$('#s1').cycle('fade');
  جستجو

 صفحه نخست  |  راهنمای فروشگاه  |  تماس با ما  |نحوه خرید  |  سبد خرید   |        ثبت شده در سايت ساماندهي كشور

مقالات رایگان دانشجویی > الهیات و معارف اسلامی

Bank Sepah:5892-1010-5735-6012

Email: dociran.pdfiran@gmail.com

09153255543  عالم زاده

 مجموعه مقالات علمي الهیات و معارف اسلامی
تفاوتها و شباهتهاي دين يهود اسلام و مسيحيت

تاریخ ایجاد 1389/08/10  تعدادمشاهده  10402

 

مقدمه :
يهود، مسيحيت و اسلام به نوعي به دنبال هم آمده اند و هر يک اديان قبلي خود را تاييد مي کنند اما قوانيني در اين اديان وجود دارد که با هم تناسب ندارد و يا مثلا در دين قبلي وجود نداشته است. مثلا خوردن شراب در مسيحيت ايرادي ندارد ولي در اسلام حرام است. وقتي دنبال دليل اين امر بودم عمدتا با اين پاسخ برخورد کردم که انسان ها در زمان هاي گذشته ظرفيت پذيرش برخي از اين قوانين را نداشته اند و بايد اديان قبلي مي آمده اند و زمينه را براي ظهور اديان جديدتر فراهم مي کردند. تا حد زيادي هم مي توان آن را دليل قانع کننده اي دانست. اما قضيه به همين جا ختم نمي شود.
بعضي از قوانين در يهود و اسلام يکي هستند ولي در مسيحيت فرق مي کنند. از بين آنها قانون قصاص بيشتر از همه توجه مرا به خود جلب کرد. قوانين يهود و اسلام بسيار مشابه هم و بر اساس مقابله به مثل هستند ولي اين قوانين در مسيحيت به طرز عميقي متفاوتند. در انجيل آمده که اگر کسي به شما سيلي زد طرف ديگر صورت خود را نيز به سوي او برگردانيد تا سيلي ديگري هم به شما بزند! نه تنها بحث مقابله به مثل نيست بلکه صحبت از رحم و عطوفت بسيار است. يا مثلا در انجيل آمده که دشمنان خود را دوست بداريد و براي آنها دعا کنيد در صورتي که اين مساله به هيچ عنوان مورد تاييد تورات و قرآن نيست.
در مورد اين قوانين چه مي توان گفت؟! آيا چنين چيزهايي وضع قوانين بر اساس آزمون و خطا را تداعي نمي کند؟ ابتدا قانوني وضع شده، بعد تغيير پيدا کرده و به تعبيري تکميل شده و سپس دوباره به قانون اولي برگردانده شده است.
 
تفاوت اسلام، مسيحيت و يهود در قرآن
باني انتشار مسيحيت در اروپا پولس بود. اين شخص که مسيحرا نديده بود و خود پس از سالياني بت‌پرستي به دين مسيح گرويده بود عقايد مسيحيت رابا افکار بت پرستي روم و فلسفه‌ي يونان ممزوج ساخت. پولس رساله‌هاي خود را بعد ازقرن اول ميلادي نوشت. نوشته‌هاي او به خوبي گواهي مي‌دهد که او مسائل ديني را باافکار فلسفي و به ويژه با فلسفه‌ي حلول ممزوج کرده است. او معتقد بود که مسيح درطرف راست خدا نشسته و براي خيرخواهان طلب آمرزش مي‌کند و از خدا مي‌خواهد کهکلمه‌اش را در آنان ساکن گرداند و به آنان نويد مي‌دهد که به زودي، آنگاه که بهزمين بازگشت مي‌کند، آنان را به مجد و عظمت خواهد رسانيد. از مجموع گفته‌هاي او بهدست مي‌آيد که منتظر بوده حضرت مسيح به زودي به زمين بازگشت کند. بزرگترين حادثه‌ايکه در قرن اول ميلادي اتفاق افتاد، موضوع مسيحي شدن قسطنطين امپراتور روم در سال 305  ميلادي بود. اين حادثه هر چند به ظاهر براي مسيحيان پيروزي و موفقيتي بزرگشمرده مي‌شد و پس از آن، حزب مسيحي توانست تنها حزب مقتدر و با نفوذ در دستگاهامپراتوري باشد. ديانت مسيح بر خلاف انتظار مسيحيان متعصب هم چنان آلوده به شرکت وآميخته با افسانه‌ها و افکار بت‌پرستي باقي ماند.
 البته در همين جا نکته اي را روشن کنم که خداوند مقتضيات هر ديني را با توجه به زمانه و شرايط موجود معلوم مي کرد که حتي نوع معجزات نيز با توجه به شرايط زمان مشخص مي شد به همين دليل دين در راه خود از اول تا به دين اسلام مراحل تکميل را سپري کرده و حتي شايد براي شما جالب باشد که در خود اديان نيز قوانين به صورت تدريجي ارائه مي شد که در خود اسلام نيز اين نکته را به وضوح شاهد هستيم ولي نکته ايجا است که تکميل دين را مي توان قبول کرد ما تضاد اديان را نمي توان قبول کرد مثلا حليت شراب در مسحيت و حرمت آن در اسلام که يک نمونه بارز و آشکار آن است و تضاد هايي ديگر که اين از تحريفي ناشي مي شود که خود بزرگان مسيحيت و يهود بر آن اعتقاد دارند.
نکته ديگر اينکه نکاتي که درباره مسجيت ارائه مي شود عموما درباره قرائتي است که امروز از مسحيت در غرب ارائه مي شود است.
در اين مطلب سعي مي کنم نکات موردي و به صورت خلاصه بيان شود:
1.      مسحيت شريعت(فقه) ندارد برعکس که اسلام بخش عمده اش شرعيات است.
2.   مسحيت درباره زندگي اجتماعي و شخصي انسان نظري ندارد در حالي که اسلام براي نحوه خواب و حتي غدا خوردن برنامه دارد.
3.      بر عکس اسلام که معتقد به لزوم حکومت براي جا افتادن آموزه ها است، مسحيت چنين اعتقادي ندارد.
4.   مسحيت ادعاي سياسي ندارد گرچه معدودي از متفکران مسيحي مانند آکويناس پاپ- پادشاه را حکومت ايده آل مي داند. اما اسلامي که براي نحوه ي ورود به مسجد برنامه دارد براي امري مهم مانند امور سياسي مي شود برنامه نداشته باشد.
5.   مسحيت به دليل فقدان آموزه هاي سياسي از انديشه هاي ديگر مانند رواقيون که با آن چندان رابطه اي ندارد وام گرفته و آن را مسيحي مي کند.
6.   با توجه به اينکه مسحيت معتقد است انسان به دليل گناه نخستين خود به زمين آمده و هرچه بر سرش آيد حق او و کفاره ي گناهنش است به انسان نگاهي بد بينانه دارد و شايد در راستاي اين تفکر هابز انسان را گرگ انسان مي داند
7.   انديشه هاي اسلامي ناب بوده واز دل زباي خدا گرفته شده در حالي که متفکرين مسيحي از منبعي چون انواع انجيل ها استفاده مي کنند که سخن حوارين است مانند معروف ترين آن يعني انجيل يوحنا يا نزديک ترين آن به انجيل اصل يعني انجيل بارنابا(سخن آمام رضا عليه السلام)
8.   در اسلام واحدهايي داريم که هر کدام کارکردهاي ويژه اي دارند و به نحوي تکثري را ايجاب مي کنند مانند؛ مسجد،سلسله روحانيت، حوزه علميه، مرجعيت شيعه يا حتي مفتي سني اما در مسيحيت کليسا حرف اول و آخر است که وقتي پاي رابطه دولت و کليسا پيش مي آيد مفاهيم مهمي شکل مي گيرد و ممکن است دوران سياه وسطا رقم بخورد.
9.   در تفکر مسيحي يک نگاه منفي به مال و ثروت وجود دارد که در دوران روم و حتي وسطا از آن براي چپاول مردم استفاده مي شد در حالي که در اسلام انسان به تلاش و کوشش توصيه شده.
10.اما مسحيت چون معتقد به گناه نخستين انسان است اعتقاد دارد بايد از حکومت تبعيت کرد چون اگر بد باشد کفاره گناه اوست و اگر خوب باشد لطف خدا است. اين مسئله شديدا مورد سو استفاده قرار گرفت و شايد يکي از دلايلي که حکومت روم مسحيت را دين رسمي اعلام کرد همين بود تا با کمک آن بحران مشروعيت خود را جبران کند و به آن وجه ي الهي دهد يعني تقريبا همان کاري که بني اميه کرد.
اينها فقط جنبه هايي از تفاوت قرائت امروز از مسحيت در غرب است و حتي اگر به سوي تفکراتي چون صهيونيسم- مسيحي برويم تفاوتها صد چندان مي شود.
به اميدي که اسلام را که در نزد خدا دين همين اسلام است را خوب بشناسيم و با شناخت ائمه که لازمه ورود به قلعه امن لااله الاالله است(بخشي از حديث امام رضا(ع) در نيشابورمعروف به سلسله الذهب) که در آن دنيا از اين نعمت خود يعني امامت سوال مي کند(حديث امام رضا عليه السلام )پس اسلام را بهتر بشناسيم.
دين اسلام‌، مسيحيت و يهود از نظر قانون و شريعت و عرفان با هم اختلاف دارند.
قانون و شريعت‌: در ميان اديان جهان‌، دو دين به شريعت و قانون ارجي وافر نهاده‌اند: يکي اسلام و ديگري يهوديت که اين دو دين در حقوق کيفري مانندگي فراواني به همديگر دارند; با اين تفاوت که امروزه مسلم شده بسياري از قوانين‌ِ کتاب عهد عتيق ـ که معمولاً به احوال شخصي افراد مي‌پردازد ـ تحت تأثير فرهنگ بين‌النهرين مثل قانون حمورابي‌، شکل گرفته است‌. تنظيم قوانين دين يهود، پس از تبعيد به وسيلة روحانيت يهود صورت گرفته و هيچ محقق متديني يافت نمي‌شود که مدعي شود اين دستورها را آنگونه که کتاب مقدس‌، توجيه و معرفي مي‌کند، خداوند در صحرا به موسي ابلاغ کرده باشد; به اين جهت‌، قوانينش گاه متناقض و گاه مالايطاق است‌.
در اناجيل مسيحيت‌، حقوق مسلّمي مشهود نيست‌. در آنها جز دستورهاي اخلاقي در حد افراط و تفريط يا گفتاري از انبياي سلف‌، ملاحظه نمي‌شود. حقوق کليساها را اسقف‌ها به دستور پاپ زمان "گرگوار هفتم‌" و به حمايت پادشاه تأليف کردند و آن را "کانونيک‌" Canonic)) نام نهادند. "حقوق مدني و احوال شخصي و آيين دادرسي‌" که به وسيله اسقف‌ها تأليف شده‌، بسيار پيچيده‌، متناقض و گيج کننده بود و در محکمه‌هاي مذهبي‌، اغلب آرايي متناقض صادر و از اين حقوق‌، فقط کاتوليک‌ها پيروي مي‌کردند و پروتستان‌ها حقوقي از روش لوترو کالون براي خود پديد آورده بودند; به اين دليل‌، در کشورهاي مسيحي افراد در قوانين و شؤون حقوق‌، پيرو حقوق مذهبي نيستند; بلکه پيرو افراد جامعه (قوانيني که افراد وضع مي‌کنند) هستند.
در اسلام‌، قرآن عين وحي است‌، و قوانينش‌، علاوه بر شؤون فردي‌، صحنه روابط اجتماعي و سياسي را هم شامل مي‌شود، و اين قوانين‌، هميشه ثابت و پابرجا است‌; به گونه‌اي که تغيير زمان و مکان‌، نمي‌تواند ماهيت آنها را تغيير دهد و در قوانينش تکليف مالايطاق وجود ندارد و در اموري که بنيان اخلاقي و ناموسي جامعه و يا نظم اجتماعي را فاسد و مختل کند، شدت عمل به خرج مي‌دهد. اسلام با جامعيت و شمولي که دارد، جلو اِعمال سليقه‌هاي بي‌مبنا را گرفته و به افراد، اجازة وضع احکام نمي‌دهد و تأکيد دارد که حقوق مدني و شخصي افراد بايد پيرو حقوق مذهبي اسلام باشند.
عرفان‌: با تفاوتي که بين عقايد و تعاليم رايج در مذاهب مختلف عرفاني وجود دارد، باز شباهت بين آنها به قدري است که محققان‌، طريقه عرفان را طريقه‌اي مي‌دانند که در آن‌، بين اقوام گوناگون جِهان اشتراک و شباهت است‌. مذاهب مختلف عرفاني در وحدت‌، شهود، فنا و رياضت با يک ديگر مشترکند; ولي معمولاً در غايت و طريق‌، تفاوت دارند.
بعضي از محققان معتقدند که تعاليم يهود، چندان با عرفان و تصوف سازگار نيست‌، و وجود خدا و رابطه او با جهان و نتيجه‌اي که بندگان با اطاعت از فرامين وي به دست مي‌آورند، هيچ يک با اصول و مباني عرفاني مطابقت ندارد; امّا برخي از صاحبنظران‌، با استناد به احوال انبيا، مکاشفات و الهامات و شوق انسان در طلب خدا و محبت خدا چنين نتيجه مي‌گيرند که آموزه‌هايي از عرفان در يهوديت نيز موجود است‌. کامل‌ترين نمونة ادبي اين عرفان‌، در مجموعه‌اي به نام "کبال‌" موجود است که در قرون وسطي به رشته تحرير درآمده و در جريان تدوين‌، از حکمت يونان و عرفان نصارا، مسلمانان و معارف بابلي و ايراني متأثر بوده است‌. عرفان يهود، از شور و هيجان عرفان اصحاب "سکر" نزد مسلمانان و نصارا خالي است و تا حد زيادي محافظه‌کار و مبني بر طريقه اهل "صحو" (هوشياري‌) است‌.
عرفان نصارا تکمله و دنباله عرفان يهود است‌; با اين تفاوت که ارتباط با شخص حضرت عيسي آن را تا حدي رنگ غيرمجرد داده است‌. در عرفان يهود، طريق و غايت‌، هر دو امور مجرد و متعالي به شمار مي‌آمدند; در صورتي که در عرفان نصارا اين هر دو، چيزي جز شخص عيسي‌نيست‌. محبت در مسيحيت‌، منحصر به اقنوم دوم از اقانيم ثلاثه است که يک عابد مسيحي در عبادات خود، صفات مسيح را مورد نظر قرار داده و علاقه‌مند به شرکت در تحمل آلام وي مي‌شود.
تصوف و عرفان اسلامي در عين شباهت بارزي که با مذاهب غير اسلامي دارد، نه پديد آمده از آنها و نه مجموع همه آنها است‌; بلکه چيزي مستقل و منشأ واقعي‌اش اسلام و قرآن است و زندگي عملي رسول‌اکرم و ائمه اطهار چيزهايي دارد که مي‌تواند الهام‌بخش يک سلسله معاني لطيف و دقيق عرفاني باشد.
عرفان اسلامي‌، در موارد بسياري‌، مثل‌: زهد و تحقير دنيا و مجاهده‌، ازدواج و صاحب زن و فرزند شدن‌، صبر و بردباري در برابر رفتار مخالفان و اعتدال در رياضت با مذاهب عرفاني ديگر تفاوت آشکاري دارد. عشق و محبت در عرفان اسلامي به خلاف مسيحيت‌، وسيله‌اي است که عارف را به اتحاد و فناي در ذات حق مي‌رساند. در نهايت‌، تصوف و عرفان اسلامي در بين اديان الهي‌، کاملترين جلوه ارتباط يا اتصال بلاواسطه را با خداوند عرضه مي‌کند.
از نظر قرآن کريم‌، دين خداوند از حضرت آدم‌غ تا خاتم يکي است‌، همه پيامبران‌: در واقع بشر را به يک مکتب دعوت کرده‌اند، البته پيامبران‌: در پاره‌اي از قوانين و شرايع با يکديگر اختلاف داشته‌اند، ليکن اين تفاوت‌ها در يک سلسله مسايل فرعي بوده است که به مقتضاي زمان و خصوصيات محيط و ويژگي‌هاي مردمي که دعوت مي‌شده‌اند، متفاوت مي‌شده است و همه اين شکل‌هاي متفاوت به يک حقيقت و به سوي يک هدف بوده است‌.
تفاوت تعليمات انبيا با يکديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات کلاس‌هاي عالي‌تر با پايين‌تر و يا از نوع تفاوت اجراي يک اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است‌.
به عبارت ديگر: بشر در تعليمات انبيا مانند يک دانش‌آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرين کلاس بالا برده‌اند، اين تکامل دين است‌.
به هر حال‌، قرآن نام اين دين را که پيامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت مي‌کرده‌اند، "اسلام‌" نهاده است‌، البته مقصود اين نيست که در همه دوره‌هاي دين خدا با اين نام خوانده مي‌شده و با اين نام در ميان مردم معروف بوده‌، بلکه مقصود اين است که حقيقت دين‌، داراي ماهيتي است که بهترين معرّف آن لفظ "اسلام‌" است‌.
پس پيامبران با همه اختلافات فرعي‌، حامل يک پيام و وابسته به يک مکتب بوده‌اند، اين مکتب تدريجاً بر حسب استعداد جامعه انساني‌، عرضه شده تا به آن جا که بشريت به حدي رسيد که مکتب به صورت کامل و جامع عرضه شد و چون به اين نقطه رسيد، نبوت پايان پذيرفت‌.
با اين وصف دين اسلام يک قانون کامل و سياسي است و با وجود چنين قانوني‌، رجوع به قوانين ناقص و غير کامل عقلا درست نيست‌.
خلاصه آن که‌: آية شريفه‌: "آل عمران‌، 85"، اعلام مي‌دارد که اديان ديگر، با اعلام اين که دين اسلام به عنوان آخرين دين است‌، نسخ شده و از اعتبار ساقط مي‌باشند، البته هر ديني در زمان خود و قبل از نسخ شدن توسط دين بعدي‌، دين حق بوده و مردم آن زمان بايد از آن دين اطاعت مي‌کردند.
حال با توجه به اين اصل عقلي و فطري (رجوع به قانون کامل‌تر) و تحريف کتب آسماني ديگر نيازي به اين نيست که در دين يهوديت يا مسيحيت نيز شواهدي بر حقانيت "دين اسلام‌" وجود داشته باشد، هر چند با توجه به آية: (بقره‌، 42)، که گواهي مي‌دهد، نشانه‌هاي پيامبر اکرم‌و آيين او در همان کتب محرف که در دست يهود و نصارا در زمان نزول قرآن بوده‌، وجود داشته است‌، ولي دانشمندان يهود و نصارا آن را کتمان مي‌کردند.
 
 
 
منابع :
1.      تفسير نمونه‌، آيت الله مکارم شيرازي و ديگران‌، ج 1، ص 210; ج 2، ص 493،
2.   دارالکتب الاسلامية / تفسير الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ج 3، ص 308ـ483، ذيل آيات 32ـ60 و 70 ـ 79، آل عمران‌، دفتر نشر اسلامي / الالـَهيات‌، آيت الله جعفر سبحاني‌، ص 448ـ449، مرکز العالمي للدرسات الاسلامية / در ساحل انديشه‌، اکبر اسد عليزاده‌، ص 135ـ147، انتشارات توحيد
3.      عرفان نظري‌، يحيي يثربي‌، فصل دوم ـ ارزش ميراث صوفيه‌، عبدالحسين زرين‌کوب‌، بخش در قلمرو عرفان‌
4.      مجلّه هفت آسمان‌، شماره 2 ـ کتاب اسلام و قانون مرور زمان‌، محسن شفائي‌، ص 85 ـ 135، مرکز نشر کتاب‌
5.     http://www.porsojoo.com

 

 



Label
نظرات در مورد:تفاوتها و شباهتهاي دين يهود اسلام و مسيحيت

نام شما:
نظر شما:
افزودن نظر



ورود به سايت | ثبت نام كاربر


صفحه نخست | تماس با ما
تمامی حقوق این سایت سایت متعلق به سایت DocIran.COM می باشد
طراحی شده توسط فراتک