تاريخ کارگريمساله گرفتن استفاده از تعطيلات و داشتن اوقات فراغت با دريافت پول در دستور کاراين جنبش قرار گرفت. کاهش ساعات کار و حق استفاده از مرخصي با حقوق از دستاوردهاياتحاديه هاي کارگري در غرب در اوايل دهه 1930 در غرب بود. اين مساله با رشد جنبشيهمزمان است که با زبان کمبل به آن مي توان جنبش رشد اخلاق مصرفي نام داد. ( کمبل ، 1983 و 1987 ) کمبل با استفاده از واژه هاي وبر در کتاب " اخلاق پروتستانتيسم و روحسرمايه داري " اخلاق مصرف را در مقابل اخلاق توليد مي گذارد، يعني اينکه مصرف زمانديگر ضد ارزش تلقي نگردد.
بهر حال تمامي حقوقي که کارگران مطالبه کردند در پيجنبش اوقات فراغت تقاضا شد. به عبارت ديگر افزايش استفاده از مرخصي همراه با حقوقبرابر است با رشد صنعت فراغت. يعني سيطره جادويي که در آن مردم ، خود حداقل تصور ميکنند که بر اساس اراده آزاد خود عمل مي کنند. در نقد صنعت فراغت به عنوان توطئهکالائي شدن فراغت در ديناي سرمايه داري آ درنو اين استدلال را مطرح مي کند که خوداين اراده توسط همان نيروهايي شکل مي گيرد که مردم يا کارگران درصددند در ساعاتبيکاري از دست آنها فرار کنند. ( آدرنو ، 1379، ص 27) ، چه حرف آدرنو را بپذيريم وچه نپذيريم تعريف عام از فراغت در جامعه صنعتي يعني زماني که فرد در ازاي فعاليتيکه انجام مي دهد پولي دريافت نمي کند. اگر چه بحث جامعه شناسي اوقات فراغت از آنجهت مهم بود که جامعه شناس بر اساس آن مي توانست موقعيت اجتماعي فرد را مشخص کند،به اين ترتيب که توانايي درگير شدن در فعاليتي که وقت آزاد فرد بحساب مي آيد موقعيتاو را در اجتماع نشان دهد و بنابر اين براي افراد طبقه بالا در اجتماع و نه جامعهمصرف اوقات فراغت به نحو تظاهري صورت مي گرفت. ( وبلن ، 1899 )
با گسترش صنعتيشدن و رشد دستاوردهاي جنبش کارگري اوقات فراغت ديگر امري طبيعي وضروري بود. بهعلاوه ظهور و گسترش دولت رفاهي نيز به نهادينه شدن اوقات فراغت کمک کرد چون دولترفاهي برابر بود با رشد خدمات و بيمه جمعي يا به عبارت ديگر مديريت ريسک براي تضمينحداقل هاي زندگي از جمله استفاده از اوقات فراغت حتي در مواقع بيکاري و بازنشستگي. چون مساله اوقات فراغت موقعي مشکل مي شود و نياز به کاويدن بيشتري دارد که شما بامساله اي به نام بيکاري روبرو مي شويد. چيزي که دولت رفاهي در صدد حل آن بود و برايهمين يکي از برنامه هاي دولت هاي رفاهي رسيدگي به اوقات فراغت بيکاران بود يعنيامکان سازي استفاده از تسهيلات فراغتي براي بيکاران. به عبارت ديگر دولت رفاهي هايکلاسيک در پي اين هدف بودند که نسبت هاي جايگزين براي بيکاران هرچه بيشتر به يکنزديک تر شود تا قدرت خريد و صرف اوقات فراغت فرد در ايام بيکاري تغييري نکرده وکيفيت زندگي افول نکند.
اما موضوع تعريف اوقات فراغت در دوره ما قبل مدرن متضمننفسيري ديگر است. به عبارت ديگر آنچه که ما در دوره مدرن از بازي و تفريح معني ميکنيم نمي توان بر بازيهاي گذشته نيز جاري کرد. در حقيقت در رم و يونان باستان فراغتمحور و مركز زندگي فرهنگي بوده است كه در آن هنرهاي جنگي ، سواد و زيبا شناسي را ميآموختند. بنابراين فراغت امر مهم و مولدي بحساب مي آمده است كه انتخاب آن در اختيارفرد نبوده است. بنابر همين اصل بود كه ارسطو مي گفت :" هم كار و هم فراغت جزء مهمزندگي هستند." چون فراغت يك توليد فرهنگي محسوب مي شد پس امري مولد بود. بنابر اينوجود 200 روز تعطيلات عمومي شامل اختصاص 175 روز به برگزاري مسابقه در سال 354 بعداز ميلاد مسيح در رم باستان ( نگاه كنيد به كروس ، 1971، ص 140) را نبايد آنطور کهدر فرهنگ عامه يا آنطورکه در شروع عصر صنعتي شدن تصور مي شد تفسير کرد. به عبارتديگر آنچه از انجام اين نوع فعاليت ها از جمله بازيهاي رمي ها و يوناني ها در تصورعموم ثبت شده است نمايش سبعيت امپراطور و تماشاگران در ميدانهاي بازي رمي ها نبودهاست. تصور فرهنگ عامه از طريق القاي تفسيرها و فيلم هاي محصول هاليوود اوايل قرنبيستم اين چنين شکل گرفت که گويا در اين ميدان ها بازيگران مظلوم و در حال زجرکشيدن و تماشاچيان در حال لذت بردن از زجر آنان بودند. اما در واقع در بيشتر اينبازيها تماشاچي ها يا "ما" شهروندان جامعه رم محسوب مي شدند كه به تماشاي مجرمين " آنها" آمده اند كه در حال تحمل مجازات اعمال خود هستند. ( بي بي سي آموزشي ،دانشگاه آزاد ، 2004) در جهان باستان آنجه كه تا كنون در باره يونان و رم باستاننوشته شده است بازي و تفريح فعاليت هايي محسوب مي شدند كه محور زندگي فرهنگي بودند. ( بيگارت ، 1994 ، ص 674 ). به عبارت ديگر اوقات فراغت موضوعي است که بعد از دورهصنعتي شدن باب شده است تا فرد دوره صنعت گستري زماني را دور از محيط کار بي دغدغه وراحت به شيوه اي متفاوت از آن محيط سر کند.
تحول نظام هاي توليدي و بازار كار : گذر از تيلوريسم به پست فورديسم
در اين بخش نخست به بررسي ويژگيهاي نظام هاي توليدي تيلوريسم و فورديسم و پستفورديسم مي پردازيم تا بدين وسيله ماهيت و تغييراتي كه در بازار كار رخ داده راروشن كنيم. اين نظام هاي توليدي به دنبال تقسيم کار صنعتي ظهور کردند و بر زندگياقتصادي تاثيرات تعيين کننده اي گذاشند. بدين وسيله تاثير اين تغييرات بر زندگيخصوصي افراد و خانواده ها استنباط ما از اوقات فراغت را دچار دگرگوني كرده است. بنابراين در بررسي مفهوم اوقات فراغت بايد تحولاتي كه در ماهيت كار و نظام هايتوليدي اتفاق افتاده است را در نظر داشت.
در فاصله يك يا دونسل اخير در حوزه كارتغييرات عميقي در زندگي اقتصادي رخ داده است كه براي فهم آنها توجه به تحولات درنظام هاي توليدي دو قرن اخير ضرورت دارد. در اواخر سده هيجدهم آدام اسميت (1935، صص 5-2) در کتاب ثروت ملل بر مزاياي گوناگون تقسيم کار تاکيد کرد که چگونه به افزايشقابليت توليد منجر خواهد شد. بعد ها چارلز ببيج (1835) اين تحليل اسميت را بسط دادو نشان داد که پيشرفت فناوري در توليد چطور مي تواند از طريق پيچيده تر شدن تقسيمکار صنعتي ميزان ساده شدن وظايف هر کارگر و هماهنگي آن با وظايف کارگران ديگراندازه گيري شود. اين فرايند قيمتي را که کارفرمايان ناچارند براي اجير کردنکارگران بپردازند و زمان مورد نياز براي يادگيري هر پيشه را چنان كاهش مي داد كهموجب تضعيف قدرت چانه زني کارگران در بازار كار مي شد و بدين سان هزينه هاي دستمزدرا پايين نگه مي داشت. با ظهور تيلوريسم (بريورمن، 1974) تقسيم کار توسعه يافت وشديد تر شد و نيز تاثير فراگيري بر سازماندهي توليد صنعتي و فناوري در بسياري ازکشورها داشت. تيلوريسم در حقيقت تبديل تمام فرايندهاي صنعتي به فرايندهاي ساده قابلزمان بندي و سازماندهي بود. بعد از آن فورديسم توجه بيشتري به فروش محصولات از طريقتوسعه بازارها براي توليدات انبوه کرد. ( هانشل ، 1984) فورديسم در واقع بسط اصولمديريت علمي به توليد انبوه بود. اما فورديسم و تايلوريسم هر دو سيستمهاي توليدي بااعتماد پايين بودند ( فاکس ، 1974 ) که بيگانگي کارگر را به کار به حداکثر ميرساندند. بنابر اين در اين نوع سيستم ها کار امري اجباري و حوزه اي بدون استقلالعمل کارگربود كه در آن تعيين وظايف تنها بر عهده مديريت و مرتبط با ماشين ها بود. در چنين سازماني كه به قول وبر گسترش نظم آن جزء اجتناب ناپذير زندگي در جامعه مدرنشده بود استقلال و آزادي افراد و رويه هاي دموكراتيك جاي خود را به نظم سلسلهمراتبي مي داد كه خلاقيت ها و محيط دموکراتيک را بر نمي تابيد. ( وبر ، 1976) پيامدناخواسته افزايش ميزان بيگانگي کار گسترش ستيزه بود. از دهه 1970 به بعد شرکتهايزيادي در صنايع به دنبال رهايي از چنين وضعي بودند و راه هاي مختلفي را دنبال کردندتا بهر نحو وظايف معمول و يکنواخت ماهيت کار را تغيير دهد. ( کلي، 1982) ارائه راهحل هاي مختلف از ايجاد خطوط توليد زنجيره اي و خودکار تا ايجاد کار گروهي درسازمانها‏ ، تمامي در جهت ايجاد نظام توليدي جديدي بود تا بيگانگي کارگر را از کارکاهش دهد. همه اينها بتدريج به ظهور نظام کار جديدي به نام مابعد فورديسم منجر شدکه در آن سعي بر آن بود که سيستم توليدي جرات کارگررا بالا برد تا حاکم بر سرنوشت ومحتوي کارش باشد. ويژگي هاي نظام توليدي مابعد فورديسم در جهت تخصصي شدن هر چهبيشتر کار، انعطاف پذيري کارگر در محيط کار، کارتيمي، و مهارت هاي چندگانه يعنيانعطاف کارگر از يک کار به کار ديگربود. در ادامه اين تغييرات از دهه 1980 به بعدسازمان توليدي بر اثر ورود فناوري اطلاعاتي درگير تغييرات شگرف تري شد که ظهور ساختاقتصاد دانش محور منجر شد. با گسترش کارهاي تخصصي و شمار کارهاي مديريتي شاهد حرکتاز اقتصاد توليدات کارخانه اي به سمت اين نوع اقتصاد هستيم که نقش کارگران نيمهماهر در آن کم مي شود و بر نقش دو دسته مهارتها اضافه مي شود کارگران ماهر و بدونمهارت. ( كميسيون اروپا ، نقل از گيدنز، 2001، ص 377 - 378 ) . رشد اطلاعات رشدايده انتقال به جامعه جديد را پرورش مي دهد که در آن هر چه بيشتر از اتکا بر صنعتگرايي کاسته مي شود. در سازمان توليدي مبتني بر دانش بهره گيري از ايده ها، اطلاعاتو اشکال معرفتي براي رشد اقتصادي تسلط مي يابند و اقتصاد مستمرا تحت تسلط اطلاعات ،ايده ها، علم و فن آوري قرار مي گيرد. در اين نوع ساخت اقتصادي آنچه توليد مي شودنه وزن مي شود ، نه انبار و نه حمل. بخش هاي مالي در اين نوع اقتصاد بيشتر رشد ميکند. از دهه 1980 به بعد اين نوع ساخت توليد اقتصادي موجب شدت بخشيدن به رقابت دراقتصاد جهاني مي شود. در اين نوع ساخت اقتصادي دانش محور سرمايه به قيمت هزينه کارو کارگر نفع بيشتري مي برد چون سرمايه از کار بسيار متحرک تر مي شود و سرمايه مالياز همه متحرک تر. اينجاست که پايه هاي دولت رفاهي که بر توازن سرمايه ( سازمانتوليدي فورديسم ) و کار بود متزلزل مي گردد چون ساخت اقتصادي هر چه بيشتر نقشاتحاديه هاي کارگري را کم رنگ تر کرده است. همانطور که ذکر شد اين روند ها نشانهايمحسوس تناقض را در خود داشت . از يک سو در شکل اقتصادي جديد نياز مبرمي به مهارتهاي مختلف بود که انتقال از نياز به کار غير يدي را افزايش مي داد اما از سوي ديگرناپديد شدن کارهاي نيمه مديريتي قطب بندي جديدي در بازار کار ايجاد کرده بود و شغلهاي ساده را رونق داده است در حاليکه کارهاي مديريتي و حرفه اي را افرايش داده است. از سوي ديگر انعطاف پذيري در بازار کار رشد کارهاي موقتي را نيز بالا برده بود. ريچارد سنت ( 1998) در بررسي تغييرات زيادي که ماهيت کار در دهه هاي اخير ايجاد شدهاست به بررسي دو نسل مي پردازد تا نشان دهد تغييرات در کار چه تاثيري بر زندگياقتصادي داشته است. سنت نشان مي دهد که تا چه ماهيت کار دو نسل پشت سر هم ريکو پسرمهاجر مکزيکي با پدرش انريکو متفاوت شده است. انريکو پدري که سالها کار يدي مي کند، مهاجري است که کار ثابت خدماتي دارد ، در محلي ثابت با حمايت مستمر اتحاديه. هدفپدر حمايت از خانواده است اما پسرش ريکو کارو زندگي اقتصادي ماهيتا متفاوت دارد : در حرکت، فعالتر، نقش متغيردر کار، موقتي بودن تعهد به انجام کار و همسايه هايموقتي. سنت نشان مي دهد كه چگونه در فاصله يک يا دونسل اين تحولات آينده کار رادگرگون کرده است. روز بروز تعداد دارندگان شغل هاي موقت بيشتر مي شود و تعدادبيشتري داوطلب مي شوند تا كارشان را عوض كنند و به کارموقت تن دهند، حتي كساني كهكار ثابت و با تامين آينده اي دارند. در امريكا تعداد كساني كه در جواني چند شغلعوض كرده اند روبه افزايش است. بطور مثال برخي در 30 سالگي 7 تا 8 شغل عوض کردهاند. ( سنت ، 1998). در اينجا به نظر مي رسد آنچيزي كه انسان ها را از كارشان ميرماند و موجب ايجاد سبك هاي مختلف زندگي و گذران اوقات فراغت جديد شده است ظهورفردگرايي و پديده انتخاب در فرد مدرن است. به قول ريچارد سنت (1998) ماهيت كار و ودوره كار در كشورهاي غربي و بويژه امريكاي شمالي كوتاه مدت تر شده و رقابت هايگروهي در شركتها فضايي دموكراتيك را ايجاد كرده است كه افراد در آن بر خلاف گذشتهلذت هم مي برند نه رنج و از خود بيگانگي. بطور مثال در شركتهايي مانند ميكروسافت وگوگل كاركنان با نظم سلسله مراتبي سازمانهاي مورد نظر وبر روبرو نيستند و لذا فرصتباز نگري مجدد از خود و كار خود را دارند. البته با وجود اين تغييرات در كار و حرفهديگر نمي توان انتظار شكل گيري هويت كاري داشت. به عبارت ديگر حافظه سازماني كوتاهمدت مي شود و به نوعي بحران هويت كاري يا حرفه اي مي انجامد. اما مي توان گفت كه بامقايسه گذشته اين تلقي از كار ماهيت كار را مخدوش جلوه مي دهد. در نتيجه در اينشرايط براي بسياري كار آنقدر كسل كننده نيست و جنبه هايي از خلاقيت را در بردارد.
تغييرات در ساخت اقتصادي و بازار كار نهادهاي اقتصادي را نيز در بر گفتهاست. در اين خصوص مي توان به نقش اتحاديه هاي کارگري در دو ساخت اقتصادي متفاوتاشاره كرد. يکي از کارکردهاي اتحاديه هاي کارگري در شروع دوره صنعت گستري تلاش درجهت به رسميت شناختن و احقاق برخي حقوق براي کارگران از جمله حق اعتصاب ، حقبرخورداري از انواع مرخصي ها چه با حقوق و چه بدون حقوق بوده است. وجود و رشد ايناتحاديه ها از چند جهت بررسي شده اند. فرانک تنباوم ( 1974) بطور مثال اين استدلالرا مطرح مي کند که اتحاديه ها بوجود آمدند چون افراد عضو آن بر مبناي يک شيوه وتجربه مشترک در شغل هاي مشابهي کار مي کرنند. وجود چنين تشابهي در ماهيت کار درنظام هاي توليدي فورديسم و تيلوريسم ديده مي شود. بنابر اين اتحاديه ها همگام بارشد اين نوع شيوه توليدي توانستند در ستيزه خود با مديريت امتيازاتي را حول کارجمعي نهادي بدست آورند که از جمله آن حق برخورداري از زماني است که افراد به اختيارخود آن را انجام دهند. اما هنگامي که شيوه و نظام توليد کارخانه اي يا سرمايه داريفيزيکي تغيير کرد نقش اتحاديه ها به سبب تغييرات کار و بازار کار نيز افول کرد.
تحول مفهوم اوقات فراغت در دوره مدرنيته متاخر

با توجه به آنچه در موردتغيير ساختار هاي اقتصادي گفته شد در دهه هاي اخير جوانب مختلف زندگي از جمله زندگياقتصادي در معرض تغييرات شگرفي قرار گرفته است. پديده هايي مانند "مرگ حرفه ها" ،اخبار مربوط به ادغام شرکتهاي بزرگ و کوچک شدن اندازه آنها، و گزارش هاي ضد و نقيضدر باره اثرات فناوري اطلاعاتي بر محل کار از آن جمله اند. جامعه شناسان اوقاتفراغت از آن جهت اين پديده ها را مورد بررسي قرار مي دهند تا تاثير تغييرات در کاررا بر زندگي خصوصي افراد و خانواده ها بطور اعم و زندگي فراغتي آنان به طور اخصدريابند. اگر چه تاثير اين تغييرات مي تواند جنبه هاي عمومي تر زندگي اجتماعي رانيز در بر گيرد. تاثير اين تغييرات در تعاريف اخير جامعه شناسان از اوقات فراغت نيزاجتناب ناپذير بوده است. بطور مثال آلفرد لويد جامعه شناسي دانشگاه ميشيگان اوقاتفراغت را ماهيتا راه و روشي براي رسيدن به فرهنگ دموکراتيک توصيف کرده است. ( نقلاز هانيکات ، 1988 ، ص 104). هانيکات ( 1988، ص 130) نيز اوقات فراغت را به مثابهيک خلاقيت نگاه مي کند: "جامعه بايد براي افراد فرصتي آماده کند تا کارهاي خلاقانهتوليد کنند و اوقات فراغت همين فرصت است". روژک ( 1990) نيز از نظريه پردازاني استکه بر خلاف نظريه پردازان اجتماعي که به مساله سرمايه داري و کار يا نيروي کار درنظريه هاي مدرن اهميت مي دهند به مساله ماهيت اوقات فراغت هم پرداخته است. به علاوهمناقشات در باره پست مدرنيسم و جهاني شدن بر اوقات فراغت هم متمرکز است. به اينمعني که مصرف کننده معاصر يک نوع خاص و متناسب سبک زندگي اوقات فراغتي در زندگيآزاد خود ساخته است. ( روژک ، 1990) اين را مي توان با توجه به برخي الگوي هاي مسلطاوقات فراغت در اکثر کشورهاي اروپايي مانند اوقات فراعت با محوريت خانه نيز مشاهدهکرد.
بنابر اين مي توان از تحول در مفهوم فراغت و ظهور جامعه اي فراغتي سخنگفت. روز بروز بر تعداد مردمي که كمتر به كار با دستمزد وقت مي گذرانند و بيشتر درفعاليت هاي فراغتي زمان مي گذرانند افزوده مي شود. اوقات فراغت در حقيقت حوزه تخصصيفعاليت انساني شده است. مردم وقت زيادي را صرف برنامه ريزي و فكر كردن به صرف اوقاتفراغت مي کنند. صنعت فراغت بخش عظيم كارش در اصل دادن چنين مشاوره هايي است. مردموقت بيشتري از گذشته صرف فراغت و وقت كمتري صرف كار مي كنند. اين مساله آنقدر محسوساست كه اين استدلال منطقي به نظر مي رسد كه آينده بشر بيشتر صرف فراغت مي شود تاكار و مساله اصلي فراغت است نه كار. اما آيا چنين تلقي از اوقات فراغت يعني قراردادن مفهوم اوقات فراغت در مقابل كار درست است؟ آيا تحولات شگرفي که در متن جامعهرخ داده است نبايد درک ما از اوقات فراغت را تغيير دهد؟ آيا اوقات فراغت با انتخاب، آزادي و استقلال ، لذت و خوشحالي تداعي مي شود و در مقابل كار با محدوديت ، حصر ،كسلي و بي حوصلگي و بيگانگي. اگر اين تعريف از اوقات فراغت را انتخاب كنيم اولا چهاستباطي از كار داريم و ثانيا با چه مشكلاتي روبرو خواهيم شد؟ به عبارت ديگر تعريفيكه شعور عمومي به آن بيشتر گرايش دارد اوقات فراغت را اولا به مثابه زماني مي داندكه به طور انتخابي تلقي مي کند يعني اينکه در اين زمان هرچه مي توانيم انجام ميدهيم. ثانيا، فراغت فعاليتي است كه موجب ابراز وجود و خود شكوفايي فردي است و ثالثافراغت به عنوان يك تجربه دروني به وضع روحي و رواني و گرايش ها و شرايط و تجربهتوجه دارد. ( گزارش ملي جوانان ‏، 1381 ، ص 5). آيا نبايد اين نگرش را به نقد کشيد؟آيا اين نگرش متناسب با تحولات در نظام هاي توليدي جديد است؟ آيا نبايد اين تصور راکه اوقات فراغت را با آزادي وساعات آزاد وفارغ ازكارمرتبط مي کند به چالش كشيد؟ بهنظر روژک تعاريف ما از اوقات فراغت بايد بر اساس تفسير ما از متن و زمينه پيدايشوكاربرد آن باشد. بنابر اين قرار دادن کار در مقابل اوقات فراغت مربوط است به متناجتماعي اقتصادي ظهور نظام توليدي تيلوريسم و فورديسم و تبعات آن. اگر بنا به نظرروژک به پهنه تحولات اجتماعي و اقتصادي توجه کنيم نمي توان تئوري عام وكلي در بارهاوقات فراغت ارائه کرد و هر گونه کوششي از اين دست غيرواقعي وايده آليستي خواهدبود. به عبارت ديگر نمي توان اوقات آزاد وفراغت و يا چگونگي وكيفيت تجربه آن را از متنوزمينة اجتماعي وتاريخي كه اين اموردرآنهاشكل مي گيرند جدا نمود. ( روژک ، 1985 و 1993 و 1995 و 2000 و برامهام ، 2002، ص 221-2 ) به علاوه اگر نظريه روژک را بازسازي کنيم مي توان گفت که تحول ماهيت اوقات فراغت بر تحول مفهوم آن نيز تاثيرگذاشته است و اين مساله با ماهيت تغييرات نظام هاي اقتصادي و کار ارتباط داشته است. به طور مثال ظهور جامعه مصرفي که با بحث آزادي ، استقلال ، محدوديت ها، فاعليت وساختار رابطه دارد بر مفهوم اوقات فراغت تاثير گذاشته است. در نتيجه براي پاسخ بهاين سوال که آيا اوقات فراغت چيزي است که ما آن را با اختيار انتخاب مي کنيم يا نهرا بايد با بررسي رابطه اي علي بين تغييرات در ماهيت اوقات فراغت و تغييرات در نظامهاي اقتصادي و کار روشن کرد. البته اين امر منافاتي با اين مساله ندارد که مامطالعه اوقات فراغت را امري مرتبط با حوزه سياست بدانيم يا اينکه امري بدانيم که بهشکلي با تحليل اجتماعي مرتبط باشد. يعني اينکه مي توان مطالعه اوقات فراغت را بابرخي مسائل در فرايند قدرت و امتياز يا قدرت و طبقه مرتبط کرد. نظم اجتماعي به قولايلايس و دانينگ چيزي نيست که تنها در محيط کار بحث شود يا نسبت به آن حساس بودبلکه در اوقات فراغت نيز نظم اجتماعي شکل مي گيرد و مورد خطر يا مذاکره قرار ميگيرد. ( ايلايس و دانينگ ، 1986( در اين نوع بررسي اوقات فراغت است که مي توان بهدنبال هويت هاي جديد بود. بطور مثال در برخي جوامع غربي درست است که الگوي فراغتمسلط گرايش به خصوصي سازي خانواده دارد (آبرکرومبي و ديگران، 2000 ، ص 341 ) – يعنيعقب نشيني به طرف خانه و خانواده و صرف اوقات فراغت در خانه اما همين مساله نشان ميدهد که اوقات فراغت تا چه حد تحت تاثير تحولات ديگر اجتماعي و اقتصادي است. گسترششهر نشيني چنان محيط غربيه اي ايجاد کرده است که افراد را که در يک روند تاريخي ازمحليت و اجتماعات خود براي گم شدن در ميان غربيه ها به شهرها پناه آورده بودنددوباره به جاي نخست باز مي گرداند اما در نبود محليت آنها تنها به خانه هايشان پناهمي برند زيرا تنها اين فضاست که مي تواند مامني براي فرديت و خود در جامعه مصرفيجديد باشد. ( کوريگان، 1997، 96-114) از سوي ديگر بخش زيادي از اوقات فراغت بهکالايي شدن زندگي تبديل شده است که به رشد جامعه مصرفي دامن زده است. همچنين بايدگفت که توزيع صرف اوقات فراغت به طور ناموزون بين جمعيت توزيع شده است. براي مثالطبقات متخصص و حرفه اي بيشتر اوقات فراغت را در بيرون خانه دنبال مي کنند اماکارگران ساده و بي تخصص ممکن است بيشتر در خانه اوقات فراغت را بگذرانند. اما اينبه معناي اين نيست که بطور مثال در ساخت اقتصاد مبتني بر دانش مديران و متخصصين کهجايگاه بهتري دارند وقت بيشتري هم براي اوقات فراغت دارند. به قول گيدنز آنها بايددائما در حال دستکاري اوقات کار براي ايجاد اوقات ازاد باشند. (پيرسون، 1381)
بهرحال تمامي آنچه گفته شد با تحولات بعد از دهه 1980 و 1990 که نظامسرمايه داري مواجه با رشد اقتصاد دانش محور شد و پيامدهاي آن بر ساخت بازار کار وآينده کار و شغل محسوس گرديده است. همين مساله بر درک ما از اوقات فراغت نيز تاثيرجدي گذاشته است . بنابر اين به دليل همين تغييرات بود که نظريه پردازان اجتماعي درتعريف خود از اوقات فراغت تجديد نظر کردند چرا که ماهيت اوقات فراغت بر اثر تغييراتدر کار تغيير کرده بود.
( اين مقاله در فصلنامه مطالعات جوان چاپ شد)


ماخذ:
1) تئودور آدرنو، (1379) "اوقات فراغت" ، ترجمه ج آل آحمد ، زيبا شناخت ، شماره 2 و3 ، صص 33-28
2)
کريستوفر پيرسون ، (1380) معناي مدرنيت: گفتگوي با آنتونيگيدنز، ترجمه ا.ع. سعيدي، کوير.

3)
گزارش ملي جوانان ، (1381) بررسي وضعيتاوقات فراغت جوانان، سازمان ملي جوانان ، نشر اهل قلم
Abercombie, N, et al (2000), Contemporary British Society, Polity Press.

Babbage, C., (1835), On the Economy of Machinery and Manufactures, London, Charles Knight.
BBC, (2004), Games in Roman Time, Learning Zone, Open Univrsity Production, March.

Biggart, N.W, (1994), 'Labor and Leisure', In The Handbook Of Economic Sociology, Smelser, Neil and Swedberg R., Eds., Pp 672-691.
Bramham, P, (2002) 'Rojek, the Sociological Imagination, and Leisure', Leisure Studies 21 (2002) 221–234.
Braverman, H, (1974), Labour and Monopoly Capital, The Degrdation OF Work, In The Twentieth Century, New York, Monthly Review Press.
Campbell, C, (1983), 'Romanticism and the Consumer Ethic: Intimations of A Weber Style Thesis', Sociological Analysis, Vol 44, No 4, Pp 279-96.
---, (1987), The Romantic Ethic And The Sprit Of Modern Consumerism, Oxford, Basil Blackwell
Corrigan, P (1997), The Sociology of Consumption, London, Sage.
Cross, G, (1986), 'The Political Economy Of Leisure In Retrospect: Britain, France And The Origins Of The Eight-Hour Day', Leisure Studies, 5
Fox, A, (1974), Beyond Contract: Work, Power and Trust Relations, London, Faber And Faber
Giddens, A., (2001), Sociology, 4th edition, Polity Press
Hounshell, D, (1984), From American System To Mass Production, 1800-1932: The Development Of Manufacturing Technology in The United State, Baltimore, MD, Johns Hopkins University Press.
Hunnicutt, B.K., (1988), Work without End: Abandoning Shorter Hours For The Right To Work, Philadelphia: Temple University Press.
Kelly, J.E., (1982), Scientific Management: job re-designs and work performance, New York, Academic Press.
Kraus, R, (1971) Recreation and Leisure In Modern Society, New York, Appleton-Century-Crofts
Marrett, C, (1989), 'The Concept Of Leisure: Idea And Ideal', In The Philosophy Of Leisure, Ed., Cyril Barrett And Tom Winnifrith, London, Macmillan
Rojek, C. (1983) Emancipation and Demoralisation: contradicting approaches in the
sociology of leisure. Leisure Studies, 2, 83–96.
---. (1985) Capitalism and Leisure Theory, Tavistock, London.
---. ed., (1989) Leisure for Leisure: Critical Essays, Macmillan, London.
---. (1993) Ways of Escape. Modern Transformations in Leisure and Travel. Macmillan, London.
---. (1995) Decentring Leisure. Rethinking Leisure Theory, Sage, London.
---. (2000) Leisure and Culture, Palgrave, Basingstoke.
Sennett, R., (1998), The Corrosion Of Character: The Personal Consequences Of Work In The New Capitalism,
Smith, A., (1910), The Wealth Of Nations, London, Dent
Tannenbaum, A., et al., (1974), Hierarchy in Organization, San Francisco, Jossey-Bass
Tomlinson, Alan, 'Leisure', (1993), The Blackwell Dictionary Of Twentieth-Century Social Thought, William Outhwaite And Tom Bottomore, eds., Blackwell Publisher, U.K., Pp 329-330
Thomson, E.P., (1967) 'Time, Work Discipline and Industrial Capitalism', Past and Present 38
Weber, M, (1976), the protestant ethic and the spirit of capitalism, London, Allen and unwin, First published in 1904-5
Willimas, R, (1976), Keywords: A Vocabulary Of Culture And Society, London: Fontana/Flamingo


Label
نظرات در مورد:تحول مفهوم اوقات فراغت ، نظام هاي توليدي و بازار كار

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک